بانویي به حضور رسول خدا
(صلي اللّه عليه و آله) آمد، و از شوهرش شكايت نمود، پيامبر (صلي اللّه عليه و
آله) فرمود: شوهرت را نمي شناسم، سپس فرمود: راستي همان كه در چشمش سفيدي هست ؟!
بانو
در عين آنكه از شوهرش شكايت كرده بود، ولي حاضر نبود كه به شوهرش نسبت نقص بدهند،
لذا فوري عرض كرد: نه شوهرم چشمهاي سالمی دارد، و سفيدي در چشمش نيست.
پيامبر (صلي اللّه عليه و آله ) فرمود: آيا دور
سياهي چشم را سفيدي قرار نگرفته؟ او عرض كرد: آري چشم همه مردم چنين است. پيامبر
(صلي اللّه عليه و آله) فرمود: منظور من همين است. پيامبر (صلي اللّه عليه و آله )
از اين طريق ، زن عصباني را خوشحال كرد، و سپس مطالبي به او فرمود تا به آغوش گرم
خانواده برگردد و با شوهر خود سازگار باشد.
پيامبر (صلي اللّه عليه و آله ) گاهي شوخي ميكرد،
ولي شوخي آن حضرت مطابق حق بود و در عين آنكه درس صداقت را مي آموخت، دلها را نرم
مي كرد و راهگشاي مشكلات مردم مي شد.
*
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی