دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

داستان مرگ ایوان ایلیچ ; نگاهی به ارتباط درونی فیلم پله آخر

افلاطون فلسفه را تمرین مرگ خوانده بود. اگر مرگ را از زندگی بشر حذف کنیم ناخواسته زندگی را نیز نفی کرده‌ایم. اینکه مرگ را سوژه اصلی فیلم پله‌آخر بدانیم به امری بدیهی چنگ زده‌ایم تا پیکره اصلی این نوشته را سر و سامانی بدهیم اما بداهت‌زدایی خود می‌تواند امری بدیهی در تمامی کارهای تجربی باشد.
داستان مرگ ایوان ایلیچ ; نگاهی به ارتباط درونی فیلم پله آخر
داستان مرگ ایوان ایلیچ ; نگاهی به ارتباط درونی فیلم پله آخر

آخرین نگاه‌ها در لحظه مرگ

افلاطون فلسفه را تمرین مرگ خوانده بود. اگر مرگ را از زندگی بشر حذف کنیم ناخواسته زندگی را نیز نفی کرده‌ایم. اینکه مرگ را سوژه اصلی فیلم پله‌آخر بدانیم به امری بدیهی چنگ زده‌ایم تا پیکره اصلی این نوشته را سر و سامانی بدهیم اما بداهت‌زدایی خود می‌تواند امری بدیهی در تمامی کارهای تجربی باشد. هرچند اگر نتوان پله‌آخر را به‌خاطر برخی مسائل, فیلمی کاملا تجربی دانست. همین بداهت‌زدایی امر می‌کند شروع نوشته را کمی طولانی کنیم و دنبال سوال دیگری از خود باشیم. آیا مرگ می‌تواند سوژه اصلی یک امر زنده باشد یا سوال را فراتر می‌بریم: آیا امر زنده‌ای در این دنیا هست که بیش از هر چیز با مرگ و مفهوم مردن درگیر نباشد؟

هر امر زنده‌ای به‌موازات رشد خود در حال تولید و ساختن مرگ و نبود خود نیز هست و هرچه زندگی پربارتر و طولانی‌تر می‌شود تاریخچه مرگ سترگ‌تر و قابل بحث‌تر می‌شود. اما مرگ هم اغلب, مانند همه پدیده‌ها تبدیل به مسئله‌ای نامانوس می‌شود. همه ما اعتقاد داریم مرگ در یک قدمی ماست اما همه ما این‌را برای دیگری می‌دانیم و خود را فعلا از مرگ دور می‌دانیم. مرگ هم مانند همه داشته‌های ما تبدیل می‌شود به یک موجود نامانوس یا به قول هایدگر unhome (یا اگر به‌صورت تحت‌اللفظی گفته شود که انگار درست‌تر است: بی‌خانه) اینطور می‌شود که مرگ مانند پنجره‌ای که پشت پرده‌ای پنهان مانده فراموش می‌شود تا یک روز بارانی می‌خواهیم از پنجره به بیرون نگاه کنیم. پرده را کنار می‌زنیم و پنجره را دوباره می‌بینیم. اما این می‌تواند یک روی قضیه باشد. اگر یک‌روز همه درها بسته شوند و تنها راه گریز همان پنجره باشد ماهیت جدیدی از پنجره برای ما ساخته می‌شود یا نمایان می‌شود و این شباهت مرگ به یک راه گریز می‌تواند مسئله شخصی خود ما باشد. اما دیگران چه؟ این دیگری همان است که ما روزی بودیم. روزی‌که فکر می‌کردیم مرگ از ما فاصله زیادی دارد. غم ایوان ایلیچ بیشتر از همین مسئله است. اینکه او می‌میرد و دیگران هنوز زنده‌اند و آنها به‌خاطر سلامت جسمی طوری رفتار می‌کنند که انگار هرگز نخواهند مرد. خنده‌هایشان و سرخوشی آنها بیش از حد سهل‌انگارانه جلوه می‌کند. این همان چیزی است که می‌تواند از دل پله‌آخر بیرون کشید, وقتی دنبال رابطه‌ای بین این فیلم و داستان مرگ ایوان ایلیچ تولستوی می‌گردیم. زندگی هرکس می‌تواند با تمام فراز و نشیب‌ها و سختی‌هایش در جمله‌ای خلاصه شود: «او چندین و چندسال عمر کرد.» و مرگ «او» هم با تمام کلنجار رفتنش می‌تواند در همین جملات خلاصه شود: او مُرد. «او» می‌میرد. همه آن «او»ها سال‌هاست که دارند می‌میرند و میزان قرابت ما با آن «او»ها تعیین می‌کند که چقدر روی آن «او» مکث کنیم. روی مرگ «او». اما در صفحه اول مرگ ایوان ایلیچ کسی روی مرگ ایوان ایلیچ مکثی نمی‌کند و خبر مرگ آنقدر عادی و معمولی گفته می‌شود که این عادی بودن به‌طرز عجیبی ویرانگر جلوه می‌کند. میزان این مکث به نزدیکی مرده با زنده‌ها دارد. اما همه این, هر چه‌قدر هم طولانی، باز هم تمام می‌شود. حتی اگر همسرت باشد. بیست روز بعد سر تصویربرداری فیلمی که بازیگرش هستی چیزی تو را به خنده وامی‌دارد. تو مي‌خندی و این خنده تمامی ندارد تا روزی که تو, اوی دیگری, در لحظه احتضار سر بالا می‌گیری و نگاه می‌کنی و چیزی‌که بیش از همه تو را, ایوان ایلیچ مغموم را می‌رنجاند همین است: چرا من باید بمیرم و اینها هنوز به فکر چیزهایی باشند که دیگر برای من اهمیت چندانی ندارد. این لحظات, لحظاتی هستند که او دیگر مرده و تمام نگرانی‌هایش بیهوده جلوه می‌کند. استرسی ندارد.



«یه‌دفه دیدم به هیچی فکر نمی‌کنم. هیچ اضطرابی ندارم. هیچ‌چیز آزارم نمی‌ده حتی قناسی ساختمون‌ها. یا نقش ناچیزی که توی زندگی لیلی داشتم. ضدضربه شده بودم. یه‌عمر افسرده بودم فکرشم نمی‌کردم که تنها درمان افسردگیم خبر مرگم باشه. خبر مرگم کاشکی زودتر فهمیده بودم» (1)

...و ناگهان برایش روشن شد که آنچه آزارش می‌داد و راحتش نمی‌گذاشت ناگهان از او فاصله می‌گیرد و دور می‌شود. از دو طرف, از ده طرف, از همه طرف از او دور می‌شود. دلش برای آنها سوخت. باید کاری کند که آنها را نیازارد و خودش نیز از این عذاب خلاص شود.(2)

هر دو داستان از جایی شروع می‌شوند که شخصیت با مرگ به‌عنوان پدیده‌ای نامانوس (به همان مفهموم هایدگری) برخورد می‌کند. این برخورد، با برخورد یک جنگجو در میدان نبرد فرق دارد. مردن آن هم زمانی که تازه همه‌چیز دارد سرو شکل می‌گیرد دورترین حالت ممکن است. حتی اگر به‌شکل عمیقی به این مسئله معتقد باشیم که مرگ در یک قدمی ماست و از سایه به ما نزدیک‌تر است. اما هر کدام برخوردی متفاوت از خود نشان می‌دهند درحالی‌که هر دو از یک منشا می‌آیند: ناتوانی در برابر مرگ و تغییر ارزش‌ها به‌خاطر این مواجه. هر دو دردی را در کمر احساس می کنند. هر دو در زمانی با شمایل مرگ روبرو می شوند. یکی به‌شکل دردآور به این مسئله برخورد می‌کند (ایوان ایلیچ) و دیگری به‌شکلی معکوس. او مانند قمارباز بازنده‌ای است که می‌خواهد خود را بی‌خیال نشان دهد. هرچند اگر در ظاهر اینطور نشان ندهد اما کارهای او, خریدن خانه تفرش, سوار اسکیت شدن و موسیقی دلخواه همسرش. همه اینها نشان می‌دهد هنوز چیزهایی هست که به‌خاطرش بخواهی بیشتر بمانی. اینکه مثل ایوان ایلیچ نخواهی دیگران را بیازاری. این نخواستن و نگرانی از آزردن یعنی میل به بیشتر ماندن. ماندن در جایی دیگر.
   چیزی‌که از مردگان جویس به پله‌آخر راه یافته بیشتر مساله داستان و روایتی است که در بخشی از فیلم به نمایش در می‌آید و یک رابطه عشقی, که دارد در یک جای پنهان به یک مثلث تبدیل می‌شود و چون این سازه به‌طور پنهانی و با آرامش ساخته می‌شود پایه‌های قدرتمندی دارد. اما در روح داستان یعنی جایی‌که رابطه هنرمند و مخاطب به‌طور پنهانی شکل می‌گیرد رابطه، بین مرگ ایوان ایلیچ و پله‌آخر بسیار بیشتر است. جایی‌که داستانِ مکتوب به‌عنوان یک کل، در یک پیکره هنری دیگر، یعنی سینما حلول می‌کند. نوع سوم ترجمه که یاکوبسن بخش‌بندی کرده بود: ترجمه یک نظام زبانی به نظام زبانی دیگر. و این مسئله بیشتر به ناخودآگاه هنرمند مربوط می شود تا یک طرح از پیش تعیین شده.(3)

1-     از دیالوگ‌های فیلم پله‌آخر علی مصفا

2-     از رمان مرگ ایوان ایلیچ تولستوی ترجمه سروش حبیبی نشر چشمه صفحه 103

3- از دیدگاه یاکوبسن ترجمه به سه‌شکل است:
الف. ترجمه‌ی درون زبانی که عبارت است از درک و تفسیر پیام در یک زبان و بیان آن با عبارات و کلمات دیگری در همان زبان.

ب. ترجمه‌ی بین زبانی که همان نوع متداول و شناخته شده ترجمه است.

ج. انتر سیمیاتیک یا تغییر و تبدیل علایم رمزی که عبارت است از تغییر نظام علایم رمزی اصلی و ارائه‌ی پیام به وسیله‌ی نظام دیگر. مثلاً تبدیل یک رمان به یک فیلمنامه.

 




منبع سایت فیلمنوشت




مقاله

نویسنده بهروز انوار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

سینمای پناهنده ; به بهانه اکران فیلم سینمایی تگزاس

سینمای پناهنده ; به بهانه اکران فیلم سینمایی تگزاس

نمایش فیلم تگزاس در روزهای اخیر نشان می دهد که مسعود اطیابی تغییر بزرگی در رویه فیلمسازی خود داده است. او که پیش از این با فیلمی درباره حوادث هشتاد و هشت نشان داده بود که در فکر پرداختن به مسائل جدی و حرکت در راستای سینمای اجتماعی است، حالا با تگزاس به جریان فیلم های پرفروشی پیوسته که اتفاقا بر خلاف فیلم قبلی اش دچار موانع ممیزی و عدم مجوز اکران نشده و با توجه به فضای سینمای ایران، سود قابل توجه‌ی را به جیب تهیه کننده واریز می کند.
مصادره و ماجرای غم انگیز زن در سینما

مصادره و ماجرای غم انگیز زن در سینما

هنوز و بعد از گذشت حدود سه ماه از جشنواره فیلم فجر(سی و ششم) و دیدن فیلم سینمایی مصادره ، طعم تلخ تماشای آن هم زمان با اکران های نوروزی و فروش بالای این فیلم ذایقه ام را می آزارد. مصادره را شاید بتوان اروتیک ترین فیلم سینمای ایران پس از انقلاب برشمرد. این فیلم به شدت بیمار است و گویا به جز شوخی های سخیف جنسی حتی با دستمایه کردن یک کودک یا نوجوان راهی برای خندان و شادکردن مخاطبانش ندارد.
گل دادن درخت پیر ; نگاهی به فیلم خجالت نکش

گل دادن درخت پیر ; نگاهی به فیلم خجالت نکش

خجالت نکش، یک فیلم مفرح است. فرحبخشی این فیلم نه از شوخی ها و تکه کلام ها، بلکه به جهت دنیای درونی فیلم است. دنیایی که در آن کودکی متولد می شود و پیری و گذر سن، مانعی برای زایش نیست. در روستای کوچک و کم جمعیت مهمت اباد، 231 نفر زندگی می کنند و این فیلم به ما می گوید که این جمعیت چگونه به اندازه یک نفر بیشتر می شود.
خوک های آوازه خوان ; نگاهی به فیلم خوک

خوک های آوازه خوان ; نگاهی به فیلم خوک

اگر تلاش فیلم خوک در این است که یک کمدی متفاوت در سینمای ایران باشد، باید گفت که در این کار موفق شده است. این فیلم توجهی به شوخی ها کلامی و متدوال در سینمای طنز ندارد. تا حد زیادی می کوشد که از مزیت های واقعیت استفاده کند و در مناسبات انسانی و روابط فردی آدم ها دخل و تصرفی نکند و همزمان از سوی دیگر پیروزمندانه از میدان واقعیت بیرون بیاید بدون آنکه هیچ باج و امتیازی به آنچه که ما واقعیت صدایش می کنیم داده باشد؛ خوک خود را در واقعیت محدود نمی کند.
فیلشاه، آغاز راهی جریان‌ساز در انیمیشن بومی

فیلشاه، آغاز راهی جریان‌ساز در انیمیشن بومی

صحبت از انیمیشنی سینمایی است که در فرم، تکنیک و ارائه مفاهیم به استاندارهای جهانی نزدیک شده و سعی دارد به‌دور از شعار و کلیشه به یک مقطع تاریخی با رگه‌های دینی بپردازد و آغازکننده راهی جریان‌ساز برای صنعت سینمایی انیمیشن در ایران باشد.

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʂ) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (2) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʃ) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (3) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʄ) علی(ع) و رابطه او با خلفا

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (4) علی(ع) و رابطه او با خلفا

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS