وداع امیرالمؤمنین(ع) با فاطمه(س)

«يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يَا سَيِّدَتَنَا وَ مَوْلاتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكِ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنَا يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِي لَنَا عِنْدَ اللَّهِ» [1]

  • دل گرفته ام امشب بهانة تو گرفتهبه رحم باد سحر به راه فتاده
  • بر آستانة تو سر نهاده گداییبیا به زمزمه در سجده گاه عشق که عالم
  • بیا به خاک بقیع و گلاب اشک بیفشانز لاله های بهاری نشانة تو گرفته
  • چراغ آل کهف راه خانة تو گرفتهکه هر چه خواسته زان آستانه گرفته
  • صفا ز زمزمة عاشقانة تو گرفتهکه خاک شوق به اشک شبانة تو گرفته

امشب می خوام دلم را معتکف بقیع کنم شاید مثل امشبی بود که امیرالمؤمنین بدن فاطمه اش را داخل بقیع تشییع کرد. شاید همین ساعت ها که همه خوابیده اند، امیرالمؤمنین می خواهد گلش را با دست خودش داخل قبر پنهان کند.

  • فاطمه جانم، شمع سوزانم، یار خاموشم تو کفن پوش و من سیه پوشم مانده تابوتت بر سر دوشم

تابوت را کنار قبر گذاشتند. امیرالمؤمنین می خواهد بدن را در قبر بگذارد؛ ای رسول خدا، به فریاد امیرالمؤمنین رسید آمد به کمک علی بدن فاطمه اش را تحویل گرفت. کی بند کفن را باز کرده و این صورت مجروح و کبود را روی خاک گذاشته. اگر امیرالمؤمنین این کار را کرده باشد ای وای

این بدنی که آب شده جز یک سایه و خیال ازش باقی نمانده. از قبر بیرون آمد چطوری با فاطمه اش خداحافظی کرد خدا مي داند. آخرین خداحافظی را کرد روی قبر را پوشانید وقتی کار را تمام کرد به وصیت فاطمه عمل کرد. وصیت فاطمه عملی شد. دستاشو از خاک قبر فاطمه تکان داد ای حاج به العمر، غصه به امیرالمؤمنین هجوم آورد.

  • در این خالک آرمیده همسر من که بی او خاک عالم بر سر من
  • نَفْسِي عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ يَا لَيْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ [2]
  • همه شب اختران آسمانی برون آیند الا اختر من

دیگه هر چه امیرالمؤمنین به محراب فاطمش نگاه می کند ببیند دوباره انوار الهی از این محراب می درخشد دیگه فاطمشو تو محراب نمی بیند.

  • همین جا از کفن افتاد و گم شد سلیمانی نگین انگشتر من

خودم با دستام عزیزم تو خاک گذاشتم ولی هنوز باورم نمی آید بی فاطمه شده باشم.

  • تو ای پرپر به باد نوجوانیبنوش از آب کوثر گر چه بی تو
  • بخواب آرام در این ساحت قدسگل من یاس من نیلوفر من
  • پر از خون کرده ساقی ساغر منهمیشه در کنار مادر من

گویا امیرالمؤمنین دلش می خواهد برای همیشه در کنار این قبر بماند. نقل شده عباس عرض کرد: یا امیرالمؤمنین، طوری نشستی کنار قبر فاطمه که گویا دیگر قصد برخاستن نداری. زیربغل های امیرالمؤمنین را گرفت، امیرالمؤمنین را از کنار قبر فاطمه اش بلند کردند. آوردند منزل.

حسینش آمد کنار بدن جوانش علی نشست. می دانید کی آمد امام حسین را از کنار بدن علی برد؟ دیدند بانویی از خیمه بیرون دویده هی صدا می زند «وا اُخیا وابن اُخیا»

«اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک»

حجة الاسلام و المسلمین میرباقری