جریان اسمای الهی در عالم

عمده ترین بحث در مباحث ولایت، مسأله صف بندی بر محور ولایت حق در جهان است که مردم بر این اساس به سه دسته «منعم علیهم» و «مغضوبین» و «ضالین» تقسیم می شوند. این سه دسته بر اساس یک دسته بندی قرآنی، بر متقین، کفار و منافقین تطبیق می شوند.

بر خلاف دسته بندی های رایجی که در جهان و جوامع انسانی متعارف است و از دیرباز، مکاتب مختلف و جوامع را بر اساس آن طبقه بندی می کردند، طبقه بندی های قرآنی بر محور ولایت حق است؛ بر اساس این طبقه بندی، مدار صف بندی انسان ها، پذیرش و عدم پذیرش ولایت حقه است.

ائمه (ع) طریق جریان الوهیت خدای متعال در عالم هستند؛ یعنی خدای متعال، معبود همه عالم است و همه عالم در مقابل عظمت و کبریایی او متذلل و خاشع اند. الوهیت خدای متعال در عالم جاری است و اگر الوهیت خدای متعال در عالم جاری نمی شد، امکان عبادت و بندگی خدای متعال و عبودیت هم فراهم نمی گشت و رابطه ما با حضرتش برقرار نمی شد.

در روایات هست که خدای متعال، اسماء را آفرید تا امکان عبادتش واقع شود. مقام الوهیت، مقامی است که همه اسمای الهی از او ناشیمی شود و عالم با اسمای الهی، اداره و تنظیم می گردد.

معصومین(ع) می فرمایند: «و باسمائك الّتى ملأت اركان كلّ شي ء»[1] اسمای الهی در عالم جاری است. خدای متعال، الله هست؛ معنای الله این است که خالق، رازق، رب، حی، قیوم، علیم، حکیم و قدیر است و همه این اسما در عالم جاری است. قدرت، حکمت و علم الهی باطن عالم را پر کردند.

خداوند می فرماید:«وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ»[2] خدای متعال در آسمان و زمین، الله است و در همه عالم حضور دارد. در روایت می خوانیم:«دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ دَاخِلٍ فِي شَيْ ءٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ ءٍ خَارِجٍ مِنْ شَيْ ءٍ....»[3]

خدای متعال با همه چیز هست؛ اما این معیت به معنای تقارن او با مخلوق نیست که خدای متعال قرین مخلوقات باشد. داخل در همه عالم است؛ ولی به معنای این نیست که عالم ظرفی باشد و او را احاطه کند.

خدای متعال در همه عالم حضور دارد و اسمای او هستند که در عالم کار می کنند و چون اسمای او در عالم جاری است، الله است. اگر اسمای حسنای او در عالم جاری نبود، او هم الله نبود؛ وقتی الله می شود که اسما ئش در عالم جاری شود. اگر اسمای او در عالم جاری شد، همه عالم بخواهند یا نخواهند، محتاج او هستند. صمدیت او در عالم جاری است، نیاز همه عالم به اوست، همه عالم فقیر او هستند. اگر صمدیت او در عالم جاری نبود، همه عالم در خلأ بود؛ او با صمدیت خود، همه عالم را پر می کند. حقیقتاً همه عالم به او نیاز دارد.

وجود مقدس امام باقر (ع) درباره توحید فرمودند:«إِنَّاللَّهَ تَبَارَكَتْ أَسْمَاؤُهُ الَّتِي يُدْعَا بِهَا وَ تَعَالَى فِي عُلُوِّ كُنْهِهِ وَاحِدٌ تَوَحَّدَ بِالتَّوْحِيدِ فِي تَوَحُّدِهِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَى خَلْقِهِ فَهُوَ وَاحِدٌ صَمَدٌ قُدُّوسٌ يَعْبُدُهُ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ يَصْمُدُ إِلَيْهِ كُلُّ شَيْ ءٍ وَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ ءٍ عِلْما»ً[4] خدای متعال، واحد و در مقام توحیدِ متوحد است، هیچ شریکی ندارد و هیچ کسی در این مقام با او نبوده که درکی از توحید داشته باشد.

این که در مقام رفعت توحید متوحد بوده، به این معناست که احد دیگری به آن مقام راه ندارد و درکی از آن توحید نداشته است. او حقیقت توحید را بر همه خلق جاری کرده است؛ صمدیت خدای متعال، جریان توحید است. اگر اسمای او در عالم جاری نبود، امکان عبادت نبود و از او درکی و به او راهی نداشتیم. فقر همه موجودات متوجه اوست؛ چون او صمد است.

ائمه، اسماء حسنای الهی

به تعبیری، حضرات معصومین (ع) اسمای حسنای الهی اند؛ لذا ایشان طریق جریان توحید در عالم هستند. اگر توحید و مقام الوهیت خدای متعال در همه عالم جاری است، طریق جریان آن، اسمای حسنای الهی هستند.

خدای متعال در قرآن دستور می دهد:«وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها»[5] دعوت و دعا و عرض خواهش و فقر و نیاز از طریق این اسما واقع می شود. لذا ائمه طریق جریان توحید در عالم اند. معنای دعای ماه رجب نیز همین است: «فبهم ملأت سمائك و أرضك حتّى ظهر أنّ لا اله الا أنت».[6] ظهور توحید در عالم به واسطه جاری شدن اسمای حسنی و پر شدن باطن عالم از این اسماء می باشد و ائمه اسمای الهی اند. اگر آن اسما در عالم جاری نمی شد، چیزی در عالم وجود نداشت.

خدای متعال صمد و مصمد است. هر چه هست، اوست. هیچ اراده ای در او نفوذ ندارد و اراده او در همه عالم نفوذ دارد. اگر این اسما عالم را پر نمی کرد، عالم در خلأ بود و چیزی نبود. از این رو، ائمه طریق جریان اسمای الهی و طریق جریان الوهیت و ربوبیت و طریق جریان خالقیت و رازقیت خدای متعال در عالم هستند. ائمه با تمام وجود، واجد مقام بندگی و عبودیت هستند و همه مدارج بندگی و خدای متعال را طی کردند و به مقامی از عبودیت رسیدند که بالاتر از آن در عبودیت ممکن نیست؛ چون به مقام عبودیت و معرفت تام رسیدند. بنابراین، وجهه دیگر اولیای معصوم این است که«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ،لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»[7]

امام، طریق معرفت و طاعت

مقام بندگی و سبقت نگرفتن بر خدای متعال، مختص به نازله وجودی آن ها در عالم دنیا نیست و در همه عوالم بوده است. مراتب خلقت نورانی ائمه هدات معصومین، آن وقت توضیح داده می شود که خدای متعال انوار ما را آفرید. ملائکه الهی عبادت ها را از ائمه آموختند؛ از این رو معلوم مي شود که در آن مقام، در بندگی، عبادت، تسبیح، تکبیر، تحمید و تحلیل الهی مستغرق بودند. آن ها در همه مراتب وجودی شان، در مقام عبادت و کمال بندگی، طریق جریان عبودیت در عالم اند و این معنای سبیل امام (ع) است، معنایی که در روایت مفضل آمده که مرحوم مجلسی در بحار نقل کرده است:«نَحْنُ الصَّلَاةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّكَاةُ وَ نَحْنُ الصِّيَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ»[8] حضرت در ذیل این روایت، تعبیر لطیفی دارند. می فرمایند: خدای متعال در قرآن فرموده است:«وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً»[9] اگر پیامبر ملک هم بود، ما او را در لباس یک انسان قرار می دادیم. حضرت در ذیل آن می فرمایند:«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ بِالرِّجَالِ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ»[10] خدای متعال خواسته به واسطه انسان هایی، شناخته و به واسطه آن ها اطاعت شود؛ از این رو آن ها را سبیل و وجه خود قرار داده و هر کس بخواهد به آستان الهی ورود پیدا بکند، از طریق آن ها باید پیدا کند. معنای وجه و سبیل بودن، طریق طاعت و معرفت بودن است. البته معانی مختلفی دارد؛ معنای دقیق تر این است که وقتی خدای متعال اراده فرمود از طریق انسان هایی شناخته و طاعت شود، این ممکن نبود، جز این که این انسان ها موجودات خاصی باشند.

تا انسانی سبیل خدا نشود، از طریق او خدا طاعت نمی شود و تا انسانی وجه نشود، از طریق او معرفت واقع نمی شود. با وجود مقدس معصومین می توان به سوی خدای متعال رسید که اسمای حسنی هستند و همه عنایات خدای متعال از طریق آن ها واقع می شود. هر کسی هم بخواهد سیر صعودی کند و به خدای متعال نزدیک شود، باید به مقام طاعت و بندگی و معرفت برسد، باید از طریق سیر در درجات ولایت آن ها حرکت بکند. به میزانی که انسان در درجات ولایت آن ها سیر و رفعت پیدا کند، به همان میزان به معرفت و طاعت می رسد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:«مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»[11] معرفت الله برای ما یعنی معرفت به نورانیت. لذا امام، طریق معرفت خدای متعال است و به میزانی که انسان به مقام معرفت امام راه پیدا می کند، به معرفت خدا می رسد.

معرفت از طریق نورانیت قلب حاصل می شود و همه نورانیت هایی که برای قلوب علما و عرفا و انبیا حاصل شده، همان نورانیت معصومین (ع) است که با انوار خودشان قلوب اولیای خدا را نورانی کردند و وقتی قلوب نورانی شد، حاصل نورانیت قلب، رسیدن به معرفت به امام است. آن چه صید می شود، معرفت امام است که وجه الله است.

ائمه معصومین طریق جریان الوهیت و طریق عبودیت اند؛ لذا تمام وظایفی که انسان نسبت به خدای متعال پیدا می کند، انجام آن ها از طریق امام(ع) است؛ یعنی اگر باید طاعت خدا را کرد، این طاعت، طاعت معصوم است؛ اگر باید تسلیم آن ها باشد، این تسلیم، تسلیم به معصوم است. لذا امام طریق معرفت، طاعت و محبت خدای متعال است. این مضمون در روایات فراوانی آمده است: «مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ [وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ ] وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ»[12] هر کسی از شما فاصله گرفت، از خدا فاصله گرفته و هر که به شما رسید، به خدای متعال رسیده است. جهل به مقامات آن ها هم جهل نسبت به توحید و عرفان به مقامات آن ها هم عرفان نسبت به توحید است؛ این امر ثمره طبیعی این نوع معرفت است.

ذکر مصیبت

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ [13]، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[14]

دست شیطان به روح بلند شهدای کربلا نمی رسید؛ ولی تا جایی که مي توانست، از آن ها انتقام گرفت. لذا همه یاران امام مورد هجوم قرار گرفتند. در عین حال، این شهدا هم متفاوت اند؛ بعضی مجروح شدند، برخی حتی سر از بدن شان جدا شد. نوبت که به بنی هاشم رسید، کار سخت تر شد. «فقطعوه بأسيافهم ارباً ارباً».[15]

وقتی امام حسین (ع) بالای سر جوانش آمد، دید بدن قطعه قطعه شده است. این که کودک شیرخواره را روی دست پدر هدف تیر قرار مي دهند، این که دستان قمر بنی هاشم را قطع و او را تیرباران کردند و به چشم مبارکش تیر و عمود آهنین به فرقش زدند و بعد هم او را قطعه قطعه کردند، نهایت دشمنی است.

حتی به گونه ای بدن نوجوان امام مجتبی (ع) را زیر سم اسب لگدکوب کردند که امام حسین (ع) وقتی کنار این بدن رسید، در حالی که قاسم داشت جان می داد، فرمود: «عزّ- واللّه- على عمُّك أن تدعوه فلا يجيبك، أو يجيبك فلا ينفعك».[16] ای یتیم برادر من، برایم سخت است که چیزی از من بخواهی و مرا صدا بزنی و من اجابت نکنم. وقتی او را در آغوش گرفت تا به طرف خیمه ببرد، پاهای این نوجوان روی زمین کشیده می شد. این گونه بدن را هدف قرار داده بودند. با وجود این، همه دشمنی ها برای امام حسین(ع) مانده بود.

یزید در نامه ای به عمر سعد نوشت که باید سر از بدن حسین(ع) جدا کنی، سپس اسب بر این بدن بتازی. می دانم اسب تاختن بعد از قتل فایده ای ندارد، ولی این تصمیم را گرفتم.

  • لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستورتنی نماند که جامه بپوشند یا کفن
  • مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبودمگر حسین تشنه لب عزیز مصطفا نبود

حجةالاسلام و المسلمین میرباقری