نویسنده: محمود حیدری آقایی
در تحلیل و بررسی زمینهها و شرائط زمانی، مکانی، اوضاع سیاسی و اجتماعی حادثه ساز عاشورا فهم دقیق و صحیح در گرو زمان شناسی حادثه عاشورا است که به شناخت گستره و رمزگشایی از رازهای سر به مهر آن میانجامد.
بهترین راه برای نیل به مقصود، کلام حضرت ابی عبدالله(ع) است که حضرت فرمودند:
«انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و استمرت حذاء و لم یبق منها الاصبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل، الاترون ان الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه» (لهوف/112).
امام فرمودند: ای مردم! حوادثی را که برای ما پیش آمده است میدانید، همانا چهره دنیا دگرگون شده، زشتی آن نمایان و نیکیهای آن پنهان شده است، دنیا با شتاب در حال رفتن است و فقط مقدار کمی به اندازه ته مانده ظرف غذایی از آن باقی مانده است. آیا نمی نگرید که به حق عمل نمی شود و کسی از باطل نهی نمی کند؟
و نیز فرمودند:
«... الاو ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفیء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر».
یعنی بدانید که ایشان (امویان) طوق بندگی و اطاعت از شیطان را برگردن انداخته، فرمانبرداری از خدای رحمان را وانهادند و فساد را آشکار کردند و احکام را تعطیل و در بیت المال تصرف کردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردند و (در این شرائط) من سزاوارترینم به این تغییر.
قرآن و تحولات اجتماعی
در قانون و قاموس قرآن، تغییرات اجتماعی و انقلابها کاملا نظاممند هستند و بر اساس قاعده علی و معلولی و اسباب و مسببات شکل میگیرند. اساسا اعتقاد به جبر و تغییرات اجباری مردود و مطرود است. چنان که قرآن با تاکیدات زیاد و به صورت استمرار و نفی دائمی میفرماید:
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (رعد/11)
«ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم». (انفال/35)
یعنی خداوند از سر جبر تغییری را رقم نمیزند تا مردم خودشان دست به تغییرات بزنند.
علل و عوامل تحولات اجتماعی
با بررسی تحولات و تغییرات اجتماعی و اثبات عدم جبری بودن تغییر، باید به «عامل و یا عوامل تغییر» بپردازیم. هر قیام و انقلابی بسته به علل و عواملی است در این مقام در صدد برشمردن آنها نیستیم بلکه به مهمترین آنها میپردازیم؛
یکی از مهم ترین عوامل، وجود حاکمان و سیاست و عملکرد آنان است. تعابیری چون؛ «الناس علی دین ملوکهم» و «اذا تغیر السلطان، تغیر الزمان» و همینطور «اذا تغیرت نیه السلطان، تغیر الزمان» و نظیر این که امام حسین(ع) از زبان رسول خدا(ص) فرمودند:
«من رای سلطانا جانرا مستحلالحرم الله، ناکثا لعهدالله، مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقا علی الله ان یدخله مداخله»
هر که حاکم ستمگری را دید که حرامهای الهی را حلال کرد و عهد و پیمان با خدا را شکست و مخالفت سنت پیامبر(ص) عمل کرد بر مردم ظلم کرد و با قول و فعل در صدد تغییر برنیاید، سزاوار است خداوند او را با آن ستمگر در یک عذاب داخل کند.
از آنجایی که وظیفه حاکم و خلیفه صیانت از دین و احیای سنت و ضمانت اجرای دستورات خداوند است، پس اگر کوتاهی و تعدی از حاکمان صورت پذیرد، این رویه از راس هرم به سمت قاعده تنزل کرده و به مردم تسری میکند و فساد و تباهی همه جا را فرا میگیرد. این مثل را در ذهن تداعی میکند که:
«اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
در آوردند غلامان او درخت از بیخ»
آنگاه از کارگزاران و رعیت تحت امر او چه انتظاری است؟!
عامل دیگر مردماند. در جایی دیگر فرمودند:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون».
یعنی مردم بردگان دنیایند و دین لقلقه زبانشان است بر مدار معاش میچرخند و هنگامی که به بلاو گرفتاری آزموده میشوند دینداران اندکند.
امیرالمومنین و امام مجتبی (علیهما السلام) نیز از نامردمان گلهها داشتند و خود کشته جهل و حماقت مردم شدند.
«فردا که بر من و تو بوزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست»
روزگاری امیرالمومنین(ع) مردم سست عنصر کاهل وظیفه نشناس را چنین خطاب فرمود:
«یا اشباح الرجال و لاالرجال»
(خلاصه اش یعنیای نامردان). حضرت سیدالشهداء(ع) نیز فرمود:
ای پیروان آل ابی سفیان اگر دین ندارید و از آخرت نمی هراسید، آزادمرد باشید.
از موضع گیری برخی از یاران رسول خدا(ص) در زمان پیامبر و پس ازاو، این انحراف و کجی معلوم و شکاف عمیق میان ارزشهای دینی و مردم با احیای رسوبات جاهلی در میان جامعه قابل پیش بینی بود چنانکه این تغییر و تحولات فکری، سیاسی- اجتماعی از سوی رسول خدا(ص) پیش گویی شده و فرموده بودند: بعد از شصت سال کسانی باشند که نماز را ضایع و شهوات را پیروی کنند و بزودی کجی و انحراف رخ خواهد داد. در این فرمایش ملاکهای ارزشی و ضدارزشی و دگرگونی نامیمون و نامبارک اجتماعی به وضوح روشن است، چنانچه به گواهی قرآن در امتهای گذشته نیز همین پسرفت و تنزل و انحطاط دینی و اخلاقی رخ داده بود. (مریم/95)
چیستی عاشورا؟
لازم است در ادامه بحث به بررسی این دو عامل «حکام و مردم، و راعی و رعیت» با آشنایی و شناخت عاشورا و معاویه و یزید و مردم بپردازیم.
عاشورا فراتر از کلمات و واژه هاست. عاشورا یک کلمه نیست، یک فرهنگ و یک فرهنگنامه است که بسیاری از کلمات و معانی را در دل خود جای داده، بسیاری از مفاهیم در درون آن متولد شده، گروهی معنای جدیدی یافته، کثیری از واژگان در آن رنگ باختهاند و برخی از کلمات و معانی با انتساب به عاشورا حیات ابدی یافتند و جاودانه شدند. آنچه در ذیل از نظرتان میگذرد امثلهای از بسیار است: عاشورا یعنی؛ شور، شعور، شعر، رجز، ایمان، ابهت، فخر، جلال، جمال، اخلاص، وفا، عهد، پیمان، ایثار، توبه، گذشت، ادب، آداب نبرد، شجاعت، شهامت، شهادت، مظلومیت، معصومیت، حنجره، عطش، خون، عشق، غربت، خیمه، خلخال، گوشواره، طفل، زن، حماسه، نوح، نوحه، گریه، شیون، نماز، دعا، عبادت، ذکر، قرآن، تهجد، حجاب، حیا، امر به معروف، نهی از منکر، سیره، سنت، شیعه، محبت، غیرت، صلابت و... کربلاء و عزت. کما اینکه سلسلهای از کلمات و مفاهیم در صحنه عاشورا رنگ باختند و طبل رسوایی شان به صدا درآمد و ابد الآباد ننگ به پیشانی ماندند نظیر؛ قدرت، بیعت، ظلم، خدعه، فریب، ترس، سپاه، سیاهی لشگر، شمشیر، خنجر، نیزه، تیر سه شعبه، سنگ، نعل، نی، قتل صبر، کف، سوت، هلهله، تهمت، غارت، اسارت، خوارج، فتح، تشت، تنور و... کوفه و ذلت.
عاشورا تجلی و ظهور آرمان همه انبیاء الهی و حرکتی انقلابی و ستم ستیز و ظالم سوز و ایثارگرانه و از سر عشق و شور و فناء و فدای خود و همه تعلقات دنیایی برای خدا و حرکتی اصلاحی برای تحقق حکومت عدل و عده الهی است.
شرط ورود به گودال قتلگاه، سر بریدن نفس دنیا خواه بر سر دو راهی بیعت و ذلت بود. همان که امام فرمود:
«مثلی لایبایع مثله»
انسانی مثل من با همچو یزید بیعت نمیکند و فرمود
«هیهات منا الذله »
امام در مدینه خطاب به مروان در پاسخ برای بیعت با یزید فرموده بود:
«و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید»
یعنی زمانی که امت اسلامی به حاکمی چون یزید تن دهد باید فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظی کرد.
زمینههای بروز حادثه عاشورا
زمینههای بروز و ظهور عاشورا به دوران نیم قرن پس از رحلت رسول خدا(ص) و سنگ بدعتهای کج نهاده به دست حاکمان از آن جمله شخص معاویه بر میگردد. اما مجتبی(ع) فرمودند:
«انما الخلیفه من سار بسیره رسول الله و عمل بطاعته و لیس الخلیفه من دان بالجور و عطل السنن و اتخذ الدنیا ابا و اما، و ان ادری لعله فتنه لکم و متاع الی حین»
این فرمایش امام حسن(ع) هنگام پذیرش صلح است که جایگاه خلیفه و عملکرد معاویه را برای مردم روشن میکند و میفرماید:
«همانا خلیفه کسی است که سیره رسول خدا(ص) را انجام داده، طاعت او را بکار بندد، نه آنکه بر جور و ستم باشد و سیره و سنت را تعطیل کند دنیا را پدر و مادر بگیرید و چه میدانیم شاید (این صلح) آزمایشی برای شما و متاع اندکی برای معاویه باشد.
معاویه در حقی با من به نزاع برخاست که از آن من بود و من به خاطر صلاح امت و جلوگیری از خونریزی آن را ترک کردم.»
ایشان از قلت یاران و کثرت شبهات و شایعه پراکنی و نیرنگ معاویه سخن راندهاند. امام حسین(ع) فرمودند:
«فلعمری، ما الامام الا الحاکم بالکتاب القائم بالقسط، الداین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله. و السلام»
امام در پایان نامهای خطاب به کوفیان که جناب مسلم را به آنان معرفی کرده، فرمود:
پس قسم به جان خودم، که امام نیست مگر حکم کننده به قرآن و برپاکننده عدالت و استوار به دین حق و جانش را برای خدا نگه دارد و السلام. (العیون العبری/43)
معاویه خلافتی را پی گرفت و استوار کرد که ویژگیهای مهمی داشت و شالوده نظام و اندیشه سیاسی امویان تکیه بر ارکانی داشت که هیچ شباهتی به حکومت پیامبر نداشت و از اندیشه ناب سیاسی اسلام فرسنگها دور بود. اندیشه، سیاست و استراتژی امویان در یک نگاه کل نگر اینگونه است:
1- اسلام زدایی و تحریف معارف دینی
2- بدعت گذاری
3- حذف اهل بیت(ع)
4- سب و دشنام و ترویج لعن بر امیر المومنین(ع)
5- کینه و عداوت آنان با آل علی(ع)
6- عوام فریبی و انتساب خویش به رسول خدا (ص)
7- کشتار دسته جمعی مسلمانان و سرکوب آنان در شهرها
8- دستگیری، حبس، کشتن چهرههای درخشان و انقلابی و آگاه و هواداران اهل بیت(ع)
9- محروم کردن شیعیان از مناصب سیاسی و حقوق اجتماعی و اقتصادی
10- ترویج فرهنگ جبر و سکوت و تسلیم
11- انحصارطلبی سیاسی
12- غارت بیت المال و صرف آن در راه منافع و امیال شخصی
13- اشاعه فساد و فحشا و ترویج شراب و شهوت و قمار
14- احیای سنتهای جاهلی و رجعت به اشرافیت قبیلگی جاهلیت
15- احیای عصبیتهای قومی و مفاخرات قبیلگی
16- تاسیس سلطنت عربی به جای خلافت اسلامی
17- پی ریزی خلافت موروثی و جانشینی یزید
18- بیعت گرفتن اجباری از مردم و سران قبایل برای یزید
19- بکار گماردن عناصر نالایق و فاسد تنها به دلیل اموی بودن
20- حیله گری و تزویر و تبلیغات دروغین
21- جعل حدیث و فضیلت تراشی برای برخی از صحابه.
22- تجمل گرایی
آنچه گذشت بازتاب مهمی در جامعه اسلامی داشت و از سوی اندکی از خواص در حجاز و مدینه مورد اعتراض واقع شد. برخی از مخالفان و معترضین به سیاستها و عملکردهای معاویه و امویان را کشتند و از مواضع خود بازنگشتند، بلکه بر آن پای فشردند.
امام طی نامهای اعتراض آمیز به معاویه، برخی از عملکردهای وی را نکوهیده و به سختی سرزنش کرد کشتن حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و استلحاق زیاد و انتساب فرزندی وی به ابی سفیان از آن جمله است. (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)/ 682- 290) و نیز در استخلاف و جانشینی یزید سخت و مکرر اعتراض کرده، خصوصیات اخلاقی زشت وی را برشمرد. (پیشین، و فرهنگ/ 292) حتی در مجلسی در پاسخ معاویه برتری خود را بر یزید یادآور شده و پیشنهاد نامزدی خویش را برای خلافت پس از معاویه، مطرح میکنند، که معاویه نپذیرفت و اصرار بر بیعت گرفتن برای یزید داشت. (فرهنگ/ 792-892)
در جایی دیگر معاویه، امام را به خاطر ازدواج حضرت با کنیزش سرزنش کرد. امام فرمود: کنیزم را آزاد کردم براساس سنت رسول خدا(ص) با او ازدواج کردم، و بدان هیچ شرافتی از شرافت رسول خدا(ص) و هیچ پیوندی از پیوند با او برتر نیست و... پس بر هیچ مسلمانی، هیچ گونه سرزنشی جز در گناه نیست و سرزنش تو، فقط جاهلیت (و فرهنگی جاهلی) است. (فرهنگ/ 382 و 482)
صراحت لهجه امام در پاسخ معاویه و اعتراض به او از این قرار است. معاویه در همان سالی که حجر بن عدی و یاران او را کشت، حج کرد و امام را دید و گفت: آیا با خبر شدی با حجر و یاران او و شیعیان پدرت چه کردیم؟
امام فرمود: با آنان چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم و کفن پوشاندیم و نمازشان گزاردیم. امام حسین(ع) خندید و فرمود: ای معاویه! آنان خصم تواند؛ ولی ما اگر پیروان تو را بکشیم، آنان را کفن نمی پوشانیم و نماز نگزاریم و دفن نکنیم (که مسلمان نیستند). (فرهنگ/ 682)
مشروعیت و مقبولیت سلطنت امویان
دو استراتژی مهم و اساسی خلافت اموی عبارت بود از جعل مشروعیت و تحمیل مقبولیت؛ به این معنی که معاویه که خود و امویان را تنها خویشان و اقربای رسول خدا(ص) معرفی کرده بود، سابقه صحابی بودنش گرچه اندک بود و نیز مردم را به دلیل قرابت قریبه به پیامبر و با استناد به حق خلافت برای قریش، متقاعد و رقبای غیرقریشی را حذف کرد و با ترویج اعتقاد به جبر، خلافت را عطیه الهی پنداشته و هواداران اموی و شاعران مدیحه سرای آنان با تبلیغات گسترده برای حاکم، جایگاه خلیفه اللهی ترسیم کرده و برای حاکم هالهای از جلالت و قداست ساخته و اعتراض و مخالفت با آن را حرام و مستوجب عقاب دانسته، مردم را به سکوت و تسلیم مجبور میکردند. جبریگری در خلافت یعنی خدایی بودن حکومت امویان و خویشتن را اوصیای خداوند بر بندگان و اولیای او در زمین پنداشتند. آنان به اراده خداوند حکم میرانند و به خواست و مشیت او در امور دخل و تصرف میکردند. این بُن مایه اندیشه سیاسی در مشروعیت بخشی به خلافتی بود که بر تزویر استوار گشته بود.
معاویه خود را خونخواه عثمان خواند و خلافت را سهم الارث خویش از ماترک عثمان دانسته، میگفت عثمان با رای شورا به خلافت رسید و همان خلافت به من منتقل شد. او در یکی از سخنرانیهایش برای مردم مدینه، اعتراف کرد که «وی از طریق انتخاب امت و اجماع و پذیرش و رضایت آنان به مقام خلافت نرسیده بلکه در این راه به جنگ متوسل شده تا آن را به چنگ آورده است.» او گفته است: «به خدا سوگند من خلافت را با میل و رضایت شما به دست نیاوردم، بلکه در راه به دست آوردنش با شمشیرم با شما جنگیدم». او مردم را با تهدید، تطمیع، تحقیر، تحمیر، و با استبداد و استثمار و با ضرب زر و زور و حربه کارساز تزویر و فریب و تبلیغات گسترده و عوام فریبی به سکوت و تسلیم مجبور کرده و مخالفان را از سر راه برمی داشت. طوری کار کرده بود که مردم اطاعت از خلیفه را بر خود لازم و مخالفت با او را حرام و حتی خاطی را مهدور الدم میدانستند. این همان تحمیل مقبولیت خلافت بر مردم است.
قیام و نهضت حسینی؛ چگونه، از کی و از کجا؟
در شرایط موجود- پس از انعقاد قرار داد صلح و آغاز خلافت اموی به صورت رسمی- احتمال تغییر و احتمال اثربخشی و پیروزی بر جریان حاکم و براندازی طاغوت چه میزان امید بخش است؟ آیا به صرف این احتمالات ضعیف میتوان علم مبارزه را برافراشت؟ روی چه میزان از مردم ایالات و ولایات میتوان حساب کرد؟ باید شرایط جدیدی را انتظار داشت. با مرگ معاویه و روی کار آمدن یزید که طبل بیکفایتی و بیلیاقتی و فسق و فجورش نواخته شده و طشت بی لیاقتی اش از بام افتاده بود و عدم مقبولیت او نزد مردم، این همان شرایط جدید بود.
امام در پاسخ نامه معاویه نوشت: تو در نامه خود آوردهای «این امت را به آشوب و فتنه بر مگردان» من برای این امت، فتنهای بزرگتر از فرمانروایی تو بر آنان، سراغ ندارم و آوردهای که: «در کار و اندیشه خود و دین خود و امت محمد(ص) باش.» به خدا سوگند! من هیچ کاری را برتر از پیکار با تو، نمیشناسم؛ اگر آن را انجام دهم، برای تقرب به خداست و اگر انجام ندادهام، برای دینم از خدا آمرزش میطلبم. (فرهنگ/290)
امام به هر دو عامل تغییر پیش گفته توجه داشته و هم حاکم را مذمت کرده و منقصتش را فاش میکرد و هم مردم را ارج نهاده و به دعوتشان توجه میشود. حرکتی که از مدینه پیش و پس از مرگ معاویه شروع میشود و از حجاز تا عراق گسترده میشود و امام در راه عراق است که باز مردمی که در بیعت امام بودند جا زدند و به گفته فرزدق آنانی که دلهایشان با امام بود شمشیر بر امام کشیدند و این تغییر سیاسی، اجتماعی را جوری دیگر رقم زدند و حادثه عاشورا بوجود آمد. امام در سخنانی که آوردیم حاکم و حکومت اموی را تخطئه فرمودند و عدم شایستگی بر تصدی امور مسلمانان را آشکارا فریاد زدند و مردمی را که با مرگ معاویه فرصت را مناسب برای بیعت با امام میدیدند اجابت فرمودند. اما دست خیانت و بیعت شکنی و عافیت طلبی نااهلان و قهر و غلبه امویان ورق را برگرداند و شد آنچه نباید میشد.
امام فرموده بود من برای امر به معروف و نهی از منکر و احیاء و اجرای سنت رسول خدا(ص) و شیوه امیرالمومنین علی(ع) قیام کردم و سپس فرمودند: هر که جان بر کف و سرباز است با من همراه شود و «هر که ندارد هوای ما- ره گیرد برون رود از کربلای ما». دیدیم که یارانش چه پاسخ دادند و امثال نافع بن هلال گفت:
«والله ما کرهنا لقاء ربنا و انا علی نیاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک.» (لهوف/ 211)
به خدا سوگند؛ ما از مرگ ناخرسند نیستیم و همانا بر نیت هایمان و بصیرت و آگاهیهایمان هر که را که دوست شما باشد دوست داریم و هر که را دشمن شما باشد دشمن میداریم.
پایه و مایه نهضت عاشورا بر بصیرت اهالی ایمان و بی بصیرتی سست عنصران است.
امام هدف را معلوم و نشانه گذاری کرده بود و فرموده بود در چنین شرایطی
«لیرغب المومن فی لقاءالله محقا، فانی لااری الموت الاسعاده و الحیاه مع الظالمین الابرما» (لهوف/ 211)
واجب است که مومن (در چنین شرایطی) با جان و دل مشتاق دیدار پروردگارش باشد، همانا که من مرگ را سعادت و زندگی با ظالمان را جز خواری و ذلت نمیدانم.
آثار و پیامدهای این نهضت از همان ظهر عاشورا نمایان شد و امام حسین(ع) با کشته شدن، احیاء بلکه جاودانه شد و این شعر تداعی میشود که؛
آینه گر بشکند صدها چو خود آیینه است
خرد گشتن را نباشد هیچ ملال بر آینه
سنگ را سازش چرا؟! چون عاقبت آیینه است.