دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

رمضان ، ماه انابه جهت نيل به مقامات عاليه

No image
رمضان ، ماه انابه جهت نيل به مقامات عاليه

مقدمه ای درباره ماه مبارک رمضان

رفعت مقام روزه نسبت به ساير عبادات

امتياز ديگرى براى روزه

روزه ، سپر انسان در دنیا وآخرت

مقايسه اى بين روزه و نماز

هم رديفى روزه و تقوا

ماه انابه به سوى پروردگار

بردباران و منيبين در قرآن

درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خدا

دل رحمى حضرت ابراهيم (عليه السلام )

ترفيع درجه آخرتى با انابه

2- حضرت شعيب (عليه السلام) و اصلاح امت

امر خدا به تبعيت از منيبين

تقرب به پيامبر (صلى الله عليه و آله) با قدم طاعت

کلید واژه : امساک ، رفعت مقام ، وقایه ، حضرت شعیب(ع) ، منیبین

مقدمه ای درباره ماه مبارک رمضان

ارزش و عظمتى كه ماه مبارك رمضان دارد، هم به خاطر فضائل خود اين ماه است و هم به خاطر ارزش روزه كه اين ارزش را ساير ماه ها ندارند. از اسامي اى كه وجود مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله) براى ماه رمضان انتخاب كردند، «شهر انابه» است. اين يكى از فضايل و ارزش هاى اين ماه مبارك است. براى فهم حقيقت انابه كه در قرآن مجيد نيز با مشتقات آن، بيش از ده مورد آمده است، لازم مى دانم درباره اصل روزه مقدمه اى را ذكر كنم:

كلمه «صوم» در لغت به معناى «امساك»؛ يعنى خوددارى كردن است كه اگر اين خوددارى در حقيقت خوددارى كاملِ ظاهرى و باطنى باشد، آن صوم مورد نظر پروردگار تحقق پيدا مى كند و آثار خود را در دنيا و آخرت به روزه دار منتقل مى كند.

لغت عرب بسيار گسترده است. گاهى بعضى از لغات و كلمات بيش از هفتاد معنا دارند.

رفعت مقام روزه نسبت به ساير عبادات

معناى ديگر صوم كه در لغت عرب استعمال شده است، خصوصاً در زبان فصحا، بلغا و شعراى بسيار معروف و قوى سخن عرب مانند «امرء القيس» به معناى رفعت، ارتفاع و بلندى است. در اصطلاح عرب آمده است كه «اذا صام النهار» يعنى هنگامى كه روز به ساعت رفعت و بلندى رسيد.اين كه قرآن كريم و روايات براى روزه ماه رمضان اين همه ارزش قائل شده، به خاطر اين است كه صوم در مرتبه، منزلت و رفعت، از همه عبادات بالاتر است و به همين خاطر قرآن مجيد به صوم نامگذارى كرده است؛ يعنى عملى بلندمرتبه، با رفعت و با منزلت كه هيچ عملى از اعمال اسلامى اين رفعت، منزلت و مرتبه را ندارد.

به همين خاطر پروردگار عالم در بين همه اعمال، روزه را به وجود مقدس خود نسبت داده است: «الصَوْمُ لِى وَ أنا اَجْزَى بِه» يعنى مرحله رفعت و منزلت اين عبادت در برابر حضرت حق، از همه عبادات بيشتر و بالاتر است.

عجيب اين است كه در زبان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) روزه با خدا هم صفت بيان شده است. قرآن مجيد درباره خدا مى فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» چيزى در اين عالم مانند خدا نيست، درباره روزه نيز «ابوامامه» يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى گويد: روزى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمدم و عرض كردم: مرا به كارى دعوت كن كه دعوت تو را با همه وجودم بپذيرم و عمل كنم و دست به دامن آن كار شوم. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «عليك بالصوم فانّه لامثل له» من تو را به روزه دعوت مى كنم؛ چون در ميان عبادات چيزى مانند روزه نيست. روزه نسبت به همه عبادات مثل ندارد، همان طور كه خدا: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ»

امتياز ديگرى براى روزه

باز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) مطلبى را درباره روزه بيان مى كنند كه خيلى شگفت آور است. مى فرمايند: «للصائم فرحتان يفرحهما» روزه دار دو خوشحالى دارد كه به اين دو چيز خوشحال و شاد مى شود.

«اذا افطر فرح»

نخست: هنگامى است كه اذان مغرب و عشاء را شروع مى كنند و روزه دار مشغول افطار مى شود. به افطار خود شاد مى شود؛ چون از غم و درد گرسنگى و تشنگى رها مى شود. از خوردن غذا بنا به دستور خدا، خوشحال مى شود.

«و اذا لقى ربّه فرح بصومه»

دوم: هنگامى كه در روز قيامت به محضر مبارك پروردگار راه پيدا مى كند، به خاطر روزه اى كه در دنيا گرفته، خوشحال مى شود.

پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نفرمود: به خاطر راه يافتن در محضر خدا خوشحال مى شود. معنى آن اين است كه روزه در قيامت قائم مقام لقاى حضرت حق است. چه اين كه با چشم دل پروردگار خود را مشاهده كند، يا روزه خود را مشاهده كند، «يفرح بصومه» نه «يفرح بلقاء ربّه». بيش از اين ديگر نمى شود ارزش روزه را براى ما بيان كنند.

روزه ، سپر انسان در دنیا وآخرت

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مطلب ديگرى بيان مى فرمايند: «الصوم جُنّة» روزه سپر بين شما و آفات دنيا و آتش دوزخ است. بسيارى از آفات، به بدن مربوط است. چه بسا شخصى در مرز دچار شدن به آفات دنيايى قرار گيرد كه مرگ او نيز در آن آفت است، اما با گرفتن روزه ماه مبارك رمضان، بين او و آن آفت سپر ايجاد شود؛ يعنى بدن او از خطر آفات، رهايى پيدا كند.

چه بسا شخصى در مرز اين بوده كه گره اى در زندگيش بيافتد، كه اگر اين گره مى افتاد، كسى نمى توانست آن را باز كند، ولى با ورود به روزه ماه مبارك رمضان، در معرض رحمت خدا قرار گيرد و بين او و آن گره، سپر ايجاد شود؛ يعنى وقتى پروردگار عبادت بسيار عالى و طاقت فرساى بنده را ديد با عنايات خود نگذارد كه به زندگى او گره بخورد.

مقايسه اى بين روزه و نماز

درباره نماز در قرآن مجيد آمده است: «إِنَّ الْحَسَنتِ يُذْهِبْنَ السَّيَاتِ ذَ لِكَ ذِكْرَى لِلذَّ كِرِينَ»

پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: كسى كه دچار اشتباه و خطا شده، ناراحت مى شود كه چرا من آلوده شدم و به اين مشكل شيطانى برخوردم؟ هنگامى كه مؤذّن، اذان نماز واجب را مى گويد و اين انسان خطاكرده وارد نماز واجب مى شود، بعد از سلام نماز واجب، نسبت به آن خطا و گناهى كه قبل از نماز كرده بود، مانند كسى خواهد شد كه بدنش چرك شده و در چشمه آب گرم رفته و اين چرك ها را شسته است. نماز آن ظلمت و تاريكى خطاى مرتكب شده را مى شويد. حال قدرت روزه را ببينيد كه از نماز بيشتر است؛ چون كه مى تواند نگذارد اصلًا گره اى به زندگى روزه دار بخورد.

چه بسا شخصى نزديك به ماه رمضان در مرز بى دينى قرار گرفته بوده، ولى كشش ماه رمضان او را وارد فضاى روزه كرده، پروردگار عالم خطر بى دينى را از او برگرداند.

هم رديفى روزه و تقوا

در قرآن مجيد مى بينيم كه خدا در آيات فراوانى مى فرمايد: «إِتَّقُواْ اللَّهِ» عباد من! خدا را سپر خود قرار دهيد، «اتّقوا» از ريشه «وقى و وقاية» به معنى چترو سپر است.

در كتاب هاى قديم هست كه در جنگ ها از پوست پرقدرت و قوى كرگدن و ديگر حيوانات سپر درست مى كردند و جنگجويان اين سپر را به كار مى گرفتند كه شمشير، نيزه، گرز و زوبين، به اين سپرها كارگر نمى افتاد.

عرب به اين سپر «وقايه» مى گويد.

پروردگار مى فرمايد: بندگان من! اگر مرا سپر خود بگيريد، اسلحه كدام شهوت، شيطان جنّ و انس، هوى و هوس مى تواند به شما زخم بزند؟ معلوم مى شود روزه قائم مقام خود پروردگار است.

در بخش قبل ديديم كه روزه قائم مقام لقاى حضرت حق بود، ولى در اين قسمت از فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى بينيم كه روزه در سپر بودن، قائم مقام پروردگار است. كسى كه در طول زندگى، خدا سپر او است، از آفات دنيا ، برزخ و قيامت هيچ زيان و ضربه اى نخواهد ديد. اين ارزش روزه ماه رمضان است.

ماه انابه به سوى پروردگار

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) اين مجموعه را مى فرمايند: «و هو شهر الانابة» انابه در لغت معانى متعددى دارد، ولى در اين زمينه يعنى پيوسته و پى در پى، با قدم عبادت و طاعت به جانب خدا حركت كردن. پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى فرمايند: اين ماه، ماه انابه است، يعنى ماهى است كه با قدم هاى قويى مانند روزه، قرائت و فهم قرآن، تعلّم علم و عمل به قرآن و تمرين ترك گناه، كه اين قدمها، شما را از اين دنياى پرتلاطم، پرشيطان، پر فساد و پرجاذبه گناه، به پروردگار عالم مى رساند.

با رساندن شما به خدا، غروب روز آخر ماه رمضان، از جانب خدا اعلام شده است كه امشب عيد است. چرا عيد است؟ چون بندگان من در طول سى روز از شيطانى بودن جدا شده و با حركت به سوى من، الهى شده اند. اين عيد را خدا براى شما گذاشته است، نه پيغمبر (صلى الله عليه و آله): «الذى جعلته للمسلمين عيداً» خدايا! تو آن روز را كه روز وصل به روز آخر ماه مبارك رمضان است، عيد قرار دادى. عيد يعنى زمانى كه مردم همه چيز را نو قرار مى دهند. روز آخر ماه رمضان، انسان نيز انسان نويى شده است. غير از آنچه كه قبل از ماه مبارك رمضان بوده. اين معناى انابه است.

همين روزه داشتن نيز انابه است؛ چون قدم پيوسته سى روزه روزه دار به جانب پروردگار است. قدم طاعت و عبادت. اين قدم نيز قدم مركبى است كه روزه يك جزء آن است. بقيه امور، به خصوص اجتناب از گناه و خودسازى، مهمترين قدم در اين ماه است.

بردباران و منيبين در قرآن

1- حضرت ابراهيم (عليه السلام)

پروردگار عالم در قرآن مجيد انابه كنندگانى را كه معرفى مى كند، اينها چه كسانى هستند و داراى چه ويژگى هايى؟

«إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّ هٌ مُّنِيبٌ»

يكى از زيباترين قدم هاى طاعت و عبادت حضرت ابراهيم (عليه السلام) كه پيوسته با اين قدم به جانب پروردگار در حركت بود، قدم اخلاقى بود. ايشان با گذشت، صبور، بردبار و بسيار آرام بود. در نهايت بردبارى كه خدا مى گويد: «حليم».

آنجايى كه به او دستور مى دهد تا هاجر و فرزند تازه به دنيا آمده اش را كه بعد از سنّ هشتاد سالگى به او داده بود را تنها گذاشت. حضرت ابراهيم (عليه السلام) با ديد نبوتى خود مى دانست كه اين فرزند، در اين عالم منشأ خير بسيارى خواهد شد.

ايشان مى دانست كه وقتى اين بچه بزرگ شود، از نسل اين پسر، چند پيامبر و چهارده معصوم (عليهم السلام) به دنيا قدم مى گذارند. علاقه حضرت ابراهيم (عليه السلام) به فرزندش فقط علاقه پدرى نيست، آن علاقه معنوى ايشان به خاطر ارزش هاى وجود حضرت اسماعيل (عليه السلام) با علاقه پدرى ايشان قابل مقايسه نبود. خدا به او گفت: از شهر شام كه شهر باغ ها، گل ها، بلبل ها، با هواى بهارى، چشمه ها، آب ها و منطقه كشاورزى است، با زن و فرزندت برو، تا جايى كه گفتيم بايست.

ايشان حركت كرد، تا حدود اردن آمد. از اردن وارد حجاز شد. به او گفتند كه تا كجا برود. ميان درّه اى سوزان، خشك، بى آب و گياهى آمد كه حرارت و گرماى روز تا شصت درجه بالا مى رود. خدا به او گفت: اى ابراهيم! اين زن و بچه را در اين درّه بگذار و برو. حضرت ابراهيم (عليه السلام) براى خدا چه گذشتى كرد و چه بردباريى نشان داد. چه حوصله اى داشت كه حتى يك كلمه به پروردگار به عنوان اعتراض نگفت كه چرا؟ مگر شام، باغستان ها، گلستان ها و چشمه سارها بد بودند؟ اگر اين زن و اين بچه در آن منطقه بودند، درخت ها و چشمه ها كم مى شدند؟ از كسى حقى ضايع مى شد؟ براى چه به من گفتى اين زن جوانِ با كرامت و اسماعيل كه بعد از هشتاد سالگى به من دادى و شيرخوار و دوماهه است را اينجا بگذارم و بروم؟

درخواست حضرت ابراهيم (عليه السلام) از خدا

به قدرى حوصله، حلم و گذشت ايشان بالا بود كه فقط اين جمله را به پروردگار عرض كرد: «رَّبَّنَآ إِنّى أَسْكَنتُ مِن ذُرّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الُمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَوةَ» همه دلخوشى من اين است كه خانواده ام را در محلى كه بعداً مى خواهد خانه كعبه شود، قرار داده ام و هر دو را به تو سپرده ام. همه نيت من اين است كه اين ها اگر روزى در اين منطقه بى آب و علفِ سوزان، به انسان هايى برخوردند، نماز را در ميان آنها بپا دارند.

نماز چه عبادتى است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) با اين گذشتِ عظيم به خاطر آن، همسر جوان و بچه شيرخواره را مى گذارد و مى رود؟ فقط براى نماز. لام در «لِيُقِيمُوا الصَّلَوةَ» لام علت است؛ يعنى همه دلخوشى من اين است كه اين ها در اينجا پرچم نماز را برافرازند.

پرچم روزه را چطور؟ در منابع ما دارد كه روزه در گذشتگان فقط ويژه پيغمبران بوده است. وقتى پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله) به رسالت مبعوث شد، خدا روى علاقه اى كه به امت پيامبر (صلى الله عليه و آله) داشت، روزه را به اين امت واجب كرد. روزه گوهرى نبوده است كه خدا به هر امتى بدهد.

اين يك قدم؛ يعنى قدم گذشت، حوصله در برابر پيشامدها و بردبارى براى خداست. ابوذر به دخترش گفت: آيا آب و غذايى هست كه به من بدهى؟ گفت: نه. بيابان است و تابش مستقيم خورشيد در اين منطقه حارّه شديد است. گفت: من هر دو پايم ضعف مى رود و نمى توانم راه بروم، برو در اين بيابان بگرد، ببين چيزى كه بشود خورد پيدا مى شود يا نه؟ رفت، گشت و آمد، گفت: چيزى پيدا نكردم. گفت: دخترم! پس مولاى من خواسته من با شكم گرسنه از دنيا بروم. رو به قبله دراز كشيد.

گفت: دخترم! من دارم مى ميرم. دختر گريه كرد و گفت: پس تكليف من چيست؟ ابوذر گفت: من كه مُردم، تو به كنار جادّه برو، قافله اى مى آيد كه از مكه به مدينه برود، فقط بگو كه ابوذر مرده است. آنها مى آيند، كارهاى مرا انجام مى دهند.

چقدر گذشت؟ آن قدر بردبار است كه به خدا نمى گويد: در ميان ياران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) بعد از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نفر دوم يا سوم هستم؛ چون چهار نفر بودند، اميرالمؤمنين (عليه السلام)، سلمان، ابوذر و مقداد.

بحث است كه بعد از سلمان، آيا ابوذر است، يا مقداد؟ به خدا نمى گويد: من بعد از اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در ميان ياران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نفر دوم هستم، آيا اين درست است كه با من اين گونه معامله شود كه يك ليوان آب نباشد تا بخورم؟ بلكه فقط گفت: دخترم! محبوب من اراده اش بر اين تعلّق گرفته است كه من تشنه و گرسنه از دنيا بروم. پس من راضى به رضاى محبوبم هستم.

دل رحمى حضرت ابراهيم (عليه السلام )

لغت «اوّاه» در: «إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّ هٌ مُّنِيبٌ» به اين معناست كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) نسبت به مردم بسيار دلسوز و دل رحم بود. تا آنجا كه وقتى فرشتگان مأمور تخريب منطقه قوم لوط را شناخت، به آنها گفت: شما چه مأموريتى داريد؟ گفتند: پروردگار به ما مأموريت داده است تا منطقه اى را كه قوم لوط زندگى مى كنند، به خاطر گناه كبيره اى كه انجام داده اند و بنا ندارند كه توبه كنند، زير و رو كنيم.

اين مردِ دلسوزِ رحيم گفت: نمى شود اين مأموريت را انجام ندهيد؟ اين بدبخت ها دچار گناه كبيره اى شده اند و حرف حضرت لوط (عليه السلام) را گوش نداده اند، نمى شود به اين عذاب مبتلا نشوند؟ گفتند: يا ابراهيم! فرمان خدا بر اين مسأله قطعى شده است و ديگر برگرداندنى در كار فرمان قطعى نيست. عذاب بر آنها قطعيت يافته و دلسوزى تو ديگر به حال آنها سودى ندارد.

ترفيع درجه آخرتى با انابه

حضرت انسانى بود كه با قدم عبادت كامل، پيوسته به جانب پروردگار در حركت بود. به كجا رسيد؟ «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الُمخْلَصِينَ» «وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ»

به اينجا رسيد. آن قدر اين قدم هاى عبادتى براى او نورانيت ايجاد كرد كه به واسطه حضرت اسماعيل و حضرت اسحاق (عليهما السلام) پدر تمام انبياى بعد از خود شد: حضرت يعقوب، يوسف، يونس، زكريا، يحيى، موسى و عيسى (عليهم السلام) از طريق حضرت مريم (عليها السلام) از نسل حضرت ابراهيم (عليه السلام) هستند و وجود مبارك رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به واسطه حضرت اسماعيل (عليه السلام) از نسل اوست. پدر ديگرى را در عالم سراغ داريد كه چنين نسلى داشته باشد؟ تمام اين ها از آثار عبادت خالصانه ايشان بوده است. ايشان يكى از مصاديق منيب است. چرا من منيب را معرفى مى كنم؟ چون در پايان معرفى، نظرى دارم.

2- حضرت شعيب (عليه السلام) و اصلاح امت

منيب ديگر، حضرت شعيب (عليه السلام) بودكه در ميان مردم مدين آمد. خود ايشان نيز از نسل حضرت ابراهيم (عليه السلام) است. مردمى كه قرآن مجيد مى فرمايد: به فساد، تبهكارى، دزدى در روز روشن، كم فروشى، فتنه و آشوب آلوده بودند. به اين كه بر سر قيمت جنس مردم بزنند تا جنس را از مردم با قيمت اندك بخرند؛ يعنى دسيسه هايى مى چيدند كه فروشندگان مجبور شوند تا جنس خود را به قيمتى كه اين ها مى گويند، بفروشند.

حضرت شعيب (عليه السلام) به اين مردم فرمود: «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلحَ مَا اسْتَطَعْتُ» من در ميان شما تا جايى كه قدرتم اجازه دهد، هيچ نيّتى جز اصلاح وضع شما ندارم. آيه مى خواهد بگويد: اى مردم! تا زمانى كه در بين خانواده و مردم هستيد، نيّت شما فقط اصلاح باشد. «وَ مَا تَوْفِيقِى إِلَّا بِاللَّهِ» همه نيرو، توان و قدرتم در ميان شما به پروردگارم معطوف است، من به اندازه شما نفر، پول و سلاح ندارم و تمام نيروى من فقط خداست. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»

من تمام تكيه گاهم فقط پروردگار است. هرگز قدم بر جاى قدم شما نمى گذارم، نه در فساد وارد مى شوم و نه در دزدىِ روز روشن، نه در فتنه و نه آشوب و نه اين كه قيمت جنس مردم را كم نشان دهم. من فقط با قدم طاعت و عبادت به سوى پروردگارم در حركت هستم. شما هر چه و هر كه مى خواهيد، باشيد، هر كارى كه مى خواهيد، بكنيد. من آدمى نيستم كه تحت تأثير شما قرار بگيرم. من شخصى نيستم كه بگويم:

خواهى نشوى رسواهمرنگ جماعت شو

من با شما همرنگ نمى شوم، رسوا نيز نمى شوم، بلكه عزّت پيدا مى كنم.

امر خدا به تبعيت از منيبين

منظورم از بيان «منيبين» امثال حضرت ابراهيم و حضرت شعيب (عليهما السلام) در اين آيه است كه خدا به همه ما مى فرمايد: «وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَىَّ» امر در اينجا واجب است، كسانى كه مقدارى در ادبيات عرب و اصول فقه تخصص دارند، مى دانند كه اين امر «اتبع» واجب است، مانند امر به نماز و روزه.

مى فرمايد: اى مرد و زن! در اين دنيا فقط راه كسانى كه با قدم اطاعت و عبادت به جانب من آمدند- مانند حضرت ابراهيم و حضرت شعيب (عليهما السلام) و ديگر انبيا (عليهم السلام)- متابعت كنيد. «ثُمَّ إِلَىَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» بازگشت همه شما به سوى من است، من ريز و درشت پرونده شما را در روز قيامت به شما اطلاع مى دهم.

تقرب به پيامبر (صلى الله عليه و آله) با قدم طاعت

اين روايت را راوندى در كتاب با عظمت «دعوات» نقل مى كند: «ربيعة بن كعب» از ياران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) مى گويد: روزى به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمدم، حضرت (صلى الله عليه و آله) شروع به سخن كردند، فرمودند: ربيعة! هفت سال است كه به من خدمت مى كنى، به خاطر اين هفت سال زحمت و خدمتى كه به من كردى، از من حاجتى نمى خواهى؟ گفتم: يا رسول الله! به من مهلت مى دهيد؟ فرمودند: بله. عرض كردم: بعداً حاجتم را به شما مى گويم.

چه روش زيبايى است كه انسان زود تصميم نگيرد. چند روز فكر و مشورت كند، بعد تصميم بگيرد.

ربيعة مى گويد: فردا تنها نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمدم. گفتم: آقا! حاجتم را بگويم؟ فرمودند: بگو. عرض كردم: از پروردگار بخواهيد تا مرا با شما شانه به شانه وارد بهشت كند. چه همّت بلندى. حضرت به من فرمودند: اين مطلب را از چه كسى ياد گرفته اى؟ گفتم: ديروز كه از نزد شما رفتم، فكر كردم كه اگر از شما ثروت فراوان بخواهم، ثروت در معرض نابودى است و وقتى مى ميرم، فايده اى ندارد.

اكنون كسانى كه چند ميليارد ثروت دارند، اما استفاده نمى كنند، اسكناس آنها با كاغذهاى باطله چه فرقى مى كند؟ هيچ. اين پول ها براى آنها فايده اى ندارد. گويى اين چند ميليارد را دور مى اندازند، حال جاى دورانداختن آنها يا بانك هاى خارجى است، يا داخلى.

گفتم: به شما بگويم براى من طول عمر بخواهيد، ديدم تا چند سال در دنيا زنده بمانم؟ آخر بايد بميرم، پس چه فايده اى دارد؟ پس به شما بگويم كه از خدا بخواهيد تا در قيامت شانه به شانه شما وارد بهشت شوم.

در روايت دارد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سر مبارك خود را پايين انداختند، بعد از مكث كوتاهى سر را بلند كرده، فرمودند: من حاجت تو را از خدا مى خواهم، اما تو نيز قول بده كه با قدم طاعت و عبادت مرا كمك كنى. بايد اين قدم را داشته باشى كه بتوانى كنار من بيايى و من تو را به بهشت ببرم، اگر قدم طاعت و عبادت را نداشته باشى، بين من و تو در قيامت ميليون ها فرسخ فاصله خواهد بود. تو با اين قدم بيا، تا ما بگوييم كه راه را باز كنند و تو كنار ما بيايى.

  • گر قدمت هست چو مردان بروور قدمت نيست چو سعدى بنال
  • عمر خود را در چه پايان برده اىقوت و قوّت در چه فانى كرده اى
  • گوهر ديده كجا فرسوده اىپنج حسّ را كجا پالوده اى

سرمايه هاى خداداده را كجا بردى و به پاى چه كسى خرج كردى؟ در چه مسيرى هزينه كردى و چه چيز به دست آوردى؟ حال كه به تو مهلت داده اند كه ماه مبارك رمضان را درك كنى و در اين فضاى مبارك وارد شوى، بيا با قدم طاعت و عبادت حركت كن.

حجت الاسلام والمسلمین انصاریان

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS