کلید واژه : فرهنگ انحرافی ، اقتصاد حرام ، ثروت قارونی ، سیاست انحرافی

فلسفه تكرار داستان حضرت موسى (عليه السلام) در قرآن

كلام را در لقمه، مال و ثروت حرام شروع میکنیم. آيات و روايات در اين زمينه آن قدر گسترده است كه انسان از گستردگى آن به عظمت و اهميت مسأله پى مى برد.

معلّمى داشتيم كه انسان والا، با ادب و با تقوايى بود، حقايق را به زبانِ سنّ ما بيان مى كرد و گاهى مطالب خود را همراه با شعر خوب تربيتى يا علمى به بچّه ها القا مى كرد. اين شعر را ايشان مى خواندند كه اگر مطلبى در قرآن و روايات به صورت گسترده بيان مى شود و كراراً مردم به آن مطلب توجه داده مى شوند، دليل بر عظمت و اهمّيت مسأله در پيشگاه پروردگار است:

  • اين ذوق و سماع ما مجازى نبود اين شوق و طرب كه مى كنيم بازى نبود
  • با بى خبران بگو كه اى بى خردانبيهوده سخن به اين درازى نبود

داستان موسى بن عمران (عليه السلام) از سوره بقره تا جزء سى ام ذكر شده است. به خاطر اين است كه مى خواهد طريق بيان برخورد حضرت موسى (عليه السلام) با فرعون، هامان، قارون و سامرى، ظلم و فرهنگ حكومت ظالمانه را مرتّب بكوبد. مى خواهد مغز و ذهن مردم را با تكرار داستان حضرت موسى (عليه السلام) نسبت به حكومت ظالم بدبين كند كه زيربار حكومت ظالم نرويد؛ چون من حكومت ظالم را قبول ندارم و اگر چنين حكومتى بود، بر شما وظيفه و واجب است كه آن را در هم بشكنيد. و يا از طريق درگيرى با قارون مى خواهد اقتصاد ظالمانه را مورد حمله قرار دهد. مى خواهد به مردم ياد بدهد كه من با تراكم ثروت و بخل ورزيدن و خرج نشدن آن ثروت، تا اين حد مخالفم كه اگر ثروتمند توبه نكند، او را به خاك سياه مى نشانم. هم در دنيا و هم بعد از مرگ. ستمگر اقتصادى از دست من نمى تواند فرار كند: «وَ مَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ»[1] شما كه قدرت عاجز كردن مرا نداريد تا مرا عاجز و درمانده كنيد و از دست من فرار كنيد.

يا از طريق درگيرى با سامرى كه مرتب آن را تكرار مى كند، مى خواهد به ما ياد بدهد كه بر شما واجب است با فرهنگ هاى انحرافى مبارزه كنيد. آنها در روزنامه ها عليه دين، نبوت، شيعه و قرآن مى نويسند، يا اين طرف و آن طرف راه مى افتند و عليه ارزش ها سخنرانى مى كنند، شما نبايد ساكت باشيد، بلكه بايد موسى وار با فرهنگ هاى سامرى ساخته شده مبارزه كنيد. سامرى قابل خرد شدن است، ولى قرآن خرد نمى شود.

مبارزه در جبهه هاى اقتصادى، سياسى و فرهنگى

وقتى در قرآن قضيه اى تكرار مى شود، دليل بر اهميت آن است؛ چون حضرت موسى بن عمران (عليه السلام) در زمان خودش هم با فرهنگ انحرافى رو به رو بود و هم با ثروتمند متكبّرى كه فقط ثروت را روى هم مى انباشت و هم با حكومت ستمگر.

حضرت موسى (عليه السلام) در چند جبهه مى جنگيد: جبهه اقتصاد حرام، سياست حرام و فرهنگ حرام. اين وظيفه مردم مؤمن است.

بر همه ما سكوت در مقابل اين جبهه ها حرام است. اگر به افراد ثروتمندى كه اخلاق قارون يهودى را پيدا كرده اند، كه انباشتن ثروت بوده است و حاضر نبود كه اين ثروت را در راه خدا به مستحق، آبرودار، كار خير، راه، مسجد، مدرسه و درمانگاه خرج كند، لذا پروردگار به حضرت موسى (عليه السلام) امر كرد كه با او درگير شود،البته،اول باتذکردادن.شما نيز بايد كار موسوى كنيد. نه اين كه اگر كسى پولش بيشتر بود، به او احترام بيشترى بگذاريد و حريم بيشترى برايش بگيريد و يا خيال كنيد كه او خداى روى زمين است. نه، او قارون است، اما اسم او فرق مى كند. شما بايد او را نصيحت كنيد و در مقابل او به افراد فقير و آستين پاره مؤمن بيشتر بايد احترام كنيد.چه كسى گفته است كه ما ثروتمند بخيل متكبر را اينقدر تر و خشك كنيم؟ اين حرام است. فرهنگ الهى مى گويد: اگر شخص مؤمنى به ثروتمند قارون مسلكى براى ثروتشش سلام و احترام بگذارد، ثلث دينش را نابود كرده است. يعنى طرف مقابل تا اين حد در پيشگاه خدا منفور و آلوده است. به چه ملاكى او را تر و خشك مى كنيد؟ وقتى وارد مغازه مى شود، تمام قد بلند مى شويد و صندلى را براى او خالى مى كنيد؟ اما يكى از اولياى خدا كه مى آيد، جواب خشك و خالى به سلام او مى دهيد و به او توجهى نمى كنيد؟اين روش، خلاف دين، قرآن، انصاف، وجدان و اخلاق است.

مبارزه با انحرافات فرهنگی،سیاسی داخلی وخارجی

در بُعد فرهنگى و سياسى نيز همين طور است. در شهرى منبر مى رفتم. سه نفر نماينده در مجلس دارند. من روى منبر به مردم شهر گفتم: اين وكلايى كه شما از شهر خود به مجلس فرستاده ايد، كه فكر و مغز دو نفرشان خيلى كج و منحرف است، چون من سخنرانى آنها را ديده بودم كه از افراد سقيفه بنى ساعده بدتر هستند. يكى از آنها در سخنرانى خود گفته بود: چون مردم بعد از پيغمبر (صلى الله عليه و آله) اميرالمؤمنين (عليه السلام) را نمى خواستند، حكومت على (عليه السلام) حقّ نبود و چون در سقيفه به ابوبكر رأى دادند، حكومت ابوبكر حق است و على (عليه السلام) بايد تابع ابوبكر مى بود؛ چون ميزان رأى ملت است.

اين كه امام گفت: ميزان رأى ملت است، مگر آن روز تمام ملت اسلام و اهل مكه در مدينه بودند؟ مگر تمام اهل مدينه رأى دادند؟ مگر حضرت فاطمه زهرا و على (عليهما السلام)، ابن عباس، سلمان، ابوذر، ابوهيثم بن التّيهان و مقداد جزء ملت نبودند؟ چند نفر زير حصير جمع شدند و با جار و جنجال يك نفر از خود را حاكم كردند، كه تازه يك نفر به نام «سعد» در ميان آنها بيعت نكرد و سر انجام به طور مرموز او را كشتند.

اين نماينده مجلس در آن شهر سخنرانى كرده بود و گفته بود: حضرت على بن ابى طالب (عليه السلام) بايد بپذيرد؛ چون مردم به او رأى ندادند، پس او حاكم نيست و ابوبكر را رأى دادند، پس حق با او است و على (عليه السلام) نيز بايد زير نظر او زندگى مى كرد.

ما مردم ايران مردمى هستيم كه فهم سياسى بالايى داريم. خدا در قرآن مى فرمايد: «كُنتُمْ خَيْرَ»[2]

اما چه كسانى؟

«تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ»[3]

البته ما در قيامت از دست خيلى از ثروتمندان شكايت مى كنيم. ما بايد بگوييم، حتى اگر با دنيا بجنگيم. خدا مى داند چه هجوم فرهنگي اى از طريق چند هزار كانال ماهواره به جوانها مى شود. ما بايد در مقابل اين هجوم بايستيم. اما با چه پولى؟اين پول داراها مسئول هستند.

اگر اين طورى حركت كنيم، چراغ فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) را در اين مملكت با دست افراد داخلى خاموش مى كنند. مقدارى فتيله فرهنگ را توانستند پايين بكشند. عليه روحانيت شيعه در داخل مملكت چه موجى است؟ اين تسلّط فرهنگ دشمن است. همه مى خواهند ما را از ميدان به در كنند. بعد چه كار مى خواهند بكنند؟ آن وقت عقد زن ها و دخترها را چه كسى مى خواهد بخواند؟ حلال و حرام خدا را چه كسى مى خواهد ياد بدهد؟ مسجدها را چه كسى مى خواهد بگرداند؟ ماه رمضان و ماه محرم و صفر را چه كسى مى خواهد بگرداند؟ به اين زيبايى مردم را توبه بدهد و از كار حرام باز بدارد، نگذارد زن ها بى حجاب و بى چادر شوند و دختر و پسرها به هوسرانى بيافتند و فيلم ها گرفتار فساد هاليوودى شوند؟

محروميت حرام خور از بهشت

پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: «إِنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ الجَنَّةَ أن یدخلها جَسَدً غَذّى بِحَرامٍ»[4] خداى عزّ و جلّ بهشت را بر بدنى كه از حرام تغذيه كرده، حرام كرده است. در قيامت با بدن وارد محشر شود، بگويند: گوشت، پوست، استخوان، رگ، مو، مژه، اعصاب و همه بدنت از مال حرام تغذيه شده است، پس بهشت بر شما حرام است؛ چون در بهشت جاى چيزهاى نجس نيست.

بگو: خدايا! پاكم كن و بعد به بهشت ببر.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد: پاك شدن شما هم خيلى زمان بر است، اگر بنا باشد نجسى را پاك كنند و به بهشت ببرند، حدّاقل سيصدهزار سال در جهنّم بايد بسوزانند تا آن ريشه هاى نجسى دربيايد.

كدام جهنّم؟ كدام سيصدهزار سال؟ سيصدهزار سالى كه خدا در قرآن مى فرمايد: هر روزش مطابق با پنجاه هزار سال دنياست.

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «وَ الجنّة لا يدخلها الّا طيّب»[5] جز پاكان، كسى را به بهشت راه نمى دهند. بايد پاك باشد.

غسل در اشك زدم كاهل طريقت گويندپاك شو اول و پس ديده بر آن پاك انداز

حجت الاسلام والمسلمین انصاریان