ولایت، امانت الهی

«والرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآيَةُ الْمَخْزُونَةُ وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاس» ،[1] این چند جملة کوتاه در زیارت جامعة کبیره از امام هادی(علیه السلام) نقل شده که امام(علیه السلام)رحمت پیوستة خدا و آیة مخزوم، پوشیده، مکتوم و پنهانی خداست. جملة سوم این است که امام(علیه السلام) امانت محفوظه است. معنی امانت محفوظه چیست؟ امام(علیه السلام) و ولایت آن ها و ولایت ائمه معصومین(علیهم السلام)، امانت خداست، آن هم امانت محفوظۀ الهی.

در قرآن صحبت از یک امانت الهی است که این امانت الهی، به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه شده و بخاطر سنگینی این امانت هیچ کدام از این آسمان ها و زمین و کوه ها، امانت را حمل نکردند؛ یعنی به خودشان نسبت ندادند و نپذیرفتند که مدعی این امانت بشوند و این امانت را بپذیرند و حفظ و نگهداری کنند. قرآن می فرماید: آن کسی که این امانت را حمل کرد انسان بود و او بسیار ستمگر و جاهل بود؛«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا»[2] این امانت چیست؟ و این انسانی که او را حمل کرده کیست؟

این آیه مختلف معنا شده. متناسب با روایاتی که متناسب با معصومین(علیه السلام) در توضیح و بیان این آیه آمده، ترجمه می کنیم. می فرماید: آن امانتی که امانت خدا بود و به همة آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردند که آیا حاضرید این امانت را بردارید و حفظ و حمایت و نگهبانی کنید که در این امانت، تصرف و خیانتی نشود؟ همه اشفاق و پرهیز کردند و ترسیدند مگر انسان. قرآن این انسان را توضیح نداده اما در روایات آمده، همان کسانی بودند که مدعی مقام خلافت شدند یعنی خلافت الهی، یک امانت الهی است بدست خلیفه الله. خلیفه الهی باید در این امانت، کمترین تصرفی که مرضی خدای متعال نباشد، نکند. «السلام علیک یا امین الله فی ارضه»،[3] همان طوری که ائمه(علیه السلام) این ودیعه الهی، خلافت الهی، مقام ولایت، تصرف و اشراف نسبت به همة کائنات، در اختیار آن هاست ولی معصوم مطلق هستند.

همین که در زیارت جامعه می خوانید:«بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون»،[4] بر خدای متعال سبقت نمی گیرند و آنچه انجام می دهند همان فرمان خدای متعال است. عالم تحت اشراف آن هاست. آن ها مقام خلافت و ولایت دارند اما امین الهی هستند. در این مقام اگر ذره ای تصرف نابجا و مرضی خدای متعال نباشد، نمی کنند. همة تصرفاتشان برابر با امر خدای متعال و مشیّت خدای متعال است«وَ لَنْ يَشَاءُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّه»،[5] وجود مقدس جواد الائمه(علیه السلام) در کافی نقل می کند که خدای متعال در مقام توحید هیچ شریکی ندارد. محمد بن سنان آمد محضر امام جواد(علیه السلام) و عرض کرد: آقا! در مقامات شما، دوستان شما اختلاف کردند و شما اعتدال را به ما بگویید. حضرت فرمودند: خدای متعال در مقام توحید منفرّد است و کسی را شریک خدا قرار ندهید.

معصومین(علیهم السلام)، خلفای الهی

«ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ دَهْرٍ» ،[6] ولی امام جواد(علیه السلام) روایتی فرمودند که خدای متعال وقتی نور وجود مقدس نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را آفرید، هزار دوران گذشت و هیچ مخلوقی نبود«ثُمَّ خَلَقَ جَمِيعَ الْأَشْيَاءِ»،[7] سپس عوالم ملائکه و غیر آن شروع شد. بعد حضرت فرمودند:«فَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا»،[8] خدای متعال این وجودهای مقدس را شاهد بر خلقت همة عوالم قرار داد و«وَ أَجْرَى طَاعَتَهُمْ عَلَيْهَا»،[9] فرمان آن ها را در همة این عوالم جاری کرد؛ عوالم تحت فرمان این انوار مقدس هستند«وَ فَوَّضَ أُمُورَهَا إِلَيْهِم»،[10] امور این عوالم را به آن ها سپرد که اذن الله و خلیفۀ خدا هستند.

خلیفه یعنی اینکه تصرف می کنند«فَهُمْ يُحِلُّونَ مَا يَشَاءُونَ وَ يُحَرِّمُونَ مَا يَشَاءُونَ وَ لَنْ يَشَاءُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی»، [11]ولی هیچ نمی خواهند مگر آنچه خدا بخواهد. همة کار دست آن هاست ولی خودشان در اختیار خدای متعال هستند، امین خدا هستند. بنابراین این امانتی که خدای متعال به همة کوه ها عرضه کرده، هیچ کدام حمل نکردند و انسان حمل کرد. در روایت بصائر هست که می فرماید انسان یعنی: «حملها کفراً». آن انسان هم اولی بود که مدعی مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) شد و چیزی که شأن و حق و لایقش نبود را گفت: من برمی دارم و برداشت. وقتی ادعا کرد که به خلافت رسول خدا و خدا رسید. آیا خلافت الهی چیزی است که بشود غصبش کنی؟ این مقام را به خودش بست و این مقام به او رسید؛ آیا این امانت، امانت محفوظة خداست و خدا نگهبان اوست؟ اینطور نیست که هر کسی ادعا کرد این مقام به او برسد. روایت نورانی امام رضا(علیه السلام)؛ حضرت در عیون اخبار الرضا فرمودند: «إن الإمامة خلافة الله عز و جل و خلافة الرسول»،[12] مقام امامت و خلافت، خدای متعال است. اگر کسی می خواهد خلیفه و حقیقتاً جانشین شود، باید تصرفاتش الهی شود. خلافت وجود مقدس رسول الله(صّلی الله علیه و آله و سلّم) و مقامات آن وجود مقدس که با ادعا درست نمی شود.

واقعاً باید مقام خلافت داشته باشد. اگر کسی گفت: نه، من خلیفه هستم؛ این می شود انسان ظلوم و جهول و انسان نادانی که نمی داند معنای خلافت چیست؟ ظلومی که همة ظلم ها ریشه اش در اینجاست و همة ظلم ها به او برمی گردد. آن انسانی که کفر ورزید و به جای اینکه تسلیم این خلافت الهی باشد و تحمل بار ولایت آن ها را بکشد، خودش مدعی شده، این انسان ظلوم و جهول می شود. پس حقیقت مقام ولایت و خلافت الهی، امانت خدای متعال است. خدای متعال نگهبان این امانت است و احدی دستش به این مقام نمی رسد و به ادعا و نصب مردم، کسی خلیفه نمی شود.

عمده دلیل اهل سنت برای خلافت اولی این است که مردم اجماع کردند. آیا با اجماع مردم کسی می تواند خلیفه خدا شود؟ مردم حق دارند در مقام خلافت الهی دست ببرند؟ مردم حق دارند برای رسول خدا(صّلی الله علیه و آله و سلّم) خلیفه معین کنند؟ مگر مقام خلافت را درک می کنند؟ خلافت چیزی نیست که در دست ما باشد، به کسی چیزی بدهیم یا از کسی بگیریم. خلافت الهی آن امانت محفوظۀ خداست که خدای متعال نگهبان اوست و او را حفظ می کند. هر کسی هم بخواهد ادعا کند، ادعاست و دستش به این مقام نمی رسد مگر آن هایی که ادعای مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را می کردند حالا امیرالمؤمنین(علیه السلام) شدند؟ هر چه هم در حقشان روایت جعل کنند.

جعل حدیث در زمان معاویه

زمان خلفا و بخصوص زمان معاویه کاری که کردند نقل روایات در مدح امیرالمؤمنین(علیه السلام) را منع کردند و برعکس دستور به جعل حدیث دادند. در فضیلت اولی و دومی و سومی و خود معاویه. آنقدر حدیث نقل کردند که معاویه گفت: بس است و بیشتر از این نمی شود. هر حدیثی که در مدح ائمه(علیه السلام) است، مشابه اش را برای آن ها نقل کردند. اگر گفته شده:«الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه»،[13] حدیث نقل کردند که اولی و دومی:«سَيِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّه»[14] اگر گفته شده که:«أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا»،[15] گفتند فلان و فلان سقف ها.

آقایی می گفت: مگر مدینه هم سقف دارد؟ مدینه دروازه دارد اما سقف ندارد. هر حدیثی این طرف بوده، آن طرف جعل کرده اند. معاویه به استاندارانش گفت: هر کسی در فضیلت آل ابیطالب حدیث نقل کرد من برداشتم و خونش هدر است. کاری کردم که دوستان امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث فضائل را در خلوت خانه ها به خصوصی ها و اهل سِرشان مي گفتند. به قول آن عالم، شیعه هم نیست که می گوید من در وصف امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه بگویم. کسی که دوست است از ترس، مدحش را پنهان کرده و دشمن از سَرِ دشمنی و فضائلش، عالم را پر کرده است. حرف حسابی هم زدند که انسان اهل سرّ خدا و خزینه دار علم خدا و ولیّ خدا باشد. مقام ولایت و ولیّ خدا مال امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و با ادعا جابجا نمی شود و خدا نگهبان اوست.

دوم اینکه خود ائمه(علیه السلام) هم حافظ این امانت خدا هستند. از جمله در آیه قرآن که می فرماید:«إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»،[16] خدای متعال به شما فرمان می دهد که امانت را به اهلش برگردانید و امانت را به غیر اهلش ندهید. ظاهر آیه همین است، امانت هایی که کسی در اختیار ما مي گذارند، ما باید امین باشیم. حضرت فرمود: اگر دشمن من هم چیزی به من امانت داده، من در آن خیانت نمی کنم و به او برمی گردانم. در روایات آمده خطاب اصلی این آیه به ما ائمه معصومین(علیه السلام) است.

امامت، امانتی در دست ائمه معصومین(ع)

خدای متعال می فرماید: این امامتی که به شما دادیم، امانت ماست و به غیر از امام بعدی نباید بدهیم؛ مراقبت کنید و کسی دیگر نباید دستش به این امانت برسد. لذا، فرمود: امامت ائمه(علیه السلام) به دست احدی نیست و فقط خدای متعال معین می کند. در قرآن وقتی حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نصب کردند، کسی آمد گفت: به دستور خودت است یا از طرف خداست؟ فرمود: از طرف خداست و اینجا جای تصرف من نیست. درخواست کرد: خدایا! اگر راست می گوید که تو امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نصب کردی، من تحمل ندارم؛ عذاب بیاید و مرا بگیرد؛«سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِج»[17]

درخواست عذاب کرد، صاعقه آمد و سوزاندش. نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در امامت دست ندارند که بگویند چه کسی امام شود. خدای متعال معین می کنند و حضرت باید امامت را به او بدهند و ابلاغ کنند. امام(علیه السلام) هم در امامت امام(علیه السلام) بعدی دخالت نمی کند و فقط این امام(علیه السلام) باید امانت را به او بسپارند. پس این یک امانتی است که احدی در آن نمی تواند دست ببرد.

خدای متعال حافظ اوست و ائمه(علیه السلام) نیز حافظ و نگهبان او هستند. با اینکه امانت خدا در دست شان است، تصرفی که خدا راضی نباشد نمی کنند. کائنات تحت ارادة امیرالمؤمنین(علیه السلام) است ولی ارادة امیرالمؤمنین(علیه السلام) تحت ارادة خداست. در همان لحظه ای که خنجر شمر حلقوم مبارک حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را می برد، همة کائنات در فرمان امام حسین (علیه السلام) هستند؛ این معنی رضا و امانت داری است. در لهوف آمده وقتی وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) از مدینه به طرف مکه و کربلا خارج شد، سران جن و ملائکه آمدند گفتند که شما برگردید مدینه؛ ما می رویم و کار را تمام می کنیم، شما چرا؟

حضرت فرمود: اگر بناست اینگونه باشد، من از شما تواناترم. آنچه شما دارید، اصلش نزد من است. حضرت صاحب اسم اعظم کلی هستند و به یک اراده می توانند همه را تبدیل کنند ولی همین موجود مقدس راضی می شود که آن ابتلائات نازل شود و این می شود امانت داری. بنابراین امین الله هستند و امانت محفوظ است. در نزد خدا هم امانت را خود امام(علیه السلام) حفظ می کند و به امام بعدی می دهد و کسی حق ندارد این امانت را حمل کند؛ یعنی خودش به خودش ببندد و بگوید: من این مقام را دارم و حتی حق ندارد در آن طمع بکند.

خلقت انسان

در روایت این آیه نورانی را معنی می کند که خطاب به جناب آدم و همسرشان است. فرمودند:«لاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِين»،[18] به این درخت نزدیک نشوید که ظالم می شوید. این درخت چه درختی بود؟ گندم بود، انگور بود، حسد بود؟ از امام رضا(علیه السلام) در عیون اخبار الرضا نقل مي کند، به حضرت گفت: آقا! این درخت چه درختی بوده؟ انگور بوده یا گندم؟ حضرت فرمود: درخت های بهشت یک جور میوه ندارند. درست است؛ هم انگور بوده هم گندم؛ حسد هم بوده که بعد حضرت حسد را توضیح دادند. وقتی به ساق عرش مقامات نگاه کرد، این پنج تن را دید و تعجب کرد.

کسی که همة ملائکه به او سجده کرده بودند؛«اسْجُدُوا لِآدَمَ»[19] خدایا! مگر بالاتر از این هم کسی هست! خدا فرمود: نگاه کن، ببین. این ها انوار پنج تن را نشانش دادند و گفتند: اگر این انوار در وجود تو نبود، ما به ملائکه نمی گفتیم که به تو سجده کنند. حقیقت سجدة ملکوت عالم در مقابل این انوار است.

شما را به خاطر نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)،امیرالمؤمنین(علیه السلام)،حسنین(علیه السلام) و حضرت فاطمۀزهرا(سلام الله علیها) سجده کردم. بعد به جناب آدم گفتند: شما و همسرتان مبادا در مقام این ها طمع کنید و حسد بورزید. حسد یعنی آدم بخواهد مقامی که دیگری دارد مال من باشد. مبادا توقع کنید که این مقام دست شما بیاید. در روایت آمده که چه بین جناب آدم و حوا و خدا گذشت. آن ها معصیت نمی کنند اما دلشان خواست این مقام را داشته باشند. به آن ها گفتند: اگر هوس این مقام را بکنید:«فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»[20] ظالمین چه کسانی هستند؟«وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا»[21] اولی هم همین کار را کرد و گفت: این مقام باید مال من باشد و ابلیس هم همین اشتباه را کرد و گفت: این مقام باید مال من باشد. خدایا! من شش هزار سال عبادت کردم چرا این مقام را به این ها می دهی؛ وقتی خدا گفت: این ها خلیفه اند و تو باید دنبال این ها حرکت کنی، گفت: من خودت را عبادت می کنم و با این ها کاری ندارم. خدا هم فرمود: عبادت من نیست. دروغ است که عبادت من را می کنی؛ از راهی که من می گویم برو؛ می گویم برو دنبال سر امیرالمؤمنین(علیه السلام) ولی تو می گویی خودم، اینکه نمی شود. بعد شروع کرد با خدا سر جنگ بستن و گفت:«لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيم»،[22] بنابراین، خدایا! من هم سر راه امیرالمؤمنین(علیه السلام) می نشینم و نمی گذارم احدی از این راه برود.

صراط مستقیم یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)

در روایت آمده صراط مستقیم یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام). اشتباه شیطان و اولی و دومی همین بود. این مقام مقامی نیست که کسی بگوید من برمی دارم؛ نمی توانی برداری. امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امام رضا(علیه السلام) می توانند این بار الهی را بردارند و سالم به مقصد برساند اما تو نمی توانی. اگر به خودت ببندی، از سر جهالت و ظلم است. همة ظلم ها همین جاست که این خلافت را کسی ادعا کند. وقتی خواستی برش داری همه جا را خراب می کنی و همین باعث شده، ادعا کردند تا جای امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بگیرند.

محمود بن لبی می گوید: دیدم وجود مقدس حضرت صدیقة طاهره(سلام الله علیها) کنار احُد گریه می کند. گفتم خانم شما چرا گریه می کنید؟ فرمود: محمود بن لبی نمی دانی که چه کردند؛ اگر در خلافت تصرف نمی کردند، هیچ دو نفری با هم اختلاف نداشتند. چه کردند که تا عصر ظهور هم رفته؛«وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْر»[23] فرمود: «دولت فلان لیسری الی ظهور المهدی»، این تاریکی را که این ها تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) درست کردند، فراگیر شده. ابن ابی الحدید می گوید: روی منبر، روی هفتاد هزار منبر در دورة معاویه، وجود مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را لعن می کردند؛ تاریکی از این بیشتر، خطیب جمعه اگر یادش می رفت حضرت را لعن کند، نمازش را قضا می کرد. وقتی مسیر امامت اینطوری شد و کسی به خودش بست، این اتفاق می افتد.

پس حمل یعنی ادعای مقامی را که نمی توانی بکشی. من می خواهم خلیفه باشم اما نمی شود و خدا هم به تو نمی دهد؛ فقط ادعا می کنی و خودت و دنباله روهایت را خراب می کنی؛ هر کجا هم پایت برسد خراب می کنی. به آدم هم گفتند: حق نداری و این مقام مال شخص دیگری است و هوس هم نکن؛ هوس کردی از بهشت بیرونت می کنند. به انبیاء هم این را گفتند و گفته اند: هوس این مقام را نکنید که این امانت مال دیگران است. ما چه کار باید بکنیم؟ ما حق حمل این امانت را نداریم ولی احتمال این امانت وظیفة ماست.

فرق حمل و احتمال

فرق حمل و احتمال چیست؟ فرمود:«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان»،[24] امر ما و ولایت ما بار سنگینی است که هیچ کس نمی تواند بردارد مگر سه دسته. ملائکه مقربین شان انبیاء است و مرسلین شان عبادت بندگان. خدا ازآن ها که ممتحن هستند، امتحان گرفته و قلب شان را رشد داده. فرق این احتمال چیست؟ می فرماید: مؤمن کامل حمل می کند و محتمل ولایت ماست. فرق احتمال و حمل این است که این ولایت مال معصومین(علیه السلام) است و دیگران باید سعی کنند که اگر باری روی دوش شان گذاشته شد، تحملش کنند و برش دارند. احتمال یعنی قبول امانت و قبول حمل. یعنی خودت بیخودی نروی مدعی شوی. باید تلاش کنی که اگر بار را روی دوش تو گذاشتند، بتوانی بکشی. انبیاء این طور بودند. همه شعبه ای از ولایت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به آن ها دادند و بار این ولایت را هم کشیدند و امت خودشان را هم به این ولایت دعوت کردند.

در کافی شریف است که حضرت فرمودند: ولایت ما همان ولایت خداست«الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»،[25] هیچ پیغمبری مبعوث نشده مگر به ولایت ما یا امتحان ولایت ما را از او گرفتند و هم مأمور بوده ولایت ما را به بقیه برساند. امت خودش، باطن دین بر اساس روایات ما و ولایت معصوم(علیه السلام) است. شریعت ظاهرش است و احتمال یعنی برداشتن باری که روی دوش آدم می گذارند. آدم باید سعی کند خودش را آماده کند و تسلیم اولیاء معصوم(علیه السلام) شود. خودسپاری کند و اگر خودسپاری کرد، به اندازة ظرف وجودش انوار ولایت وارد وجودش می شود. انسان باید تحمل کند و این بار را بردارد. این شدنی است که هر کسی در ظرف وجود خودش بتواند ولی خدا شود؛ یعنی جوری دنبال معصوم(علیه السلام) حرکت کند که شعاعی از ولایت او وارد وجودش شود.

ولایت، سخت ترین امانت الهی

اگر کسی دنبال معصوم(علیه السلام) حرکت کرد، همة وجودش سایه به سایة امام رضا(علیه السلام) حرکت کرد و اهل سر امام رضا(علیه السلام) شد، او را به حریم آن آیه مخزونه و پوشیدة خدا راه می دهند و در خانه به رویش باز می شود و اهل بیت و اهل سرّ و بار ولایت در قلبش می آید. این سخت ترین امانتی است که خدا در وجود انسان می گذارد و اگر از طریق ولی ّ خدا به انسان سپرده شد، آدم باید تحمل کند ولی چه کسی می تواند تحمل کند؟ کسی که امتحان داده است. حتی هر عبدی نمی تواند و این طور نیست که همه بتوانند تحمل کنند. مثال مقام صبر، زهد، یقین، رضا، توکل، شجاعت و جود که چند مورد از شئون ولایت این هاست. در عالم چه کسی می تواند تحمل این صفات را بکند. همة این صفات را فقط انبیاء بزرگ دارند، مؤمنین کامل دارند و آن ها هستند که محتمل این بار امانت هستند. پس کسی حق ندارد به خودش ببندد و مدعی شود ولی اگر تبعیت و دنباله روی کرد و تسلیم محض به امام(علیه السلام) شد و امتحان ها را پس داد، قلبش آماده و نورانی به ولایت معصوم(علیه السلام) می شود.

حامل به اندازة ظرف خودش، چشم و گوش و دست امیرالمؤمنین(علیه السلام) می شود؛ مثل سلمان، مغداد، ابوذر، مالک اشتر و میثم تمار. قرآن می فرماید:«وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيم»،[26] یکی از شیعیان او ابراهیم خلیل الله است. در روایت آمده که در اینجا مقصود از او، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ «ان من شیعته علی»، جناب ابراهیم خلیل الله می تواند بار ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بکشد اما به خودش نمی بندد. یک کسی می گوید: این بار مال من است و مال امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیست و من جای او هستم«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»،[27] همة عالم را بهم می ریزد و کسی اینطوری نیست.

می گوید: مقام ولایت مال شماست و من تسلیم محض شما هستم؛ شعاع وجود شما هستم. وقتی شعاع وجود شد، در وجودش جلوه ای از آن نورانیت و ولایت می آید. این می شود امانت دار ولایت آن ها. معصوم(علیه السلام) وقتی این امانت را حفظ می کند؛ یعنی محال است که جلوه ای از این ولایت را به غیر اهلش بدهند. باید مؤمن ممتحن شوی، باید ملک مقرب و پیغمبر مرسل شوی تا این جلوه را به تو بدهند. اینطور نیست که هر کسی گفت: یا علی، این امانت را به او بدهند. خیلی چیزها را می دهند اما سر ولایت را به خواص می دهند؛ به آن هایی که حامل هستند و تصرف غلط نمی کنند. محضر امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت: آقا، اسم اعظم می خواهم. حضرت فرمودند: برو. اصرار کرد. فرمودند: برو بیرون شهر و فلان جا بایست، کنار فلان کوه و بیا؛ بعد به من گزارش بده. رفت ایستاد و دید پیرمردی خارکن و هیزم شکن است که از بیابان هیزم جمع کرده و دارد حومه ای هیزم می برد که بفروشد.

آمد روی این پل و پل باریک بود. جوان اسب سواری با تازیانه آمد و تازیانه را کشید و این پیرمرد را عقب راند و خودش رد شد. بار این افتاد زمین و پیرمرد خیلی به زحمت افتاد تا دوباره بار را برداشت و گذاشت روی دوشش و آمد رد شد و رفت. شخص آمد به حضرت گزارش داد. حضرت فرمودند: تو اگر اسم اعظم داشتی، چه مي کردی؟ گفت: پیداست، این جوان را ادبش می کردم. حضرت فرمودند: این پیرمرد از دوستان ماست و اتفاقاً خودش اسم اعظم دارد. امانت و ولایت را به هر کسی نمی دهند. این امانت محفوظه است و اگر کسی تسلیم محض مقام معصوم(علیه السلام) شد به طوری که وقتی این امانت را به او می دهند، خیانت نمی کند.

همان طوری که آن ها می خواهند کار می کند. مثل انبیاء که اگر امانت ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به آن ها می دادند، دست نابجا در آن نمی بردند. اولیاء کامل همین طور بودند. اگر اهل سرّ شدیم، اهل مراقبة از این امانت شدیم، جلوه ای از آن حقیقت را به اندازة ظرف وجودی ما به ما عنایت می کنند؛ آن وقت از طرف خودشان حامل آن حقیقت می شویم. پس دو حمل است؛ یکی اینکه بگویم این مقام مال من است و این کاری که اصحاب سقیفه کردند، بزرگترین جهالت و ظلم است که همة ظلم ها به این برمی گردد. پیغمبر اولوالعزم هم حق ندارد هوس این مقام را بکند. یکی می گوید همة این مقام مال شماست، من هم تسلیم محض شما هستم. اگر خودسپاری کرد، آن امانت را به اندازة ظرف وجودیش به او می دهند. لذا، امام معصوم(علیه السلام) خوب می داند امانت را به که بدهد و اینطور نیست که هر کسی آمد گفت: من امانت دارم بگویند بفرمایید.

خیلی چیزها را همین جوری به همه امانت مي دهند و اگر هم به آن ظلم شد، خیلی مهم نیست ولی این حقیقت را به غیر اهلش نمی دهند و امانت محفوظه است که دست غیراهلش به این امانت الهی نمی رسد. نه اصلش به غیر این چهارده نور داده شده و نه شعاع و فروعش به غیر انبیاء مرسل و ملائکه مقرب و بندگان کامل خدا. یک جلوه هایی هم به اندازه ای که ما از عالم زر در مقابل این اولیاء معصوم(علیه السلام) تسلیم شدیم در ما هست و همة ارزشی که داریم، مال همین است. «فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِينَ بِفَضْلِكُم»،[28]

در زیارت جامعه کبیره اسمی است که ما در دربار الهی داریم؛ می گویند این ها شیعۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند. همة ارزش ما به همین یک کلمه است؛ این عنوان و لقب ماست و ارزش هر کسی به اندازه ای است که حامل این امانت است. به اندازه ای که توانسته این امانت را دروجودش نگه بدارد، به او دادند و به آن اندازه قیمت دارد و مابقی وجودش هیچ قیمتی ندارد. همة مابقی وجود ما از بین می رود الا همین قسمت که فرمود:«وَ كُلُّ شَيْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَه»،[29] ما وجه خدا هستیم. جز معصوم(علیه السلام) و شئون معصوم(علیه السلام)، بقیه هالک هستند. هر چی از وجود ما که سرّ آن ها و ولایت آن هاست، تسلیم شدیم و در عالم قبل از دنیا به هر دلیل دادند. قیمت ما به این است و آن بخش وجود ماست که ماندگار است؛ مابقی همه فانی است و از بین می رود. در خزینه اگر به روی کسی باز شد، آن وقت می تواند خدا را در آیینة امام رضا(علیه السلام) ببیند و با هدایت خاص خدا به طرف امام رضا(علیه السلام) برود. این امانت یک جلوه ای شده که هم داده اند و در سرشت ما گذاشتند و هم اینکه باب آن آیة مخزونة پوشیده را به روی همۀ ما گشوده اند وگرنه دیگران دنبال دیگران هستند و ما دنبال امام رضا(علیه السلام) هستیم. اینکه شیعیان می آیند پیداست که دری از خزینة مخزون و آیۀ مخزون خدا به روی ما گشوده شده. تمام تلاش ما باید این باشد که آنچه را به ما دادند حفظش کنیم.

ذکر مصیبت

«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین».[30]

  • حسین آمد به میدان و علی اصغر در آغوششلبان خشک او گوید ز سوز دل حکایت ها
  • لبش بیرنگ و دل پرخون نگاه مات او محزوننمی نالد ز بی شیری نمی گرید ز بی آبی
  • زبان خویش را گاهی برون آرد به آرامیچو ابری بر رخ ماهی عبایش روپوشش
  • ز بیتابی بی آبی سرش خم گشته بر دوششهوای کربلا برده همه صبر و همه هوشش
  • در آغوش پدر دیگر شده مادر فراموششمگر مرطوب گرداند لبان خشک وخاموشش

این کودک را در حالی که بی تاب شده بود مقابل لشکر دشمن آورد. «اما ترونه کیف یتلذی عطشا»، نمی بینید در اثر تشنگی تلذّی می کند. تلذّی حالت ماهی را گویند که از آب بیرون می افتد و نمی تواند حرکتی کند و فقط لب هایش را بهم می زند. فرمود: اگر به من رحم نمی کنید، «يا قوم إنْ لم ترحموني فأرحموا هذا الطفل».[31]در لشکر همهمه افتاد؛ امام حسین(علیه السلام) درست می گوید. اینکه دست و پای جنگیدن ندارد؛ بگیرید و سیرابش کنید. عمر سعد رو کرد به حرمله که حرمله کار را تمام کن و سر و صدا را بخوابان. همین طوری که امام حسین(علیه السلام) با دشمن صحبت می کرد، دید طفل در آغوشش دست و پا می زند، «ذبح الطفل من الاذن الی الاذن و من الورید الی الورید». امام حسین(علیه السلام) چه کند؟ دست می برد زیر خون های حضرت علی اصغر(علیه السلام) و به سر و صورت می مالید؛ سر و صورتش را خضاب می کرد و به آسمان می پاشید.

منادی ندا داد: «صبرا لک یا حسین»، خدا امام حسین(علیه السلام) را صبر داد. امام حسین(علیه السلام) عرضه داشت: خدایا! این مصیبت بر من آسان است؛ چون در محضر تو واقع می شود و تو آنی که صحنه را می بینی. صبر و تحمل کرد. نقل است که این طفل را آورد در پشت خیمه ها و صورت قبری کند. حتی با اینکه نماز خواندن به طفل در این سن لازم نیست، بر بدن حضرت علی اصغر(علیه السلام) نماز خواند و بدن او را به خاک سپرد ولی وقتی سرها را به طرف کوفه و شام می بردند، سر این طفل شش ماهه هم ....

  • تو ای دست خدا با شصت قدرتبکش تیر از گلوی شیرخواران

حجة الاسلام والمسلمین میرباقری