سخنران استاد فرحزاد

جلب رحمت الهى

از كجا بفهميم كه مورد رحمت خداونديم؟ اگر رحم و محبت و عاطفه ات، به خودت و خلق خدا زياد شد، معلوم مى شود كه مورد رحمت خداوند واقعه شده اى. اين ها يك نسبت مستقيم با هم دارند. شخصى به پيامبر خدا عرض كرد: «اُحِبُّ اَنْ يَرْحَمَنى رَبّى؛ من دوست دارم كه مورد رحمت خداوند واقع شوم.» فرمودند: «اِرْحَمْ نَفْسَكَ وَارْحَمْ خَلْقَ اللّهِ يَرْحَمُكَ اللّهُ» ؛[1] به خودت رحم كن، با خلق خدا هم مهربان باشد، خداوند تو را مورد رحمت خود قرار مى دهد.»

كسى كه نسبت به خود و ديگران رحم داشته باشد، بداند قطعا مورد رحمت خداست. بنابراين بايد رحمت و محبت را به كار زد تا زياد شود. هر سرمايه اى را كه به كار بزنى زياد مى شود. اگر راكد بگذارى، راكد مى ماند. مال، مال مى آورد. سرمايه هم سرمايه مى آورد. محبت هم محبت مى آورد. هر چه مهر و محبت را به كار بگيرى، افزايش پيدا مى كند؛ محبت به همسر، به پدر و مادر، به فرزندان، به رفقا و دوستان، به شاگردان، به اساتيد، به اطرافيان خود، به كسانى كه با انسان در معاشرت و رفت آمدند، به كسانى كه با انسان همكارند، اصلاً به كل خلقت.

هر كس خلق را بيشتر دوست داشته باشد، بيشتر مورد رحمت خداوند است. پيامبر ما از همه خيرخواه تر، دلسوزتر ومهربان تر بودند. حتى رحمت نسبت به يك مورچه، موجب رحمت خداوند است. خداوند براى انسان هايى كه نسبت به مخلوقات خداوند مهر مى ورزند، سفره رحمتش را مى گستراند:

اَبْلَغُ ما تَسْتَدِرُّ بِهِ الرَّحْمَةُ اَنْ تُضْمِرَ لِجَميعِ النّاسِ الرَّحْمَةَ؛[2] زمانى ريزش رحمت خداوند به اوج خود مى رسد كه مهر همه مردم را در دل داشته باشى.

خيرخواهى براى همه مردم و مهر ورزيدن به آن ها، رحمت بى كران خداوند را به جوشش در مى آورد و همه رحمت خداوند بر انسان فرو مى ريزد.

فرزندان حاج آقاى دولابى مى گفتند: حاج آقا در آخرين لحظات حيات، با حالت ضعف دست هاى خود را تا آنجا كه مى توانستند بالا بردند و گفتند: «خدايا، از آن رحمت خاص خودت، همان رحمت رحيميت خودت كه به همه خصيصين دادى، به همه خلق عالم، از اولين و آخرين بچشان!» بعد چند قطره اشك ريختند و يك استغفار مليحى كردند كه مبادا همين درخواست هم خلاف ادب و عبوديت باشد. يعنى ما تسليم هستيم، ولى دوست داريم.

خدا اين رحمت خاص خودش را به همه خلق بچشاند! اصلاً مؤمن هر چه نصيبش مى شود و براى خودش مى خواهد، بايد براى همه بخواهد. اين خوب است. بايد روحيه اش اين طور باشد كه هر چه براى خود مى خواهد، براى ديگران هم بخواهد.

شيوه و اساس پيغمبر خدا با آن عرب هاى خشن و تندخو، رحمت و محبت بود. عرب هايى كه قساوت قلب را به اوج خود رسانده بودند. كسانى كه دختران كوچكشان را زنده در قبر مى گذاردند و خاك رويشان مى ريختند. اگر آيه قرآن نبود واقعا باور كردن آن مشكل بود. تصورش خيلى سنگين است. ولى چه كنيم كه خداوند از آن خبر داده است: «اَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرابِ.»[3] واقعا قلب انسان متأثر مى شود و بدنش مى لرزد.

مردى به محضر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمد و عرض كرد: من تا به حال بچه هايم را نبوسيده ام. پيامبر خدا ناراحت شدند و فرمودند: مثل اينكه اين مرد عاطفه ندارد؛ يعنى اين قدر از فطرت خويش جدا شده است! بعد فرمودند:

مَنْ لا يَرْحَمْ لا يُرْحَمْ؛[4] كس كه رحم نكند، رحم نمى شود.

يعنى خدا هم به او رحم نمى كند. همچنين فرمودند:

اِرْحَمُوا مَنْ فِى الاَْرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِى السَّماءِ؛[5] به خلق خدا و اهل زمين رحم كنيد تا كسى كه در آسمان است به شما رحم كند.

اگر به زير دستانتان رحم كنيد، خداوند هم به شما رحم مى كند. بنابراين اگر مى خواهيد رحم و محبت را زياد كنيد، پياده كنيد تا گسترش و افزايش يابد. پيامبر خدا مظهر رحمت الهى است. سوره هاى قرآن جز سوره برائت، همه با صفت رحمانيت و رحيميت خداوند آغاز شده است. در عوض در سوره نمل «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» دو بار آمده است. روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه آن حضرت هرگاه سوره برائت را از وسط يا غير از آيه اول شروع مى كردند، «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» مى گفتند. چون خداوند در آيه اول مى خواهد به مشركين نهيب بزند و به قول ما با لبخند سازگارى ندارد.

اميد بخش ترين آيه ها

چندين آيه در قرآن وجود دارد كه از آن به اميدوار كننده ترين آيه تعبير شده است.

حسناتى كه سيئات را محو مى كند

حضرت امير عليه السلام فرمودند : از حبيب خود، رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: اميدواركننده ترين آيه در كتاب خدا اين آيه است: «اَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَىِ النَّهارِ وَ زُلُفا مِنَ اللَّيْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ».[6] فرمودند: يا على، سوگند به كسى كه مرا به حق، به عنوان بشير و نذير مبعوث كرد، هر گاه يكى از شما وضو بسازد، گناه از اعضا و جوارحش فرو مى ريزد. هرگاه با دل و روى خود به درگاه خدا بايستد، هنوز نماز او به پايان نرسيده است كه گناهى بر او باقى نمى ماند، همانند روزى كه از مادر متولد شده است.

آن گاه فرمودند:

يا عَلىُّ اِنَّما مَنْزِلَةُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ لاُِمَّتى كَنَهْرٍ جارٍ عَلى بابِ اَحَدِكُمْ فَما ظَنَّ اَحَدُكُم لَوْ كانَ فى جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فى ذلِكَ النَّهْرِ خَمْسَ مَرّاتٍ فِى الْيَوْمِ اَكانَ فى جَسَدِهِ دَرَنٌ فَكَذلِكَ وَاللّهِ الصَّلَواتُ الْخَمْسِ لاُِمَّتى؛[7] يا على، جايگاه و منزلت نمازهاى پنجگانه براى امت من، همانند نهرى است كه درِ

خانه يكى از شما جارى است. هيچ يك از شما گمان نمى برد كه در بدنش آلودگى باشد، آن گاه خود را در آن نهر روزى پنج مرتبه شست وشو دهد و چيزى از آلودگى در بدنش باقى باشد. به خدا سوگند، نمازهاى پنجگانه براى امت من چنين است.

در روايت ديگرى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمودند: خداوند متعال به وسيله هر حسنه و خوبى، يك سيئه و بدى را مى پوشاند.[8]

همچنين از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه نماز شب گناهان روز را از بين مى برد.[9] همه خوبى ها مصداق حسنات است، ولى نماز مصداق اعلاى حسنات شمرده شده است. خداوند مى فرمايد: خوبى ها بدى ها را از بين مى برد. چقدر خداوند در حق بندگانش لطف فرموده است! اگر خوبى هاى شما بر بدى هاى شما غلبه مى كرد، خوبى ها اثرى از بدى باقى نمى گذارند. در حديثى از قول اميرالمؤمنين عليه السلام چنين آمده است:

اِذا كانَتْ مَحاسِنُ الرَّجُلِ اَكْثَرُ مِنْ مَساويهِ فَذلِكَ الْكامِلُ؛[10] كسى كه خوبى هايش بيشتر از بدى هايش باشد، كامل است.

نمى گويد آدم خوبى است، مى گويد كامل است. يعنى كفه ترازوى خوبى ها كه سنگين شد، كفه بدى ها رااز بين مى برد و از اثر و اعتبار مى اندازد. دل شما به هر طرف رفت، طرف ديگر ضعيف مى شود. همان

طرف حاكم است. و اين بشارت بزرگى است. عكس آن را نداريم كه «ان السيئات يذهبن الحسنات.» اگر اين طور بود، همه ما پس مى افتاديم. اگر مساوى هم بود، همين طور بود؛ حسنات بر سيئات غالب مى شود. يعنى بهشت بر جهنم و رحمت خدا بر غضب خدا غالب مى شود. «يُذْهِبْنَ» يعنى ريشه آن را درمى آورد. در اين آيه بشارت فراوانى خوابيده است؛ از اين جهت از آن به اميدوار كننده ترين آيه در كتاب خدا تعبير شده است.

تبديل بدى ها به خوبى ها

خداوند در آيه اى ديگر مى فرمايد:

اِلاّ مَنْ تابَ وَ ءامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحا فَاولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللّهُ غَفُورا رَحيما؛[11] مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدل مى كند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.

كسى كه ميليون ها گناه كرده است، اگر بيايد توبه كند و ايمان آورد و كارهايش را اصلاح كند، قاعده اش اين است كه بگويند خطاها را قلم گرفتيم و گناهان تو را بخشيديم. ولى اين آيه چيز ديگرى مى گويد. مى گويد: «يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.» يعنى صدميليون گناهى كه انجام داده اى، تبديل به صد ميليون حسنه مى كنيم.

اين مثل كسى مى ماند كه ورشكست و بدهكار شده است. اگر بخواهند در حق او احسان كنند، قاعده اين است كه بدهكارى هاى او را بپردازند. اما مى گويند: صدميليون بدهى تو را مى پردازيم و صد ميليون هم به تو سرمايه مى دهيم. يا اينكه مثلاً كسى خلاف هاى بسيارى كرده است. بعد آمده و پشيمان شده است و ما به او مدال و درجه بدهيم. اتفاقا قبل از اين آيه، از گناهان بزرگى همچون قتل نفس، شرك به خدا، زنا نامبرده است كه مجازات سختى به دنبال دارد. با اين وجود مى گويد: اگر توبه كرد، ما به او مدال هم مى دهيم و گناهانش را به حسنات تبديل مى كنيم. اگر نبود اين آيه هضم اين مطلب خيلى سنگين بود.

بندگان خاص خداى رحمان

در آيات قبل از اين آيه، سخن از عبادالرحمن و ويژگى هاى آنان است كه بسيار شيرين است. مى فرمايد:

وَ عِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْنا وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالوا سَلاما؛[12] بندگان خاص خداى رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى تكبر بر زمين راه مى روند و هنگامى كه جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گويند) به آن ها سلام مى گويند (و با بى اعتنايى و بزرگوارى مى گذرند).

فروتنى در راه رفتن

مرحوم شيخ عبدالكريم حامد فرموده بودند: ببين در خانه خودت چگونه راه مى روى؟ آيا قيافه مى گيرى؟ شانه هايت را بالا مى گيرى؟ آيا مى خواهى همه به تو سلام كنند؟ نه، خيلى ساده و بى تكبر راه مى روى. بيرون خانه هم چنين باش. برخى افراد وقتى بيرون مى آيند، قيافه مى گيرند و از همه انتظار دارند كه به آن ها سلام كنند و هزاران عنوان براى خود درست مى كنند كه مثلاً ما فلان كس هستيم.

عبادالرحمن خيلى سبك راه مى روند. «هَوْن» يعنى سبك و سست و آرام. ببين كار ما به كجا رسيده است كه فرموده اند: راه رفتن را از گاو ياد بگيريد. بسيار آرام و ملايم و با وقار راه مى رود؛ متين و وزين.

در روايت آمده است: «اَكْرِمُوا الْبَقَرَ فَاِنَّهُ سَيِّدُ الْبَهائِم، ما رَفَعَتْ طَرَفَها اِلَى السَّماءِ حَياءً مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مُنْذُ عُبِدَ الْعِجْلُ»؛[13] يعنى گاو را گرامى بداريد كه او مهتر و بزرگ چهارپايان است. از وقتى كه مردم گوساله و گاو را به خدايى و پرستش گرفتند، گاو ديگر سرش را بالا نمى آورد. هميشه سر بزير است. از شرم و حيا در پيشگاه خداوند سرش را بالا نمى گيرد. چرا بشر دو پا گاو را مى پرستد و اين قدر نفهم مى شود! خلاصه آنكه متانت در راه رفتن را بايد از گاو آموخت. «عِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الاَْرْضِ هَوْنا».

برخورد كريمانه با جاهلان

بعد مى فرمايد: «وَ اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»؛ يعنى هر گاه جاهلانه با آنان برخورد شود، با بزرگوارى پاسخ مى گويند. همين يك جمله تمام مشكلات خانواده ها را از بين مى برد. اگر ديديد خانم يا آقا، يا بچه عصبى است، مشكل دارد و از حالت اعتدال خارج است، بگو: سلام! با آن ها درگير نشويد. با بزرگوارى از كنار آن ها بگذريد. در آيه اى ديگر آمده است:

وَ اِذا سَمِعوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنهُ وَ قالُوا لَنا اَعْمالُنا وَ لَكُمْ اَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْـتَغِى الجاهِلينَ؛[14] و هر گاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى گردانند و مى گويند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان. سلام بر شما. ما خواهان جاهلان نيستيم!»

اين خيلى قشنگ است. ما در قرآن جايى نداريم كه بگويد با جاهلان درگير شويد؛ جاهلانى كه در مملكت يا در محله و خانه، يا در روزنامه ها سر و صدا راه مى اندازند. نجاست را اگر به هم بزنيد، بوى بدش بيشتر مى شود. آتش را اگر به هم بزنيد، شعله ورتر مى شود.

قرآن نمى گويد با جاهل درگير شو، بلكه مى گويد: با نرمى و متانت و بزرگوارى از كنارش رد شو. كارى كن كه اين آتش خاموش شود، نه اينكه شعله ور گردد و آتش بيار معركه شوى. اگر سر به سر او بگذارى بدتر

مى شود. او هم دنبال همين مى گردد. مدارا چيز بسيار خوبى است. پيامبر ما با آن جوانى كه بر سرش خاكروبه مى ريخت چه كردند؟ او خاكروبه بر سر پيامبر مى ريخت و پيامبر هم در حق او دعا مى كردند. بعد از چند وقت ديدند كه پيدايش نيست. گفتند: بيمار شده و در بستر افتاده است. اگر ما بوديم مى گفتيم: الهى شكر، اميدوارم از جايش بلند نشود. اما پيغمبر خدا به عيادتش رفت.

اين مطالب گفتنش آسان است. معجزه و شق القمر اين هاست! آيا مى توان به چنين پيامبرى عشق نورزيد؟ پيامبر با همين خلق و خو به ميدان آمد و دنيا را متحول كرد. كسانى كه پيامبر را خشن و شمشير به دست و منتقم معرفى كرده اند، تهمت بزرگى به ساحت مقدس آن حضرت زده اند. اين ها تبليغات دشمنان ماست. پيامبر آن قدر رقيق القلب و نازك دل و پرعاطفه بوده است كه در حالات آن حضرت آمده است: اگر در ميان نماز صداى گريه بچه اى را مى شنيدند، طاقت نمى آوردند؛ نماز را سريع تمام مى كردند.

پيامبر خدا روزى در مسجد بر منبر نشسته بودند و براى مردم سخن مى گفتند. صداى گريه حسن و حسين عليهماالسلام را شنيدند. سراسيمه از منبر پايين آمدند و به سوى آن دو دويدند و فرمودند: من نفهميدم چگونه از منبر پايين آمدم و به سوى آنان شتافتم.[15]

همه جنگ هاى پيامبر خدا جنبه دفاعى داشته است. مى بينيم كه بسيارى از آن ها در كنار مدينه و يا براى صيانت از حدود و ثغور اسلام بوده است.

حتى جنگ هاى ابتدايى پيامبر هم جنبه دفاعى داشته است. حضرت مى ديدند مردم يك مملكت مستضعف هستند، يا تحت فشارند. براى نجات آن ها مبارزه مى كردند. به فكر نجات ملت ها بودند. «وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ»؛ وجود مبارك آن حضرت براى همه جهانيان رحمت است. جز رحمت چيزى از آن وجود تراوش نمى كند. صلح او رحمت است، جنگ او هم رحمت است.


[1] على عليه السلام ، ميزان الحكمة، ج 2، ص 1050، ح 7004.

[2] همان، ح 7003.

[3] سوره نحل، آيه 59 .

[4] ميزان الحكمة، ج 2، ص 1044، ح 6963 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 380 .

[5] همان، ح 6958.

[6] دو طرف روز و اوايل شب نماز را برپا دار؛ چرا كه حسنات، سيئات (و آثار آن ها) را از بين مى برند. سوره هود، آيه 114.

[7] تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 401، ح 237؛ بحارالانوار، ج 79، ص 220، ح 41.

[8] همان، ص 402، ح 238.

[9] همان، ص 403، ح 241.

[10] تصنيف غررالحكم، ص 317.

[11] سوره فرقان، آيه 70.

[12]سوره فرقان، آيه 63.

[13] بحارالانوار، ج 13، ص 208، ح 3.

[14] سوره قصص، آيه 55.

[15] بحارالانوار، ج 43، ص 284، ح 50.