«قال الله تبارک و تعالی: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ».[1]

  • فاش مـی گویم و از گـفته خـود دلشادم بنده عـشقم و از هـر دو جـهان آزادم
  • طـائرگلشن قـدسم چه دهم شرح فراق که در این دام گه حادثه چون افتادم
  • من ملک بودم وفردوس برین جایم بود آدم آورد در دیــر خـراب آبادام
  • تاشدم حلقه به گوشه درمی خوانه عشق هردم ازنوع غمی آید به مبارک بادم
  • نیست درلوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حـرف دگر یاد نداد استادم

برکات و ثواب ذکر صلوات

شب معراج، حضرت محمد صلی الله ... فرشته ای را دیدند که دست ها و انگشت های زیادی دارد، هزاران انگشت و دست داشت. پرسیدند: تو چه فرشته ای هستی؟ عرض کرد: من مامور حساب رسی هستم. فرمودند: چقدر توان حساب رسی داری؟ گفت: تمام باران هایی که باریده است حسابش دست من است، می دانم چقدر از این قطره ها به دریا ریخته است و چقدردرخشکی ریخته است. فرمود: چیزی هم هست که نتوانی حسابش را برسی؟ عرض کرد: هر گاه امت شما جایی جمع بشوند و صلوات بر محمد و آل محمد بفرستند من از شمردن و حساب فضیلت ثوابی که خدا به آن ها می دهد عاجز هستم.

قبولی یک عمل، باعث بهشتی شدن انسان

ما مستحباتی مثل نماز جماعت داریم که اندازه فضیلتش قابل شمارش نیست. «يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ»[2] . بعضی جاها خداوند بی حساب چک سفید می دهد. در نماز جماعت اگر بیش از ده نفر جمع بشوند جن و انس و ملائکه نویسنده بشنوند، آب های دریاها دوات بشوند، تمام برگ ها ورق بشوند نمی توانند حساب یک رکعتش را بنویسند. اگر لطف خدا و فضل خدا یار ما بشود یک دانه از این صلوات ها و نماز جماعت ها بگیرد کارمان درست است. روایت داریم که یک عمل از هرکس قبول بشود خدا او را عذاب نمی کند و به بهشت می برد. یک حسنه از ما به حساب خدا بیفتد حساب مان باز بشود دیگر کارمان درست می شود. خدا می فرماید: به عزت و جلالم قسم تو را عذاب نمی کنم به بهشت هم می برم. اگر خدا لطف کند و کار ما بگیرد، آخرتمان تضمین می شود. مثالی که برای خودم می زنم این است: کسی یک کاسه ماست گرفته بود و کناردریا رفته بود، ماست را در دریا ریخته بود و هی با قاشق به هم می زد. می گفتند: چرا بهم می زنی؟ می گفت: می خواهم این ماست را مایه کنم و این دریا را ماست بکنم. گفتند: مگر می شود؟ گفت: نه نمی شود، اما اگر بشود می دانی چه می شود. ما کارهایی که می کنیم مثل آن است که با یک کاسه ماست بخواهیم دریا را ماست بکنیم. من می گویم نمی شود از خودت ناامید باش، اما خدا را چه دیده ای گاهی کوه ها را به یک کاهی می بخشد اما اگر بشود می دانی چه می شود. به خداوند خیلی خوش بین باشید. خدایا امیدت را در دل های ما تثبیت کن. تلاشت را بکن اما از خودت ناامید باش امیدت فقط به خدا باشد خوش بینی به خدا را تثبیت کن.

تاثیر اعمال بر پل صراط

چون پل صراط قبل از بهشت است. «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها»[3] . آیه قرآن است که همه باید از پل صراط عبور بکنند هر که از پل بگذرد خندان است. همه باید از آتش جهنم رد بشویم. این پل برای بعضی ها از مو باریک تر و برای بعضی ها از اتوبان پهن تر است. فرشته ای آنجا هست که انشاالله همه با این فرشته سر و کار داشته باشیم، می آید پرو بالش را پهن می کند پل درست می کند و می گوید: بیایید ازروی پر من رد بشوید. می گویند: تو چه فرشته ای هستی؟ می گوید: خدا من را مامور کرده پر و بالم را پل قرار بدهم برای کسانی که در دنیا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده اند. من پرو بالم را پل قرارمی دهم تا این ها را از جهنم ردشان کنم. این صلوات سپر ما بین آتش جهنم است.

«فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور» [4] . جهنم مثل خندق و گودال است. اگر کسی از پول و ریاست و دنیا بگذرد می تواند از پل صراط رد بشود. بعضی ها ماه مبارک رمضان هم یک روز در مسجد پیدایشان نمی شود. (در ظاهر مسلمان هستند، شهادتین را گفتنه اند ولی در باطن دنیا پرست هستند). اما به همین ها بگویید اگر فردا ظهر مسجد بیایی ده هزار تومان به تو می دهیم از صبح منتظر می مانند تا در مسجد باز بشود. یعنی ما برای پول خیلی بیشتر از نماز جماعت و جلسه روضه ارزش قائلیم. گاهی آدم آن قدر به کار مشغول می شود که خدا را هم فراموش می کند.

مواظب باشیم ماه رمضان اگر پای موعظه و جماعت نمی رویم پس کی می خواهیم برویم. در ماه رمضان موعظه زودتر اثر می کند چون در ماه رمضان درهای جهنم بسته و درهای بهشت باز است. شیطان در غول و زنجیر است. فضاء، فضای دیگری است. یک نفر می خواست به حضرت سلمان بی ادبی کند، گفت: جناب سلمان این ریش های شما بهتراست یا دم سگ؟ حضرت سلمان با کمال آرامش فرمود: اگر این ریش ها بتواند من را از پل صراط و جهنم عبور بدهد از دم سگ بهتر می شود ولی اگر این قدر عرضه نداشته باشد که خودش را از آتش جهنم نجات بدهد همان دم سگ بهتر است.

  • نان و حلوا چیست فرزند و زنند هم چو غل افتاده در گردنت

فدا نکردن آخرت خودمان بخاطر دنیای دیگران

خانواده هایتان باید کمک شما باشند نه سد راه شما، آیه داریم «أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ»[5] . یعنی خانواده و اموالتان هم فتنه و امتحان هستند. به خاطر خدا به زن و بچه خدمت کنید و با آن ها خوش اخلاق باشید اما دین و آخرتتان را روی آن ها نگذارید. مولی در نهج البلاغه می فرمایند: بیشتر همُ و جوشت را روی خانواده ات نگذار، اکثر همتت باید خدا و آخرت باشد. من تمام همم را بگذارم نزول بگیرم که بچه ام دانشگاه برود، اگر می خواهد این طوری به دانشگاه برود همان بهتر که نرود. من در آتش جهنم بسوزم که بچه ام برود لیسانس بگیرد و بیکار بگردد و پز بدهد. اگر داری کمک کن برود اما اگر نداری خودت را به آتش نزن، به حرام مبتلا نکن. مرزها را رعایت کن. خدا و پیامبر و امام زمان را باید بیش از بچه هایت دوست داشته باشی. بچه ها می گویند: ما ماهواره می خواهیم، غلط می کنند. من بروم درآتش بسوزم این ها بروند کیفشان را بکنند. دینت را، آخرتت را روی خانواده ات نگذار. خانواده شما یا اولیای خدا هستند یا دشمن خدا، اگر خانواده شما دوست خدا هستند خدا آنها را رها نمی کند خدا رزاق آنهاست، خدا کار ساز آنهاست. آیت الله بهاالدینی این شعر را مکرر می خواندند:

  • کار ساز ما بود در فکر ما فکر ما در کار ما آزار ماست

شما می خواهید بچه ات را بزرگ کنی یا خدا بزرگ می کند؟ شما حفظ می کنید یا خدا حفظ می کند؟ شما رزاق هستید یا خدا رزاق هست؟ این قدر آدم های ثروتمندی بودند که بچه هایشان به گدایی افتاده اند و این قدر آدم های فقیری بودند که بچه هایشان جزء ثروتمندان شده اند. به این چیزها نیست که من بروم در آتش بسوزم دین و آخرتم را ضایع کنم که بچه هایم موفق بشوم. محبت وخدمت بکن اما ایمانت را برای آنها نگذار. اگر دوست خدا هستند خدا آن ها را کفایت می کند. مگر ما روز اول همه چیز داشتیم که می خواهیم بچه امان همه چیز داشته باشد.

مواظب باشیم خدمت، محبت و اخلاق خوب خیلی مهم است اما انسان دین و آخرت خودش را فدای آن ها نکند. حضرت فرمودند: اگر خانم و بچه هایت دوست خدا هستند خدا دوست خودش را ضایع نمی کند، این کفایت می کند. و اگر دشمن خدایند چرا غصه دشمن خدا را می خورید؟ خدا خودش می داند با دشمنانش چه کار می کند. برای دنیا این قدر جوش و حرص نزنیم، آخرتمان را ضایع نکنیم. ولی باید بدانیم شما اگر در کار خدا بودی خدا هم در کار شما و بچه هایت است، بچه هایت را به خدا بسپار شما تربیت می کنید و خدا حفظ می کند.

آیت الله شیرازی امام جمعه شیراز می گفت: قبل از انقلاب چندین بار ساواک ما را دستگیر و زندانی کرده بود. دریکی از این دستگیری ها، بچه ام سرخک گرفته بود حالش خیلی بد بود. ساواکی ها منزل ما ریختند و داشتند من را با خود می بردند. من نگران بچه ام بودم، اضطراب داشتم. ساواک قبلا هم مرا گرفته بود دیده بود که حالم عادی بود ترس نداشتم. وقتی حالم را دید گفت: ما دفعه قبل که شما را گرفتیم خیلی آرامش داشتید این دفعه خیلی ناراحت هستید و اضطراب دارید. گفتم: برای گرفتن ناراحت نیستم بچه ام سرخک گرفته کسی هم نیست که او را دکتر و درمانگاه ببرد. برای بچه ام ناراحت هستم. ساواکی گفت: تو بچه ات را شفا می دهی یا خدا شفا می دهد؟ تو بچه ات را حفظ می کنی یا خدا حفظ می کند؟ خیالت جمع باشد خدا هست. ساواکی هم گاهی حرف حساب و راست می زند. گفتم: راست می گوید حرف درستی است، خداهست. خدا بنده هایش را وانمی گذارد.

علی علیه السلام و توصیه به آماده شدن برای مرگ

حضرت می فرماید: خودت وصی خودت باش، خودت برای خودت کاری کن. وصیت هایتان را تنظیم کنید. در مواردی که خمس ندادید خمستان را بدهید. این دین را از گردنتان بیندازید. یک دفعه مرگ ناگهانی می آید. واقعا این مرگ های ناگهانی خیلی زیاد است. نصف یا بیشتر اعلامیه های ما یا جوانند یا میان سال. بین ما و مرگ فاصله زیادی نیست. بنی بشر خیلی پوست کلفت است حالا می گوییم قیامت را ندیدیم قبر را که با چشم می بینیم. مردن را که می بینیم چرا باور نمی کنیم. به تعبیر بنده بعضی ها خیره سرند. مثلا بعضی ها می گویند اگر برویم ببینیم خوب می شویم؟ قرآن می گوید: این طور نیست. افرادی که از دنیا می روند و آدم های بدی هستند داد می زنند و می گویند: «رَبّ ِ ارْجِعُونِ لَعَلىّ ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ»[6] . خدا یا مرا به دنیا برگردان قول می دهم کار خیر انجام بدهم، نماز قضا کنم. خدایا قول می دهم اگر برگردم درست می شوم. اگر درست می شد با لطف و فضلی که خدا دارد شاید او را بر می گرداند. اما خدایی که این بنی بشر را خلق کرده است به اعمال بنده خود آگاه است. از خدا بهتر کسی در عالم ما را نمی شناسد همان خدا می گوید: اگر این بنده را برگردانم همان می شود و هیچ تغییری پیدا نمی کند. فرعون وقتی گیر افتاد گفت: «تُبْتُ الْآنَ»[7] . من توبه کردم، ایمان آوردم. خدا می فرماید: «كلاَّ إِنَّهَا كلَمَةٌ هُوَ قَائلُهَا»[8] . الآن گیر افتاده است این چنین ناله وخواهش می کند اگر او را به دنیا بازگردانیم همان آدم قبلی است.

در زلزله بم واقعا چیزهای باورنکردنی زیادی تعریف می کردند. می گفتند: شخصی بود که برادر و خواهرش زیرخاک مانده بود، برادرش هنوز جان داشت. با بی رحمی برادرش را زیر خاک هل داد تا بمیرد و تمام ارث به او برسد. خیلی عجیب است آدمی هم بود که می گفت: خدا می داند که ما همه اش داشتیم شب و روز گریه می کردیم، همه اش داشتیم نعش بیرون می کشیدیم. می گفت: درطول بیست وچهارساعت، یک ساعت استراحت نداشتیم. تفاوت را ببینید یکی برادر را به خاطر ارث بیشتر می کشد و دیگری این چنین از خود گذشتگی می کند. آدمی هم بود که چند ماه آمده بود تا بی طمع خدمت کند. آدمی هم بوده که طلای زن ها را می دزدید. آن زمان ماشینی تصادف کرده بود چند کیلو طلا از داخل ماشینش بیرون آورده بودند. از راننده پرسیده بودند که این طلاها را ازکجا آورده ای؟ دیده بودند که از زلزله زده های بیچاره و از مردگان سرقت کرده است. بشر هر طرف بیفتد خیلی ناجوراست خدا نکند طرفی بی رحمی بیفتد.

ثلث مال و وصیت به انجام کارهای خیر

حضرت علی علیه السلام می فرماید: کارهایی که می خواهی بعدا وصیت کنی اول خودت انجام بده و آن هایی را که نمی توانی انجام بدهی وصیت کن بعدا انجام بدهند. در اصفهان سنت خوبی است که توسط علمایشان راه انداخته شده است. وصیت به ثلث، بین مذهبی ها خیلی رایج استد. کسانی که ثروتمند هستند و بچه هایشان به سامانی رسیدند و نیازی به ثلث ندارند در وصیت نامه اشان بنویسند با ثلث مال من هر کار خیری که می خواهید بکنید. اگر ننویسید فقط یک کفن می توانی از اموالت برداری. درحال حاضر موسسه های خیریه ای در اصفهان است که از ثلث اشخاصی که وصیت کرده اند مدرسه و بیمارستان و مسجد ساخته اند

خدای متعال به انسان اجازه داده است که بعد از مردن هم یک سوم مالش را خودش استفاده کند. کارهایی که می خواهی بعد از مرگتان انجام دهند، چیزهایی راکه نمی توانی خودت انجام بدهی وصیت کن. امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: آن هایی که از دنیا می روند و مالی را از خود برجا می گذارند اگر ورثه آدم های خوبی باشند و کارهای خوبی انجام بدهند خدا به آن ها ثواب می دهد. برای پدری که مال را گذاشته ثوابی نمی دهند چون خودش دل نکرد کار خوب انجام بدهد. اما اگر بچه ها مالی را به ارث برده اند در امور معصیت استفاده کنند شما هم در گناه آن ها شریک هستید. چرا؟ چون وسیله گناه برایشان گذاشتی.

هر چه که شما را از خدا غافل می کند می شود دنیا، اما اگر مالت را در راه خدا خرج کنی، به فقرا بدهی این می شود آخرت، این دیگر دنیا نمی شود. ابن ابی یعفور به امام ششم عرض کرد: آقا من خیلی دلم می خواست ثروت و پول داشته باشم. حضرت پرسید: برای چه می خواهی؟ گفت: می خواهم کارهای خیر انجام بدهم، صله رحم کنم، حج و عمره بروم. حضرت فرمودند: این که دنیا نیست، آخرت است. به شرطی که آدم وقتی به آن می رسد به گفته هایش عمل کند. بعضی ها هستند می گویند: خدا به ما بده ما چنین می کنیم چنان می کنیم اما وقتی ثروتمند می شوند یک ریالش را هم به فقراء نمی دهند. اما کسی که واقعا مال دنیا را برای انجام کارهای خیر می خواهد و تا آن را به دست می آورد کربلا و مکه می رود، به فقراء کمک می کند این برای آخرت است. می گوید:

  • چـیـسـت دنیا از خـدا غـافـل بـدن نی قماش و نقره و فرزند و زن
  • مال راچون بهردین گردی حمول نـعـم مال صالح گفت ان رسول

سیره اهل بیت علیهم السلام در انفاق مال به نیازمندان

حضرت امیر علیه السلام یکی از ثروتمند ترین افراد زمان خود شان بودند. روایت داریم حضرت از دست رنج خودش غلام می خرید و آزاد می کرد، لقمه دهان خودش و خانواده اش را می گرفت و انفاق می کرد. چون می دانست کمک به مردم چه آثاری دارد. ما گاهی می بینیم که نزدیکانمان در فشار هستند اما دلمان نمی آید به آن ها کمک کنیم. ولی حضرت غذای خودش، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را به اسیری دادند، اسیری که اصلا مسلمان هم نبود. چاه هایی که حضرت آن زمان آباد کرده است هنوز هم جاری هستند. حضرت اگر می خواست می توانست بزرگترین ثروتمند مدینه و کوفه بشود.

در بانک خدا، چقدر دارید؟ خدا هم بانک دارد. هی پو ل هایت را از این بانک و آن بانک جابه جا نکن. وقتی می گویند: بانک، ماشین جایزه می دهد. اسم خودت و خانواده ات، نوه و نتیجه ات را می نویسی که شاید شانس تو بگیرد و برنده بشوی. در دو تا بانک خدا هم اسم بنویس. عزیز من، شاید آن گرفت این نگرفت. حضرت امیر علیه السلام سه روز گرسنگی کشیدند و فقط با آب خالی افطار و سحری کردند. غذای خودش، خانواده اش و خادمش را با اختیار خودشان به یک اسیر مشرک دادند. حضرت امیر حاضر است این کار را بکند تا نگویند این مشرک گرسنه است. ولی ما حاضر نیستیم حتی خمس مالمان را بدهیم. می گویند یک دهم مالت زکاتت را بده نمی دهیم. یک چهلم گوسفندت را بده نمی دهیم. این مسائل برای ما جا نیفتاده است.

یک روز حضرت امیر فرمودند: من می خواهم یک انفاقی بکنم که کسی نکرده باشد. اهل مدینه تعجب کردند چه می خواهد انفاق کند؟ پول کلان مثلا سیصد هزار درهم یا دینار برای حضرت آوردند. شب اول حضرت فرمودند: به اول کسی که برخورد کنم به او پول می دهم. با اولین کسی که برخورد کردند یک زن فاحشه بود. حضرت پول را به آن زن فاحشه دادند. اصحاب گفتند: آقا می گویی یک انفاقی که تا حالا نشده است، به زن فاحشه انفاق کردی؟ شب دوم اولین کسی که برخورد کردند یک دزد بود. به او انفاق کردند. شب سوم بیرون آمدند به اولین کسی که برخورد کردند یکی از ثروتمندان مدینه بود. حضرت به او انفاق کردند. مردم مدینه گفتند: آقا باید از او پول بگیری، ولی به او پول می دهی. حضرت امیر که با معیارهای ما راه نمی رود. او از ما جداست قلبش فقط محل مشیت خداست. مردم مدینه گفتند: آقا چرا به یک فاحشه و دزد و ثروتمند انفاق کردی؟ هیچ کدامشان توجیه عقلی ندارد. آمدند به به پیامبر اعتراض کردند که ببینید که حضرت علی چه کار می کند؟ فرمودند: بروید ببینید که این افراد با پول ها چه کار کرده اند؟ آمدند تحقیق کردند دیدند زن فاحشه بر اثر مشکلات اقتصادی به فحشاء کشیده شده بود. گفت: حالا که مولی چنین کمکی به من کرده است من می روم این را سرمایه زندگیم می کنم دیگر دنبال گناه نمی روم مردم را هم به گناه نمی اندازم. توبه کرده بود. آمدند از دزد پرسیدند با این مالی که از علی گرفتی چکار کار کردی؟ گفت: با این ثروت و سرمایه که حضرت به من داده اند دیگردزدی نمی کنم. او نیز پول را سرمایه خودش کرده و از دزدی توبه کرده بود. آمدند سراغ آن ثروتمند دیدند او هم منقلب شده است. گفت: حضرت امیر علیه السلام که خیلی پول و پله دست و بالش نیست این قدر انفاق می کند. خاک بر سرمن، من که این قدر پول دارم چرا انفاق نکنم، بخاطر این جود و کرم حضرت او نیز شروع به جود و بخشش کرد. انفاق حضرت در دل دیگران تحول ایجاد کرده بود.

توصیه خداوند به رها کردن دنیا

کار دنیا تمام شدنی نیست. دیدی خانم های خانه شب و روز می دوند تا تمام کارهایشان را انجام دهند اما بالاخره یک جای کارشان لنگ می زند یا خیاطی اشان می ماند یا لباس ها و یا ظرف ها، خلاصه عقب می مانند. بزرگی می فرمود: کار دنیا همیشه یک طرفش لنگ است برای هیچ کس کامل درست نشده است. آیه قرآن داریم: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فىِ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بحِمْدِ رَبِّكَ»[9] . خیلی از مفسرین معتقد ند آخرین سوره ای که به پیامبر خدا نازل شده سوره نصراست. تازه مدینه و مکه فتح شده بود. مردم فوج فوج مسلمان می شدند. کارها که روبه راه شد این سوره بر پیامبر نازل شد. خدا با اشاره می فرماید: دست و پایت را جمع کن هر وقت دیدی کارها مرتب است حواست جمع باشد.

مرحوم نراقی نقل می کرد: چند تا رفیق برای تفریح و شنا کنار دریا رفته بودند. یکی از آن ها درشنا خیلی ماهر بود دید که یک خیک روغن از یک کشتی یا قایق افتاده است. باخود گفت: حیف است بروم خیک روغن را بیاورم. رفت و خیک را گرفت، ولی رفقایش دیدند نمی آید هی می رود زیرآب و بیرون می آید. به او گفتند: حالا که نمی توانی بیاوری خودت بیرون بیا غرق می شوی. داد زد بابا خیک نیست خوکه، من اشتباه گرفتم دارد سرم را زیر آب می کند من را ول نمی کند. دنیا ظاهرش خیک روغن است ولی داخلش خوک است، مثل کنه به تو می چسبد ولت نمی کند. هر چیز که شما را از خدا غافل کند دنیاست.

ذکرمصیبت

روایت داریم کسانی که برای امام حسین گریه می کنند ملائکه اشک های این ها را می گیرند اشک هایشان را ذخیره می کنند و روز قیامت این اشک ها را روی آتش ها می ریزند و آتش ها خاموش می شوند. اشک وقتی بیرون می آید وصل به محبوبش می شود به رحمت بی پایان خدا وصل می شود. پدر شهیدی می فرمود: من تا وقتی که بچه ام شهید نشده بود اصلا روضه حضرت علی اکبر را درک نمی کردم که بر آقا اباعبدالله چه گذشت؟ آن هم پسری که همه وجودش شمایل پیامبر بود. برای آقا اباعبدالله خیلی سخت بوده است. می گویند: وقتی که سربریده آقا اباعبدالله را به مجلس ابن زیاد آوردند ابن زیاد جسارت و بی ادبی می کرد. در حضور حضرت زینب علیهاالسلام گفت: یا ابا عبدالله چه قدر زود محاسنت سفید شد شما محاسنت سفید نبود؟! حضرت زینب علیها السلام آنجا بودند فرمودند: ابن زیاد می دانی محاسن برادرم را چه سفید کرد داغ علی اکبر، داغ فرزند جوان.

  • دررفتن جان ازبدن گویندهرقومی سخن من هم به چشم خوشتن دیدم که جانم میرورد

مرسوم نبود در مصائب کربلا حضرت زینب بیاید اما زمان شهادت آقا علی اکبر در قتلگاه حاضرشدند.

می دانستند که این داغ برای برادر بسیار سنگین است. خانم خود را بالای سرعلی اکبر رساندند تا برادر را به خود مشغول کند در حالی که صدا می زد: وای برادرم، وای برادرزاده ام .

آقا اباعبدالله کنار قلب علی نشست هر چه کرد درد قلبش آرام نشد یک وقت دیدند خم شد و صورت به صورت فرزندش گذاشت وگفت: اکبرم رفتی ولی من تنها و بی کس ماندم

حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد