دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دست كوتاه ما و درازدستي شما؛ نگاهي به سريال دست بالاي دست

رسانه نمايشي هميشه داراي عناصر جذاب نيست كه بتواند مخاطب را با خود همراه كند. وقتي يك فيلم يا سريال مي‌بينيم و آن‌را دنبال مي‌كنيم يعني نشانه‌ها و علامت‌هايي وجود داشته كه ما را جذب كرده و باعث شده است كه به عنوان مخاطب با آن اثر نمايشي ارتباط برقرار كنيم.
دست كوتاه ما و درازدستي شما؛ نگاهي به سريال دست بالاي دست
دست كوتاه ما و درازدستي شما؛ نگاهي به سريال دست بالاي دست

نویسنده: حميدرضا بيات

رسانه نمايشي هميشه داراي عناصر جذاب نيست كه بتواند مخاطب را با خود همراه كند. وقتي يك فيلم يا سريال مي‌بينيم و آن‌را دنبال مي‌كنيم يعني نشانه‌ها و علامت‌هايي وجود داشته كه ما را جذب كرده و باعث شده است كه به عنوان مخاطب با آن اثر نمايشي ارتباط برقرار كنيم. همراهي مخاطب با يك اثر نمايشي يعني موفقيت، چون دست‌اندركاران آن اثر هم همين را مي‌خواهند و كارشان را براي مخاطب ساخته‌اند. آنچه كه دليل اين همراهي مخاطب با اثر نمايشي است را مي‌توان عنصر جذابيت دانست. توليدكنندگان چنين آثاري قطعاً از فاكتورهايي براي جذاب‌تر شدن كارشان استفاده كرده‌اند. اين عناصر جذابيت‌زا مي‌توانند داستان و فيلمنامه محكم و قوي، حضور بازيگران مطرح و چهره‌هاي محبوب بازيگري، جذابيت بصري و... باشند اما نحوه و چگونگي استفاده از توليدكنندگان اثر هم در اين زمينه مهم و مؤثر است؛ چرا كه در برخي مواقع دست‌اندركاران يك اثر نمايشي از چهره‌هاي مطرح بازيگري استفاده مي‌كنند تا كارشان ديده شود درحالي كه به كيفيت اثر توجهي ندارند و كار بي‌كيفيت هم مخاطب ندارد.

گاهي هم برعكس، استفاده از تمام اين عناصر نه تنها هيچ كمكي به جذابيت نمي‌كند بلكه باعث بي‌تفاوتي و زدگي مخاطب از ان مي‌شود.

در دنياي رسانه، امروزه آثار نمايشي جايگاه ويژه‌اي دارند و اگر بر اساس استانداردها ساخته شوند، قدرت تأثیر گذاری بالایی خواهند داشت ـ گاهي اوقات يك سريال تلويزيوني و بحث‌هايي كه در آن مطرح مي‌شود بسيار تأثيرگذارتر از برنامه‌هاي غيرنمايشي تلويزيون است؛ که البته اين به معني نفي برنامه‌هاي غيرنمايشي تلويزيون نيست چرا که برخي اوقات آثار غيرنمايشي خوب و تأثيرگذاري را هم از اين رسانه شاهد هستيم كه جاي خود را بين مخاطبان بازمي‌كنند. در هر حال مسئولیت‌هایی مثل سرگرمی و آموزش و.... جزو وظایف و رسالت‌های اصلی تلویزیون به شمار می‌رود. در اين ميان رسانه هم با درك اين موضوع روي به توليد بيشتر آثار نمايشي آورد. نه فقط در مناسبت هاي خاص مثل عيد نوروز و ماه رمضان بلكه در چهار فصل سال سريال‌هاي هر شبي كمدي و درام را به خورد مخاطبان مي‌دهد؛ شمايل و سبک‌هاي تازه‌تري نيز در سريال‌سازي‌ شکل گرفته که از سريال‌هاي مناسبتي تا طنزهاي نود شبي را شامل مي‌شود و حتي در فرم و شيوه پخش آنها نيز نوآوري‌هايي صورت گرفته است، به عنوان مثال نمايش هفتگي به نمايش روزانه يا سه روز در هفته تبديل شده است. در سال‌هاي کمي دورتر سريال‌هاي خارجي سهم بيشتري در کنداکتور تلويزيون داشتند، اما امروز حجم سريال‌هاي ايراني بيشتر شده است، ضمن اينکه رسانه‌هاي تصويري دیگری از ويدئو و نمايش خانگي گرفته تا ماهواره و دانلود فيلم از اينترنت نيز به عنوان رسانه‌هایی که فیلم و سریال در اختیار مخالفین خود قرار می‌دهند، به عنوان رقیب شبکه‌های تلویزیون این موارد اضافه شده است.

سريال سازي مناسبتي

به هرحال مخاطبان تلويزيون در ايام خاصی مثل ایام نوروز منتظر خنده و تفريح از تلويزيون هستند و مي‌خواهند همه سيزده شب نوروز را با ديدن بازيگران كمدي به خنده و تفريح صرف كنند و اين خود رقابتي در بين تهيه كنندگان شبكه ها ايجاد كرده و حتي براي هر فصل دو يا سه سريال آماده مي‌كنند تا يكي، شانس ورود به خانه هاي مردم را پيدا كند. اين نوع سريال سازي آسيب‌هاي فراواني دارد و از شتابزدگي گرفته تا روزمرگي و پرداختن به موضوعات تكراري، مشكل همه اين سريالها بوده است؛ بنابراین اندك جسارتي از روی نويسنده يا كارگردان داشته و يا اندك بداهه‌اي در رفتار بازيگر، مي‌تواند مخاطب تلويزيون را به خود جذب كند. ظاهرا تلويزيون هم انتظار بيشتري ندارد و همين كه پخش سريالی با مشكلي روبرو نشود و دردسري در محتوا ايجاد نكند و یا باعث اعتراض صنفي نشود، بسيار راضي و خوشحال خواهد بود؛ از همه جالب تر برگزراي مراسم تجليل از عوامل است كه با آب و تاب فراوان برگزار مي‌شود و ساعتي از آنتن را هم به خود اختصاص مي‌دهد!

سريال ها آيينه زمان خود

سريال‌هاي تلويزيون در هر دوره اي به نوعي آينه احوال و افكار و رفتار آن دوره هستند. جامعه ايراني به سرعت تغيير مي‌كند و لااقل در ظواهر و مناسك زندگي دچار دگرگوني‌هايي مي‌شود.

سبک زندگي، نوع لباس پوشيدن، دغدغه‌ها و رفتارشناسي و ادبيات گفتاري هر زمان، ـ به ويژه با سرعت بالای تغييرات در عصر کنوني، براي بسياري از مخاطبان در سال‌هاي بعد مي‌تواند جالب باشد و خود فرصتي است تا با نگاهي جامعه شناختي و مردم‌شناسانه به سير اين تغيير و تحولات بنگريم. اين موضوع حتي اگر مطمح نظر سازندگان نباشد هم، به طور طبيعي اجرا مي‌شود. در نظر بگيريد سخافت و لودگي و شتابزدگي موجود در يك سريال، چقدر مي‌تواند نشانگر رفتار مردم عادي در آن دوره باشد؟ یا برعكس سنگيني و وجاهت آدم‌ها می‌تواند نشان از درستي و اعتبار آدم‌هاي دوره ديگر داشته باشد؟

مثلا رفتار و گفتار آدم‌هاي سريال «آينه» يا «سايه هم سايه» در دهه 60 را به خاطر بياوريد و با آدم‌هايي مثل «رضا عطاران» و «يوسف صيادي» و «فتحعلي اويسي» مقايسه كنيد. اين آدم‌ها چقدر شبيه مردم زمانه خود هستند؟ برخي بازيگران و شخصيت ها به نوعي بده بستان با زمانه خود دارند. هم نوعي ولنگاري و لاقيدي را تزريق مي‌كنند و هم از آدم‌هاي جامعه دريافت مي‌كنند. اين موضوع اگر با دقت در فيلمنامه و ساخت فیلم در نظر گرفته شود، مي‌تواند آسيب اجتماعي و رفتاري در جامعه نداشته باشد، اما متاسفانه كمتر سازنده اي به اين موضوعات توجه دارد.

دست بالاي دست

اين مقدمه نسبتا طولاني براي آن بود كه نشان دهيم سريال دست بالاي دست شايد مثال مناسبي از بي‌توجهي سازندگان به عوامل اجتماعي و ساختن برنامه به هر قيمتي باشد!

فيلمنامه، خط روايي پيچيده‌اي ندارد و داستانِ خود را با کم ترين حاشيه و تا حدي سرراست، براي مخاطب روايت مي کند. ماجراي كهنة عشق پسر فقير به دختر پولدار، با چاشني معضلات اقتصادي و كلاهبرداري‌هاي بامزة تلويزيوني! در اين ميان، داستان هاي جذاب و جالب ديگري شکل مي گيرد که البته گاهي موجبات سردرگمي مخاطب را نیز فراهم مي کند و او را در تشخيص داستان اصلي سريال به ترديد مي‌اندازد. نويسنده با اين نوع داستان پردازي، قصد آن دارد که توجه مخاطب را به شناخت بيشتر از خود و اطرافيان متمرکز کند

نويسنده، ديگر بار طنز موقعيت و کلام را براي روايت داستانش برگزيده است. اما با اين تفاوت که طنز آن نه به ورطه لودگي و باري به هر جهت بودن مي افتد و نه براي همراه کردن مخاطب، هر ترفندي را دستاويز قرار مي دهد.

داستان سريال «دست بالاي دست» نه تنها با تعليق و گره افکني هاي مناسب همراه نيست، بلکه خط روايي داستان، شخصيت ها، بازي هاي بد و غير حرفه اي و نيز بهره گيري از يک فيلم نامه خسته كننده، اين سريال را به عنوان اثري معرفي مي کند که بر کليشه هاي رايج آثار سخيف و سطحي طنزهاي نود شبي تلويزيون، نظر دارد. كارگردان با بازتاب گوشه اي از مشكلات و نابساماني اقتصادي و اجتماعي جامعه، مي‌خواهد فرصتي را نيز براي نقد اجتماعي فراهم آورد و آن را با بياني طنز، روايت کند، اما نه تنها موفق نمی‌شود، بلكه با حركت در مسير تكراري و قابل حدس، پيشاپيش ماجرا را لو مي‌دهد. تقريبا از قسمت هاي سوم يا چهارم، بيشتر مخاطبان ميتوانستند حدس بزنند دست آخر، ماجراي ازدواج چه خواهد شد و خانوادة به ظاهر پولدار نيز گدا از آب درخواهند آمد! از همه مضحك تر اسم سريال است كه ياد آور ضرب المثل معروف است كه «دست بالاي دست بسيار است!» خوب نويسنده چه انتظاري دارد؟ نه تعليق و نه ماجراي خاصي وجود دارد و كليشة تكراري «عشق خنده دار» هم به لو رفتن داستان كمك كرده است. او در اين زمينه نه از خط قرمزهاي ساختاري و محتوايي عبور مي کند و نه حرف تازه اي مي زند. دو برادر بي‌پول دربرابر دو دختر پولدار. و البته هر دو موفق به ازدواج با دختران پولدار می‌شوند اما يکي آشکارا طماع بود و در انتها بي‌پول ماند و ديگري که طمع مادي نداشت، بهره‌مند از پول پدرزن شد! داستاني خيالي که در کتاب‌هاي پاورقي بايد دنبال نمونه‌هايي از آن بود! اگرچه در جامعه امروزي، هستند جواناني که درصدد ورود ساده‌انگارانه به چنين ماجراهايي هستند اما اين، روالي شايع نيست. داستان اين مجموعه نيز، پيام فرهنگي خود را داشت. «به دانش ايراني تکيه کن و کار را به ايراني بسپار و در ايران خدمت کن و البته جلاي وطن نکن!» داستاني که همه عناصرش آشنا به صحنه‌سازي بودند و آنچنان ماهرانه اين کار را انجام مي‌دادند که گاه، امر بر خودشان نیز مشتبه مي‌شد. رفتارها و حرکات آشنایی که از «يوسف تيموري» و «جواد عزتي» در اين مجموعه ديده شد، اين نکته را به ذهن متبادر مي‌کرد که کسي براي هدايت اينها در صحنه نبوده و کار به صورت بداهه به خودشان سپرده شده بود. در اين مجموعه، افراد مرفه به دور از منطق و دانش وانموده شدند تا بتوان اين کاراکترهاي ساده و کم‌تجربه را بر آنان چيره ساخت. ديديد که برادر دوم (جواد عزتي) هم به دختر پولدار با شغل طبابت رسيد و هم مدير «کلينيک پزشکي» شد. يعني به صرف نجات پدر اين خانم دکتر از چنگ خلافکاران، مي‌شود متخصص مديريت يک مرکز پزشکي تخصصي!

از طرف ديگر شخصيت‌هاي سريال هيچ گونه پرداخت و ويژگيِ خاص و تازه‌اي نداشتند و همگي تکرار و کليشه‌اي خالص بودند از آنچه در گذشته از آنها ديده بوديم.

بازي هاي ملال آور و گاه از سر ناچاري بازيگران نيز به آن اضافه شده است. برخي بازيگران مثل «یوسف تيموري» و «جواد عزتي» ظاهرا به حال خود رها شده اند و كليشه قديمي خودشان را تكرار مي‌كنند. برخي ديگر هم مثل ؟؟؟ در نقش عروس، گويا اصلا يادشان رفته در حال بازي هستند هيچ حركت و نمود خاصي ندارند!

«رضا فيض نوروزي» که با تيپ تکراري در اين مجموعه هم حضور داشت. «فتعلي اويسي» هم که همان «کاووسي» مجموعه «بدون شرح» بود، با کمي شوخي‌ جديد.

يوسف تيموري با آن همه ذوق و استعدادي که از او سراغ داريم، چيز به خصوصي از او نديديم. شايد هم او همان «يوسف تيموري» هميشگي است و ما با ديدن کمدين‌هاي فيلم و سريال‌هاي خارجي توقعمان بالا رفته باشد!

باز در اين ميان، «جواد عزّتي» متفاوت تر بود. مشخص بود که براي اينکه کاراکترش قابل تمايز با کاراکترهاي سريال‌هاي ديگرش باشد،‌ بر روي بازي خودش کار کرده است، تا به آينده‌ي کاري اين بازيگرِ جوان تئاتر و تلويزيون اميدوار بمانيم. حتّي پس از شاهکارش در نقش «بابا اِتي» در مجموعه پايان نيافته‌ «قهوه تلخ!» البته نداشتن نقشي ماندگار با گريم جوان هم در اين نو بودن موثر بوده است!

با چشم غير حرفه‌اي!! هم می‌شد به سادگي راکوردها را در لابه‌لاي صحنه‌ها و سکانس‌ها پیدا کرد، مانند نمايي که «خشايار» در ابتدا در حال صحبت بود و درقطعي (کاتي) يکباره مشغول چاي نوشيدن ديده مي‌شود! از اين ايرادات يا به اصطلاح تخصصي راکوردها، فراوان در سريال وجود داشت. تمام دغدغه کارگردان در «دست بالاي دست» روايت طنز گونه اي از مسائل اجتماعي است که به عهده جود کاتی‌های متعدد نه تنها مخاطب را سرگرم نمي‌كند بلكه باعث آزار او هم مي‌شود. کاستي هايي چون تدوين نامناسب، کشدار بودن برخي صحنه ها، گنجاندن برخي داستانک هاي فرعي، تصادفي بودن برخي رخدادهاي داستان، حضور برخي شخصيت هاي زائد و قابل حذف، تيتراژ ضعيف، موسيقي نامفهوم، چهره پردازي ضعيف و... باز هم لازم است؟؟

سكانس‌هاي خنده دار و اضافي مثل سكانس گاوداري و حمله نوجوان ها به خانه «اويسي» نشان مي‌دهد كارگردان خواسته به نوعي ماجرا را ختم كند!

مشكل كجاست؟

سريال دست بالاي دست از فقدان يک ايده جديد و داستاني قوي رنج مي برد. اين مجموعه تلويزيوني همچون سريال‌هاي چند ماه اخير تلويزيون که اکثراً با نبود ايده‌هاي جديد و نتایج تکراری، مواجه بوده اند، به قصه نخ نما شدة عشق پسر و دختري فقير و پولدار متوسل مي شود. اگر چه در قسمت هاي پاياني سريال"دست بالاي دست» عاقبتِ ناخوشايند دروغ گويي نمايش داده مي شود اما، سراسر فيلم رواج دروغ گويي و حيله گري است. بينندة چنين مجموعة کم کششي احتمال قريب به يقين، به تماشاي تمام سريال نخواهد نشست و از سرانجام حليله‌گري‌هاي شخصيتهاي داستان درس عبرت نخواهد گرفت و همان نکته‌هايِ منفيِ ابتداييِ فيلم، ملکه ذهن او خواهد شد. داستانِ سريال، تيشه بر ريشة حس اعتماد و حسن ظن مخاطب در جامعه، مي‌زند و اين ضرورت را که در جامعة امروزي بايد بيشتر در مورد آن فرهنگ سازي کرد، ناديده گرفته و در جهت عکس حرکت مي‌کند.

چرا سريال بد ساخته مي‌شود؟

براي بسياري از مخاطبان سيما پيش آمده است که در هنگام تماشاي سريالي چون «يوسف پيامبر» ناگهان با يک اتفاق ساده، مثل دست زدن حضار بعد از سخنراني «يوزارسيف»، به چندين قرن بعد پرتاب شوند يا با ديدن يک سريال مربوط به دوران انقلاب حس کنند که چقدر همه چيز شبيه امروز بوده، درصورتي که واقعاً چنين نبوده است.

يا در همين سريال بارها از خود مي‌پرسيم: مگه ميشه؟ مگه ممكنه؟ و به مدلولات موجود در سريال شك مي‌كنيم. مثلا اعتماد بي‌حد «كاووسي» به «عزتي» و يا احمق بودن خانواده عروس در برابر انواع رفتار مشكوك و ابهام انگيز خانواده «تيموري»!

نويسنده سعي مي‌كند با ساختن جهانِ داستان، منطق خود را در اين جهان به باور مخاطب بقبولاند و او را راضي كند كه اين روابط هرچند در دنياي واقعي امكان‌پذير نيست اما بايد فرض كرد در جهان ساخته شده در سريال ممكن است. نوع فانتزي يا كميك نيز به نويسنده كمك مي‌كند تا از منطق بيروني صرف نظر كند اما همه اين ها به شرطي است كه اصولا نويسنده توانسته باشد چهارچوب منطق خود را بسازد. مثلا «مرد هزار چهره»، «شبهاي برره» تا حدي در ساختن اين منطق موفق بوده‌اند. چون به مخاطب احترام گذاشته اند و او را احمق نپنداشته اند. براي ساختن اين منطق نياز به فضا سازي و ايجاد جهاني ذهني منطبق با منطق اثر است.

فضاسازي يک کمپلکس ترتیبی عجيب از عوامل مختلف سينمايي و تلويزيوني است. برخي تنها دکور، صحنه‌پردازي وآکسسوار را فضاسازي مي‌دانند که البته سهم آنها در ايجاد اين ترکيب بسيار حائز اهميت است اما نوع بیان ديالوگ‌ها، تکه کلام‌ها و حتي برخي کنش‌هاي خاص نيز سهم تعيين کننده‌اي در ساخت اين ترکيب پيچيده دارند.

اما چه عواملي باعث ايجاد ضعف مفرط محصولات تصويري ما در فضا‌سازي‌ شده است؟ به‌نظر مي‌رسد نخستين و مهم‌ترين عامل، ضعف بينش سازنده به انديشه مخاطب است. نوع رفتاري كه برخي بازيگران مثل «یوسف تيموري» و «رضا عطاران» دارند در روح سازنده هم رسوخ كرده و به هر جهت پيش مي‌روند؛‌حساب نشده و ديمي!

طبيعتا بسياري از هنرمندان ما هم که پشت دوربين مي‌روند يا قلم به دست مي‌گيرند با وجود این ضعف، نمي‌توانند بر جامعه مورد ارائه خود از زبان هنر اشراف داشته باشند و در هر کدام از عوامل فضاسازي، با آسان‌گيري و وسواس کم، کار را به پيش مي‌برند و در نهايت حاصل کار، نمي‌تواند از لحاظ ديداري و شنيداري مخاطب را در فضا قرار دهد.

نکته ديگر، ضعف فرهنگ تحقيق در بين برنامه‌سازان است. اگر از چند مورد انگشت‌شمار کارگردانان تلويزيوني و سينمايي بگذريم که در پيش توليد سريال‌هاي خود، قسمت اعظمي را به تحقيق و خرج وسواس‌هاي اجتماعي اختصاص مي‌دهند، بسياري ديگر از کارگرداناني که اتفاقا آثار اجتماعي برجسته تلويزيون را در ساليان اخير ساخته‌اند، از تحقيق تنها رديف کردنِ‌ آثار مرتبط با سريال را در تيتراژ انتهايي، به شيوه دانشجويان پايان‌نامه‌ساز، فراگرفته‌اند!

پند دادن

سازنده مجبور است در سريال خود مقاديري پند و موعظه اخلاقي و اجتماعي رديف كند تا بتواند سريال خود را در برابر واكنشهاي بروني و تضمين قراردادهاي بعدي، بيمه كند!

گذشته از آنکه تا چه حد اين پندهاي خلاقانه اخلاق‌گرا در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب تأثير دارد، روش تلويزيون در باز گذاشتن دست سازندگان اين سريالها، قابل توجه است. رسانة ملي که در فيلم‌ها و سريال‌هاي خارجيِ معلوم‌الحال، اسباب شرب‌خمر را از دست آدم‌هاي قصه مي‌گيرد و روابط معلوم و نامعلوم‌شان را نسبت‌سازي‌ مي‌کند، وقتي به برخي توليدات داخلي مي‌رسد براي نشان دادن خبث طينت همان آدم بدها، انواع دروغ و فريب و رفتار خلاف اخلاق و رابطه‌هاي اشتباه و رويا پردازانه را به تصویر مي‌کشد؛ باز هم بگذريم که اين مسئله در خودآگاه و ناخودآگاه مخاطب خاص و عام اين رسانه، که دل به امواج ماهواره‌اي نسپرده و باورشان نمي‌کند، چگونه حل مي‌شود که برخلاف آنچه شنيده و براساس آنچه از توليدات خارجي قاب گرفته در تلويزيون وطني ديده، جامعه غربي به آن همه تردامني که بدان متهم است، آلوده نيست و دوروبر خودمان، گسترده‌تر از آنچه باور داريم ناپاکي ريخته است...

بي‌ترديد، سازندگان «دست بالاي دست»، بيش از آنکه به فکر روش ارائه پيام اخلاق‌گراي خود باشند، شتابان در پي جذب مخاطب بوده‌اند و فارغ از مسير رفته به‌دنبال کسب نتيجه. بي‌ترديدتر، اين راه براي ديگراني که دستي برآتش دارند و اثري داستاني براي رسانه ملي، جلوي دوربين مي‌برند هم تا اين حد هموار نيست. و دستشان براي اينگونه به تصوير کشيدن، باز نبوده و نخواهد بود. چراکه تجربه نشان داده ملاک گردانندگان دستگاه عريض و طويل تلويزيون «آن کسی است که مي‌گويد، نه آنچه گفته مي‌شود». نام‌ها بسيار قابل اعتمادتر از حرف‌ها هستند. و امکانات براي آنها که به اين دستگاه نزديک‌ترند، بيشتر است. همان بهتر که از اين هم بگذريم...

مقاله

نویسنده حميدرضا بيات

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
Powered by TayaCMS