عبور نظري از عصر كارگزاران و اصلاحات: توسعه اسلامي- ايراني
حامد دهخدا
سیاستهای پیشنهادی مرحوم دکتر محسن نوربخش، در ادامه الگوهای دهه 1340 هجری شمسی، برای متجاوز از دو دهه، الگوی توسعه ایران بود، و همچنان، بدنههای کارشناسی بر اساس رویههای آن عمل میکنند.
سیاستهای تعدیل اقتصادی و نوسازی سیاسی عصر کارگزاران و عصر اصلاحات، در استمرار همان برنامهها بود که در کابینه دوم میرحسین موسوی و در ایام زعامت محسن نوربخش غلبه یافت.
و اکنون، به نظر میرسد که این سیاستها منجر به عدم توازن عمیق میان قشرهای اجتماعی مختلف، میان مراکز شهری و صنعتی و نقاط پیرامونی، شکاف میان قومیتها، تبعات مخرب فرهنگی و هویتی، انهدام خانواده، و از همه مهمتر، فساد گسترده اداری گشته است.
حاصل آن، در کنار رشد اقتصادی، ایجاد یک طبقه جدید مرفه بوده است که به نفت و معادن نقبی زده است، و در نظم پیشین، منافعی یافته است، که حاضر نیست به هیچ قیمتی آن را از دست بدهد.
کشور را یک سال به آشوب میکشد، با دشمنان خارجی دست همکاری میدهد، «آتشفشان» به راه میاندازد تا ارتباط خود را با نفت و معدن حفظ کند. این توسعه خطرناک است.
آب زیر پوست طبقهای میاندازد که حاضر است همه آنچه طی این دو دهه ریاضت اقتصادی مستضعفین به دست آمده را به باد دهند تا جایگاه خود را حفظ کنند.
امروز، طرح موضوع الگوی توسعه اسلامی-ایرانی، حاصل چرخش اصولی در تعریف تکنوکراتیک توسعه است.
توسعه، تنها یک مفهوم فنی اقتصادی برای بهبود شاخصهای کمی نیست، بلکه پیش از هر چیز، یک امر انسانی و اخلاقی است.
بر اساس این چرخش، توسعه، نوع خاصی از تغییر اجتماعی است که در آن، وضعیت هدف تغییر، وضعیتی مطلوب است. از یک سوی، این تعریف، تاکید دارد که توسعه نه تنها اقتصادی، نه فقط سیاسی، نه فقط فرهنگی، بلکه «اجتماعی»، «همه جانبه»، و «محلی» است. از سوی دیگر، با ابرام بر مطلوب بودن جهت و سویه توسعه، بر وجه «اخلاقی» و همچنین، «پایدار» توسعه تاکید میورزد.
کشف بعد مطلوبیت در واقعیت اجتماعی مورد مطالعه جامعه شناسی توسعه، اهمیت قابل ملاحظهای دارد. بررسیهای تطبیقی، اعتبار تعریف مذکور و وجود بعد مطلوبیت در مفهوم موقعیت اجتماعی توسعهای را مشخص میکنند.
ریچارد برنشتاین در تائید وجود این بعد بر آن است که تلاش برای ایجاد توسعه بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است. اشتیاق به غلبه بر سوء تغذیه، فقر و بیماری که از شایع ترین دردهای بشری هستند، از جمله اهداف توسعه به شمار میروند و این، دلیل بر مدخلیت نوعی قضاوت ارزشی در مفهوم توسعه است.
همچنین میثرا بر آن است که هدف از توسعه ایجاد یک زندگی پرثمر است؛ پس، توسعه دستیابی فزاینده به ارزشهای فرهنگیای است که نوع زندگی پرثمر را تعریف میکند.
نتیجه با اهمیت در این میان آن است که موضوع توسعه، نه صرفاً برخورد فنی با واقعیتهای علمی موجود، بلکه بررسی واقعیتهای ممکن و بالقوهای که اکنون موجود نیستند، در کنار مطلوب بودن این واقعیتهای ممکن است. این بدان معناست که نظریات توسعه که در بررسی خود از توسعه اجتماعی تاکید دارند که براساس پایبندیهای علم گرایانه تنها به «هست»ها میپردازند، و از «باید»ها برحذرند، بخش عمدهای از هستی مورد مطالعه خود را مغفول میدارند و امکان شناخت کامل آن را یکسره منتفی میسازند. افشا و اصرار بر بعد مطلوبیت در وضعیت هدف توسعه، موجب برخاستن مجادلاتی در سطح نظریه توسعه اخیر شده است. با طرح دو موضوع مهم «علم اخلاق توسعه» و «اخلاق محیطی»، ایده «توسعه پایدار» در صدر مباحث جامعه شناسی توسعه قرار گرفت. طرح چنین موضوعاتی تاثیر ریشهای بر نظریه توسعه نهاد که پارادایمهای موجود از توان تحمل این تاثیرات و برآوری نیازهای مفهومی و فرا نظری آنها تهی هستند.
علم اخلاق توسعه، واکنشی اخلاقی است در مورد اهداف و وسایل تغییرات اجتماعی/اقتصادی. منظور از «علم اخلاق توسعه» ارزیابی هنجاری و اخلاقی اهداف و ابزار توسعه جهان سوم و همچنین توسعه در سطح جهانی است.
عالمان علم اخلاق توسعه، بر این نقطه توافق دارند که بعد اخلاقی نظریه و کاربست توسعه، همان قدر مهم است که عناصر علمی و سیاستگذاری توسعه اهمیت دارد. آنچه غالباً «توسعه» خوانده میشود (که به عنوان مثال رشد اقتصادی نیز از آن جمله است)، ممکن است برای افراد، جوامع و محیط زیست بد باشد. بنابراین فرایند توسعه باید به عنوان یک تغییر مفید و نه مخرب مورد تجدید نظر قرار گیرد. سیاستگذاران ملی و عاملان توسعه، که با موضوع توسعه در کشورهای فقیر مرتبطاند، غالباً با پرسشهای اخلاقی در آثارشان مواجه میشوند. دانشمندان توسعه دریافتهاند که نظریات اجتماعی-علمی درباره «توسعه» و «توسعه نیافتگی» به همان اندازه که دارای ابعاد تجربی و سیاستگذاری هستند، دارای ابعاد اخلاقی میباشند. فیلسوفان توسعه و دیگر عالمان اخلاقی بنیادهای اخلاقی را متناسب با تغییرات اجتماعی در کشورهای فقیر فرموله کرده اند، ابعاد اخلاقی نظریات توسعه را تحلیل و وارسی کردهاند و در پی حل معضلات اخلاقی بر آمده از سیاستها و کاربستهای توسعه هستند: یک جامعه به کدام سو، و با چه وسایلی باید «توسعه یابد»؟ چه کسی اخلاقاً مسئول تغییرات اجتماعی خواهد بود؟ چه مسئولیتهایی (اگر وجود دارد)، متوجه کشورهای ثروتمند در قبال کشورهای فقیر وجود دارد؟
کراکر از بنیانگذاران «انجمن بین المللی علم اخلاق توسعه»، معتقد است که علم اخلاق توسعه باید به سئوالات چندی پاسخ دهد؛
1)چه اتفاقی باید در جهان سوم بیفتد؟
2)چه اهدافی را باید ممالک فقیر تعقیب کنند؟
3)چه چیزهایی باید اهداف بنیادی آنها را در زمینه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تشکیل دهند؟
4)آیا همچنان میتوانیم از اصطلاح توسعه، به جای مفاهیمی چون «پیشرفت»، «تحول»، «آزادسازی» یا «انقلاب» استفاده کنیم؟
5)اگر همچنان باید از موضوع توسعه سخن بگوییم، چگونه باید آن را تعریف کنیم؟ آیا مفهوم توسعه باید به لحاظ اخلاقی مثبت، منفی یا خنثی باشد؟
6)مفهوم توسعه مفهومی توصیفی است یا دستوری و هنجارین؟
7)چگونه باید منافع و نتایج توسعه توزیع شود؟
8)چه مباحث اخلاقی یا مباحث ارزشی در زمینه سیاستها و کاربستهای توسعه وجود دارد و چگونه باید آنها را حل کرد؟
9)چه مسئولیتهای اخلاقی (اگر وجود دارد) متوجه کشورها، مناطق و طبقات ثروتمند در قبال کشورها، مناطق و طبقات فقیر وجود دارد؟
10)چه کسانی حق دارند در مورد پاسخ این پرسشها تصمیم بگیرند؟ «داخلی»های یک جامعه یا «خارجی»ها یا هر دو؟ متخصصان فنی، کارگزاران دولتی، بازار، دانشمندان علوم اجتماعی، فلاسفه یا مردم؟ کدام افراد؟
11)چگونه و از طریق چه رویهها و روش هایی باید «این پرسش ها» را پاسخ داد؟ با نقد و ارزیابی درونی، یا با سنجش بیرونی؟