کلید واژه ها:هدایت عام- هدایت خاصه- مراتب هدایت- کشف شهود- اطاعت

انواع هدایت

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم وَ يَزيدُ اللَّهُ الَّذينَ اهْتَدَوْا هُدىً وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا »[1]؛ این آیه هفتاد و شش از سوره مبارکه مریم است نظیر این آیه در سوره مبارکه کهف است که آن اندک فرقی با این دارد ان شاء الله بعدا به آن هم می رسیم «الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر عملا»[2]؛ حالا ان شاء الله وارد تفسیر بشویم« یزید الله الذین اهتدوا هدی»[3]؛ یعنی آنهایی که هدایت پذیر باشند خدا هدایت آنها را زیاد می کند این یک جمله است« و الباقیات الصالحات خیرا من عندک ثوابا و خیر مردا»[4]؛ اگر چه دنبال این آیه است ولی چون دو تا مبحث است امشب جمله اول را صحبت می کنیم تا دو تا مبحث با هم مخلوط نشود البته این دو به هم ربط هم دارد . یعنی چی که خداوند هدایت هدایت پذیر ها را زیاد می کند این یک بحث بسیار بزرگی است که عنوان بحث این است آقایان علما و بزرگان بر حسب استفاده از قرآن و احادیث گفته اند که هدایت دو قسم است هدایت عامه داریم و هدایت خاصه هدایت عامه هدایتی است که بر همه عرضه شده استثنا هم در آن نیست« تَبارَكَ الَّذي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمينَ نَذيرا »[5]؛ قرآن را نازل کرده پیامبر برای جهانیان نذیر شود این استثنا نیست معجزات انبیا هیچ کدام پشت پرده نبوده تمام خرق عادات که از اینها سر می زده تمام اینها در برابر چشم مردم در ملا عام حتی در برابر چشمان دشمنان نمره یک صورت می گرفته است و هیچ سوره ای بر پیامبر سری نازل نشده یعنی سری نازل شده ولی علنی عرضه شده است علنی خوانده شده است این هدایت عامه است« و قل من ربکم فمن شاء فیومن و من شاء فیغفر»[6] «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»[7]؛ توجه فرمودید هدایت عامه است برای همه رسیده مگر البته ممکن است عده ای باشند در مکانی جایی به عللی حرفی به گوش آنها نرسیده باشد در لسان قران به آنها مستضعف گفته می شود « إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ »[8]؛ که آیه دارد در سوره مبارکه نساء که در واقع مستضعفین آنهایی که جدا امکان هیچ تبلیغی در مورد آنها نبوده به آنها می گویند مستضعف و خداوند متعال آنها را در آخرت مورد مرحمت قرار می دهد مستضعف و بیچاره است نرسیده به گوشش حتی آنهایی که تبلیغ به آنها رسیده آنها مشمول هدایت عامه بوده اند آقا اینها آمدند دیدند پیغمبر مبعوث شده کتابی دارد معجزه دارد آمدند نزدیک به چشم گفتند لبیک گفتند اینها چی شدند شدند مبتدی یعنی هدایت پذیرفتند آقا قبول کردند و می گویند شما هر چی بگویید اطاعت می کنیم نماز بخوانید چشم حضرت فرمود: مثل من نماز بخوانید خمس و زکات بدهید روزه بگیرید اطاعت کردند حالا اینها هدایت پذیر شدند خوب پس از این که هدایت پذیر شدند می خواهم خیلی ساده بگویم که جوان های عزیز ما برای آنها جا بیافتد تعبیر ساده آن این است که پس از این که هدایت پذیر شدند در تازه ای به دل باز می شود سهمیه خصوصی هم به او می دهند غیر از آنچه به همگان عرضه شده این دومی هدایت خاصه است شما از سیاق آیه متوجه می شوید« و یزید الله الذین اهتدوا هدی»[9]؛ یک وقتی خدمت یکی از اولیای خدا رسیده بودم این جمله آیه نور را خدمت ایشان خواندم رضوان الله علیه که خیلی مرد بزرگی بود خیلی بزرگ و بعضی از رفقا گفته ام در عظمت او همین بس که وقتی حضرت آیت الله بهاء الدینی را می خواستیم ببریم نمازش را بخواند بدن ایشان هنوز روی زمین بود فرمود در برزخ حکومت دارد حکومت برزخ با توپ و تانک نیست حکومت برزخ هم یک حکومتی است از عقل ما خارج است فقط این مقدار تا حالا به دست رسیده که میرزای قمی در برزخ حکومت داده اشخاص دیگر هم احتمال داده شده از موضوع خارج می شویم غرض این شخص است که خدمت شما عرض می کنم خدمت او رسیده ام و جمله آیه نور را خواندم سوره نور را و از او پرسیدم که آقا این ناظر به هدایت خاصه است یا نه باور کنید آن چنان این مرد ساکت شد و رنگ او پرید که من یک قدری تامل کرد که خدایا این چه بزرگوار است و این که قرآن این قدر موثر است در بندگان ممتاز خدا من آن جا دیدم وقتی ساکت شد خوب یادم است رنگش پرید وقتی قدری سکوت کرد فرمود بله ناظر است به هدایت خاصه یک جمله کوتاه در سوره نور وقتی پیغمبر اکرم را توصیف می کند می فرماید:« و ان تطیعوه تهتدوا»[10]؛ این جمله را تماشا کنید یعنی اگر از این پیغمبر اطاعت کنید هدایت می یابید من از شما عزیزان سؤال می کنم چه کسی از پیغمبر اطاعت می کند جز هدایت یافته ها کافر که از پیغمبر اطاعت نمی کند همه هدایت یافته ها از پیغمبر اطاعت می کنند. ای هدایت یافتگان! اگر از پیغمبر تبعیت بکنید تهتدوا یک هدایت دیگر به شما داده می شود یک در دیگر علم باز می شود این همه که محبت بزرگان را می کنیم که خداوند متعال در رحمت را به روی اینها باز کرده بود و هر کدام سهمیه ای داشتند و هر کدام کشفی داشتند و شهودی داشتند اینها دیگر مزاح که نیست گفت بیهوده سخن به این درازی نبود حالا این جا مبحثی پیش می آید و آن مبحث این است که این هدایت خاصه چی است به کسی برسد چی می شود.

مراتب هدایت خاصه

آنچه که در این بحث بسیار مهم است توجه کردن به مراتب این هدایت است یعنی نه این است که در هدایت خاصه همه یکسان می شوند نه مثل یک چراغی است آقا ببینید به بعضی ها یک شمع می دهند فقط جلوی پایش را ببیند در چاله نیافتد به بعضی ها یک چراغ می دهند یک چند متر جلوتر را هم می بیند به بعضی ها چراغی می دهند که صد فرسخ جلوتر را می بیند و این در مراتب پایین هدایت فقط گفته می شود اگر چه در تمام مراحل هدایت است ولی در مراحل بالاتر و قوی تر چه بسا اسمش عوض هم می شود چه گفته می شود کشف می گویند شهود می گویند بله البته نا گفته نماند هرگز یک دروغ یا یک شخص دروغگو و یک چیز بدلی شما را به اصل مطلب بد بین نسازد نسبت به اصل مطلب دلسرد نکند خوب می دانیم که در دنیا طلا هست حالا یک کسی یک چیزی نشان داد نباید نسبت به طلا بد بین بشویم که اصلا طلا نیست دروغ می گویند مدعیان کشف به دروغ در جهان زیاد بوده و هستند خیلی هم هستند دور و بر خود من هم خیلی می چرخند تا کنون خیلی شده به بعضی ها گفته ام تجدید نظر کن بعضی ها به روی خودشان هم نیاورده اند دیدند یک دروغگویی است که با گفتن من اصلاح نمی شود آقا دیشب ما از برکت جدت فلان چیز را دیده ایم می گویم باشد گوارا باشد می دانم دروغگو است و بعضی از اینها خیلی عجیب هستند یکی از آنها در مقابل ضریح حضرت رضا سلام الله علیه من تعجب کردم در مقابل ضریح حضرت دروغ گفت. به من به دروغ می گفت در کشف حضرت را دیده ام که می دانستم دروغ می گوید بنده اهل کشف نیستم ولی راستگو و دروغگو را تشخیص می دهم یک علائمی است. بالاخره پس بالاخره یک وقتی می بینید یک نفر یک هدایت خاص دارد اندک نوری دارد این آدم خوبی است آدم سر به زیری است پاکیزه است او به همین نسبت برخوردار شده ولی یکی هست آن طرف پرده را هم قدری می بیند به این می گویند کشف البته مراتب دارد بگذارید از امیر المومنین سلام الله علیه مطلبی برای شما نقل بکنم ببینید این حرف ها ریشه در اخبار و احادیث دارد، اگر دروغگو و دکان داری پیدا شد مزوری پیدا شد او ما را دلسرد نکند از امیر المومنین سلام الله علیه نقل می کنیم که امام و معصوم است ببینید حضرت در جمله های بسیار کوتاه چه کار کرده است یک نفر را توصیف می کند قد احیاء عقل عقل خود را زنده کرد و امات نفسه و نفس را میراند اینها لازم و ملزوم هستند. شما می گویید که خورشید طلوع کرد روز به وجود آمد اینها ظاهرا دو تا جمله است ولی یک حرف است طلوع خورشید جز به وجود آمدن روز چیزی دیگر نیست لازم و ملزوم است. آیا می شود خورشید طلوع کند روز موجود نشود همچین چیزی نمی شود این احیاء عقل و امات نفس لازم و ملزوم است یعنی عقل زنده بشود نفس می میرد نفس زنده بشود عقل می میرد در این جا تمثیلی برای شما عرض می کنم: در قرآن خواندید که در سوره مبارکه بقره یک قضیه ای برای بنی اسرائیل پیش آمده بوده یک نفر کشته شده بود دو تا طایفه مدت ها به جان هم افتاده بودند می جنگیدند اینها می گفتند شما کشته اید آنها می گفتند نه ما نکشتیم و قاتل معلوم نبود کی است اینها بیچاره که شدند آمدند خدمت حضرت موسی علی نبینا و آله علیه السلام که آقا یک کاری بکن برای ما دیگر خسته شده ایم حضرت موسی فرمود:« ان الله یامرکم ان تذبحوا بقره»[11]؛ عنایت بفرمایید خدا امر می کند که شما گاوی بکشید بقره تنوین دارد این تنوین را می گویند تنوین تنکیر و البته ابن هشام صاحب مغنی رایش این نیست ولی بزرگ تر از او رایش این است و می گوید تنوین تمکن است ولی رضی استرآبادی که به نظر قاصر من از ابن هشام بزرگ تر است ایشان فرموده این نوع تنوین ها هم تنوین تنکیر و هم تمکن است عیبی ندارد هر دو باشد. ترجمه آن این است خدا امر می کند شما گاوی بکشید گاهی شما به یک نفر می گویید برو برای من شیری بیاور مشخص نمی کنید چه شیری هر شیری بیاورد قبول است فرمود :«ان الله یامرکم ان تذبحوا بقره»[12]؛ اینها آمده بودند مشکل حل بشود حضرت موسی می گوید گاوی بکشید می دانند که قضیه چی است برگشتند می گویند که «اتتخذنا هزوا»[13]؛ ما را مسخره می کنی«قال اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین»[14]؛ فرمود پناه می برم به خدا که از نادان ها باشم یعنی مسخره کار نادان ها است بالاخره آخر گفتند که پس از خدا بخواه که این گاو چه طور باشد این ایراد بنی اسرائیل از این جا مانده شاید یکی از علت ها این باشد آخر شما چه کار دارید چه طور باشد خدا گفته گاوی بکشید شما چه کار دارید چه شکلی باشد سنش چقدر باشد روایت داریم می فرماید که اگر حضرت موسی را سؤال پیچ نمی کردند هر گاوی را می کشتند قبول بود،خود آن ها تکلیف را زیاد کردند. یک کسی رسید خدمت معصوم گفت آقا ما که مستطیع می شویم هر سال باید برویم مکه، فرمود چرا می پرسی نمی ترسم بگویم هر سال برو، بعضی از تکلیف ها با سؤال درست می شود اصلا چی کار داری خدا می گوید گاوی بکشید می گویند چه شکلی باشد خدا هم می بیند اذیت می کنند گفت حالا که این طور شد یک مشخصاتی می گوید یک قدری سرگردان باشید خلاصه مشخصات معین شد باید زرد باشد سنش این طور باشد عرض کنم فلان مشخصات را داشته باشد و این تطبیق شد بر گاوی که بالاخره خریدند و می فرماید که:«فقلنا اضربوه ببعضها»[15]؛ ببینید اگر ما یک گاو بخریم و بکشیم قاتل پیدا نمی شود این یک قدرت نمایی بوده معجزه بوده است از معجزات حضرت موسی بوده آیه را دقت کنید« فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیی الموتی و یریکم آیاته»[16]؛ خدا می فرماید: که یک عضو از این گاو را وقتی کشتید بزنید به بدن مقتول مقتول زنده می شود و قاتل خود را معرفی می کند و بعد می فرماید خدا مرده ها را این طور زنده می کند و آیات خود را نشان می دهد. یعنی این آیتی است نشان می دهد و الا این طور نیست قاعده کلی باشد یک استثنایی است. بالاخره کشتند گاو را قرآن می گوید:« فذبحوها و ما کاد یفعلون»[17]؛ این گاو را کشتند ولی دیگر نزدیک بود نکشند این قدر ایستادگی کرده بودند. بالاخره یک عضو از این گاو کشته شده را آوردند زدند به بدن مقتول مقتول زنده شد گفت آقا این همه به جان هم نیافتید برادر زاده من مرا کشته است قاتل خود را معرفی کرد. یکی از مفسرین قرن هشتم در ذیل این آیه ذوق لطیفی نشان داده می گوید گاو نفس را اگر بکشی این عقل مرده این قلب مرده زنده می شود و قاتل خود را معرفی می کند عجیب است یعنی نفس کشی بکنی. اصلا می فهمی کار از کجا لنگ و خراب است، یکی از اولیای خدا به من گفت رفته ام در کربلا مدتی مانده ام بنا را گذاشته ام بر نفس کشی می گفت آقا تمام مسائل از زیر چشم من عبور می کرد اگر زنده بودم ان شاء الله بعدا راجع به این قسمت هم با شما صحبتی خواهیم داشت که یک وقتی حتی اعمال را به آدم نشان می دهند دقت فرمودید می گوید گاو نفس را بکش بزن به عقل مرده به قلب مرده زنده می شود و قاتل خود را نشان می دهد می گوید قاتل من دل شکستن است آدم می فهمد کار از کجا لنگ است.

نقش اخبار واحادیث درهدایت خاصه

برگردیم به کلام، آقا هدایت خاصه این است ببین عرض کردم ریشه در اخبار دارد کشف و شهود هر چی شما بگویید ریشه در اخبار و احادیث دارد بزرگان از خودشان که نگفته اند دروغگو را رها کن، آن مزور را رها کن خودت باش. قرآن می گوید:« ویزید الله الذین اهتدوا هدی»[18]؛ قرآن ناطق چی می گوید:« فبرق له لامع کثیر البرق»[19]؛ درخشنده ای برای آن درخشید کثیر البرق یعنی چی آدم در ادبیات عرب وارد نباشد می گوید کثیر البرق یعنی خیلی پر نور یعنی کثیر القطع و الوصل یعنی در اول این طور نیست اگر تو موفق بشوی شروع کنی به کار هدایت خاصه قطع و وصل می شود یعنی یک روز می بینی آمد یک روز نیامد در اول این طوری است همین که گاه گاه می آید چی کار می کند عبارت آقا این است می فرماید: فابان له طریق یعنی راه را به او نشان می دهد عرض نکردم چراغ به آدم می دهند جلوی پایش را می بیند عرض کردم دیگر فابان له الطریق و سلک به السبیل دست او را می گیرند اصلا از این راه می برند و بعد می فرماید: « تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَة »[20]؛ بالاخره آنقدر ابواب به او نشان می دهند منزل نشان می دهند خیلی مسائل نشان می دهند قطع و وصل می شود ناله و گریه اش و گاهی خنده اش را در می آورند و آخر سر می رسد به آن جا که مقام استقرار است البته مقام استقرار معصوم با غیر معصوم خیلی فرق دارد حالا ان شاء الله اینها را توضیح می دهیم تا رسیدیم به این جا «تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَة »[21]؛ اصلا عجیب سخنی است ابن ابی الحدید یک سنی است، سنی متعصبی هم هست نگاه نکنید شرح نهج البلاغه نوشته مودب است ولی متعصب هم هست به این جا که می رسد می گوید بزرگ ترین کلام در سلوک این کلام است اصلا تمام قواعد سلوک را حضرت در چند جمله بیان کرده است خوب وقتی که این طور می شود صاحب این حالت گاهی قطع گاهی وصل است وقتی قطع می شود ناله اش بلند می شود وصل می شود باز یک حالت دیگر دارد در لسان منتصبین به عرفان اگر بخواهیم حرف آنها را متوجه بشویم باید لسان آنها را بدانیم. در لسان آنها به آن حالتی که وصل می شود به آن حالت وقت گفته می شود که شیخ ابو علی سینا انصافا اعتراف می کنم به این مطلب که مادامی که این آخر اشارات را ندیده بودم شیخ را یک فیلسوف خشک می دانستم چنانچه الان هم افرادی را سراغ دارم که آخر اشارات را ندیده اند حتی در محافل علمی او را فیلسوف خشک می نامند ولی آخر اشارات را که دیدم بینی و بین الله همین قدر که فیلسوف است همین قدر هم عارف است خیلی مرد بزرگی است که البته احتمال داده می شود ابن ابی الحدید هم احتمال داده از سخن حضرت الهام گرفته ابن ابی الحدید می گوید که این سخن هر کس هر چه گفته از این جا گرفته چون هیچ کس مثل امیرالمومنین نمی تواند سخن بگوید امام متصل به غیب است عرفای عالم تمام جمع بشوند یک ناخن و خاک پایش نمی شوند امام الموحدین است سید اوصیا است علی کل حال اگر هم از این جا الهام گرفته ، خیلی ماهرانه و عالمانه الهام گرفته حضرت می فرماید: که «و برق له لامع کثیر البرق»[22]؛ شیخ می گوید:« و کل وقت یکتفه وجد الیه»[23]؛ می گوید هر وقتی یعنی هر وصلی که یک بار وصل می شود می فرماید بین دو تا وجد قرار می گیرد یکی وجد شادی است و یکی وجد اسف است به این هم وجد گفته می شود وجد اسف در لسان عربی یک مهمان عزیزی است توجه فرمودید مادامی که نیامده یک وجدی است که الان می رسد آدم خوشحال است هی می رود پشت در و بر می گردد وقتی آمد به این حالت هیمان گفته می شود یعنی هائم است جلسه گذشته عرض کردم مجلسی اول یک مجتهد است شوخی نیست امام زمان سلام الله علیه می گوید بنشین می گوید می ترسم کافر بشوم آخر مجتهد به امام زمان نباید این جواب را بدهد آقا وقتی به تو می گوید بنشین آقا چشم می آیم می نشینم می گوید می ترسم کافر بشوم گفتم یک اهل افضلی از من پرسید چرا این جواب را داده، بنده عرض کردم حالت هیمان بوده دست و پایش را گم می کند نمی داند چه بکند چی بگوید توجه کردید که مهنت قرب زبعد افزون است بالاخره و کل وقت یختلف وجدان وقتی نیامده شادی است وقتی می آید حالت هیمان است مخصوصا اگر اول کار باشد هیمان قوی تر است. وقتی مهمان رفت آن وقت آن وجد اسف است وای چه کنم که رفت دیدم بنده کسی را که در آن وقتی که وصل بود پرواز می کرد، وقتی قطع می شد نمی شد با او حرف بزنی . می گفت خدا شاهد است تمام هستی مرا آتش بزنند برای من مهم نیست همین طور قطع و وصل قطع و وصل هشتاد سال گریه کرد و بعد از هشتاد امام زمان سلام الله علیها را دید. حضرت فرمود: تا این جا خوب آمدی مقام استقرار بود و تدافع الابواب علی باب سلام و دار الاقامه خوب آمدی تا این جا خیلی حرف است امام زمان کارنامه هشتاد ساله یک نفر را امضا کند و بگوید همه آنها بیست است. خدا می داند من و شما فقط می شنویم خیلی عجیب است تا این جا خوب آمدی که مست شد و مست هم از دنیا رفت و وقتی رفت خلاصه چیزهایی دیده بودند و مسائلی شده بود. پس بنابراین این در که به دل باز می شود مراتب دارد حالا یک وقت در حدی است که می گویند آدم خوبی است یک وقت در حدی است که از یک ریزه کاری هایی خبردار می شود آدم به قدری تعجب می کند که از کجا با خبر شده است. یک قضیه برای شما بگویم اگر چه سنگین است ولی حالا بدون بعضی اسم ها و حذف بعضی چیزها عرض می کنم می گویم گاهی به حدی می رسد که ازریزه کاری ها خبردار می شوی باید خاصه امیرالمومنین که شوخی نمی کند راه را نشان دهد . آقا بعضی از کشف ها و هدایت ها خیلی عجیب است این قضیه را که می گویم برای شما این برای من از آب گذشته است یکی از اولیای خدا که بزرگان بسیار مراجعه به او می کردند یعنی ببینید یک وقت هست که از یک آدم مثلا عالم ندیده آدم دلبری بکند مهم نیست ولی یک وقت هست که علما که حوزه ها را پر کرده اند بلند شوند بروند دنبال یک نفر توجه فرمودید خلاصه یک نفر که به عمرش شهر ندیده وارد شهر بشود از این قاب ها هست می گذارند چند تا سیگار و چند تا بسته سنجاق قفلی روی آن می گذارند همان جا میخکوب می شود اما شما شهری ها می روید تو بازار کار دارید از برابر طلا فروشی رد می شوید هیچ نمی ایستید مگر یک وقت بخواهید چیزی بخرید و الا دنبال کارت هستی از تو دلبری نمی کند اگر آقایان یک چیزی از اهل خبره دلبری کرد این مهم است این ولی که من عرض می کنم خدا می داند کسانی که به فلک باج نمی دادند می رفتند پیش او مثل بچه می نشستند روی زمین نقش زمین می شدند آقا یک محبتی بفرمایید آقا توجهی بکنید التماس می کردند خیلی کشف ها داشت این آدم. یکی از کشف هایش مثل این که شاگرد هایش خیلی کمیاب است یک شاگردی دارد سید هم هست خدا آن را رساند به من گفت چند سال پیش بود من در منزل تنها نشسته بودم دیدم در می زنند بنا نبود کسی بیاید گفتم حالا دیگه بالاخره در می زنند برویم ببینیم کی است رفتم دیدم سید است خدایا مثل این که دنیا را به من داده اند این سید از شاگردان آن ولی خدا است بردمش بالا احترامش کردم خواستم دست ایشان را ببوسم بالاخره این قضیه را به من گفت یکی از کشف های خیلی ظریف عنایت کنید خیلی شنیدنی است. گفت یک نفر بود اهل علم بود و عرض کنم حضور شما که آدم خوبی بود حالا به هر عنوان معصوم نبود شاید یک خطاهایی از آن سر می زد سید هم بود مثل این که فرض کنید حالات شبیه چشم به آن سید دست داده بوده در زمان این ولی خدا که می گویم ریزه کاری ها را می دانست و از کشف کس دیگر هم با خبر می شد عجیب است عرض کنم که بله حالات فرض کنید کشف مانندی حضرت را دیده بود آن سید امام زمان سلام الله علیه را دیده بود و خیلی هم آدم دردمندی بوده بیچاره بوده، گفته بود که دیدم که حضرت نشسته من هم نشسته ام ولی یک سلاح هم به کمر بسته ام کشف مثل خواب است البته قوی تر است مثل می زنم شما در خواب می بینی از کوه می روی بالا در صورتی که در رختخواب خوابیده اید. مرحوم علامه طباطبایی صاحب المیزان کشف های عجیبی داشت یک وقت فرموده بودند که سرم را گذاشتم روی لب کرسی دستم را گذاشتم پیشانی را هم گذاشتم روی دست از این کارها ما هم می کنیم خسته که می شویم یک وقت دیدم در می زنند آقای طباطبایی فرمودند حالا که دیگر از دنیا رفته اند دیدم در می زنند در را باز کردم دیدم یک مردی است دستار بسته به سرش سلام علیکم علیکم السلام می گوید من یک سری داشتم برایش خواندم گفت ناراحت نشو پنج شنبه حل می شود خداحافظ در را بست رفت می گوید پله ها را آمدم بالا رسیدم تو اتاق در آن حین دیدم هنوز پیشانی من لب کرسی است فهمیدم کشف بوده کشف خیلی روشن است بعضی وقت ها صاحب آن متاخرتر از وقوعش متوجه می شود بعضی وقت ها از اول متوجه می شود بگذریم بالاخره دیده بود که حضرت نشسته و این آقا سید هم نشسته سلاح هم دستش است مثلا اسلحه کمری بوده خنجر بوده چی بوده خلاصه بسته بوده بعد می گوید آقا من خیلی آدم دردمندی هستم همین طور هم بود گرفتاری داشت آقا اشاره می کند به ولی خدا که ذکر خیرش را می کنم می گویم از بزرگان دلبری می کرد می فرماید برو سراغ این ، یک دفعه از این حالت فراغت پیدا می کند خانه این سید سرزمین بوده خانه آن طرفی یک خورده طرف های مولوی بوده چهل سال پیش پنجاه سال پیش بلند می شود با گریه تا آن جا می دود خیلی عجیب است می رود خودش را می اندازد در دامن ولی خدا می گوید من را سپرده آقا به تو مشکل من را حل کن یک تبسم می کند می گوید می دانم می سپارد به تو ولی چرا سلاح بسته بودی؟ این چرا گفتن این ولی خدا علت داشته مثل این که احتمال می رود الله اعلم شاید گویا گناهی کرده یا یک خطایی کرده بود این در عالم شبیه کشف به صورت سلاح بستن دیده شده بود این چرا راجع به آن بوده که چرا این کار را کردی که این طور مجسم بشود برای تو، دقت فرمودید. تاکید می کنم که به مراتب آن توجه کنید یعنی از اول که آدم آدم خوبی شد از آن شب اول ملا حسین قلی همدانی نمی شود بله این درک به دل باز می کنند مراتب دارد بله گفتم یک شمع می دهند که فقط در چاله نیافتی گاهی می گوید که چقدر خوب شد دیشب این حرف را نزدم اگر می زدم چقدر بد بود آن همان شمع است دست خودت نیست یک وقت می بینی یک کاری بنا بود انجام بدهی بدون دلیل انجام ندادی اصلا خودت فردا دیدی اگر انجام می دادی چقدر بد می شد هیچ دلیلی هم نبود خیلی از این چیز ها اتفاق می افتد این همان شمع است از آن قوی تر این که چند متر جلوتر را می بینی بالاخره اسم آن هدایت خاصه است تا برسی به باب سلامت و می فرماید ابواب علی باب سلامت و دار الاقامه البته به باب سلامت و دار اقامت که رسید نسبت به بشریت خودش است و الا همان جا هم بالا و پایین می شود همان جا هم کم و زیاد می شود توجه فرمودید. به بالای کوه می رسد بله ولی گاهی می آید پایین تر برمی گردد این استقراری که هیچ تغییر و تبدیل در آن نباشد، آن استقرار برای معصوم است من قابل نیستم ولی خدا دست من را گرفت این را از زیارت جامعه کبیره کشف کردم در آن جا می فرماید:« السلام علی المستقرین فی مرضاة الله»[24]؛ البته مستقر فی امر الله معانی عدیده ای دارد شاید یکی از آنها همین باشد.

ذکر مصیبت

«السلام علیک یا سیدی یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر کاظم؛» امروز توسل ما به آقا بوده این جا هم در خانه منصوب به فرزندش متوسل می شویم به آقا. صلوات الله علیک یا باب الحوائج دعبل خزاعی شاعر بسیار برومند و مقتدری است قصیده طولانی سرود در مظلومیت اهل بیت علیهم السلام عجیب است من دیدم حتی سنی های متعصب مانند یاقوت حموی این قصیده را دوست دارند، ایشان در مورد این قصیده می نویسد و هذا القصیده من احسن المدائح می فرماید: از بالاترین قصیده ها است. آمد خدمت حضرت رضا سلام الله علیه که قصیده خود را عرض کند معروف است این قصیده آقا به عنوان قصیده مدارس آیات معروف است و گاهی بعضی ها می گویند شرح ها بر آن نوشته شده علما خیلی توجه کرده اند. یا بن رسول الله به حضرت رضا عرض می کند اجازه می دهید که من این قصیده را عرض کنم، یادتان باشد عزیزان برادران و خواهران این نکته را به خاطر بسپارید در مورد اهل بیت علیهم السلام هر چه عزاداری بشود صاحب عزا خود وجود نازنین صدیقه طاهره است سلام الله علیها چون مادر است. این است که دعبل تمام قصیده را خطاب کرده به حضرت که تا دهانش را باز کرد اسم مخاطب قصیده را آورد صدای ناله حضرت رضا هم بلند شد گفت: دختر پیغمبر نبودی کربلا حسین تو را با لب تشنه شهید کردند بیت بعدی خیلی تند است گفت: دختر پیغمبر اگر بودی کربلا سیلی به صورت خود می زدی و اشک از دیدگان جاری می ساختی. قصیده را ادامه داد تا رسید به یک نام که صدای ناله حضرت رضا باز بلند شد چی گفت؟ دختر پیغمبر یکی از نور دیده های تو در بغداد است و آن هم باب الحوائج موسی بن جعفر است. بعد حضرت وقتی آرام شد مطلبی فرمود که غیر از این که ای مطلب مصیبت است شیعیان عزیز دقت بفرمایند که در عین حال معجزه ها هست چون علم امامت است فرمود آیا الحاق نکنم دو بیت بر ابیات تو گفت چرا یا بن رسول الله فرمود بعد از این به مادر ما بگو خانم یکی از نور دیده های شما در خراسان است. عرض کردم که یا بن رسول الله من در خراسان از شما عزیزان کسی را نمی شناسم فرمود چرا دعبل آن هم من غریب هستم. ای برادر ها و خواهرها حضرت یک مژده ای داده این جا این مژده را بشنوید، منتها دو تا نکته را تذکر می دهم یکی این است که مژده بسیار مهم است حضرت این را با حرف تنبیه شروع کرده علی حرف تنبیه است و در مطالب مهم گفته می شود این یک نکته. نکته دوم این مژده شرطش پاکیزگی است و تقوا به درد عاق والدین بی نماز کاهل نماز مال مردم خور نمی خورد شرطش پاکیزگی است. شما خودتان اهل فضیلت هستید می فرماید:« ان ما یتقبل الله من المتقین»[25]؛ فقط از پرهیزکاران می پذیرد بعد از تقوا و طهارت بالاخره ما هر چی هم ملاحظه کنیم باز هم دریای گناه هستیم و خواستم بگویم مشروط به پاکیزگی است . دعبل به شیعیان من بگو هر کس مرا در این غربت زیارت کند من در قیامت او را تنها نمی گذارم از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»[26] .

حجه الاسلام فاطمی نیا