دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جوانی جرم نیست

رنگ در جامعه کم است و ما هنوز سیاه و سفید و خاکستری هستیم و رنگ جای مناسبی در زندگی ما نیافته است. جوانانی را هم که از لباس های رنگی و موسیقی متفاوت استفاده می کنند، نمی پسندیم و از دست رفته شان می دانیم. چرا به جوانان این طور نگاه می کنیم؟ مشکل از کجا است؟ اینها پرسش هایی است که با دکتر حسن عشایری متخصص عصب شناسی و استاد دانشکده توانبخشی در میان گذاشته ایم و دکتر عشایری هم مطالب سخت و دشوار علمی را به زبانی ساده شرح داده است.
No image
جوانی جرم نیست در سال های گذشته تغییراتی در لباس و پوشش مردم پیش آمده اما هنوز رنگ جایگاهی در این لباس ها ندارد. شما در چند پروژه و پایان نامه دانشگاهی درگیر این مساله بوده اید. به نظر شما ریشه این مساله در کجاست؟
در سال 1960 در آلمان تحصیل می کردم یعنی حدود 47 سال قبل. در آن دوره ضمن این که به صورت روزمره این مساله را می دیدم، بررسی هایی هم انجام دادم. در آن سال ها هنوز ردپای جنگ جهانی دوم نظیر قحطی و کمبود و آسیب ها وجود داشت و رنگ هنوز وارد جامعه نشده بود. یک بار از استادی پرسیدم که چرا خاکستری را بیشتر از همه دوست دارید؟ خیلی راحت چند مقاله داد و گفت برای این که زندگی ما خاکستری بود، خاکستر جنگ. ما هنوز خوشی ها را نمی توانیم تصویر کنیم. ما خیلی چیزها را از دست دادیم؛ از عزیزان مان گرفته تا بقیه چیزها. ولی گفت دارد شروع می شود. بعدها لباس ها و ماشین ها رنگی شد و این حرکت به سرعت گسترش یافت به طوری که همه چیز خط خطی شد. آنجا احساس کردم که تا چه اندازه درباره رنگ علمی برخورد می کنند. رنگ در زندگی، رنگ در محیط زیست، در کارخانه. در کشوری مثل آلمان که کشوری صنعتی است بررسی شده که در محیط کار صنعتی، آهن و فولاد و صدا و بوی سرب و چیزهای دیگر هست که کارگران زود خسته می شوند، زودتر آسیب می بینند و زودتر تمرکز خود را از دست می دهند. به همین دلیل در آرایش بصری محیط کار تنوع ایجاد کرده اند. فقط جاهایی که خطر دارد با رنگ قرمز مشخص شده و بقیه نقاط با رنگ های دیگر رنگ آمیزی شده است. رنگ خاصیتی فراتر از مسائل زیبایی شناسی و تزئین و قشنگی دارد. رنگ در کیفیت روانی و ذهنی و هوشیاری انسان اهمیت دارد. در جایی که رنگ نیست و یا سیاه و سفید است مسلماً هوشیاری پایین می آید حتی محیط خواب آلود می شود. در حالی که در جایی که رنگ هست هوشیاری معمولاً در سطح بالایی است.
- الان نزدیک 18 سال است که جنگ تمام شده اما به نظر می رسد این روند خیلی کند پیش می رود. آیا این به سابقه تاریخی ما برمی گردد که به قول شما هنوز سیاه و سفید و خاکستری هستیم؟
رنگ چیز لوکسی نیست یک ضرورت است. ضرورت زندگی چنین چیزی را می طلبد که بتواند بین محرک هایی که وجود دارد تنوع ایجاد کند. تحقیقاتی اساسی در مناطق نیویورک انجام شده است با این پرسش که چرا بچه ها در آنجا کوررنگ می شوند و نمی توانند رنگ ها را تشخیص بدهند. می دانید که کوررنگی یک بیماری ارثی است. بنابراین میان پدر و مادرها و بچه ها بررسی شده و به این نتیجه رسیده اند که آنها از نظر ژنتیکی مشکلی ندارند بلکه محیط تنوع رنگی لازم را ندارد که ماده رنگدانه چشم را بیدار کند. درست است که مادرزادی این ماده در چشم وجود دارد اما اگر تنوع رنگی نباشد سواد رنگ ما و درک ما از محیط ممکن است آسیب ببیند. درک ما تفسیر داده های حسی است. حس ما کار می کند ولی درک و دریافت ما از محیط (موسیقی و صدا و بقیه چیزها) به تجربه ما بازمی گردد. مساله دیگر این است که رنگ در حقیقت با خïلق ارتباط دارد. چند تïن صدا را به یک نفر بدهید و همزمان چند رنگ بدهید و بپرسید کدام رنگ را برای کدام صدا انتخاب می کند به شرطی که فرد افسرده باشد و ضایعات دیگری نداشته باشد برای رنگ روشن صدای زیر را انتخاب می کند و برای رنگ تیره صدای بم. ما پدیده جالبی داریم که من روی آن کار کرده ام و آن حس آمیزی است. یعنی اگر من صدایی را پخش کنم و بپرسم که چه چیز می بیند، مثلاً می گوید من رنگ زرد را می بینم. من رنگ را نشان می دهم، می گوید من صدای بم را شنیدم. این حس آمیزی نشان می دهد که ما با مجموعه حواس یا به قول ملاصدرا حس مشترک دنیا را دریافت می کنیم. بیشتر از 80 درصد پردازش اطلاعات مغز بصری است که رنگ هم جزیی از آن است و در ساختار روان شناختی ما اثر می گذارد.در کشورهای پیشرفته برای این که متاعی را بفروشند از روان شناسی اقناع و تبلیغ بهره می گیرند. شما اگر از یک راهرویی گذر کنید که گل هایی در اطراف راهرو باشد، بوی خوبی در فضا باشد و شما از زیر یک دوش موسیقی بگذرید با یک روحیه دیگری وارد سالن می شوید. به زبان فیزیولوژیک آستانه تحریک پذیری شما تغییر پیدا می کند. برای همین شما مدت طولانی می توانید در آن سالن بمانید، بهتر انتخاب می کنید، کمتر اشتباه می کنید، دیرتر خسته می شوید و دیرتر سردرد می گیرید. در کارخانه و در محیط کار هم همینطور است. در یک سالن و راهرویی که مخوف است و بوی بد می دهد و پر از چاله و چوله است سطح انگیختگی ما برای پردازش و کیفیت و کمیت اطلاعات تغییر می کند. به تعبیر دیگر در فعالیت های ذهنی ما ارتباط کلامی و فرا کلامی دخالت دارد که باید به آن توجه شود.
- به نیویورک اشاره کردید. ظاهراً در ایران هم این موضوع بررسی شده که ساختمان های بتنی در تهران نیز باعث بروز کوررنگی در بچه ها می شود اما فرش ایرانی باعث شده که این مشکل پیش نیاید.
تحقیقی در سوئد انجام شده است که مقایسه یی است بین بچه های ایرانی و سوئدی. به این نتیجه رسیده اند بچه های ایرانی چون روی فرش بزرگ می شوند زودتر مسائل بینایی را در دوران کودکی حل می کنند. دو تن از برندگان جایزه نوبل با ارائه تحقیقی روی میمون ثابت کرده اند که محرک های بینایی که به میمون داده می شود تاثیر عجیبی بر جای می گذارد و میمون آزمایشگاهی با میمونی که در طبیعت زندگی کرده است به طور کلی متفاوت خواهد بود. یعنی ساختار و رفتار با هم ارتباط دارند و اگر محرک ها را تغییر بدهند زیرساختار مغز که مرکز بینایی است کاملاً تغییر می کند. چون ساختار ذهنی و ارزیابی ما از محیط زندگی بستگی به حافظه دیداری، شنیداری و... دارد.
بعضی فکر می کنند زیبایی شناسی چیز لوکسی است در حالی که این ضرورت زندگی است. ما فقر شادی داریم. هیجان های سرگردان و بی صاحب زیاد داریم. اینها در جاهای دیگر خرج می شوند به جای این که در ساختار اثر بگذارند که یکی از آنها رنگ است.
دلیلی وجود ندارد که همه اش سیاه باشد. اصلاً رنگ سیاه در اسلام هم مکروه است. چرا ما باید همیشه سیاه بپوشیم. نه سیاه و سفید بلکه خاکستری و رنگ های دیگر هم باشد. شاید این در کارکرد مغز ماست که همه چیز را خط کشی کرده ایم.
- در کنار این خط کشی های جامعه، خانواده ها هم خط کشی های خود را دارند. مثلاً مادر خودش سیاه و سفید می پوشد و به بچه لباس رنگی می پوشاند. آیا این شیوه در بچه ها تناقض ایجاد نمی کند؟
مسلماً هم تناقض و هم تعارض ایجاد می کند. الان اگر کسی یک کمی لباس رنگی بپوشد فرهنگ سنتی، آن را یک کمبود می بیند و ممکن است به بیماری یا دگراندیشی متهم شود. مشکل ما این است که جامعه فشار می آورد که همگن و یونیفورم و یکصدا کار شود. دلیلش ساده است ما به تفاوت های فردی و تنوع آن پی نبرده ایم درحالی که دگراندیشی و دگربودن و تفاوت فردی لازم است. البته یکسانی در یک طیف طبیعی است، چون تناسب جزیی از هنر است و هارمونی جزیی از زیبایی شناسی. ذهن حاکم می خواهد همه چیز یکدست باشد. در ارتش یکدستی طبیعی است و برای همین لباس آنها یونیفورم و یکدست است. اما در بقیه جاها مسلماً باید تنوع رنگ باشد. چرا یکدستی در ارتش مهم است چون اگر کمی لباس اش عوض شود ممکن است رفتارش هم عوض شود. آنجا همه باید به صف بایستند و سوال هم نداریم و باید فرمانبرداری کند، این پادگانی است، ولی زندگی که پادگانی نیست.
- به فقر شادی اشاره کردید که بخشی از آن هم از فقر رنگ ناشی می شود، جوانان برای بروز هیجانات راه هایی را پیدا می کنند که خوشایند خیلی ها نیست. ناتوانی در بروز هیجانات چه مشکلاتی ایجاد می کند؟
در کودکی و در دوره بلوغ و جوانی بیشتر هیجان خواهی وجود دارد. جوان می خواهد برون فکنی کند و حتی خط قرمز را رد کند. جوان بودن که جرم نیست. جوان می خواهد یک جایی بلند بخندد. هیجان خواهی جزیی از مغز است و مغز هیجانات را تنظیم می کند. یعنی مغز تحریک می شود و پاسخ متناسب به تحریک می دهد و این علامت سلامتی است. حالا موقعی که محرکی نیست این جوان باید از درون تحریک بشود. اگر کسی الکی بخندد ما می گوییم دیوانه است. برای شادی باید علت داشته باشیم. یعنی سیستم هیجانی ما باید محرک داشته باشد. این محرک اگر وجود ندارد برخی چیزهای دیگر جایگزین می شوند مثل مواد مخدر و محرک های کالایی. امروز یک عده شاد می شوند که یک کیلو گوجه فرنگی با قیمت مناسب پیدا کنند. یعنی شادی هم دارد با ارزاق روزمره گره می خورد که یک روز ما هم نیمه به خیر گذشت. در حالی که باید شادی پایدار و دلخوشی و دلبستگی و همدلی در جامعه وجود داشته باشد. ما همدلی نداریم ما فردگرایی نداریم. ما خودمداریم. من که فقط برای خودم لباس نمی پوشم. یک کمی هم می خواهم در جامعه مطرح بشوم با یک رنگ و با یک لباس خاص. لباس پوشیدن جزء فرهنگ است.
- آقای دکتر به نظر می رسد در پوشش، به خصوص پوشش دختران جوان تغییراتی در فرم پیش آمده یعنی این موضوع هم واکنشی هیجانی است؟
دختران جوان می خواهند در سنین جوانی ابراز وجود کنند. این ابراز وجود در حال حاضر امکان پذیر نیست. از همین رو بیشتر به فرم پرداختند تا به رنگ. این لباس های تنگی که ما اینجا داریم در کمتر جایی وجود دارد. یعنی از انسان فقط پیکرش مطرح شده است. حتی این پیکر هم کافی نیست برای همین آرایش رسیده به جراحی بینی و پلاستیک و این چیزها. می دانید که آمار جراحی بینی در جوان ها و میانسالان در ایران بسیار بالاست.این یک نیاز کاذب است. آدم باید با خودش آشتی کند. باید در لباس خودش مستقر باشد. به اقتضای زمان، سن و شغل با وضع فرهنگی خو بگیرد. ولی اقتضای زمان و مکان این نیست که بینی عمل شود. این یک آسیب شناسی است. چند هفته پیش در یک دانشگاه خارجی بودم. ندیدم آنطور آرایش بکنند که متاسفانه در مراکز آموزشی خودمان رایج شده است. این یک نیاز کاذب است. ولی از کجا آمده؟ می خواهد خودش را مطرح کند. می خواهد بگوید که من هم هستم. به من هم یک نگاهی بکنید. انسان شیفته محبت است. شیفته این است که مطرح شود. ما انتظار داریم جوان ما بیاید و بگوید من همان هستم که شما می خواهید. در حالی که باید بگوید من همان هستم که هستم. لباس از موسیقی و بقیه چیزها جدا نیست. این واقعیت گریزی، دین گریزی و ایران گریزی است. این نتیجه نسل سوم است که داریم. یعنی با آنچه هست راضی نیست، باید بررسی کرد که چرا راضی نیست.بگذارید مثالی بزنم که چرا در غرب به شلوار لی روی آوردند؟ برای این که در زندگی غربی هم خط کشیده اند. راست باید بروید، چپ باید برگردید. بشر برای این که نمی خواهد همه چیز خطی باشد تنوع را انتخاب کرده است. شلوار لی خط ندارد، اتو ندارد. در عین حال رنگ آبی آن آرام بخش هم هست. وقتی جوان شلوار لی می پوشد احساس می کند که مثل بقیه نیست.
درست است که قرتی بازی در آن است ولی واقعیتش این است که یک فرهنگ است و جاذبه دارد. وقتی جوان آن را می پوشد احساس می کند یک کس دیگری است. نمی خواهد نïرم معمولی را که به او تحمیل شده قبول کند. ای کاش ما در قانون و ترافیک یکسان نگر بودیم. متاسفانه ما گفتیم که رفتارها یکسان بشود.
- بحث هایی در خانواده ها و جامعه جریان دارد که می گوید جوانان ما سربه راه نیستند. اشاره آنها به نوع موسیقی و نوع پوششی است که جوانان دارند، اما آیا ما موسیقی و لباس باب طبع جوانان تولید کرده ایم که می گوییم جوانان ما از دست رفته اند.
من هم فکر می کردم جوانان از دست رفته اند اما در زلزله بم خلاف آن را دیدم. جوانانی که فکر می کردیم حرف دیگری می زنند، تصویر واقعی خود را نشان دادند. عده یی از آنها صف کشیده بودند که خون بدهند و کمک کنند. آنجا دیدم که احساس همدلی و تعلق به یک خاک هنوز از بین نرفته که امیدوارم از بین نرود. قدیمی ها به گذشته به صورت نوستالژیک نگاه می کنند. هنوز صدای مخملی بنان برایشان مطرح است، خوب هم هست؛ باید آزاد باشند در انتخاب مسائل فرهنگی و هنری. ولی این یک گرایش است. در حالی که هنر باید پیشتاز باشد و غفلت زدایی کند نه این که واپس گرا باشد. قدیمی باید صیقل بخورد و روح زمان در آن دمیده شود و به آینده انتقال پیدا کند.
- این نگاه به موسیقی شاید برای بزرگسالان طبیعی باشد اما خیلی از جوانان هم موسیقی قدیمی گوش می کنند، دلیلش این است که ما بر اساس نیازهای آنها تولید نکرده ایم؟
بله تولید نکرده ایم. ما مثل کنسرو چیزی را به جوان داده ایم. در حالی که جوان باید آن را باز کند و دخل و تصرف کند و روحش را به آن بدمد و انتقال بدهد به آینده. این کار را نکرده ایم، برای همین جوانان ما واقعیت گریز شده اند. واقعیت برای آنها تلخ است. خیلی ها می گویند اصلاً ما چرا اینجا به دنیا آمده ایم. اگر از افزون طلبی طبقه شمال شهری بگذریم طبقه متوسط که زندگی معمولی دارند، حق دارند موقعی که فضا خالی است به یک چیزی بچسبند. چیزی که به آنها تحمیل می شود یکدست است، شادی هم که وجود ندارد. این جوان می خواهد شادی را تجربه کند که حق مسلمش است. فردوسی می گوید؛ چو شادی بکاهد بکاهد روان/خرد گردد اندر میان ناتوان. فردوسی هزار سال پیش از خرد صحبت می کند، در حالی که امروز عقلانیت رخت بربسته. عقلانیت فقط با دانش نیست. ما کسوف خرد داریم و در رفتارهای اجتماعی خردورزی نداریم. برای جوانان ما فضای ابراز وجود مهیا نیست. ما دائم گفتیم که فلان چیز قدغن است. فلان چیز ممنوع است، فلان چیز را نپوش و از فلان چیز حرف نزن. برای همین جوانان درست برعکس عمل کرده اند. اگر ما یک کم تفاوت های فردی را قبول می کردیم و اجازه می دادیم که خودشان انتخاب کنند، حتماً الان اینطور نبود.
- در این زمینه باز مشکلات دیگری هم هست. ما از ابتدا به جوانان اعتماد به نفس نداده ایم. مثلاً وقتی بچه یی کاری می کند ما به او می گوییم تو نبودی شیطان بود در واقع از او سلب مسوولیت می کنیم. یا از طرف دیگر دائم به جوانان می گوییم مگو، مپوش و.... ما اصلاً حاضر نیستیم که جواب نه بشنویم، همان نه مقدس؟
باید به بچه اشتباه کردن را یاد داد. تعقل یعنی پی بردن به خطاهای عقل. نباید دائم بگوییم که هر چیزی که می گوییم آن صحیح و درست است. بچه باید شک کند. شک ژرفاسنج دریای حقیقت است. بچه باید بحث کند و فکرش درگیر شود اما فعلاً فکر را تعطیل کرده ایم. بچه برای این که با مدرسه سازگاری پیدا کند باید همه را قبول کند و جای سوال ندارد. در حالی که پرسشگری جزیی از آموزش است. ما بر محفوظات تاکید داریم. ز گهواره تا گور کنکور بخوان؛ بعد هم لیسانس، بعد هم بیکار، بعد هم اعتیاد و بعد هم اگر پول داری برو خارج. در عین حال فرهنگ مدرسه و فرهنگ جامعه در ایران با هم تعارض دارند. در خانواده یک فرهنگی حاکم است در مدرسه یک چیز دیگر. بچه در مدرسه یک چیزی یاد می گیرد و در خانه تجارب دیگری پیدا می کند. ما بچه ها را چندشخصیتی بزرگ می کنیم. بنابراین باید فرهنگ خانواده تغییر پیدا کند. ژاپنی ها این کار را کرده اند. خانواده کوچک شده و مدارس و مراکز آموزشی بزرگ شده اند. خانواده های ما فقط برای جلسه اولیا و مربیان می روند مدرسه که کارنامه بگیرند و پول بدهند و این جور چیزها. هیچ ارتباط پویایی بین خانواده و مدرسه ما وجود ندارد. همه دنبال نمره و مدرک و قبولی در کنکور و... می گردند. مدرسه نوعی پادگان است. مدرسه گورستان استعدادهاست. یک نفر سوال بکند مشکل دارد. نه تنها جواب نمی شنود که ممکن است تنبیه هم بشود. همان هست که در کتاب هست. یعنی خط کشی کردیم و کلیشه یی عمل می کنیم. در حالی که خط اصولاً بد است. در یک طیف باید حرکت کرد. کودک باید نه بگوید، نه مقدس را. ما اسمش را جرات ورزی گذاشته ایم. جرات ورزی در ایران بسیار پایین است. ژاپنی ها و بعد هم چینی ها که دیدند جرات ورزی جوانان شان در مقابل اروپایی ها و امریکایی ها کم است، همه اش تعظیم می کنند و دست به سینه هستند، آمدند و تغییر دادند و گفتند که ما هم حرفی برای زدن داریم. ابراز وجود کردن، اعتراض کردن، بدون اضطراب سوال کردن و با جنس مخالف راحت بودن بخشی از چیزهایی است که زمینه آن را فراهم نکرده ایم، برای همین رفتارها نا بهنجار شده است. اگر ما رفتار هنجار را در جامعه تعریف کنیم آن وقت رنگ هم جای خودش را پیدا می کند. لباس هم جای خودش را پیدا می کند. مداخله نا بجای ما باعث شده که رفتارها انفجاری، ضداجتماعی و خشن شود.
- علاوه بر خانواده و مدرسه، رسانه ها هم هستند که نقش گسترده یی در زندگی دارند نقش آنها به خصوص تلویزیون در بروز این ناهنجاری ها چه اندازه است؟
تلویزیون مخاطب میلیونی دارد و باید الگو بدهد نه این که مروج دلقک بازی و فرهنگ لمپنی باشد. این رنگ هایی که تلویزیون نشان می دهد آنقدر تصنعی است که گاهی آدم حالت تهوع پیدا می کند. مردم تفریح ندارند برای همین در خانه می نشینند و تلویزیون می بینند ولی این وسیله نه تنها مشکلی را حل نکرده بلکه مروج نوعی لمپنیسم شده است. به تبلیغاتی که از تلویزیون پخش می شود نگاه کنید؛ از پفک و روغن نباتی گرفته تا بقیه. آرایش اطلاعات در آنها تهوع آور است. رنگ هایی که برای یک میزگرد تلویزیونی استفاده می شود و چینش آن آدم را گیج می کند. یا پررنگ است یا کم رنگ. واقعیت باید با شایسته ترین شکل رنگ آمیزی شود اگر پررنگ و کم رنگ شد بدتر از دروغ است. پررنگ و کم رنگ کردن کار هنری نیست. در حال حاضر تلویزیون بیشتر برای وقت صرف کردن است در حالی که باید غفلت زدایی کند و کمک آموزشی باشد. رسانه های دیگر نظیر مجلات هم وضع بهتری ندارند؛ پر هستند از عکس های هنرپیشه ها و ورزشکاران. مجلات خانوادگی هم چیزهای سطح پایین و مبتذل چاپ می کنند و از نیازهای روزمره مردم چیزی نمی نویسند. به یک سنگ می توان فرهنگ داد. یک چوب را می شود تربیت کرد اما در این مجلات هیچ فکر بدیعی وجود ندارد فقط کاغذ حرام می کنند. ما باید مهارت های اجتماعی را پیش از مدرسه یاد بدهیم، خانواده کافی نیست. البته خانواده را هم باید درگیر کنیم. اگر آنها را درگیر نکنیم آموزش مهارت های سالم پیش مدرسه در خانه خنثی می شود، چون دوباره مادربزرگ یک چیزهایی در مغزش می کند که همه بر باد می رود. بعد دوره آغازین مدرسه مهم است. بعد هم رسانه ها هستند. باید شعاع اعتماد گسترش داده شود. فراتر از جریان های زندگی روزمره ما هنوز باید آزمایشگاهی و در قالب NGOها کار کنیم. انجمن هایی با حضور مردم برای دانش آموزان، سالمندان، حمایت از حقوق کودکان و... درست کنیم. ما برای مردم نمی توانیم نسخه بپیچیم. آن دوران گذشت که از تلویزیون نصیحت کنیم. برای ارتقای فرهنگ، خود مردم باید از طریق NGO ها پیشتاز شوند، نه این که به زبان مردم حرف بزنیم. به زبان مردم حرف زدن ساده است ولی عوام فریبی است. باید زبان و آرایش اطلاعات صیقل خورده و اصالت پیدا کند.
- اما غیر از تلویزیون و رسانه ها مشکلات دیگری هم وجود دارد. زندگی در آپارتمان های سیمانی باعث شده که بچه ها نتوانند آن طور که باید بزرگ شوند و تجربه های زندگی را بیاموزند.
درست است. چندی پیش یک بررسی ساده در یک برج انجام دادم تا ببینم در این برج چند بچه زندگی می کنند. در این بررسی متوجه شدم که در داخل هر برج برای هر بچه دو متر و چند سانتی متر فضا وجود دارد. بقیه اش آهن پاره است. در حالی که بچه باید فضا داشته باشد. بیرون برج هم باید فضایی باشد پر از شن و ماسه که بچه با آن بازی کند. هر هفته هم باید این شن و ماسه جایگزین بشود تا هم تنوع داشته باشد و هم عفونت ایجاد نکند. بازی حق مسلم بچه است. بچه باید بتواند آنجا جیغ بزند. بتواند دیگری را ببیند، با او گلاویز بشود. ما هم بر این ارتباط سالم نظارت کنیم و یک جاهایی هم دخالت کنیم. ارتباط انسانی و همدلی را می توان یاد داد. ما اینها را یاد نمی دهیم. در برج این اتفاق نمی افتد. در برج ارتباط نیست، تماس است. ارتباط اثرگذاری و اثرپذیری است.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب جوان و بزرگسال از نظر افکار و تمایلات (دوره سه جلدی)

کتاب جوان و بزرگسال از نظر افکار و تمایلات (دوره سه جلدی)

جوان و بزرگسال، عنوان کتابی است، از مجموعه گفتارهای مرحوم استاد فلسفی(ره) که توسط دکتر حسین سوزنچی تلخیص شده و به همت پژوهشکده باقرالعلوم(علیه السلام) برای اولین نوبت در بهار 1385 در تیراژ 3 هزار نسخه چاپ و منتشر شده است... این کتاب دارای پیش گفتار و 20 سرفصل می باشد؛ که در آن، راجع به عمده تفاوت های جوانان و بزرگسالان مطالبی بیان شده است. نویسنده سعی بر آن داشته تا اهمّ سخنان مرحوم استاد فلسفی(ره) در موضوعات امیال، تکریم شخصیت، احساس حقارت و ناسازگاری در میان سالان و کهن سالان، روابط این دو گروه اجتماعی، تعدیل تمایلات و غریزه جنسی، برتری طلبی، اقتصاد در خانواده و اجتماع، تمدن صنعتی و اخلاق نسبی و ...
کتاب سیری در سیمای جوانان

کتاب سیری در سیمای جوانان

این کتاب آسیب شناسی دوره جوانی و راه كارهای نوین تربیتی با توجه به نقش مهم و سرنوشت ساز جوانان در جامعه را به بحث گذاشته شده است.
کتاب هویت دینی جوانان

کتاب هویت دینی جوانان

این کتاب به مسئله دین و دینداری جوانان و نوجوانان و آسیب شناسی تبلیغ دینی و دین داری در جامعه و تبلیغ دینی برای جوانان پرداخته است.

جدیدترین ها در این موضوع

مرز رفاقت و خصومت

مرز رفاقت و خصومت

وجود دوست برای انسان یک ضرورت است و آدمی می‌باید در زندگی برای خود دوستانی برگزیند و از آن‌ها در امور دینی و دنیایی‌اش استفاده کند و باید با آن‌ها صمیمی باشد.
No image

مقابله با فساد اداری

یکی از بیماری‌ها و معضلات جوامع کنونی، موضوع فساد است.
سلوک فردی و اجتماعی حاکمان

سلوک فردی و اجتماعی حاکمان

در شماره‌های پیشین درمورد ماهیت حکومت و اهداف آن که عبارت بودند از تامین عدالت، امنیت، رفاه و تربیت در جامعه، صحبت به میان آمد در این شماره به تبیین رفتار مطلوب حاکمان در زمینه شخصی و اجتماعی باتوجه به خطبه‌ها و نامه‌های امیرالمومنین(ع) در نهج البلاغه پرداخته شده است.
زیارت عاشورا؛ قرب آمیز و قیام انگیز / قسمت پنجم

زیارت عاشورا؛ قرب آمیز و قیام انگیز / قسمت پنجم

بسم الله الرحمن الرحیم: هذا ما اوصی به الحسین بن علی بن ابیطالب الی اخیه محمد المعروف با بن الحنفیه.....
هدف نهایی هنر؛ رسیدن به رستگاری

هدف نهایی هنر؛ رسیدن به رستگاری

هنر دینی یک سفر تمثیلی از عالم محسوس به عالم روحانی است

پر بازدیدترین ها

رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
No image

دیدگاه قرآن درباره ستم پذیری و ستم ستیزی

رخداد بزرگ و بی‌مانند کربلا که اوج سعادت ها و شقاوت هاست، دربردارنده آموزه‌های بسیاری است.
نیکی به دیگری، نیکی به خود است

نیکی به دیگری، نیکی به خود است

در فرهنگ اسلامی ایرانی این معنا جا افتاده است که «هر چه کنی به خود کنی؛ گر همه نیک و بد کنی»، یا «تو نیکی کن و در دجله انداز؛ که ایزد در بیابانت دهد باز».
حکمت دعا از زبان مولانا

حکمت دعا از زبان مولانا

مولانا حقیقت حکمت را به زبان ساده و شعر بیان کرده است. از این رو باید سخنان بزرگانی چون مولانا را بخوانیم تا به راز قرآن پی ببریم.
سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

سخاوت و بخشش آرامشی برای خود، آسایشی برای دیگران

بخشش یکی از خصلت‌ها و فضایل خوب و زیبای انسانی است.
Powered by TayaCMS