وفا به عهد ولایت

مطابق مضامین قرآن کریم، قبل از این که کارگاه وجودی ما (انسان ها) وارد این دایره شود،از ما میثاق هایی گرفتند.آمدن ما به دار دنیا برای این است که به این عهد عمل و به میثاق هایی که با خدای متعال بسته ایم، وفا کنیم. آن پیمان هم در یک کلمه، پیمان توحید است. این پیمان در تفسیر اهل بیت(ع) محقق می شود.

از ما خواستند پای ولایت بایستیم و از دایره ولایت خدا بیرون نرفته و از آنتخلف نکنیم. این ولایت همان ولایت نبی اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت است؛ اختصاص به ما ندارد.این میثاق از همه عوالم حتی از انبیای اولوالعزمنیز گرفته شده است.درجات انبیا متناسب با میثاقی است که نسبت به ولایت دارند.خدای متعال به کسی اجازه تخلف از این ولایت را نداده است. اگر انبیای اولوالعزم به مقام اولوالعزم رسیدند، به خاطر این استکه تعلل نکردند. خداوند می فرماید:

«وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» [1]

خدای متعال می فرماید:

«وَ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ» [2]

«شمابه عهدی که با من بستید، وفا کنید. من هم به پیمانی که با شما بستم، وفا می کنم.»

در کتاب «اصول کافی»شیخ طوسی هست که آن عهدی که ما با خدا بستیم و خدا از ما می خواهد که به آن وفا کنیم،«عهد ولایت» است. آن عهدی که خدا با ما بسته، عهد و درجات جنت است که درجات جنت ما هم تابع درجات ولایت است.خدای متعال می فرماید:«هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ»[3]کسی کهبه دنبال رضوان خدا حرکت کرده، همه وجودش در مدار رضوان خداست و کسی که رو به غضب خدا آورده، مأوا و جایگاه او جهنم است.

امام صادق(ع) به عمار فرمود:«الَّذِينَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللَّهِ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يَا عَمَّارُ دَرَجَاتٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی»[4]حضرت در ادامه توضیح دادند:«وَ بِوَلَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ إِيَّانَا يُضَاعِفُ اللَّهُ لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ يَرْفَعُ اللَّهُ لَهُمُ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی»براساس درجات معرفتشان،عمل آن ها مضاعف و رشد و بارور می گردد. خداوند می فرماید:«وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكينَ»[5]در جایی دیگرخداوند می فرماید:«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»[6]

فطرت، طالب ولایت

دین حنیف، فطری است. چیزی که ما شما را به آن دعوت می کنیم، این گونه نیست که در درون به آن میل نداشته باشید.از بیرون انبیا را می فرستیم تا دعوت دیگری داشته باشند.بین فطرت و دعوت هیچ تناقضی نیست، بلکه یک هماهنگی وجود دارد. ربوبیّت الهی عهده دار این هماهنگی است. همه دین در این عبارت خلاصه می شود:

«أشهد أن لا الهَ الّا الله أشهَدُأنَّ مُحَمَّدً رَسُولُ الله و أشهَدُأنَّ علیًّ ولیُّ الله الّا التُوحید»

خدا فطرت ما را طالب ولایت ولیّ خودش قرار داده است. خداوند می فرماید:

«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [7]

«آن فجور و تقوایی که خدا به ما داده و الهام کرده»،

تناسبات ولایت ائمه حق و باطل است.تناسبات ولایت آن ها در فطرت ما فجور استو تناسبات ولایت ولیّ خدا همان الهام به تقواست. خدای متعال همه این زمینه ها را آماده کرده وتنها یک تکلیف از ما می خواهد.

ولایت ولیّ الله، از اصول دین

خدای متعال می فرماید:«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ»[8]در بعضی روایات آمده کهمنظور از«نعیم»، ولایت ماست وگرنه خدا سؤال نمی کند چه خوردی و چه پوشیدی؟ اگر سؤالی درباره نعمت هاست، به خاطر این است که آیا این نعمت ها را در مسیر ولایت ولی الله قرار داده ای یا نه؟! همه«نعیم» ما همان ولایت است. بنابراین چیزی که خدای متعال خواسته که ما همه شئون حیات بر محور ولایت ولیّ الله باشد، یک دین حداکثری صددرصدی است؛ یعنی خدای متعال در هیچ ضلعی از زوایای زندگی ما اجازه نمی دهد که از دایره ولایت خودشخارج شویم. مجاز نیست شأنی از شؤون حیاتمان از دایره ولایت خدا بیرون باشد. منتهی عده ای بودند که از اول گرد ولایت ائمه(ع) جمع شدند و یک جامعه شیعی را تشکیل دادند. از ابتدای عالم، انبیای اولوالعزم گرد اهل بیت(ع) جمع شدند و میثاق ولایت آن ها را پذیرفتند.همه را به ولایت آن ها دعوت کردند و خودشان اول کسانی بودند که پرچم ولایت را برداشتند. بعد هم مؤمنینی مثل سلمان و ابوذر بتدریج به مرحله بلوغ رسیدند، مرحله ای که قابلیت و ظرفیت می یابند که باید همه مجاری حیات بر محور «ولایت ولیّ الله» تنظیم شود. این مرحله اصل ظهور است که بعد از مرحلهرشد کفر و نظام استکبار در عالم است.

مرتبه نهایی کمال آدم، مرتبه تحقق ولایت ولیّ الله و ظهور این ولایت در همه عرصه های حیات است.این مرتبه، بلوغ تاریخ و اراده های انسانی است.ائمه(ع)قدم به قدم بشریت را به سمت خدا هدایت کرده اند. از این رو، التزام به فروع لازم نیست؛ فروع از شؤون ولایت است و در عرض ولایت نیست.نماز، زکات، حج، صوم و همه مناسبات اجتماعی جامعه از فروع ولایت هستند.

جامعه مطلوب، جامعه ولایت محور

ما باید دنبالرسیدن به جامعه ای باشیم که همه شؤون حیات آن بر محور ولیّ خدا شکل گیرد وجریان نور ولیّ الله در همه مناسباتش جریان داشته باشد. این غیر از این است که افرادی مثل سلمان، در گذشته می توانستند بر محور امیرالمومنین(ع)جمع شوند.

همه زندگی انسان باید در مسیر ولیّ خدا باشد. جامعه ای بر محور ولیّ خدا شکل می گیرد که مناسباتش براساس ولایت نور باشد. این موردتنها در عصر ظهور محقق می شود. خداوند می فرماید:

«أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» [9]

«زمین به نور پروردگارش روشن می شود.»

همه این مناسبات، مناسبات ولایت ولیّ الله است.خداوند می فرماید:«وَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»[10]دوره ظهورِ حضرت دوره ای است که جریان حیات که ناشی از نور ولایت ولیّ الله است،زمین را پر و خورشید طلوع می کند. خدای متعال به انسان اجازه داده تا جایی که این چشم نفوذ و نورانیت دارد با شعاع نور ببیند.

خداوند می فرماید:

«وَ النُّورِ الَّذي أَنْزَلْنا» [11]

«نور در محضر خدای متعال است.»

آفاق برای عموم جامعه روشن می شود. همه جامعه اهل شهود و غیب و ملکوت و جامعه شیعه می شوند.شاید معنای آیه این باشد کهوقتی حضرت ظهور می کنند، آفاق روشن می شود. منتهی گاهی این نور برای ما ظهور ندارد و ما در حجاب نور قرار داریم. مثل این که ابر تیره ای بین ما و خورشید باشد. پیداست خورشید هست و ما نمی توانیم آفاق را ببینیم. وقتی سریعاً پرده کنار رفت و این نور ظهور کرد تا جایی که افق و نور خورشید کار می کند و به میزانی که به انسان بصیرت می دهند، می تواند آفاق را ببیند. در عصر ظهور معادله ها عوض می شود و تناسبات قدرت تغییر می کند و مؤمنین به قدرت و بصیرت می رسند. حد و اندازه امتحانات عمومی شیعه هم به مرتبه بالاتری می رسد.

در عصر ظهور امتحان هایی که امروز برای خواص است، از همه شیعیان می گیرند. در تولّی به ولایت، بلوغ پدید می آید و معارف حقیقی ظهور می کند وتحمل معارف،فزونیمی یابد و عالم نورانی و همه اهل مکاشفه می شوند واین مکاشفه و شهود معنای دیگریمی یابد. گاهی اوقات کسیتحت مراقبت عارفیقرار می گیرد و به مکاشفه می رسد؛ این مراقبت یک عارف است. وقتی درجه مراقبه ولیّ الله بالا رفت و پذیرش ولایت فزونی یافت، سطح مکاشفه و مشاهده و شهود با سطح مکاشفه یک عارف،قابل مقایسه نیست.

می گویند:محقق اصفهانی سجده هایطولانی بالا سر سیدالشهدا(ع) داشتند.ایشان در رده مرجعیت بودند. عجیب این است که حضرت به ایشان فرمودند:«چون تحمل دیدن این گونه ریاضت ها را ندارید، نباید سجده کنید.» این حرف مهمی است. بالایسر امام حسین(ع) اسراری است. ایشان را در خواب دیده و پرسیده بودند:«آقا شما دیگر میهمان سیدالشهدا(ع) هستید. فرموده بود: این حرف ها چیست؟ هر از گاهی جلوه ای از حضرت به ما می رسد.»

بهشت در پرتو ولایت

در روایات هست که وقتی جلوه ای از سیدالشهدا(ع) به بهشتی ها می رسد، بهشتی ها همه را فراموش می کنند و در انتظار جلوه بعدی حضرت هستند.هم چنین در روایت هست که بهشت از نور امام حسین(ع) آفریده شده است.

رتبه بهشت، نازله زیارت جامعه است. ملکوت عالم، نازله آن هاست. درجات بهشت هم چیزی جز درجات شهودی نیست که برای انسان در پرتو ولایت اتفاق می افتد.خدای متعال در بهشت دست شیطان را کوتاه و ابلیس را زندانی کرده است. در زیارت می خوانیم:«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ النَّاظِرَةَ وَ يَدَهُ الْبَاسِطَةَ وَ أُذُنَهُالْوَاعِيَةَ وَ حِكْمَتَهُ الْبَالِغَةَ وَ نِعْمَتَهُ السَّابِغَةَ السَّلَامُ عَلَى قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نَقِمَتِهِ عَلَى الْفُجَّارِ»[12]

جهنم، قهر امیرالمومنین(ع) است که همان قهر خدای متعال است. وقتی حضرت، ابلیس را زندانی کردند و راهش را بر اولیایش بستند، درِ بهشت باز می شود. بهشتی ها درجاتشاندر برخورداری از نعمت ها متفاوت است. بعضی ها در درجات بالای اسرار و بعضی ها در درجات پایین اسرار هستند.

چیزی که در عصر ظهور اتفاق می افتد، نازله ای از بهشت در دنیاست که با دنیا متناسب است. ما سه یوم الله داریم که اولی عصر ظهور،دومی رجعت وسومی قیامت است.در یوم الله، ولایت الهی ظهور پیدا می کند و معادلات عالم به هم مي خورد.شاقول و تراز ما ولیّ الله اعظم است. اگر تشریف آوردند و فرمودند تفکرات شما اشتباه بوده است،می گوییم روشن است. ما برای شما که شاقول درست نمی کنیم.حضرت دستگاه ابلیس را جمع مي کنند و بت ها را می شکنند. بزرگ ترین بت شکن عالم حضرت هستند.بعد از ماجرای سقیفه، وجود مقدس امیرالمؤمنین(ع) و حضرات معصوم(ع) جامعه شیعه را شکل دادند وکوشیدند این جامعه به بلوغ برسد. بعد، دوره ای فرا رسید که از دل درگیری دو دسته منافق، شیعیانحضرت را به بلوغ می رساند.

در عصر درگیری با بنی عباس و شکست بنی عباس، تصوّف پیدا می شود.از دل این تصوف،دولتی صوفیانه شیعی درست می شود.آغاز دولت شیعی با دولتی صوفیانه است.بعد حضرت(ع) بتدریج جامعه را هدایت و دستگاه دولت را به فقه شیعه نزدیک کردند وبه مرتبه ای از بلوغ رساندند که جامعه شیعه نه تنها دولتی شیعی در دنیا دارد بلکه در قبال دولت نفاق و کفر ایستاده است و مبارزه می کند. شیعه به جایی رسید که دیگر راضی نبوددولتی داشته باشد که شاهآن شیعه باشد و حداکثر امضای مراجع را محترم بداند. این ثمره بلوغ شیعه در فهم اجتماعی دین است که زندگی اجتماعی همواره باید تحت ولایت دین قرار بگیرد.از این رو، به سمت حکومت دین و پذیرش ولایت فقیهدر عصر دموکراسی رو می آورند.

اوج دینداری شیعه

در طول تاریخ، جامعه ما امروزهدر اوج دینداری شیعهقرار دارد.با مشاهده حجم فشارها معلوم است که دنیا ما را تحت فشار قرار داده است. برای چه؟؛می گویند چرا دَم از حکومت دینی می زنید؟ چرا دین حداکثری؟ این جامعه شیعی با تمام وجود ایستاده است. اگر مقاومت نمی کردند امروزه به عنوان قطب در دنیا به حساب نمی آمدند.امروزه یکی از قطب ها در جهان، جمهوری اسلامی ایران است. تا اینجا خدا لطف کرده و به این مرحله رسیده ایم.

انقلاب به معنی رکورد نیست، به معنی اصلاح نظام آموزشی کشور نیست. فرهنگ رایج در دستگاه اداری کشور، فرهنگ تخصصی کشور، باید دگرگون شود. باید از مفاهیم پایه ای تا علوم کاربردی، همه بر محور اسلام باشد.اگر دردوره ای مي خواستیم بگوییم حرف ما را گوش کنید، همه می گفتند ما بیکار نیستیم که گوش بدهیم. امروزآن ها از طرف ما استقبال می کنند اما هنوز هم این کار احتیاج به سرمایه گذاری دارد. هنوز برای شکوفایی تفکر شیعه محتاج سرمایه گذاری هستیم. روایات را می خوانیم و خیال می کنیم روایات کهنه شده است. واقعاًباید در خدمت ولیّ خدا باشیم.

جنگیکه امیرالمؤمنین(ع)راه انداخته تمام نشده است. اینکه در روایات ما هست که منتظر مثل کسی است که در اردوگاه سیدالشهدا(ع) باشد، معنایش این است که حضرت جبهه ای را پدید آورده و جنگی آغاز شده است. پیروز یا شکست خورده این جبهه را در آخر تاریخ می شمارند. در ایام الله معلوم می شود چه کسی شکست خورد و چه کسی پیروز شد؟ برای انسان های بابصیرت پیداست که چه کسی پیروز می شود. ممکن است کسی اشتباه کند و بگوید سیدالشهدا(ع) شکست خورده و کار بیعت تمام شده است.

سیدالشهدا(ع) می دانست با رفتن او جبهه حق پیروز می شود. کار جبهه حق تمام نمی شود. حضرت(ع)پیروزی جبهه حق را در شهادت خودش می دید. حضرت(ع)در همه جبهه ها پیروز بود.اگر آن مقاومت نبود،هیچ اثری از توحید نمی ماند نه این که صرفاً اتمام حجت بود.

ذکر مصیبت

روح بندگی اهل بیت(ع)، محور همه عبودیت ها و پرستش ها در عالم است. به تعبیر دیگر، همه عالم در شعاع بندگی آن هاست که تحقق پیدا می کند. دوام همه عالم به روح اخلاص آن هاست.کمترین خللی در اخلاص آن ها رخنمی دهد.

در دعای کمیل می خوانیم: «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ [غَلَبَتْ ] أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ»[13]عالم در میدان جاذبه بندگی او حرکت می کند. ضیافت، ضیافت فوق العاده ای است. همه عوالم، میهمان ضیافت صدیقه طاهره(س) هستند.وقتی مصیبت ها را نگاه کنید واقعاً کمرشکن و سنگین است. صبر علی تمام شد و بعد از این صحنه ها خواب به چشم امیرالمؤمنین(ع) نرفت. غصه های امیرالمؤمنین(ع) بعد از فاطمه زهرا(س) تمام شدنی نیست. می فرمود:«فاطمه جان! نگرانی من این است که می ترسم بعد از تو زیاد زنده بمانم.»

امیرالمؤمنین(ع) بعد از شهادت فاطمه زهرا(س)،مدتی از خانه بیرون نیامد. اصحاب و نزدیکان امیرالمؤمنین(ع)، عمّار را که خیلی به حضرت نزدیک بود واسطه قرار دادند که به امیرالمؤمنین(ع) سلام ما را برسان و عرض کن: شما ما را دعوت به صبر می کردی، پس چرا این قدر غصه داری؟ چرا از خانه بیرون نمی آیید؟ وقتی عمّار خبر را برای امیرالمؤمنین(ع) برد؛ حضرت فرمود: تو چه می دانی من چه کسی را از دست دادم؟ عمّار، من سختی مصیبت رسول الله(ص) را احساس نکردم الّا وقتی که فاطمه از من جدا شد. «اذا مشت مَا تَخْرِمُ مِشْيَتُهَا مِشْيَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».[14]

«وقتی راه می رفت، راه رفتنش کم از راه رفتن پدرش نبود. گویا پیغمبر خدا(ص) دارد جلوی من راه می رود.» وقتی حرف می زد، گوش مرا از صدای رسول الله(ص) پر می کرد. گویا رسول الله(ص) برای من دارد حرف می زند. وقتی بدن فاطمه(س) را غسل دادم، دیدم پهلوی او شکسته؛ دیدم هنوز آثار تازیانه بر شانه فاطمه(س) باقی است.

«نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ لَا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَيَاةِ وَ إِنَّمَا

يَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِأَبْكِي مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَيَاتِ»[15]

آمدم دلشب با تو بگویم ای دوست که منم یک و این شب همه دشمن منشمرده نفسی را که زنی در پس منکند صد بار جدا جان مرا از تن من

نفسم حبس شده گریه گلویم بستهتو دعا کن که شود خاک سیه بر سر من

حجةالاسلام والمسلمین میرباقری