در شرح خطبه از شرح كلمه ابليس تا حدي فراغت پيدا كرديم. حالا آمديم روي كلمه خاصي كه حضرت در اين خطبه مي فرمايد:« فعدو الله امام المتعصبين»[1]؛ يعني دشمن خدا شيطان پيشواي اهل تعصب است.چنان دشمني كه پايه عصبيت را او نهاده است.

تعصب وانواع آن

خب صحبت ما سر عصبيت ومسائلي هست كه به عرض شما عزيزان برسانيم.اولا: عصبيت عبارت است از چيزي كه انسان از چيزي جانبداري و حمايت كند كه به اين عصبيت مي گويند.خب حالا تعصب يعني چي؟ تعصب هم يعني همين عصبيت. تعصب را به طور مطلق اعمال مي كنند و حتي در جاهاي مثبت هم اعمال مي كنند من زياد ديده ام. مثلا ديده ام كه مي گويند خانم شما موهايتان را نبايد بيرون بگذاريد . يا آقا شما مثلا انگشتر طلا تو دستت نكن مي گويد من تعصب ندارم. اين يعني چي خودش هم نمي داند منظورش چيست. تعصب دين اگر نداري كه خيلي كار بدي مي كني تعصب چي را نداري اصلا خودش هم نمي داند. يا مثلا اگر خانواده اش متدين هست مي گويد من نماز گاهي مي خوانم گاهي نمي خوانم ولي پدرم متعصب است. تقريبا يك معناي منفي و سلبي به آن مي خواهند بدهند كه متعصّب چيه؟ توجه كرديد به هر حال مثل اينكه مي گويد فلان كس بينشان تفاهم هست و همديگر را مي فهمند. كه آنجا هم اگر بگويند كه سوء تفاهم بهتر است. بالاخره از عصبيت كه مي گويد آقا من تعصب ندارم يعني چي حالا در وسط خطبه خواهيم رسيد كه آقا امير المومنين مي فرمايد: كه تعصب چه چيزهايي را داشته باشيد. منتهي من اينجا تعصب را آنقدر مي شناسم كه اگر به آنجا رسيديم نيازي نبود حواله كنيم به اين بحثي كه اينجا گفتيم بنابراين تعصب دو جور است. تعصب به حق داريم و تعصب به باطل. شما اگر طرفدار چيزهاي خوب هستيد و اخلاق هستيد طرفدار دين هستيد تعصب خوبي است . اما نه يك وقت شما ملاحظه مي فرمايد كه يك شخصي تعصب دارد به يك چيزي كه اين ارزش چيزي را ندارد. عجب به خاطر خدا و در مورد خدا عصبيت داشتن، بهشت را براي انسان به ارث مي گذارد. مي فرمايد: تعصب در باطل نتيجه اش جهنم است. توجه كرديد تعصب در دين داشته باشيد تعصب به اولياي خدا، انبياي خدا. شما يادتان مي آيد آن مرد خبيث كه به راستي اسمش هم تلخ است، آن مرد ملعون كه آيات شيطاني به قول خودش نوشته بود امام چه كرد؟ يك سطر نوشت كه اين آدم مرتد است. عظمت اسلام را ببين يك پيرمرد هشتاد و چند ساله عرض مي شود كه در يك گوشه ايران اين فتواي را داد. آن وقت خبر مي آوردند كه فروشگاههايي كه آن كتاب را دارند از مملكت هاي بسيار پر قدرت اينها نيروهايشان را به حالت آماده باش در آورده بودند. يك نفر از برادران وزارت خارجه عرض كرد كه من رفته بودم انگلستان اين شخص را يا ديده بود يا به واسطه عرض مي كرد كه مي گفت بنده حسرت دارم كه يك بار در كوچه پيش مردم معمولي يك بار بروم به خيابان و يك نوشابه بخرم. اما اين رهبر ايران كاري كرده است كه من حتي نمي توانم بيايم بيرون . بعد از وفات امام هم خيلي ها آمده اند و رفته اند كه كاري بكنند كه بله حالا كه امام از دنيا رفته باز هم مسئولين جواب داده اند كه فتوا كه عوض نمي شود.مرتد بوده كافر بوده يكي از علما مي گفت كه وقتي كه امام رضوان الله عليه كتاب را شنيده بود عرض شود كه ديدم كه در ايوان امام نشسته بود قدم مي زند و حرف مي زند. مي گويد كه ديدم امام دارد با خودش مي گويد كه اي كاش جوان بودم مي رفتم اين شخص را مي كشتم. زيرا كه به رسول الله جسارت كرده است. اين تعصب مثبت است و صحيح است. چه كسي حق دارد به مقدسات ما توهين و جسارت كند. حالا من مي خواستم يك چيزي بگويم به شما كه يك عبرت براي شما باشد. كه اين ملعون حالا آشكار شد اما ما در گذشته هم امثالي مثل اين ملعون را داشته ايم در ايران مدح و ثنا مي شد كسي هم نبود كه بدان اين هم كمتر از سلمان رشدي نيست. اگر بگویم تعجب مي كنيد. يك بنده خدا اهل علم بود و از طلبه و دوستان مرد نازنيني هم بود. يك دفعه بلند شد و گفت: آقا نه اين طور نيست گفتم برادر من يواش برو خوب نمي داني همين طوري حرف نزن. يكي بياد سي سال زحمت بكشد و يكي هم بگويد اين طور نيست، گفتن آسان است و آن شخص مي دانيد كه بود به نظر من كمي از آن نبود و آن هم طه حسين بود. توجه كرديد. همين حرف يواش يواش به گوش حوزه رسيد و يواش يواش اين حرف را منتقل كردند. خيلي عجيب است اين انسجام باطلي است. آن روزي كه آن ملعون آن كتاب را نوشت و سر و صدايش درآمد همان روزها سراغ يك كتاب گمراه كننده كه به آن غليظي نبود اما يه چيزي شبيه آن بود نه اون جوري. آقا یک عده دنبال آن بودند يك ناشر به من زنگ زد. جوانان ببينيد ما تاكيد داريم اين دين ما همين جوري نرسيده كه هر كي هر چي بخواهد بگوید ما هيچي نگويیم. اين ناشر به من زنگ زد گفت آقا من يك انبار از اين كتاب طه حسين دارم حالا فرقش با كتاب سلمان رشدي اين بود كه مسخره كرده بود. طه حسين رنگ علمي داده بود به كتابش به قول اروپایي ها آكادميكش كرده بود. خلاصه گفتش كه به من از اين طرف و آن طرف زنگ مي زدند و مي گفتند كه اين كتاب ها را نمي فروشي. خيلي خوب گفت من يك دونه مي فرستم شما نگاه كنيد چنانچه صلاحيت داشت من در انبار را باز كنم. اگر نداشت بدهيم خميرش بكنند. خوب من ديدم تا صبح بيشتر مهلت ندارم يك جا مهمان بودم. آنجا كه مهمان بودم وضعيت نور خيلي ناميزان بود. هر دو چشمانم درد گرفت. تقريبا بيست مورد الحاق كفر از آن كتاب در آوردم. بعدا رفتم پيدا كردم توبه نامه طه حسين را كه توبه كرده است و بردند گفتند اين چيزها چيه نوشتي گفت نظري نداشتم. خلاصه من اين كتاب را نگاه كردم صبح به اين ناشر گفتم آقا جان يك جلد بده به من، بقيه اش را ببر خمير كن. حالا خواهيد گفت كه چرا يك جلد تو خواستي، براي ما عيب ندارد. براي آنهايي كه متخصص نيستند عيب دارد. ما در قم يك آيت الله سيد حسين قاضي داشتيم صاحب كرامت بود توجه كرديد من سالها در خدمتش بودم نه آن قاضي كه در نجف بود، حالا ما سنمان نمي رسد. آيت الله آقا سيد حسين قاضي خيلي مرد بزرگي بود من خدمتش بودم. خود ايشان به من گفت خدا مي داند گفت رفتم منزل حاج آقا روح الله چون آن زمان امام هنوز قيام نكرده بود، علما به امام مي گفتند حاج آقا روح الله . يك كتاب عرفان نظري بسيار قوي سطح بالا روي طاقچه بود علما كه يك جا مي روند دستشان بي اختيار مي رود به طرف كتاب والله مي گفت همين طور كه داش مي رفت حاج آقا روح الله گفت دست نزن اهلش نيستي. بله همين آدم را يكي از صبيه هاي امام تو بيمارستان افتاده بود دكترا جوابش كرده بودند و مي گفتند مگر اينكه يك معجزه اي بشود امام فرمودند برويد از آقا سيد حسين يك آبي بگيريد بياريد. همين آقا سيد حسين قاضي آب را گرفتند بردند دختر خورد از جاش بلند شد. يك همچين آدمي بود امام. اين را تو حاشيه گفتم كه بدانيد. بر مي گرديم به بحث تعصب عرض شد كه تعصب يك نوع خوب دارد و يك نوع بد . اگر تعصب براي دين است مثلا تو آمدي به دين پسرت خدايي نكرده نسبت به دينش همچين قرص نيست. خوب ناراحت مي شوي. تعصب است و يك تعصب صحيح است. اما حالا پسرت مي خواهد زن بگيرد. تو بايد فلان كس را بگيري آخه من پدرتم و چندتا پيراهن از تو بيشتر پاره كرده ام. يا مثلا تو بايد نوه دايت را بگيري و ما از غريبه زن نمي گيريم و ....نمي خواهم بگويم جوانان بروند و سر خود زن بگيرند نه . كنترل باشه پدرها خيرانديشي بكنند. قرآن قرآن است حرفهايش ناسخ منسوخ دارد. اينها حرفهايشان ناسخ منسوخ ندارد. علي كل حال تعصب هاي خانگي داريم كه عرض شد. مثلا خانم شما جلوي مهمان آستين كوتاه مي آيد شما ناراحت مي شويد اينها حسن است جوراب نازك مي پوشد بهش مي گويد و... خوب اينها همه درست است اينها همه تعصب هاي درست است.

عرض مي شود كه اينها تعصبهاي خانوادگي است. بعدي تعصب هاي اجتماعی است. اين نكته هم بسيارجالب است. تعصبات اجتماعي خيلي كارها دست ما داده اند. عرض مي شود خدمتتان كه بخشي از اين درد دل ها در يك مجلسي با استاد طباطبائي كردم كه مرحوم شدند. در كرمان بودم ايشان هم بر روي منبر بودند يادداشت دادند كه از تهران يكي از مسوولين محترم با شما كار دارد پاي تلفن من گفتم كه روي منبر است او گفت كه من گوشي را نگه مي دارم من هم كه چه مي دانم سه روز حرف مي زند. از منبر آمد پائين ديدم كه يكي از مسوولين و وزارت كشور است كه همه شما مي شناسيد. خلاصه صحبت كرديم و گفتند كه فلاني استاد معين طباطبائي مرحوم شده است. من ديده ام كه صد ها نويسنده و شاعر مي خواهند بیايند. من هم درد دل هايي داشتم گفتند تو بايد سخنراني كني. همين هم شد. آقا ما رفتيم همه حضرات آمدند خلاصه درد دل هايمان را ريختيم بيرون. گفتيم اي داد بيداد تعصبات اجتماعي چه كرد با اين ملت. ما در اين مملكت آدم داشتيم كه 50 سال تعريف شد به نام استاد استاد. كتاب هم زياد نوشت آقا يك دانه از كتاب هاي اين آدم بنام خدا نداشت. گفتم ببين خدا بهت استعداد داده، هوش داده اين شكرانه خداست. چون بنويسي به نام خدا ممكنه بگویند اين آدم، آدم متديني است و چند نفر از تو جدا بشوند و به تو اهميت ندهند خوب بشوند. مگر آدم با سواد شد بايد بي دين شود. يادتان باشد تو اين مملكت عده زيادي بودند كه اساتيد زبان فارسي بودند، خيلي هایشان هم از اين دنيا رفته اند. اين ها همه از نان طلبگي و امام زمان به اين جا رسيده اند. كار مرحوم دهخدا كار مهمي بود. اما محمد قزويني عزمش هم از دهخدا بالا تر بوده. خدا رحمت كند جلال همايوني درياي رحمت بود. حالا چون كه شاه خوشش مي آمد هر چيزي را ما به ايران نسبت بدهيم ايران براي ما عزيز است ببينيد واقعا عزيز است خدا اين سرزمين را از هر شري حفظ كند. اما نمي شود كه بگويد ايران چون عزيز است ماهي كه در ايران در مي آيد بهتر از ماهي است كه در مراكش در مي آيد و فرق مي كند. اينها ديگر حماقت مي شود. آقا هر چيز را بايد به ايران نسبت داده شود. شما ملاحظه كنيد اين همه نويسنده، علما، عرفا، مهندسين تمامشان آقا از اسلام گرفته اند. شما مثنوي معنوي را اگر ديده باشيد اين كتابي است كه آقا سر و صدا راه انداخته است و من نمي خواهم بگويم كه تمام درست است نه ان كتاب خداست و گفته هاي انبيا است كه درست است . در كل يك كتاب عجيبي است.شما كتاب مولانا را نگاه كنيد همه اش از حديث و از قرآن است . من يادم مي آيد سعيد نفيسي كتابي نوشته بود سرچشمه غزل بود در ايران. شما ببيند يك مصراع برايتان مي خوانم مولانا مي گويد:« حاسبوا قبل ان تحاسبوا موتوا قبل ان تموتوا»[2]؛ بميريد قبل از آنكه بميريد. مولوي اين را به زبان شعر مي گويد:

  • زاده ثانيست احمد در جهان صد قيامت بود او اندر عيان
  • زو قيامت را همي پرسيده اند كي قيامت تا قيامت راه چند
  • با زبان حال مي گفت اين بسي چه زمحشر حشر را فرصت كردي
  • زين سبب گفت آن رسول خوش پيام جان زموتوا قبل موتوا يا كرام
  • همچنان من مرده ام از قبل موت زان طرف آورده ام زين سيطو صوت

ببيند همه كارهاي مولوي از اين قماش است. يا حديث است يا آيه. بگذريم اين را سعيد نفيسي در كتاب سرچشمه اي در تصوف آورده است و مي گويد كه اين مطلب در اصل به يك اصل آريايي مربوط مي شود. آخر تو چطور اين حديث را بر مي داري و مي گویی كه به يك اصل آريايي مربوط مي شود. عزيز من ببينيد ايران عزيز است ولي اين تعصبات ديگر خيلي منفي است آدم محترم همه جا عزيز است. الان ما وقتي مي فهميم كه يك متخصص ايراني فلان كار را انجام مي دهد و فلان موفقيت را كسب مي كند خوشحال مي شويم. خود امام چقدر مي فرمود كه اين پزشكان شما كمتر از پزشكان خارج نيست. اينها استعدادشان هم بيشتر است. خود سعدي شيخ اجل است. اين قدر اين آدم باهوش بوده كه در ديوان سعدي حدود سيصد مورد مي توان پيدا كرد كه ترجمه ابيات متنبی است. آقا ببينيد خود سعدي آدم با استعدادي است ولي از متنبي هم ترجمه در شعر خودش آورده است. مگر عيب دارد. توجه كرديد يا مثلا تعصب عرب و عجم مسلمان هميشه محترم است . شيعه هر كجا باشد محترم است. اگر اين چيز ها براي ما ملاك باشد چي مي شه آقا كار به جاهاي باريكي مي كشد آقا. حالا من بعضي وقتها به دوستان عرض مي كنم كه اين زبان عربي براي ما طريقيت دارد نه اينكه موضوعيت داشته باشد. قرآن نازل شده به اين زبان . شما هم مي دانيد كه سر همين زبان عربي در اين مملكت چقدردعوا بوده است. بله عرض مي شود كه يك چيزهايي من به شما بگويم كه بعضي از دانشجويان را عقب نگاه مي داشتند من يك مثال براي شما بزنم ببينيد اصطلاحات علوم بايد حفظ شود. در فلسفه يك اصطلاحي است كه قبل از اسلام است به نام عقل محض.. در نوشته هاي بعضي ها ديدم كه براي اينكه از اين نوشته فرار كنند نوشته بود خرد ناب درست است، اما اين دانشجوي فلسفه نياز دارد به اين اصطلاح اگر بگویند تو در عقل محض چقدر پيش رفتي مي ماند بي خبر از اينكه خرد ناب ترجمه همان عقل محض است. يا مثلا نوشته بود كه فارابي چند دفتر در دانش فراهم آورد. كه از كتاب فرار كند و بگويد دفتر. تازه خود كلمه دفتر معلوم نيست كه از زبان فارسي باشد. بايد تحقيق بشود من گفتم كه آقاجان ببينيد اين كارها زمان مي خواهد.

تعصب باطل، پیشوای شیطان

بنده جمع بندي مي كنم مطلب را به اين صورت. امير المومنين علي (ع) مي فرمايد: تعصب باطل امام شيطان است. هر كجا كه ديدی تعصب باطله بدان كه دنبال شيطان مي روي. چرا امام خطبه را القا كرده است مي دانيد علتش چي بوده؟.روايت داريم كه آنقدر مردم متعصب شده بودند به تعصب باطل ، انقدر مردم متكبر شده بودند توی كوفه اگر يك نفر مي آمد به يك جواني يك متلك مي گفت. اين جوان مي گفت يا اي قبيله خير كجايي به دادم برسي. آن هم قبيله خودش را صدا مي كرد دوتا قبيله مي آمدند بپرسند چي شده مي افتادند به جان همديگر كه شما چرا به جوان ما چنين حرفي زديد. اميرالمومنين مي گويد من انقدر دلم مي سوزد وقتي كه شرح نزول اين خطبه را مي شنوم، حضرت مي گويد روي ناقه خودش اين را القا كرده است. همين طور مردم را جمع كرده است و روي شتر اين خطبه را روايت كرده است. بله تعصب باطل پيشواي شيطان مي شود پر باش آزاد باش. ببين اصل كجاست قبول كن.بعد مي فرمايد:« الذي وضع اساس العصبيه»[3]؛ چنين دشمني اساس عصبيت را گذاشته است.نه من اصلا از آتش مرا آفريده اي چرا سجده كنم بر انساني كه او را از خاك آفريده اي. در صورتي كه اگر اين حرف را نمي زد ممكن بود نور خدا را در همان آدم ببيند . خوشم مي آيد كه شعري است كه برايتان مي خوانم كه در مدح رسول اكرم است و يكي از شعراي قرن هشتم گفته است. و هم يك لطيفه اي در آن است.

  • لوعد ترد شيطان طلعت نوره في وجه آدم كان اول من سجه

اگر اين تعصب را زير پا مي گذاشت و اين نور را مي ديد اولين كسي بود كه سجده مي كرد. چون نور رسول خدا در آنجا بود نور انبيا در آنجا بود. ببينيد چقدر اين آدم عزيز بوده در راس زیارت نامه ها مي خوانيم:« السلام علي آدم صفوة الله»[4]؛ اخيرا شنيده ام متاسفانه در يك جايي در يك منبري برایم نقل كرده اند كه جسارت زياد كرده اند به حضرت آدم (ع). پناه مي بريم به خدا شايد قصدي هم نداشته باشند اما طرز گفتار اين طور بوده است. علي کل حال اين آقا آنقدر عزيز است كه در صدر زيارت نامه ها از او ياد مي شود. از آنجا مي رسيم به رسول اكرم و به انبياء تمام اين انوار روي صورت نازنين حضرت آدم بود و ملائكه هم ديده اند منتهي تعصب نگذاشت شيطان ببيند. شبهاي گذشته عرض كرده ام خدمتتان كه خدا مي فرمايد من كور مي كنم قاتل متكبرين را. بگذريم خيلي مطالب داريم علي كل حال تكبر تعصب بي جا ذهن انسان را آن بعدي كه معارف را مي فهمد خراب مي كند. ممكنه متكبر باشه تاجر خوبي هم باشه. متكبر باشه خانه هاي خوبي هم بسازه. آنها مهم نيست اما در ظرايف عرفان و معارف، تكبر و عصبيت جلوي او را مي گیرد.

ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام

«السلام عليك يا ابا عبدالله صلي الله عليك يا رسول الله»؛ چرا امام حسين قيام كرد ببينيد طرفداري دين طرفداري از معارف طرفداري از مكارم تا آنجا پيش مي رود كه يك امام جان خود را در اين راه مي دهد. زيارت اربعين خيلي اسرار دارد يك استادي داشتم خدمت امام زمان رسيده بود استادم مي گفت يك پاداش و يك خاصيت دارد زيارت اربعين واين از اسرار پيچيده ولايت است. فرمودند زائر اربعين بي ايمان از دنيا نمی رود. زائر اربعين عاقبت به خيريش تضمين مي شود.

بگذاريد مرثيه جابر را براي شما بخوانم جابر ابن عبدالله انصاري . عطيه عوفي از بزرگان زمان بوده عده ای مي گفتند عطيه غلام جابر بود. بعد يک خورده تحقيق كرده بوديم ديديم نه عطيه غلام جابر نبوده. از علماي زمان بوده. با جابر دوست بوده جابرآمد به عطيه گفت عطيه به من كمك كن به زيارت اربعين حبيبم حسين بروم. عطيه مي گوید اين پير غلام پيامبر اكرم و پير غلام انبيا اين مرد سوخته و گداخته در ولايت آمد به من گفت كمك كن به من بروم زيارت حسينم. اربعين بود. مي گوید دستش را گرفتم همين طور كه مي رفتيم اين مردي كه سالها با پيامبر اكرم بوده مردي كه حضرت زهرا احترامش مي كرده مردي كه امير المومنين احترامش مي كرده. ببينم چي كار مي كنه عطیه ميگه مواظب بودم مي ديدم همين طور كه قدم بر مي داره تسبيح و تقديس خدا مرتب از دهانش جاري بود. رسيديم به يك شريعه اي گفت كه عطيه بگذار من در اين شريعه غسل كنم. رفت در آن شريعه لباس هاي پاكيزه پوشيد با قدم هاي آهسته رسيديم كنار قبر ابي عبدالله گفت عطيه دست من را بگذار روي قبر آقایم. نمي دانم چه ارتباط بود بين جان اين پير مرد و آن تربت. ميگه وقتي دستش را رساندم به آن قبر دست رساندن همان ناله جابر بلند شد. گريه كرد تا يک وقتي كه ديدم بيهوش شد. عطيه مي گويد رفتم از شريعه آب آوردم به صورتش پاشيدم به هوش آمد ديدم داره زمزمه مي كند. به زمزمه اش گوش دادم ديدم مي گويد حسين پس چرا جواب دوستت را نمي دهي. من دوست دار شما هستم حالا اين جا من يك حاشيه اي دارم. كه ان شاء الله در يك مناسبت ديگري خواهيم گفت. غير از اين يك خاطرات ديگري هم داشت كه جابر وقتي تو كوچه ها مي آمد يادش مي آمد كه ابي عبدالله بچه بود مي آمد جلويش سلام مي كرد. يادش مي افتاد پيامبر اكرم امام حسين را روي شانه اش مي گذاشت در اين جا به مناسبت يك حديث به شما مي گويم. يكي از علماي شافعي كتابي نوشته است كه در آنجا حديثي ديدم منقلب شدم در آنجا ديده ام كه پيامبر اكرم در حركت بود همين طور كه بچه هاي كوچك گريه مي كنند و صدايشان در كوچه مي پيچد امام حسين در سنين كودكي گريه مي كرد و صدايشان در كوچه مي آمد. پيامبر رحمت برگشت رفت در خانه صدا كرد حضرت زهرا آمد دم در فرمود دخترم مگر نمي داني من از گريه حسين رنج مي برم جابر اين چيز ها را ياد مي آورد آن وقت عمه امام زمان زينب كبري زبان حالش اين بود وقتي در كنار آن بدن نازنين بود با زبان حال گفت جد بزرگوار طاقت گريه اين حسين را تو نداشتي حالا بيا ببين به چه وضعي است. «صلي الله عليك يا اهل البيت النبوه»

حجه الاسلام فاطمی نیا