دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

هنر اسلامی و جامعه مدرن (2)

No image
هنر اسلامی و جامعه مدرن (2)

هنر قدسي ، هنر سنّتي ، هنر معنوي، هنر ديني ، هنر اسلامي، جامعه مدرن، هنر مدرن، هنر مسيحي

همايون همتي

تَبْکی وَقَدْ ذَکَرَتْ عُهُوداًبِالْحِمی‌' بِمُدافِعَ تَهْمی‌ وَلَمْ تَتَقَطّعِ

کبوتر شریف‌ و ارجمند روح‌ از آستان‌ بلند و درگاه‌ الهی‌ به‌ زمین‌ پست‌ تن‌ خاکی‌ آدمی‌ فرود آمده‌ و همنشین‌ این‌ تن‌ تیره‌ی‌ مادی‌ شده‌ و به‌ درد فراق‌ و دوری‌ از کوی‌ دوست‌ مبتلا گشته‌ و نالان‌ و مویان‌ پیوسته‌ راه‌ خلاصی‌ از این‌ محنت‌آباد تیره‌ی‌ طبیعت‌ و عروج‌ به‌ آستان‌ جانان‌ را می‌جوید. او همنشین‌ پاکان‌ عالم‌ بالا و فرشتگان‌ الهی‌ بوده‌ است‌، ولی‌ اکنون‌ مقیم‌ و ساکن‌ این‌ «خراب‌آباد» شده‌ و رسالت‌ هنر اسلامی‌ در این‌ است‌ که‌ غفلت‌زدا باشد و نگذارد این‌ شعله‌ و خاطره‌ی‌ مقدس‌ و آن‌ «عهد نخستین‌» از یاد آدمی‌ برود و خاموش‌ شود، بلکه‌ آتش‌ این‌ درد مقدس‌ را همواره‌ فروزان‌ نگه‌ دارد و آدمی‌ را برای‌ رجوع‌ به‌ اصل‌ مهیا و مشتاق‌ سازد. بشر غفلت‌گرفته‌ی‌ امروز، سخت‌ محتاج‌ این‌ یادآوری‌ و تذکر عهد است‌ و رسالت‌ سنگین‌ هنرمندان‌ مسلمان‌ در همین‌ آماده‌سازی‌ و بیدارگری‌ و آشتی‌ و آشنایی‌ آدمی‌ با خدا است‌.

پیام‌ معنوی‌ هنر و کارکرد معنوی‌ مهم‌ آن‌ همین‌ است‌: زنده‌ نگه‌داشتن‌ آرمان‌های‌ والا و هدف‌ حیات‌ و ارتباط‌ بشر با خدا در روزگار مرگ‌ ارزش‌ها و هجوم‌ و غلبه‌ی‌ مادیگری‌، ددمنشی‌ و اهرمن‌خویی‌ و بدسگالی‌؛ احیای‌ روحیه‌ی‌ ایثار در روزگار سودپرستی‌ و بهره‌کشی‌ و سرمایه‌سالاری‌؛ هدفمندساختن‌ زندگی‌ در مقابل‌ امواج‌ سهمگین‌ پوچ‌انگاری‌ و الحاد و دورشدن‌ از خدا؛ و به‌ گفته‌ی‌ حافظ‌ به‌ انسان‌ غافل‌ این‌ روزگار بیاموزد که‌:

رندی‌آموز و کرم‌ کن‌ که‌ نه‌ چندان‌ هنر است‌ حَیوانی‌ که‌ ننوشد مَی‌ و انسان‌ نشود!

در تحقیقات‌ مربوط‌ به‌ هنر اسلامی‌، حدیث‌ «حُبّ جمال‌» [1] و حدیث‌ «کنز مخفی‌» [2] معمولاً مورد استناد هنرپژوهان‌ قرار گرفته‌ است‌ که‌ خدا زیبا است‌ و زیبایی‌ را دوست‌ دارد و نیز گنجی‌ نهفته‌ بود و دوست‌ داشت‌ تا شناخته‌ آید؛ پس‌ موجودات‌ را آفرید تا شناخته‌ آید. مضمون‌ این‌ دو حدیث‌ افزون‌ بر بُعد زیبایی‌شناختی‌، دارای‌ ابعاد هستی‌شناختی‌ نیز هست‌ و به‌گونه‌ای‌ تفسیر داستان‌ آفرینش‌ و نسبت‌ خدا با انسان‌ و عالم‌ مخلوقات‌ است‌. چنین‌ مضامین‌ ژرف‌ و هنرمندانه‌ای‌ بوده‌ است‌ که‌ مایه‌های‌ اصلی‌ هنر اسلامی‌ و هستی‌شناسی‌ خاص‌ آن‌ را تشکیل‌ داده‌ است‌. به‌ مثل‌ شیخ‌ محمود شبستری‌، عارف‌ دیده‌ور مسلمان‌، در منظومه‌ی‌ گلشن‌ راز زیبایی‌ عالم‌ را همچون‌ خُمخانه‌ای‌ به‌ تصویر کشیده‌ که‌ همه‌ی‌ موجودات‌ و خم‌های‌ آن‌ مست‌ از مَی‌ اَلَست‌اند:

همه‌ عالم‌ چو یک‌ خُمخانه‌ی‌ اوست‌ دل‌ هر ذرّه‌ای‌ پیمانه‌ی‌ اوست‌

خرَد مست‌ و ملائک‌ مست‌ و جان‌ مست‌ هوا مست‌ و زمین‌ و آسمان‌ مست‌

چه‌ چشم‌انداز زیبا و عارفانه‌ای‌ در این‌ ابیات‌ ترسیم‌ شده‌ است‌ که‌ می‌تواند بُن‌مایه‌ی‌ یک‌ تابلوی‌ نقاشی‌ دل‌انگیز باشد. یا شاعر عارف‌ مشرب‌ پرآوازه‌ی‌ فارسی‌زبان‌ ما عبدالرحمان‌ جامی‌ در شرح‌ فشرده‌ای‌ که‌ بر ابیات‌ آغازین‌ کتاب‌ مثنوی‌ نگاشته‌، ماجرای‌ خلقت‌ و آغاز وجود و نسبت‌ خدا با موجودات‌ را چنین‌ به‌ تصویر کشیده‌ است‌ که‌ انصافاً بسیار ذوق‌آمیز و هنرمندانه‌ است‌:

حبّذا روزی‌ که‌ پیش‌ از روز و شب‌ فارغ‌ از اندوه‌ و آزاد از طلب‌

متحد بودیم‌ با شاه‌ وجود حکم‌ غیریت‌ به‌کلی‌ محو بود

بود اعیان‌ جهان‌ بی‌ چندوچون‌ ز امتیاز علمی‌ و عینی‌ مصون‌

نی‌ به‌ لوح‌ علمشان‌ نقش‌ ثبوت‌ نی‌ ز فیض‌ خوان‌ هستی‌ خورده‌ قوت‌

نی‌ ز حق‌ ممتاز و نی‌ از یکدگر غرقه‌ی‌ دریای‌ وحدت‌ سربه‌سر

ناگهان‌ در جنبش‌ آمد بحر جود جمله‌ را در خود ز خود بی‌خود نمود

امتیاز علمی‌ آمد در میان‌ بی‌نشانی‌ را نشان‌ها شد عیان‌

واجب‌ و ممکن‌ ز هم‌ ممتاز شد رسم‌ و آیین‌ دوئی‌ آغاز شد

بعد از آن‌ یک‌ موج‌ دیگر زد محیط‌ سوی‌ ساحل‌ آمد از اوج‌ بسیط‌

موج‌ دیگر زد پدید آمد از آن‌ برزخ‌ جامع‌ میان‌ جسم‌ و جان‌

پیش‌ آن‌ کز زمره‌ی‌ اهل‌ حق‌ است‌ نام‌ این‌ برزخ‌ مثال‌ مطلق‌ است‌

موج‌ دیگر باز در کار آمده‌ جسم‌ و جانی‌ زو پدیدار آمده‌

جسم‌ هم‌ گشتست‌ طوراً بعد طور تا به‌ نوع‌ آخرش‌ افتاد دَوْر

نوع‌ آخر آدم‌ است‌ و آدمی‌ گشت‌ محروم‌ از مقام‌ محرمی‌

بر مراتب‌ سربه‌سر کرده‌ عبور پایه‌پایه‌ ز اصل‌ خود افتاده‌ دور

گر نگردد باز مسکین‌ زین‌ سفر نیست‌ از وی‌ هیچ‌ کس‌ مهجورتر [3]

داستان‌ آغاز آفرینش‌ و تجلی‌ وحدت‌ در کثرت‌ و ظهور کثرت‌ها در این‌ جهان‌ و مراتب‌ متعدد عوالم‌ وجود و پدیدآمدن‌ انسان‌ و ترکیب‌ سرشت‌ او از ماده‌ و روح‌ مجرّد و جداافتادنش‌ از اصل‌ وجود و لزوم‌ رجوع‌ دوباره‌ی‌ او به‌ منزل‌ اوّل‌ و سکنی‌گزیدن‌ در قرب‌ حضرت‌ حق‌، به‌زیبایی‌ در این‌ چند بیت‌ به‌ تصویر در آمده‌ که‌ یکی‌ از صدها نمونه‌ی‌ بدیع‌ و جالب‌ و دل‌انگیز در آثار عارفان‌ مسلمان‌ است‌. غرض‌ این‌ است‌ که‌ چنین‌ نگرشی‌ در جهان‌بینی‌ هنرمند البته‌ و به‌طور قطع‌ موجب‌ خلق‌ آثار هنری‌ هشداردهنده‌، بیداری‌انگیز، غفلت‌زدا، معنویت‌زا و ایمان‌آفرین‌ می‌شود. پس‌ هنر دینی‌، به‌ویژه‌ هنر اسلامی‌، هنری‌ است‌ که‌ حاصل‌ تلاش‌ روحی‌ و ذهنیت‌ و باور و معنویت‌ هنرمند دیندار مسلمان‌ است‌؛ علاوه‌ بر آن‌که‌ مضمون‌ (تِم‌) و درون‌مایه‌ی‌ خودِ این‌ آثار هنری‌ نیز حاوی‌ پیام‌ معنوی‌ و گوهر فضیلت‌ و خداجویی‌ است‌. هنر قدسی‌، درکل‌، بیان‌ رابطه‌ی‌ انسان‌ با خدا است‌ و کارکرد آن‌، بیان‌ حقیقت‌ ازلی‌، به‌صورت‌مشهوددرآوردن‌ امر نامشهود، انتقال‌ حقیقت‌ جاوید به‌ عرصه‌ی‌ ظهور و تجلی‌ و عرضه‌ی‌ تصاویر ازلی‌ به‌ زبان‌ رمز و تمثیل‌ است‌.

ریشه‌های‌ معنوی‌ و ارکان‌ مهم‌ هنر اسلامی‌ را می‌توان‌ در سه‌ عنصر جمال‌، جلال‌ و تجلی‌ خلاصه‌ کرد و به‌ آن‌ها حُسن‌، ظهور و بطون‌ حق‌، حضور، اُنس‌ و قرب‌، عشق‌، معرفت‌ (دل‌آگاهی‌) و خشیت‌ و خضوع‌ را افزود. در جهان‌بینی‌ اسلامی‌، سراسر هستی‌ یک‌جا و یکپارچه‌ تجلی‌گاه‌ جلال‌ و جمال‌ حق‌ و حُسن‌ دل‌ربای‌ آن‌ معشوق‌ ازلی‌ است‌ که‌ همه‌ی‌ موجودات‌ را شیدا و بی‌قرار خود ساخته‌ است‌ و در عین‌ بطون‌ و نهفتگی‌، ظاهر است‌ و از فرط‌ ظهور و هویدایی‌ پوشیده‌ و نهان‌ است‌ و کل‌ جهان‌ هستی‌ عرصه‌ی‌ نمایش‌ این‌ دیالکتیک‌ ظهور و بطون‌ و تجلیات‌ جلالی‌ و جمالی‌ است‌ که‌: «هُوَالْأوّلُ وَالْآخِرُ والظّاهِرُ وَالْباطن‌» (آغاز و انجام‌ و آشکار و نهان‌ همه‌ او است‌). معرفت‌، خشیت‌ و عشق‌ به‌ منزله‌ی‌ سه‌ عنصر عمده‌ی‌ هنر اسلامی‌ و پایه‌های‌ معرفتی‌ و شناختاری‌ آن‌ به‌شمار می‌روند. خداوند ما را به‌ خود خوانده‌ است‌، امّا مجال‌ درک‌ او را نداریم‌. خواجه‌ی‌ دو عالم‌ فرمود:

«ما عرفناک‌ حقّ معرفتک‌ و ما عبدناک‌ حقّ عبادتک.»

همه‌ی‌ هستی‌ آینه‌گردان‌ رخساره‌ی‌ آن‌ محبوب‌ بی‌بدیل‌ است‌، ولی‌ او در عین‌ پیدایی‌ رخ‌ از ما نهان‌ کرده‌ است‌. با صدهزار جلوه‌ برون‌ آمده‌ تا ما با صدهزار چشم‌ او را بنگریم‌. امّا چه‌ کس‌ را توان‌ نگریستن‌ و نظرورزی‌ با آن‌ معشوق‌ محتشم‌ است‌ که‌ کبریا و عظمت‌ خیره‌کننده‌اش‌ همه‌ را به‌ آهنگ‌ دورباش‌ از او می‌راند و به‌ حریم‌گرفتن‌ وا می‌دارد. هنر اسلامی‌ بازتاب‌دهنده‌ی‌ چنین‌ حقایقی‌ است‌. این‌ باورهای‌ بنیادین‌ که‌ ارکان‌ هستی‌شناسی‌، انسان‌شناسی‌، جهان‌شناسی‌، معرفت‌شناسی‌ و الهیات‌ اسلامی‌ را تشکیل‌ می‌دهند، در هنر اسلامی‌ باید تجلی‌ داشته‌ و بروز و ظهور یابند وگرنه‌ آن‌ هنر، «اسلامی‌» نخواهد بود. هنرمند مسلمان‌، آزاده‌ی‌ دیندار متعبّد و برخوردار از معرفت‌ شهودی‌ و انسان‌ دل‌آگاهی‌ است‌ که‌ می‌تواند این‌ حقایق‌ را که‌ پیام‌ اصیل‌ دین‌ است‌، به‌ زیبایی‌ و شکوه‌ و گیرایی‌ به‌ مخاطب‌ رازآشنا منتقل‌ سازد و با ترکیب‌ صورت‌ و محتوای‌ مناسب‌ و نمادسازی‌ و بهره‌گیری‌ از تکنیک‌های‌ هنری‌ خاص‌، این‌ پیام‌ و آرمان‌ و نگرش‌ تحول‌آفرین‌ را به‌ بیان‌ درآورد و نمایش‌ دهد؛ چنان‌که‌ در معماری‌ اسلامی‌ و در هنر تذهیب‌ و کتابت‌ قرآن‌ کریم‌ و خوشنویسی‌ و دیگر هنرهای‌ اسلامی‌ مثل‌ آینه‌کاری‌، کاشی‌کاری‌، گچ‌کاری‌، نجّاری‌، طرّاحی‌، سفال‌گری‌، تجلّی‌ این‌ اصول‌ را می‌توان‌ مشاهده‌ کرد که‌ چگونه‌ نظم‌ و تناسب‌ و تقدس‌ و وحدت‌جویی‌ و سیر از زمین‌ تا خدا و گریز از غفلت‌ و کثرت‌ و رجوع‌ به‌ وحدت‌ در این‌ هنرها نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. هنر اسلامی‌ در جهان‌ معاصر می‌تواند کارکردهای‌ ارزشمند و شگفت‌آوری‌ از خود بروز دهد که‌ بشر معاصر سخت‌ بدان‌ها نیازمند است‌: نمایاندن‌ زشتی‌ها، کژی‌ها و ناراستی‌ها، بیدارسازی‌ جامعه‌ و عبرت‌آموزی‌ به‌ انسان‌ها برای‌ تصحیح‌ مسیر حرکت‌ و شیوه‌ی‌ زندگی‌شان‌؛ هدایت‌ فرد و جامعه‌ به‌ سوی‌ رستگاری‌، سعادت‌ و کمال‌؛ آموزش‌ جامعه‌ و کمک‌ به‌ ارتقای‌ فرهنگ‌ و بینش‌ و آگاهی‌ افراد و جوامع‌؛ ایجاد بهجت‌ و انبساط‌ و ایجاد سرور و نشاط‌ در آدمی‌ که‌ اسیر افسردگی‌ و غم‌های‌ حقیر است‌؛ انگیزش‌ امید و عشق‌ به‌ همنوعان‌ و ولع‌ کار و تلاش‌ و خدمت‌ به‌ دیگران‌؛ تمرین‌ سعه‌ی‌ صدر و تحمل‌ و شکیبایی‌؛ پایداری‌ در برابر مشکلات‌ و ظلم‌ستیزی‌ و نقّادی‌ و اعتراض‌؛ درس‌ بزرگواری‌ و کرامت‌ و عزّت‌نفس‌ و ایثار و عفو و برابری‌ و مبارزه‌ برای‌ عدالت‌. هنر اسلامی‌ و هنرمند اسلامی‌ در همه‌ی‌ این‌ زمینه‌ها و موضوعات‌ می‌تواند کارکرد مؤثر و نقش‌ چشم‌گیری‌ داشته‌ باشد.

در جامعه‌ی‌ مدرن‌ و شرایط‌ پست‌مدرن‌ و ظهور تفکر دنیاگرا (سکولار) و فلسفه‌های‌ الحادی‌ و پوچ‌انگارانه‌ و بی‌هدفی‌ و سرگشتگی‌ بشر معاصر، هنر و به‌خصوص‌ هنر اسلامی‌ نقشی‌ رهایی‌بخش‌ دارد. هنر اسلامی‌ باید و می‌تواند در جهان‌ مدرن‌ به‌ زندگی‌ آدمی‌ معنا و هدف‌ ببخشد و پیام‌آور و الهام‌بخش‌ نوع‌دوستی‌، برابری‌، عدالت‌، لطف‌ و رحمت‌ و اُنس‌ و قرب‌ و حضور حق‌ باشد. این‌ هنر می‌تواند با مایه‌های‌ عمیق‌ و غنی‌ معنوی‌ای‌ که‌ در اختیار دارد و با پشتوانه‌ی‌ مبانی‌ متقن‌ فکری‌ و بنیان‌های‌ استوار اعتقادی‌، از روان‌ انسان‌ غبارآلوده‌ی‌ سرگشته‌ در تیه‌ حیرانی‌ و روزمرّگی‌ و اسیر هوای‌نفس‌ غفلت‌زدایی‌ کند و او را از درون‌ و برون‌ آزاد سازد. این‌ هنر می‌تواند به‌ درون‌ تیره‌ی‌ انسان‌ ظلمت‌زده‌ی‌ دربند روزگار ما نور رستگاری‌ و فروغ‌ رهایی‌ بتاباند و از او جهل‌زدایی‌ کند و وی‌ را به‌ ساحت‌ شکوهمند «حضور» بکشاند؛ حضور در آستان‌ جانان‌ و درک‌ احساس‌ لطیف‌، پذیرفتگی‌ و نوازش‌ دست‌های‌ گرم‌ و نوازشگر آن‌ کریم‌ کارساز بنده‌نواز که‌ «به‌ یک‌ کرشمه‌ تلافی‌ صد جفا بکند». هنر اسلامی‌ می‌تواند این‌ مطرود بیگانه‌شده‌ را باز به‌ سرمنزل‌ دوست‌ بخواند و به‌ اصل‌ خویش‌ رجوع‌ دهد. این‌ رسالت‌ مهم‌ هنر اسلامی‌ در دنیای‌ معاصر است‌: بازگشت‌ به‌ معنویت‌، احیای‌ معنویت‌ و فراخواندن‌ آدمی‌ به‌ معنویتی‌ اصیل‌ و ریشه‌دار و الهی‌ تا در پرتو آن‌ بر «بحران‌ بی‌معنایی‌» [4] (به‌ تعبیر پل‌ تیلیش‌ [ یا تیلیخ‌ ] و یأس‌ و پوچی‌ و اضطراب‌ عدم‌ و ترس‌ و مرگ‌ فائق‌ آمده‌، به‌ زندگی‌ خویش‌ معنا و هدف‌ و ارزش‌ ببخشد و امیدوارانه‌ زیست‌ کند و سرشار از نشاط‌ و نیرو و تعهد و مسئولیت‌ باشد و «برخیزد و گامی‌ فرا پیش‌ نهد.» [5]

سخن‌ آخر آن‌که‌ وقت‌ تنگ‌ است‌، راه‌ سخت‌ و حرامیان‌ بسیار. هنرمند مسلمان‌ باید برخیزد و در این‌ یلدای‌ دیجور شمعی‌ روشن‌ کند! برخیزیم‌ و شمعی‌ بیفروزیم‌!

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب جامعه برتر

کتاب جامعه برتر

کتاب «جامعه برتر» با نگاهی عمیق و نو در کلمات گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام، بحث امر به معروف و نهی از منکر را مورد بررسی قرار داده است.

جدیدترین ها در این موضوع

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟(2)

No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

پر بازدیدترین ها

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

سالمرگ بيروني، دانشمند بزرگ ايراني

ابوريحان محمد بيروني دانشمند بزرگ ايراني 13 دسامبر سال 1048 ميلادي (22 آذر) در شهر غزنه (افغانستان امروز) وفات يافت.
No image

تشيع صفوی؛ توهم يا واقعيت؟

Powered by TayaCMS