كلمات كليدي : اهل بيت، مدينه، ورود، امام سجاد عليه السلام، حضرت زينب(س)
نویسنده : یدالله حاجیزاده
سفر طولانی اهل بیت علیهالسلام که از مدینه آغاز شده بود سرانجام به مدینه ختم شد. اهل بیت امام حسین علیهالسلام که پس از واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام اعزام شده بودند سرانجام به دستور یزید راهی مدینه شدند. در منابع آمده است: «و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا و مولانا أبی عبدالله علیهالسلام من الشام إلى مدینة الرسول»[1] بیستم ماه صفر اهل بیت امام حسین علیهالسلام از شام به مدینه بازگشتند.
امام سجاد علیهالسلام قبل از ورود به مدینه «بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت، به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت علیهالسلام و شهادت امام حسین علیهالسلام را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و این اشعار را در رثای امام حسین علیهالسلام و شهدای کربلا خواند:
«یا اهل یثرب لا مقام لکم بها
قتل الحسین فادمعی مدرار الجسم منه بکربلا مضرج
والراس منه علی القناة یدار»[2]
ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند.» او خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را اعلام کرد. سپس گفت: هم اکنون علی بن حسین علیهالسلام با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیدهاند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.[3]
مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد علیهالسلام در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین علیهالسلام و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد.[4]
در بخشی از سخنان امام سجاد علیهالسلام آمده است: کدام دلى است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمى است که نگرید؟ اى مردم مىدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بىآنکه جرمى داشته و یا کار ناپسندى انجام داده و یا تغییرى در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. اى مردم کدام قلبى است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلى است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمى است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشى است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر(ص) به جاى سفارشى که درباره ما کرده بود، فرمان مىداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمىکردند. انا للّه و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روى آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خداى مىخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقامگیرنده است.»[5] این کلام امام سجاد علیهالسلام نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین علیهالسلام یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود.
امام سجاد علیهالسلام در مدینه فعالیتهای خود را بر علیه حکومت وقت ادامه داد. او با کنارهگیری از حرکتهای تند و مسلحانه موجود( به دلیل حساسیت نظام اموی نسبت به وی و ماهیت برخی از رهبران این حرکتها)، به مبارزهای آرام و اثربخش در قالب زنده نگه داشتن یاد و خاطره قیام عاشورا با گریه و یادآوری مصائب کربلا، تبیین معارف اسلامی در قالب دعا و نیایش، بیان فضایل اهلبیت پیامبر(ص) و تداوم امامت و رهبری شیعیان راستین، دست زد. صحیفه سجادیه و رساله حقوق آن حضرت یادگاری از تعالیم تربیتی و اخلاقی او است و روشی دیگر از مبارزه وی با نظامِ فاسد و مفاسد عصر خویش را نشان میدهد.
امام علیهالسلام که تا 34 سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد . هرگاه آب مینوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین علیهالسلام گریه میکرد و اشک میریخت.[6]
در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از «بکائون»( بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق علیهالسلام فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: آدم علیهالسلام، یعقوب علیهالسلام، یوسف علیهالسلام، حضرت فاطمه(س) و علی بن حسین علیهالسلام. آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه میکرد... امام سجاد علیهالسلام بر پدرش بیست یا چهل سال، گریه کرد. هر گاه غذایی برای حضرت میآوردند، گریه میکرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا میترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم واندوه خویش را نزد خدا میبرم و از خدا میدانم چیزی را که شما از جانب او نمیدانید.[7] هر گاه کشته شدن فرزندان فاطمه(س) را یاد میکنم بیاختیار بغض گلویم را میگیرد و اشکم جاری میگردد.[8]
او میفرمود: یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکى از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه دوری آن پسر موى سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیارى گریه نابینا شد، و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، و لکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیتش، کشته و سر بریده دیدم، پس چگونه حزن من به پایان رسد و گریهام کم شود؟.[9]
حضرت زینب(س) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین علیهالسلام و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب(س) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی «به طرف مسجد پیامبر(ص) حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر(ص) گفت: «یا جَدَّاه إِنّی ناعِیةٌ إِلَیْکَ أخِی الْحُسَیْنَ» ای جد بزرگوار،من خبر مرگ برادرم حسین علیهالسلام را براى تو آوردهام. زینب پیوسته گریه مىکرد و اشک و آهش تمامى نداشت. و هر بار که به برادرزادهاش على بن الحسین علیهالسلام مىنگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مىشد.»[10] سخن زینب(س) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت. امکلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین علیهالسلام سروده است.[11] حضور حضرت زینب(س) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامهای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب(س) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید،[12] امّا حضرت زینب(س) به موضعگیری پرداخت و گفت: خدا میداند چه بر سر ما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوی و آن سوی کشانید. به خدا قسم ما از این شهر خارج نمیشویم هر چند که خونهایمان ریخته شود[13]. اما سرانجام با حضور زنان بنیهاشم و اصرار آنها حضرت زینب(س) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود. برخی روایات دلالت بر حضور او در مصر و ادامه زندگی در این شهر تا پایان عمر (سال 62 ه ق) دارند.[14] برخی روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتی مرقد آن حضرت را در دمشق، محلی که اینک به این نام مشهور است، میدانند.[15]