اَلدّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّينُ؛ دين همان محبت است و محبت همان دين است. (امام باقر عليه السلام )

صلوات ابتر

از چيزهايى كه موجب دوستى و محبت خدا مى شود، درود فرستادن به محبوب خداست. محبوب اولين و آخرين، محمد و آل محمدند. اگر كسى به پيامبر خدا و آل او صلوات بفرست، درهاى آسمان باز مى شود و خداى متعال مى گويد: «لَبَّيْكَ يا عَبْدى وَ سَعْدَيْكَ!»؛ يعنى دعاى صلوات را اجابت مى كنم. اما اگر كسى آل محمّد را ضميمه نكند، درهاى آسمان باز نمى شود. خطاب مى رسد: «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْكَ!» يعنى اجابت نمى كنم.[1]

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: بر من صلوات ابتر نفرستيد. صلوات ابتر همان

صلوات بدون آل محمد است. متأسفانه اين توفيق از اهل سنت گرفته شده است و آل محمد را ضميمه صلوات نمى كنند. پيامبر خدا به اميرالمومنين عليه السلام بشارت دادند كه اگر كسى بر من درود بفرستد و آل مرا ضميمه كند، گناهانش مثل برگ خزان در فصل پاييز مى ريزد.[2] همچنين فرمودند:

«مَنْ صَلّى عَلَىَّ وَ لَمْ يُصَلِّ عَلى آلى لَمْ يَجِدْ ريحَ الْجَنَّةِ وَ اِنَّ ريحَها لَتُوجَدُ مِنْ مَسيرَةِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ» ؛[3] كسى كه بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد، بوى بهشت را استشمام نمى كند. و اين در حالى است كه بوى بهشت از مسير پانصد سال راه به مشام مى رسد.

حقيقت دين

يكى از ويژگى هاى دين ما و مكتب اهل بيت عليهم السلام محبت و رحمت است. اين تعبير زيبا از امام صادق عليه السلام است: «هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ »؛[4] دين جز محبت چيز ديگرى نيست.» در بعضى روايات تعبير به گونه اى ديگر آمده است: «هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ وَالْبُغْضُ »؛[5] دين جز دوستى و دشمنى نيست.» دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا. اين همان تولى و تبرى است.

يعنى حقيقت دين حب و بغض است؛ دوستى و دشمنى. در ابتداى كار

همين طور است. انسان اول بايد از بدها و بدى ها جدا شود؛ يعنى همان «لا اله». يعنى غير خدا را از دلش بيرون كند و دشمنان خدا را از خودش دور كند. اين همان بغض است. بعد از آن به «الااللّه» مى رسد؛ يعنى حب.

اين در آغاز راه است، اما وقتى در بهشت مستقر شد، آنجا محبت محض است. همان كه فرمودند: «هَل الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ.» آنجا ديگر خبر از بغض و دشمنى نيست، فقط محبت است. در بهشت انسان نبايد از بدها ياد كند؛ چون ياد بدها و بدى ها و مصائب، غصه مى آورد. در بهشت نمى گذارند به غم و غصه مبتلا شويم. هر چه ملال آور و حزن آور و ناراحت كننده باشد، در بهشت نيست. مى گفت: آن قدر از اين بدم مى آيد كه حرفش را هم نزن. اصلاً نمى خواهم اسمش را بشنوم.

اين مثل اين است كه نجاستى را در مجلس بياوريم، بعد بينى هايمان را بگيريم. از اول نبايد اسمش را بياوريم. به تعبير بهتر بغض و لعن وقتى كامل مى شود كه اصلاً بدها را ياد نكنيم و آن ها را قابل ذكر ندانيم.

نبايد به ظلمت وجود داد. ظلمت يعنى عدم نور. نبودن نور ظلمت است و خود ظلمت اصلاً وجودى ندارد. واقعيتى ندارد. خيلى نبايد به بدها و دشمن ها بپردازيم و به آن ها وجود بدهيم. ان شاءاللّه هميشه در نور كار كنيد. با ظلمت سر و كار نداشته باشيد كه واقعيتى ندارد و عددى نيست.

شجره خبيثه ريشه ندارد. نه ريشه دارد و نه شاخ و برگش توسعه دارد. از بين رفتنى است. ولى شجره طيبه حقيقت دارد. واقعيت دارد. همان نور است. هر چه مى توانيد بدها را فراموش كنيد و روى خوب ها كار كنيد. با آن ها محشور باشيد. اگر بدها هم به يادتان آمد، از آن ها تبرى بجوييد. آن ها

را لعن كنيد، تا از آن ها جدا شويد.

انسان اگر در ابتداى راه دشمن مى بيند، بد و بدى مى بيند، لعن و نفرين مى كند و از آن ها جدا و دور مى شود. اگر انسان از جايى كه بدها و بدى ها هستند دور شد و به شهر امام زمان عليه السلام رفت، آنجا همه گل و ريحان است. جز خوبى چيزى نمى بيند. آنجا بهشت و مهمانخانه خداست. در آنجا خارى وجود ندارد. بنابراين بغض معنا ندارد. در آنجا فقط محبت است. جز محبت چيزى يافت نمى شود. آن وقت «هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ» تحقق پيدا مى كند.

به عشق اهل بيت عليهم السلام

در «سفينة البحار» آمده است كه شخصى به امام صادق عليه السلام عرضه داشت: چون به شما علاقه داريم، نام شما را روى بچه هايمان مى گذاريم. به عشق شما نام فرزندانمان را حسن و حسين و فاطمه مى گذاريم. آيا اين براى ما فايده اى دارد؟ حضرت فرمودند: «اى وَاللّهِ وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ »؛ بلى به خدا سوگند، دين جز محبت چيزى نيست.»[6] دوستان و شيعيان ما جزء ما هستند. شما آن ها را به نيت اهل بيت عليهم السلام صدا بزنيد؛ چون شيعيان و دوستان اهل بيت عليهم السلام شعاع آن ها هستند.

از چيزهايى كه حاج آقاى دولابى بسيار به آن توصيه مى كردند، اين بود كه خانم ها به قصد اميرالمؤمنين عليه السلام به شوهرانشان خدمت كنند و آقايان

هم به قصد حضرت زهرا و زينب عليهماالسلام به خانم هايشان خدمت و محبت كنند. به بچه هايتان هم به قصد بچه هاى اهل بيت عليهم السلام محبت كنيد. آن وقت فضاى خانه شما عوض مى شود. فضاى خانه شما شعبه اى از خانه اهل بيت عليهم السلام مى شود. بايد تمرين كنيم و به نيت آن ها خدمت كنيم. روايات بسيارى داريم كه مى فرمايند: كسى كه دستش به ما نمى رسد، دوستان و شيعيان ما را به قصد ما زيارت كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:

«مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى صِلَتِنا فَلْيَصِلْ صالِحى مَوالينا يُكْتَبْ لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا، وَ مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى زيارَتِنا فَلْيَزُرْ صالِحى مَوالينا يُكْتَبْ لَه ثَوابُ زيارَتِنا» ؛[7] كسى كه نمى تواند با ما ارتباط برقرار كند، با دوستان صالح ما ارتباط برقرار كند كه ثواب ارتباط با ما براى او نوشته مى شود. و كسى كه نمى تواند به زيارت ما بيايد، دوستان صالح ما را زيارت كند كه ثواب زيارت ما براى او نوشته مى شود.

اگر به ظاهر دست شما به امام زمان عليه السلام نمى رسد، به ديدار دوستان آن حضرت برويد، همان بهره زيارت حضرت به شما داده مى شود.

پرتوى از نور خورشيد

حاج آقاى دولابى مى فرمودند: من همه هستى را يك شخص و يك انسان مى بينم. همه شعاع وجود او هستند. در روز، نور خيلى زياد است، ولى يك خورشيد بيشتر نيست. هر چه نور و حرارت در زمين است، براى

خورشيد است. حتى نور ماه هم انعكاس نور خورشيد است. انسان در بدو امر گمان مى كند كه ماه از خودش نور دارد. اگر نور از خود اوست، چرا گاهى قسمتى از آن خاموش است. پس نور از خودش نيست، بلكه انعكاس نور خورشيد است. اگر عالم نور دارد، شيعه نور دارد، دوستان اهل بيت عليهم السلام نور دارند، همه از نور امام زمان عليه السلام است. حتى اگر كافر نور دارد؛ يعنى يك صفت خوب در او پيدا شد، از نور امام زمان عليه السلام است.

«وَ الَّذينَ كَفَروا اَوْلياءُهُمُ الطّاغوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ »؛[8] و كسانى كه كافر شدند، اولياى آن ها طاغوت ها هستند، كه آن ها را از نور به سوى ظلمت ها بيرون مى برند.

از اين آيه معلوم مى شود كه كافر هم نور دارد؛ نور فطرت و نور عقل. اگر كسى ظلمت محض باشد، تكليف ندارد. كفار مكلف هستند؛ چون عقل و وجدان و فطرت دارند. خوبى هم دارند، منتها ظلمت غلبه دارد و خوبى ها را مى پوشاند. هر چه نور هست، مال امام زمان عليه السلام است، حتى در كافرها. مى فرمود: همه هستى دارند فرمان يك نفر را مى برند. اين را مى بينم.

كسانى كه به اهل بيت عليهم السلام دسترسى ندارند، دوستان آن ها را زيارت كنند. در خانه خود به قصد آن ها خدمت و محبت كنند. در اين صورت خانه شان محل نزول فرشتگان و شعبه اى از خانه اهل بيت عليهم السلام مى شود. خودتان را قاطى كنيد. تمرين كنيد تا ـ ان شاءاللّه ـ به اين مرتبه برسيد.

بركت نام محمد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند:

«بورِكَ لِبَيْتٍ فيهِ مُحَمَّدٌ، وَ مَجْلِسٍ فيهِ مُحمَّدٌ، وَ رِفْقَةٍ فيها مُحمَّدٌ »؛[9] به حتم خانه اى كه در آن نام محمد است، خانه اى مبارك است. مجلسى كه در آن نام محمد است، مجلس مباركى است. و دوستانى كه بينشان نام محمد است، دوستانى مبارك اند.

خداوند به بركت پيامبر خدا، خانه و جلسه و دوستانى را كه در آن ها نام محمد هست، مبارك مى گرداند؛ خانه بابركت، جلسه بابركت و دوستان بابركت!

ملائكه به خانه اى كه نام محمد در آن است، فرود مى آيند و آن خانه را تقديس و پاك مى كنند؛ چون نام محبوب خدا در آنجاست. نام اثر دارد. خيلى عجيب است! فرمودند: اگر فرزند خود را محمد و يا فاطمه نام گذاشتى او را نزن، دشنام نده و اذيتش نكن.[10] مبادا به او بد بگويى؛ چون نام ما روى اوست. «هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ؛ آيا دين جز محبت است؟»

محبوب دل ها

امام باقر عليه السلام در ذيل آيه شريفه «حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الاِْيمانَ وَ زَيَّنَهُ فى قُلُوبِكُمْ وَ »

«كَرَّهَ اِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَالْعِصْيانَ.» [11] فرمودند: «اَلدّينُ هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّينُ »؛ دين همان محبت است و محبت همان دين است.»[12] ايمان يعنى اميرالمؤمنين، ايمان يعنى امام زمان. حضرت ابوالفضل عليه السلام وقتى دست مباركش قطع شد، فرمود:

  • وَ اللّهِ اِنْ قَطَعتُم يَمينىاِنّى اُحامى اَبَدا عَنْ دينى »

به خدا سوگند، اگر دست راستم را قطع كنيد، دست از حمايتِ دينم بر نخواهم داشت.

در بيت بعد دين خودش را بيان مى كند:

  • وَ عَنْ اِمامٍ صادقِ الْيَقينِنَجْلِ النَّبِىِّ الطّاهِرِ الاَْمين » ِ[13]

يعنى دين من، امام من است. آن انسان كامل كه بايد از او پيروى كنم، دين و ايمان من است. خداوند ايمان را محبوب دل هايتان قرار داده است: «حَبَّبَ اِلَيْكُمُ الاْيمانَ.» آيا مى توانيد آن را دوست نداشته باشيد. خدا اين كار را كرده است. اگر همه دنيا جمع شوند و بخواهند محبت اميرالمؤمنين عليه السلام را از ما بگيرند نمى توانند. آيا مى توانيد امام حسين عليه السلام را دوست نداشته باشيد؟ نمى توانيد! محبت اهل بيت عليهم السلام با گلبول ها و وجود شما عجين شده است.

« شيعَتُنا خُلِقوا مِنْ فاضِلِ طينَتِنا وَ عُجِنوا بِماءِ وِلايَتِنا» ؛[14] شيعيان ما اهل بيت از زيادى طينت ما آفريده شده اند و با آب ولايت و محبت ما عجين گشته اند.

عجين شده است، يعنى جزء ذاتش شده است. تغييرناپذير است. در وجودش نفوذ كرده است. محبت اهل بيت عليهم السلام در ذات دوستان آن ها نفوذ كرده است: «حَبَّبَ اِلَيْكُم الاِْيمانَ؛ خداوند آن را محبوب شما قرار داده است. وَ زَيَّنَهُ فى قُلوبِكُمْ؛ و آن را زينت دل هاى شما قرار داده است. و كَرَّهَ اِلَيكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسوقَ وَالْعِصْيانَ؛ و كفر و فسق و عصيان و گناه را مكروه دل هاى شما قرار داده است.»


[1] رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 91، ص 56، ح 30 .

[2] امالى صدوق، ص 675، ح 916.

[3] بحارالانوار، ج 91، ص 56، ح 29.

[4] خصال، ج 1، ص 38، ح 74.

[5] امام باقر عليه السلام ، بحارالانوار، ج 65، ص 63 .

[6] سفينة البحار، ج 4، ص 295 .

[7] من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 73 ؛ ثواب الاعمال، ص 127 .

[8] سوره بقره، آيه 257.

[9] سفينة البحار، كلمه حمد، ج 2، ص 348.

[10] همان؛ كافى، ج 6، ص 39 و عوالم العلوم، ص 552 .

[11] خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده است و آن را در دل هايتان زينت بخشيده است و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. سوره حجرات، آيه 7.

[12] تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 285، ح 49.

[13] قصه كربلا، ص 348.

[14] بحارالانوار، ج 53، ص 303.