دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نقدی بر مقاله «بازتاب های فکری یک مسیحی سابق و مسلمان اسبق»

مقاله مورد بحث، مسائلی را راجع به مسیحیت، اسلام، شیطان و کثرت ادیان الهی مطرح می‌کند و در نهایت نتیجه می‌گیرد که خدایی وجود ندارد و این امور همگی ساخته و پرداخته ذهن انسان است.
نقدی بر مقاله «بازتاب های فکری یک مسیحی سابق و مسلمان اسبق»
نقدی بر مقاله «بازتاب های فکری یک مسیحی سابق و مسلمان اسبق»

نویسنده: عقیل فولادی

چکیده

مقاله مورد بحث، مسائلی را راجع به مسیحیت، اسلام، شیطان و کثرت ادیان الهی مطرح می‌کند و در نهایت نتیجه می‌گیرد که خدایی وجود ندارد و این امور همگی ساخته و پرداخته ذهن انسان است. در این مقال ما به بررسی ایرادات وارده پرداخته‌ایم و سعی در پاسخ‌گویی بدان‌ها از منظر اسلام داریم.

مقدمه

نویسنده مقاله مدعی است که از پدر و مادری مسلمان، زاده شده و از این رو، طبعاً مسلمان بوده است. سپس تغییر عقیده داده، مسیحی می‌شود. آنگاه از مسیحیت هم دست کشیده و پی می‌برد که اساساً خدایی نیست! ما در خلال این مقال، ایرادات ایشان را مطرح نموده و به بررسی صحت و سقم آنها می‌پردازیم.

از نکته‌های شگفت‌آور این است که – چنانکه خود نویسنده، در ابتدای بحث بیان کرده است - ایشان ابتدا از اسلام به مسیحیت تغییر عقیده می‌دهد و سپس! به مطالعه انجیل می‌پردازد. و پس از تأمل در انجیل، از مسیحیت نیز رویگردان می‌شود. علت رویگردانی ایشان از اسلام نیز شنیدنی است: «توسط این دین اصلاً نمی‌توانم با خدا ارتباط برقرار کنم و به قولی خوشحال نبودم.» البته ایشان ذکر نکرده‌اند که چه مشکلی در اسلام است که امکان ارتباط با خدا در آن نیست.

خوب بود ایشان به ما می‌گفت که: چطور این همه مسلمان در طول قرن‌ها با این دین زیسته‌اند و با خدا ارتباط برقرار کرده‌اند؟ و بالاتر از این، خوب بود ایشان، تاریخ عرفای مسلمان را نیز توجیه می‌نمود. چرا که وجود عرفان در یک دین، می‌تواند نشان از ظرفیت و توانایی مفاهیم آن دین برای برقراری ارتباط باطنی اشخاص با خداوند باشد. به راستی آیا امثال مولوی‌ها، حافظ‌ها، سعدی‌ها، شبستری‌ها، فاقد هر گونه احساس ارتباط با خدا بوده‌اند؟! آیا بدون احساس گداختگی می‌توان چنین «مثنوی» سرود؟

بنابراین، چنین ایرادی در صورت صحت گفته ایشان، به خود شخص و باورهای وی بر می‌گردد که فهمی نادرست از اسلام داشته است. شیوه ارتباط انسان با خدا به آسان‌ترین وجهی در قرآن بیان شده است:

«ادعونی استجب لکم»[1]

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم

نه نیازی به کلیسا رفتن است و نه آبروی خویش را نزد کشیش ریختن. فقط و فقط ارتباط درونی انسان با آفریدگار خویش است؛ آفریدگاری که از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است و از کوچکترین اندیشه‌های انسان آگاه است.[2]

بنابراین، همچنانکه نویسنده این مقال، بدون مطالعه انجیل، به مسیحیت گرویده است، بدون مطالعه و تأمل در اسلام، از این دین روی گردانیده است.

خلقت آدم و گناه نخستین

نویسنده در ادامه بحث به داستان خلقت آدم و گناه نخستین در کتاب مقدس مسیحیت اشاره می‌کند و ایراداتی بر این داستان وارد می‌کند. لازم به بیان است که داستان خلقت آدم در قرآن کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در کتاب مقدس فعلی مسیحیت است. آنچه در کتاب مقدس موجود آمده، این است که: پس از اینکه خداوند، آدم را آفرید وی را در باغ عدن گذاشت و او را گفت: از همه میوه‌های درختان باغ بخور، بجز میوه درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوه آن بخوری، مطمئن باش خواهی مُرد. آدم و حوّا در بهشت، برهنه بودند بی آنکه احساس شرم نمایند. سرانجام، مار، حوّا را فریفت و حوّا همسرش آدم را؛ و با خوردن از آن درخت، چشمان آن دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند. عصر همان روز، آدم و زنش صدای خداوند را که در باغ فردوس می‌خرامید شنیدند و خود را لابلای درختان پنهان کردند. خداوند آدم را ندا داد: ای آدم! چرا خود را پنهان می‌کنی؟ آدم جواب داد: صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا برهنه بودم؛ پس خود را پنهان کردم. خداوند فرمود: چه کسی به تو گفت که برهنه‌ای؟ آیا از میوه آن درختی خوردی که به تو گفته بودم از آن نخوری؟ ... [3] این خلاصه‌ای از سرگذشت حضرت آدم و همسرش است طبق آنچه در اوائل سفر پیدایش تورات،[4] آمده است.

آنچه در قرآن می‌خوانیم حقیقتاً چیزی دیگر است. اگر ما بودیم و این داستان برساخته‌ی یهودی‌ها و مسیحی‌ها، نه از توحید الهی خبری بود و نه از علم مطلق حق اثری. از قرآن می‌آموزیم که: قبل از سکونت آدم در بهشت، وی اسم‌هایی را از خداوند آموخته بود که ملائکه مقرب درگاه او آنها را نمی‌دانستند و بدین طریق بود که برای آدم سجده کردند.[5] بنابراین، برخلاف آنچه در تورات آمده است چنین نیست که درخت ممنوع، درخت دانایی بوده باشد. همچنین، قرآن چنین می‌گوید که: آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوع، نه تنها لباس برتن داشتند، بلکه ‌افتادن در این فتنه شیطانی، باعث برکندن لباس‌شان و نمایان شدن عورت‌هایشان شد.[6] به علاوه، خداوند، غافل از احوال آنها نبود که با پنهان شدن آدم از کارشان با خبر شود؛ بلکه چون آنها از درخت ممنوع خوردند و برهنگی‌هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ‌های درختان بهشت بر خود آغاز کردند، پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است.»[7]

بنابراین، نه آنچه آدم خورد، میوه دانایی بود؛ و نه خدا غافل از آدم و حوا در باغ فردوس می‌خرامید. به علاوه طبق قرآن، گناه نخستینِ آدم در ژن فرزندان و عقوبت آنها اثری نه گذاشته و نه می ‌گذارد. آنچه اسلام به ما می‌گوید، این است که هر کسی مسؤول اعمال خویش است:

«کل نفس بما کسبت رهینة»[8]

هر کسی در گروِ دستاورد خویش است

کاری که حضرت آدم(ع) در بهشت انجام داد، خواه گناه دانسته شود یا ترک اولی،[9] خودش مسؤول آن است و البته از قرآن کریم چنین می‌آموزیم که خداوند اسباب توبه او را فراهم نمود و توبه‌اش را پذیرفت. از این رو، نه تنها فرزندانش راجع به عمل او مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرند، بلکه خود او نیز بخشیده شده است و از انبیاء و مقربان درگاه الهی است. بنابراین، عمده اشکالات مطرح شده در مقاله، متوجه مسیحیت موجود است.

اگر پرسیده شود که چرا پس از قبول توبه حضرت آدم(ع)، او به بهشت برگردانده نشد، می‌توان پاسخ داد که چنین چیزی درست نیست، چرا که سرانجام آن حضرت، بازگشت به بهشت است؛ اما ظاهراً اراده الهی بر این قرار گرفته تا از آن پس، قبل از ورود به بهشت، آن حضرت و سایر فرزندانش ابتدا مورد آزمون قرار گیرند و سپس آنهایی که از پس آن بر آمده‌اند وارد بهشت شوند. به عبارت دیگر، پذیرفته شدن توبه به معنای بازگشت تمام و کمال به حالت اولیه نیست و چه بسا متناسب با شرایط فعلی حکمی در خور نیز صادر شود، اما در هر حال سرانجام انسان‌های نیک کردار، بهشت است.

محدوده‌ای بودن دعوت انبیاء

نویسنده در ادامه بحث، بر ادعای میسحیت که حضرت عیسی(ع) را خدا می‌پندارند این ایراد را وارد می‌کند که چرا خدا فقط برای برخی از مردم زمین و آن هم فقط قوم یهود تبلیغ می‌کرد؟ تکلیف دیگر مردمان چیست؟ چرا مردم بقیه‌ی نقاط زمین وارد ملکوت خدا نشوند؟

اساس ایرادات فوق نیز ناشی از مسیحیت تحریف شده موجود است؛ چرا که در اسلام چنین چیزی به هیچ وجه مطرح نیست که چیزی به نام «ملکوت خدا» صرفاً از آنِ مسلمانان باشد؛ بلکه خداوند نسبت به کسانی که دلیل و حجتی از اسلام به آنان نرسیده است بخشنده و مهربان است و چنانکه خود در قرآن تصریح می‌فرماید:

«و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً»[10]

و ما تا پیامبری برنگزینیم، به عذاب نمی‌پردازیم

از این رو، نه تنها تکلیف ساکنان نقاط دیگر کره زمین، مطابق عقل و عقلانیت است بلکه تکلیف ساکنان احتمالی دیگر کرات نیز روشن است.

خدای واحد و کثرت ادیان

در ادامه بحث، نویسنده مقاله سخن از تعدد ادیان را به میان می‌آورد و می‌پرسد چرا خدا از اول یک دین را طراحی ننموده و چرا این ‌همه تفاوت میان ادیان است؟ مگر همه ادیان از طرف خدا نیست؟ سیستم بدنی انسان‌ها یکسان است پس چرا باید ادیان مختلف داشته باشند؟

اولاً باید متذکر شویم که همه ادیان از طرف خدا نیست؛ مثلاً ما آیین بودا را جزء ادیان الهی نمی‌دانیم. آنچه که مدعای ماست و طبعاً باید نسبت به آن پاسخ‌گو باشیم، این است که از ادیان موجود، ادیان ابراهیمی از طرف خدا بوده است؛ اما تفاوت‌های آنها از نظر ما چنان نیست که نویسنده پنداشته است؛ زیرا ما یهودیت و مسیحیت موجود را تحریف شده می‌دانیم؛ همچنان‌که با اندک تأملی در عهدین موجود، این مسأله روشن می‌شود، و امروزه اسناد تاریخی نیز روشنگر این امر است.[11] بنابراین، نمی‌توان با توجه به عهدین موجود راجع به اختلاف ادیان، بحثی علمی مطرح نمود.

ثانیاً مسأله‌ای که نویسنده مقاله بدان توجهی نداشته این است که کثرت ادیان چگونه کثرتی است؟ آیا کثرتی ماهوی و گوهرین است، یا اینکه کثرتی دیگر است؟ آنچه ما از قرآن می‌آموزیم این است که همه انبیاء الهی انسان‌ها را به توحید فراخوانده‌اند، و به عبادت خدایی یگانه که آفریدگار آنهاست، و ایمان به روزی که بازگشتگاه همه انسان‌هاست. از این رو، آموزه‌های محوری همه ادیان الهی یکسان بوده است. پس فرق آنها در چه بوده است؟

تفاوت‌های ادیان الهی، در نحوه آزمایش‌هایی بوده است که خداوند متعال، بنا بر حکمت خویش و با توجه به احوال بندگان از آنها به عمل می‌آورده است. البته لازم به ذکر است که این آزمایش‌ها چندان مقابل یکدیگر نبوده‌اند که چنانکه نویسنده گفته است: «دو هزار سال پیش خدا این‌قدر از خوبی و بخشش می‌گوید و ناگهان بعد از ششصد سال یک دفعه تغییر عقیده داده و همواره از ترس و آتش و سوختن و عذاب حرف می‌زند.» نه حضرت عیسی(ع) آن بوده است که مسحیت امروز می‌گوید و نه فرستاده خاتم(ص) این بوده است که در ذهن نویسنده است. چنانکه در روایات، آمده است حضرت یحیی(ع) که معاصر حضرت عیسی(ع) بوده است، چنان از خوف خدا می‌گریست که بر گونه‌هایش اثر گریه هویدا بود.[12] این گریه‌ها از ترس عذاب الهی و آتش دوزخ بود. پس خدای زمان حضرت عیسی(ع)، عقیده متفاوتی!! با خدای ششصد سال بعد نداشته است. البته این نکته قابل ذکر است که چه بسا پیامبری رحمت خدا در نظرش بیشتر جلوه‌گر باشد، و بشاشیت وجهش دائماً نمودار؛ اما پیامبری دیگر، ترس از کوتاهی‌اش در درگاه الهی بر او فائق باشد و از این رو، خوفناک از قدرت قاهره حق باشد که مبادا او را در غفلت فراگیرد. در هر حال، نباید فراموش کنیم که انبیاء الهی داعیه فوق بشری نداشته‌اند:

«قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ»[13]

بگو: من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی می شود

بنابراین، خدای ابراهیم(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) و محمد(ص) یک خداست و لاغیر. اما این خدا در طول تاریخ، پیامبرانی را به سوی اقوامی با فرهنگ‌ها و آیین‌های متفاوت فرستاده است که هر کدام مقتضیات و لوازم خاص خود را داشته‌اند و از این رو، جزئیات احکام و آزمون‌های الهی برای آنها گونه‌گون شده است. امروزه بر ماست که با تحقیق و کاویدن آثار بجا مانده از ادیان و آموزه‌های‌شان نسبت آنها را با حقیقت بسنجیم. البته در مسیر تحقیق بی‌طرفانه، بی‌تعصبی به علائق و گرایش‌ها و پیش‌داوری‌های شخصی و دیگر شروط و لوازم پژوهش، امری بایسته است. قرآن کریم بارها ما را به اندیشیدن در این کتاب الهی، فرا می‌خواند:

«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‌ قُلُوبٍ أَقْفالُها»[14]

آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشند؟ یا [مگر] بر دل‌هایشان قفل‌هایی نهاده شده است؟‌

از این‌رو، بهتر است بجای نوشته‌ها و گفته‌های احساساتی، آثار ادیان را بر گیریم و آموزه‌های بنیادین آنها را در کنار هم نهیم. در اینجا است که فرق توحید ارائه شده در عهدین، و توحید قرآنی روشن می‌گردد و پی می‌بریم که آنچه آنها معرفی می‌نمایند، شرکی بیش نیست.

شیطان

پرسش‌های دیگری که نویسنده مطرح نموده، راجع به شیطان است. بحث شیطان و پرسش‌های پیرامونش از دیرباز اذهان اندیشمندان ادیان مختلف را به خود مشغول داشته است: شیطان کیست؟ آیا شیطان خالق شر است؟ آیا خدا شیطان را آفرید؟ اگر پاسخ، مثبت است، چرا او را آفرید؟ و ... . نه تنها در میان اندیشمندان ادیان مختلف، بلکه در میان اندیشمندان مسلمان نیز پاسخ یکسانی به همه این پرسش‌ها داده نشده است. در اسلام، مسلّم است که شیطان، مخلوق خداست، و خالق چیزی هم نیست، اما پاسخ دیگر پرسش‌ها را نمی‌توان بدین سادگی و صراحت داد.

شیطان از جنّیانی است که سال‌ها خداوند را عبادت کرده و در بارگاه قرب او بوده است؛ ولی اکنون از دستور الهی سرپیچی کرده و خداوند او را از درگاه خویش رانده است. حال با توجه به اینکه سالیانی دراز، از عابدان درگاه حق بوده است، در مقابل این طاعات طولانی، حاجتی از خدا دارد. آیا درست است که همین یک درخواست او رد شود تنها به این دلیل که دیگران را گمراه می‌کند؛ در حالی که این دیگران، انسان‌هایی‌ هستند دارای عقل‌ و اراده‌ که می‌توانند از مکر و حیله او در امان باشند؟ مقصود ما این نیست که در مقابل طاعات وی باید درخواستش اجابت می‌شد، بلکه بحث بر این است که با اجابت این درخواست به چه کسی ظلم شده است؟ خداوند متعال، کسی است که هر چه بخواهد انجام می‌دهد[15] و کسی را یارای چون و چرا کردن در حکمش نیست.[16] با این وجود، وی بر بندگان خویش به هیچ عنوان ستم روا نمی‌دارد.[17] باید توجه دقیق داشته باشیم که انسان در این عالم برای آزموده شدن پا نهاده است و موجودی است مختار که با قوه عقلش امکان انتخاب راه سپاس و ناسپاسی برایش فراهم شده است. طبیعی است که در این آزمون، موانعی سر راه او قرار دارد. اساساً آزمون بدون مانع، چیزی بی‌معناست.[18]

قلمروی شیطان، «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان فعالیت‌های تشریعی و تکلیفی بشر و محدود به اندیشه بشر است نه تن و بدن او. نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر جلوه دادن. شیطان چنین قدرتی ندارد که به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر کار بد اجبار و الزام نماید. این امر از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به اینکه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:[19]

«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى‌ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»[20]

او [= شیطان] را بر کسانی که ایمان آورده‌اند، و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی نیست. تسلط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی بر می‌گیرند، و بر کسانی که آنها به او [= خدا] شرک می‌ورزند

از این آیات می‌آموزیم که اگر شیطان تسلطی بر انسان‌ها دارد این تسلط منوط به این است که خود انسان این تسلط را بپذیرد؛ یعنی در نهایت، اختیار با خود انسان است که با اراده خویش این سیطره را محقق سازد و برده او شود.

پرسش از چرایی خلقت شیطان، بدین پرسش عام‌ بر می‌گردد که چرا خدا کافر را می‌آفریند با این که می‌داند فرجامش آتش است. حکمت این خلقت چیست؟ مفسر بزرگ معاصر ما، علامه طباطبائی‌، در پاسخ به این شبهه می‌فرماید: مراد از حکمت[21] در آفرینش، یا حکمت در آفرینش کل عالمِ مخلوق است و یا حکمت در آفرینش انسان. در صورت اول [پرسش از حکمت کل عالم آفرینش باشد] می‌توان پاسخ داد که با دلیل عقلی اثبات شده است که خداوند، فاعل تام برای همه مخلوقات خود است و در فاعلیتش نیاز به متمّمی ندارد. از این رو، مبدأ برای ماسوای خویش است و ذاتاً منبع هر خیر و رحمت و جود و بخششی است. اثر این جود و بخشش این است که مستحقین طبق استعداد و استحقاقشان بهره‌مند می‌شوند. پس اختلاف مستحقین طبق اختلاف استحقاقشان، امری است که به آنها بر می‌گردد نه به ذاتی که مبدأ خیر است.

اما در صورت دوم [پرسش از حکمت آفرینش انسان باشد]، از آنجا که خداوند ذاتاً غنیّ است، بدون اینکه فائده‌ای از خلقت انسان نصیبش شود، از ماده پست زمینی، ترکیب خاصی می‌آفریند که با سلوک در طریق کمال، به مرتبه والای کمالی خویش نائل شود و با کمالش بر هر موجودی برتری یابد. این غایت نوع انسان است. آشکار است که با توجه به اینکه این دنیا، عالم تزاحم است، و علل و اسباب گوناگونی با هم در کارند، همگان به سعادت نمی‌رسند و این امر نه تنها در مورد انسان، بلکه در دیگر موجودات نیز چنین است. انواع حیوانات و گیاهان و همه ترکیبات معدنی دارای غایات نوعی‌ای هستند که فقط برخی از مصادیق، بدین غایت می‌رسند و نه همه. اگر فرض شود که [توسط خدا] از موانع رسیدن به غایت افراد جلوگیری شود، این امر به معنای فرو ریختن قانون آفرینش و ایجاد خلل در علل و اسباب است و این معنایی جز ابطال نظام عالم ندارد. بنابراین، حکمت آفرینش انسان، رسیدن به غایت کمال است، و علم الهی به اینکه بسیاری از افراد به آتش در می‌آیند، باعث نمی‌شود که مراد او از آفرینش نوع انسانی مختل شود؛ چرا که انسان موجودی مختار است و در نهایت، خود اوست که تصمیم می‌گیرد و راه خود را انتخاب می‌کند.[22]

طبیعی است که بنای خداوند به عنوان خالقی بی همتا و با اوصافی بی‌بدیل، بر این بوده تا عالمی تمام و کمال را با همه لوازمش بیافریند. روشن است که وجود موجوداتی «مختار» در این عالم، کمال آن تلقی می‌شود و نه نقصان. شیطان و انسان هر دو موجوداتی مختار هستند که استحقاق آفرینش داشته‌اند. از این رو، اگر خداوند آنها را نمی‌آفرید، در واقع از جود و بخشش، دریغ شده بود. اما اکنون که به مقتضای حکمت و جود او، اینها آفریده شده‌اند، طبعاً خودشان به مقتضای «اختیارشان» بایستی مسئول اعمال خویش باشند. نکته دقیق همین جا است که موجود مختار، به اختیار خود، کار می‌کند.

علاوه بر این، نادانی ما نسبت به حکمت یک مصداق خاص، دلیل بر بی‌حکمت بودن آن نیست. چه بسیار چیزهایی که ما انسان‌ها به چرایی وجود آنها واقف نبودیم و اکنون هستیم و همین طور چه بسیار اموری که اکنون نمی‌دانیم و گذشت روزگاران آنها را بر ما آشکار سازد. ندانستن، دلیلی بر بی‌حکمت بودن نیست.

جهنم و مجازات‌های اخروی

مسأله دیگر مطرح شده در مقاله مورد بحث، چرایی وجود جهنم است؛ در حالی که خداوند این قدر انسان را دوست داشته است که او را مثل خویش آفریده است.

در پاسخ به این مطلب باید گفت که مجازات بر سه گونه است:

1.مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)؛

2.مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مکافات دنیوی)؛

3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست (عذاب اخروی).

نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیله قانون‌گذاران الهی یا غیر الهی وضع گردیده است. نوع دوم از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است. این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» می‌نامند. مثلاً کسی که سمّی کشنده را بنوشد، مردن نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سمّ است.

مجازاتهای جهان دیگر، رابطه تکوینی قوی‌تری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول، قراردادی است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علّی و معلولی است، بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه «عینیت» و «اتحاد» حکم‌فرماست؛ یعنی آنچه که در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده می‌شود تجسّم خود عمل آنهاست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً»[23]

روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده می‌یابد؛ و آرزو می‌کند: کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصله‌ای دور بود

مجازات آخرت، تجسم یافتن اعمال این دنیا است. نعیم و عذاب آنجا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، اعمال ما صورتی مُلکی دارد که فانی و موقّت است و آن همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر می‌شود؛ و صورت و وجهه‌ای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما هرگز فانی نمی‌شود و از توابع و لوازم جدا ناشدنی ماست. در کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد، دیگر مجالی برای بحث از تناسب داشتن و نداشتن نیست.[24]

موهوم بودن خداوند؟!

در ادامه بحث، نویسنده از ریشه، منکر خدا شده و آن را مفهومی مخلوق بشر دانسته است، که برای حفظ قدرت و پیشرفت امپراطوری‌ها طراحی شده است.

در پاسخ ایشان باید بگوییم که شکی نیست که در طول تاریخ گاه از مفهوم خدا، استفاده ابزاری شده است، اما این امر مستلزم این نیست که اصل وجود خدا امری موهوم باشد. باور به اصل وجود خدا امری برهان‌پذیر است که اگر چنین برهانی یافت شود، این باور امری عقلانی و پسندیده خواهد بود و نه موهوم و مخلوق ذهنی انسان.

از آنجا که ما در مقال دیگری در همین سایت، از براهین اثبات خدا سخن به میان آورده‌ایم، لذا در اینجا از تکرار بحث خودداری نموده و خوانندگان محترم را بدانجا ارجاع می دهیم.[25]

فهرست منابع

قرآن کریم با ترجمه محمّدمهدی فولادوند

1) ایلخانی، محمد؛ تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه، مجله معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر- اسفند 1374ش.

2)طباطبائی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1393 ﻫ.، الطبعه الثالثه.

3)مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377ش.

4)ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا؛ رساله لقاء الله، مقدمه، ترجمه، توضیح، تعلیق و اضافات از: سید احمد فهری، تهران، فیض کاشانی، 1373ش.

    پی نوشت:
  • [1] . سوره مؤمن: آیه 60.
    [2] . سوره ق: آیه 16.
  • [3] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی، ج 1، ص 140-141.
  • [4] . چنانکه خوانندگان محترم مستحضرند، مسیحیت، تورات را جزء متون مقدس خود پذیرفته اند.
  • [5] . سوره بقره: آیات 30 تا 34.
  • [6] . سوره اعراف: آیه 27.
  • [7] . همان: آیه 22.
  • [8] . سوره مدّثر: آیه 38.
  • [9] . میان مفسرین قرآن اختلاف است که آیا عمل حضرت آدم(ع)، گناه بود یا ترک اولی. خوانندگان محترم می‌توانند به تفسیر المیزان، ج 1، ص 130 مراجعه فرمایند. مرحوم علامه طباطبائی، نهی الهی را در اینجا نهی ارشادی می‌دانند و نه مولوی. نهی ارشادی یعنی نهی‌ای که مکلف را به خیر و صلاحش راهنمایی می‌کند ولی الزام آور نیست. از این رو، کار آنان گناه اصطلاحی نبوده است، بلکه ظلمی در حق خودشان بوده است که سبب خروجشان از بهشت شده است.
  • [10] . سوره اسراء: آیه 15.
  • [11] . می‌دانیم که کتاب عهد جدید از شخص حضرت عیسی(ع) نیست و به او وحی نشده است. این کتاب مجموعه‌ای است از رسائل و نامه‌های گوناگون که اشخاص مختلف نوشته‌اند. چهار رساله زندگینامه عیسی مسیح است، و به انجیل معروف است. رساله اعمال رسولان درباره تبلیغ و ترویج مسیحیت پس از عروج مسیح به آسمان تا حدود سال 62 میلادی است. نامه‌های مختلفی که چند تن از رسولان به اجتماعات اولیه و اشخاص مسیحی نوشته اند و تفسیری از پیام و عمل مسیح است و مکاشفه یوحنا که درباره وقایع آخرالزمان است. سنت مسیحی بر این عقیده است که همه این متون (و یا اکثر قریب به اتفاق آن) نوشته حواریون عیسی مسیح است. و اگر نویسندگان کتاب عهد جدید مختلفند مسیحیان بر این عقیده‌اند که تمام کلمات آن به وسیله روح القدس بر آن‌ها تقریر شده است. اما تحقیقات پژوهشگران غربی نشان داده است که نه تنها هیچ کدام از این نویسندگان از حواریون عیسی مسیح نبوده‌اند بلکه هیچ یک از آن‌ها او را ندیده بودند و برخی از رسائل در ابتدای قرن دوم میلادی نوشته شده است. قدیمی‌ترین این متون نامه‌های پولوس قدیس است که بین سالهای 49-50 تا 62 میلادی نوشته شده و قدیمی‌ترین اناجیل هم انجیل مرقس است که حدود سال 70 میلادی به رشته تحریر درآمده است. مورخان بر این اعتقادند که اناجیل متی و لوقا حدود سال 80 نوشته شده است و انجیل یوحنا را معمولاً نوشته شده در اواخر قرن اول و حتی در اوایل قرن دوم می‌دانند. سه انجیل متی، مرقس و لوقا «اناجیل همدید» خوانده می‌شوند، زیرا این سه انجیل منابع مشترکی دارند و متی و لوقا از انجیل مرقس به عنوان یکی از منابع خود استفاده کرده اند. سایر متون کتاب عهد جدید نیز بین سال 90 و 110 میلادی نوشته شده اند. ر.ک: ایلخانی، محمد، تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه، مجله معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر-اسفند 74، صص 75-74.
  • [12] . خوانندگان محترم جهت آگاهی بیشتر از خوف حضرت یحیی(ع) می‌توانند به کتاب ذیل مراجعه کنند: ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، رساله لقاء الله، مقدمه، ترجمه، توضیح، تعلیق و اضافات از سید احمد فهری، تهران: فیض کاشانی، 1373، ص 157 به بعد.
  • [13] . سوره کهف، آیه 110.
  • [14] . سوره محمد: آیه 24.
  • [15] . سوره ابراهیم: آیه 27.
  • [16] . سوره انبیاء: آیه 23.
  • [17] . ر.ک: قرآن کریم، سوره‌های آل عمران، آیه 182؛ انفال، آیه 51؛ حج، آیه 10؛ فصلت، آیه 46؛ ق، آیه 29.
  • [18] . جهت مطالعه بیشتر راجع به «شیطان» می‌توانید به منابع ذیل مراجعه کنید: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 34 تا 66، [سوره اعراف، تفاسیر راجع به آیات 10 تا 25] و مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 94 تا 98 و همان، ج 14، ص 209 تا 211.
  • [19] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 95.
  • [20] . سوره نحل، آیات 99، 100.
  • [21] . حکمت، جهت خیر و صلاحی است که فاعل را به سوی فعل فرا ‌می‌خواند.
  • [22] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ترجمه و تلخیصی از ص 45 تا 47، [سوره اعراف، تفاسیر راجع به آیات 10 تا 25].
  • [23] . سوره آل عمران: آیه 30.
  • [24] . ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 225 به بعد.
  • [25] . ر.ک: سایت پژوهه، مقاله « بررسی مقاله اسطوره بیخدایی».

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» ʂ) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نقدی بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» (2) «زن، رشدپذیری، عفاف»

نوشته‌ی حاضر بخش دوم از نقد بر مقاله‌ی «زن، حقوق و مکان اجتماعی او در اسلام» است .
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʂ) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (2) «دیدگاه اسلام درباره جهاد، مدرنیسم و زن»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» ʁ) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

نقدی بر مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» (1) «قرآن، سنت‌گرایی، عقلانیت»

این نوشتار به نقد مقاله «اسلام، خاورمیانه، فاشیسم» می‌پردازد.
نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» ʁ) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نقدی بر مقاله «دفاع از مقاله نگاهی به سوره ی زنان» (1) «نقش تفسیر درباره قرآن»

نوشتار پیش‌ رو ناظر به مقاله‌ای است تحت عنوان «دفاع از مقاله‌ نگاهی به سوره‌ی زنان».

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʂ) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (2) نقش رأفت و منطق اسلام در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʄ) علی(ع) و رابطه او با خلفا

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (4) علی(ع) و رابطه او با خلفا

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʈ) اهداف اعراب از حمله به ایران ʂ)

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (8) اهداف اعراب از حمله به ایران (2)

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʃ) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (3) گرایش اختیاری ایرانیان به اسلام

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS