دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جریر بن عطیه

No image
جریر بن عطیه

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، جرير بن عطيه، خطفي، اموي، فرزدق، شاعر

نویسنده : سيد مرتضي مير تبار

از شخصیت‌های معروفی که در صدر اسلام می‌زیست و حکومت امویان را نیز درک کرد شاعر معروف عرب جریر بن عطیه بوده است. نام کامل او جریر بن عطیة بن حذیفة خطفی بن بدر بن سلمة بن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلة بن مالک ابن زید مناة بن تمیم بن مر بن أد بن طابحة بن إلیاس بن مضر بن نزار ابن معد بن عدنان التمیمی است[1] که در سال بیست و هشت هجری در یمامه به دنیا آمد. وی از قبیله بنی‌تمیم و دارای کنیه ابوحرزه بود.[2]

به جهت علاقه وافر او به خاندان اموی و مدح‌هایی که از سوی او برای معاویه بن ابوسفیان و پسرش و سایر خلفای بعد از وی نقل شده است و همین طور به جهت مخالفت او با فرزدق شاعر معروف و شیعه اهل بیت، می‌توان گفت که جریر از مخالفین خاندان آل‌البیت بوده است؛ هر چند که از وی در مورد اهل بیت چیزی نقل نشده است.

انساب و خاندان جریر بن عطیه

پدر او عطیه، از افراد متوسط قبیله خود بود که با لقب خطفی معروف بود. وی وضع مالی خوبی نداشت و در شمار افراد فقیر و مستمند قبیله بود. مادر وی ام‌قیس دختر معیذ از قوم بنی‌کلیب بود که بعد از معروفیت جریر در شعر و شاعری به او ام‌جریر می‌گفتند. فرزدق نیز به مادر جریر لقب ام‌مراغه را در اشعارش داده است که نشان می‌دهد یکی از القاب مادر جریر ام‌مراغه بوده است.[3] زبیدی نیز در کتابش لقب ام‌حِقّه را به مادر جریر داده است.[4] نکته جالبی که در این باره نقل شده این است که مادر جریر هفت ماه بر وی باردار بود و جریر هفت ماهه به دنیا آمد.[5] در مورد وضع جسمانی او در منابع اطلاعات زیادی وجود ندارد؛ اما به جهت زود به دنیا آمدن او می‌توان گفت که در دوران نوزادی بسیار ضعیف بوده است. این مطلب را فرزدق نیز در شعرش تأیید می‌کند؛ «و انت ابن صغری لم تتم شهورها».[6]

اولین همسر او خالده بنت سعد بود. این بانو همان امّ‌حَرزه است که مرگ اندوه‌زایش، انگیزۀ پرداختن مرثیه‌ای سخت زیبا و مشهور شد.[7] از دیگر زنان زندگی او که نامشان به ما رسیده، کنیز زیبایی به نام اُمامه بود که حجاج به وی بخشیده بود.[8] البته زنان دیگری همچون سلمى، زرّه، دیلمیه... نیز بودند که در طول حیاتش آنان را به عقد خود درآورده بود. این زنان فرزندان بسیار برایش آوردند[9] که برخی از آنان راوی اشعار پدر بودند و برخی دیگر خود شاعری پرآوازه گشتند.[10]

جریر بن عطیه ده فرزند داشت که هشت پسر و دو دختر بود[11] که از جمله پسرانش نوح، بلال، عکرمه و حرزه است و نام یکی از دخترانش نیز ام‌مسحل است[12] که در این بین، معروف‌ترین فرزند او بلال بن جریر بود که همچون پدر از شاعران به نام عرب است که در کتب مختلف ذکری از او به میان آمده است.[13] در میان خاندان او شعرای زیادی بودند به عنوان نمونه نوه‌ها و پسر عم جریر نیز شاعر بودند.[14]

از جمله خصوصیاتی که درباره او در منابع آمده این است که وی دارای اخلاقی عوامانه و رعیتی بود و برخورد فردی بدطینت و فرومایه را داشت.[15] حتی در الاغانی آمده است که وی مورد عاقّ پدر خود قرار گرفت.[16] وی را نخستین کس در اسلام می‌دانند که ریش خود را با زعفران زرد کرد.[17] او فردی خوش سلیقه و موزون طبع بود و اشعار زیادی به صورت بدیهه‌گویی و مضمون جوی از او نقل شده است.[18] با این حال وی دارای روحیه‌ای لطیف و فردی عاطفی بود همانطور که در برخی منابع آمده است مبنی بر این که روزی جنازه‌ای از کنارش عبور دادند و جریر برای آن جنازه بسیار گریست.[19]

از دیدارهایی که وی با خلفای اموی داشت و چاپلوسی‌ها و رک‌گویی‌هایی که وی در حضور خلفای اموی بیان می‌کرد می‌توان گفت که وی فردی بخیل بود و بسیار از فقر مالیش شکایت می‌کرد همانطور که در قضایای دیدارش با خلفا که بعداً خواهد آمد و همچنین در بسیاری از اشعارش آشکار است. جاحظ نیز در کتابش آورده «و من الامُ من جریر بن الخطفی و ابخل» که نشان از بخیل بودن جریر دارد. در کنار این اوصاف، در مورد او بیان شده است که وی فردی ترسو بوده و از والیان و حاکمان اموی خوف و ترس داشته است و این که در وجود او شی‌ای از ترس نهفته بوده است.[20]

شعر و جریر بن عطیه

نخستین بارقه‌های نبوغ شاعری از همان کودکی در وی ظاهر شد و بنا به روایات نیمه افسانه‌ای، نخستین ابیات هجوآمیز خود را در دفاع از حقوق قبیله و در پاسخ به اشعار غسان بن ذهیل سلیطی سرود.[21] اما آنچه نخستین‌بار شهرتی برای جریر به ارمغان آورد، اشعاری بود که در جوانی در مذمت بخل پدر خویش سرود و یزید بن معاویه آنها را به خود نسبت داد و برای معاویه برخواند که به خاطر آن عطای خوبی دریافت کرد.

در میان شعرای صدر اسلام نام سه نفر در منابع آمده است که هم‌عصر بودند و در شعر و شاعری با یکدیگر رقابت داشتند. گفته شده است که متقدمان شعرای اسلام این سه نفر بودند: جریر بن عطیه، فرزدق و اخطل، که بسیاری قائلند که جریر نسبت به دو نفر دیگر شاعرتر و با ذوق‌تر بوده است.[22]

اشعار او به حدی در میان مردم محبوبیت داشت که در برخی مسائل تاریخی به اشعار او اسناد داده می‌شد، به عنوان مثال در تاریخ طبری در جریان نسب شناسی کیومرث آمده است که کیومرث از نسل اسحاق نبی و از فرزندان ابراهیم پیامبر است و برای علت سخنانشان اشعار جریر را شاهد آوردند: «و پسران اسحاق شیران نر» «که حمایل مرگ گیرند و زره پوشند» «وقتى نسب معین کنند» «سپهبد را از خویش دانند» «و کسرى و هرمزان و قیصر را نیز بشمارند» «کتاب و پیمبرى از ایشان بود» «و در استخر و شوشتر پادشاهى داشتند»، «ما و بزرگان فارس یک پدر داریم» «و از دنباله آن باک نداریم» «پدر ما خلیل خداست و خدا عز و جل پروردگار ماست» «و از موهبت و حشمت خداى خشنودیم».[23] لذا با بیان این اشعار به انتساب ایرانیان بر یمنیان تفاخر می‌کردند و ایرانیان خود را از نسل ابراهیم نبی(ع) می‌دانستند.[24] هر چند که بسیاری از ایرانیان این نظر را قبول نداشتند که در رد آن می‌گفتند: جریر بن عطیه از کجا چنین دانشى یافته که گفتارش مدرک قرار گیرد، به ویژه از این جهت که همه آن پادشاهان را پسران اسحق به شمار آورده است![25]

در مورد اشعارش آمده است که وی به چند سبک شعر می‌گفت و برخی اشعار طولانی و قصیده نیز از او نقل شده است. با این حال او بیشتر در غزل معروف است. او بزرگ‌ترین شاعر غزل سرا در میان مردم می‌دانند.[26] از جمله اشعار معروف او شعری بود که در مرگ زبیر بن عوام گفت: «مصیبت بزرگ مصیبت کسى است که گور او در وادى السباع و کشتارگاه اوست، چون خبر مرگ زبیر رسید باروهاى مدینه و کوه‌ها به زانو در آمدند و فرو ریختند، دختران زبیر در ماتم گریستند؛ ولى گریه بر کسى که آن را نمى‌شنود بازتابى ندارد.»[27]

در کتاب المنتظم در وصف جریر آمده است که وی در فنون شعر سرآمد روزگار خود بود و از فرزدق و اخطل در فنون شاعری قوی‌تر بوده است و در الفاظ روان و سهل در اشعارش استفاده می‌کرد. برخی شعر را چهار نوع می‌دانند: فخر، مدح، تشبیب و هجو کردن که در همه این سبک‌ها جریر بر دیگر شعرا برتری داشت.[28]

از جمله سبک‌های معروف جریر در اشعارش، هجو کردن دیگران بوده است. او هم اخطل و هم فرزدق را در اشعارش هجو کرد. در دیوان جریر قصیده‌اى است در هجو اخطل شاعر هم ‌روزگار او که در بیتى از آن اخطل را که از قبیله تغلب بوده نکوهش کرده است که قبیله او جزیه نوروز مى‌پرداخته‌اند. شعر جریر این است:

عجبت لفخر التغلبىّ و تغلب‌ تؤدّى جزى النّیروز خضعا رقابها

یعنى من در شگفتم از خودستائى کسى که از قبیله تغلب است با این‌که تغلب با سرافکندگى جزیه نوروز مى‌پردازد.[29]

در بسیاری از موارد نیز وجود دارد که جریر و فرزدق یکدیگر را هجو کرده‌اند؛ نمونه آن در سفر حجی بود که فرزدق و جریر در آن حضور داشتند که در آن یکدیگر را هجو کردند.[30]

نکته جالب توجه این است که جریر با این همه هجوپردازی‌های زیاد و افترا به هر کسی که در خلاف مسیر او حرکت می‌کند، به پاکدامنی و زهد و پرهیزگاری نیز شهرت دارد و گویند که حفظ شعائر دینی و کثرت استشهاد به سروده‌های او، بر شهرت و اعتبار هنری‌اش افزوده است.[31]

جریر بن عطیه در دوران خلفا

طبق آن چه که در منابع موجود است، نخستین خلیفه‌ای که جریر نزد او سخنی گفت یزید بن معاویه بوده است. جریر در برخی اشعارش، یزید را مورد مدح قرار می‌دهد. او در زمان خلافت یزید فردی جوان بود و با وجود این که اجازه خواندن شعر در نزد یزید به او داده نشد؛ ولی به هر شکل خود را به دربار یزید رساند و اشعارش را خواند و مورد تشویق یزید قرار گرفت و جایزه خوبی از یزید به خاطر اشعارش دریافت نمود که در بالا به آن اشاره شد.[32]

بعد از یزید وی درباره سایر خلفای اموی نیز مدح و ثناهای فراوانی در اشعارش به کار برد.[33]

هم‌زمان با قیام فرزندان زبیر در عراق در سال شصت و سه هجری، قبیله جریر به جانب‌داری از زبیریان برخاستند. اما در دیوان شاعر قصیده‌ای نمی‌توان یافت که وی در آن، موضع خود را آشکارا در قبال این قیام روشن سازد و یا فرزندان و والیان زبیری را ستوده باشد. بلکه حمایت جریر از زبیریان را تنها از خلال هجاهایی که میان او و فرزدق مبادله می‌شد، می‌توان دریافت.

در دوران عبدالملک بن مروان، جریر به دربار او رفت و به او گفت که من در مدح تو سه بیت شعر گفتم که هر بیت آن هزار درهم می‌ارزد. عبدالملک اجازه داد اشعارش را بخواند بعد از آن به وی سه هزار درهم جایزه داد.[34] زمانی که عبدالملک درگذشت و ولید بن عبدالملک به خلافت رسید نزد او نیز اشعاری را خواند و جایزه دریافت کرد. چنین کاری را در زمان خلافت سلیمان، یزید و هشام بن عبدالملک نیز انجام داده بود.

در کل صفت بخیل بودن و گدایی او تا آخر عمر با او بود و لذا برای کسب درآمد اشعاری در مدح خلفا می‌گفت و از این راه کسب درآمد می‌کرد. زمانی که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید طبق رسم همیشگی اشعاری را سرود و به دربار خلیفه رفت تا انعامی از او دریافت کند. او برای رسیدن به مقصودش دست به هر کاری می‌زد و برای راضی کردن دیگران اشعاری در مدح آنان می‌سرود و وقتی از دست کسی خشمگین می‌شد او را هجو می‌کرد و اشعاری در ذم وی بیان می‌کرد. او برای رفتن به نزد عمر بن عبدالعزیز نزد عون بن عبدالله از نزدیکان عمر رفت و این اشعار را گفت:

اى مردى که عمامه‌ات در حال فرو افتادن است/ امروزه روزگار توست، در حالى که روزگار من گذشته است/ هنگامى که خلیفه ما را دیدى به او بگو/ من بیرون دار الاماره همچون شاخى هستم که به زنجیر گرفتار شده‌ام/ زنجیرها را از من بگشا، مدت زیادى است که اسیرم/ مدت‌هاست که خانه و خاندانم از من آگاهى ندارند.[35]

این اشعار باعث شد عون ضامن جریر برای دیدار با خلیفه شود و چون عمر در ابتدا اجازه مخصوص به او نداد عون به عمر گفت که اگر اجازه ندهی از دست زبان او آسایش نخواهی داشت که عمر به او اجازه داد. جریر وقتی وارد شد گفت: سلام بر تو باد اى امیرالمؤمنین، خلفاى پیشین همواره به من انواع بخشش‌ها مى‌کردند. چون نیازمند هستم نزد تو آمده‌ام. جریر پس از آن اشعار زیر را گفت: «سخنان التماس گونه من طول کشید/ خدایا، پایه‌هاى دین و زندگى مردم را استوار دار/ به درستى که ما خواهان کسى هستیم که فریادرس ما باشد/ تا جایى که امید چندانى به آمدن‌ باران نداریم/ آیا تلاش و فتنه‌اى که نازل شده است، به یاد آورم/ یا آنچه را که از حوادث پیرامون مى‌دانم/ پس از تو دیگر به تنگدستى و بردگى نخواهم افتاد ... »[36]

بعد از خواندن اشعارش به صراحت گفت که تو هم مثل دیگر خلفا به من چهار هزار دینار و مرکب و لباس‌های رنگارنگ بده که نشان از طمع و حریص بودن او دارد. اما عمر به او چهار دینار داد اما او را راضی و خشنود کرد. با این وجود جریر گفت: از نزد خلیفه‌اى آمده‌ام که به فقیران مى‌دهد و به شاعران نمى‌دهد، ولى من از او راضى و خشنود هستم.[37]

این خصلت بد که دامنگیر جریر تا آخر عمرش بود حتی نزدیک بود او را به کشتن بدهد. وی شعری در حضور حجاج بن یوسف خواند که منجر به ناراحتی حجاج شد و دستور قتل او را صادر کرد که با پا در میانی مردم قبیله مضر، جریر نجات یافت.[38] هر چند که بعد از آن از حمایت بی‌چون و چرای حجاج برخوردار شد.

عاقبت جریر بن عطیه

در مورد سال دقیق مرگ جریر بین مورخین اختلاف است؛ اما بیشتر اقوال سال صد و ده هجری را سال وفات او می‌دانند. از جمله آن کتب، الانساب و الاعلام هست که سال وفات او را سال صد و ده هجری بیان کرده‌اند.[39] چهل یا هشتاد روز بعد از مرگ جریر، فرزدق نیز درگذشت.[40] با این اوصاف جریر در زمان مرگش حدود هشتاد و دو سال سن داشت. وی در شهر یمامه به دنیا آمد و در همانجا نیز دار فانی را وداع گفت.[41]

مقاله

نویسنده سيد مرتضي مير تبار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS