دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

دین و تکنولوژی (2)

در این مقاله، تأثیرات جهان بینى و فرهنگ اجتماعى در تکنولوژى و توسعه، مورد بحث قرار خواهد گرفت و در نهایت، از روابط متقابل مسائل انسانى با تکنولوژى، جمع بندى کوتاه و موجزى صورت خواهد گرفت.
دین و تکنولوژی ʂ)
دین و تکنولوژی (2)

چکیده

در این مقاله، تأثیرات جهان بینى و فرهنگ اجتماعى در تکنولوژى و توسعه، مورد بحث قرار خواهد گرفت و در نهایت، از روابط متقابل مسائل انسانى با تکنولوژى، جمع بندى کوتاه و موجزى صورت خواهد گرفت.

در موقومه‌ی پیشین، این نکته مورد تأکید قرار گرفت که «تکنولوژى مسأله‌اى است انسانى» و این‌که وجهه‌ی سخت ‌افزارى این پدیده، نباید رهزن شود و باطن و آثار انسانى آن را پرده پوشى کند. ت‍أمل در این حقیقت، جوانب دیگر این پدیده را نیز آشکار خواهد ساخت و بر آرزومندان آن، خواهد آموخت که در مسیر نقل و انتقال و دستیابى به تکنولوژى، ده‌ها و صدها مسأله‌ی انسانى در معرض تغییر و تبدیل هستند.

در مطلع این سلسله مباحث، اشاره‌اى صورت گرفت که این مباحث در جهان صنعتى، مدت‌هاست رخ نمایانده و در کشور ما نیز، کم و بیش، پرتویى از آن مباحث دیده مى‌شود. محققان این مباحث نیز کوشیده‌اند که به طرح این بحث مجال و فرصتى مجدد دهند و با ارائه‌ی سلسله مطالبى، نکته سنجان را به تفکر در این مقوله، فرا خوانند.

در این قسمت، به اجمال و ایجاز از رابطه‌هاى عمیق و گسترده «تکنولوژى و نظام دینى و ارزشى» سخن به میان خواهد آمد و در تأثیر حساس، اما مغفول باورها و قوانین مذهبى و دینى در شاخص‌هاى توسعه‌ی مطلوب، نکاتى عرضه خواهد شد، و در بخش دوم این مقاله، تأثیرات جهان بینى و فرهنگ اجتماعى در تکنولوژى و توسعه مورد بحث قرار خواهد گرفت و در نهایت، از روابط متقابل مسائل انسانى با تکنولوژى، جمع بندى کوتاه و موجزى صورت خواهد گرفت. امیدوارانه تمناى آن را داشته و داریم که در مباحث این نوشتار اندیشه و دقت خوانندگان همراه گردد و بهره‌هاى وافرترى را نصیحت همگان سازد.

نگاه ما بر مباحث تکنولوژى، در نوشتار پیشین، نگاهى گذرا بود و در عنوان و طرح مطالب به بیان چند مقدمه بسنده نمودیم.

در این مقاله، بنابر وعده معهود، پاى در اصل و متن مباحث مى‌گذاریم.

حجم و دامنه مسائل مربوط، به ما کمک می‌کند به این محورها بپردازیم، لذا بر آن شدیم که در این فرصت، اجمال و اختصار را قرین و همسفر خویش سازیم و تفصیل را وعده‌ی آینده دهیم.

مقصود و مطلوب ما در این نوشتار، آشنا ساختن اجمالى خواننده با چشم اندازها و افق‌هاى گسترده‌ی بحث مى‌باشد. پردازش یک چهار چوب و شیوه‌ی نگرش به موضوع نیز مقصود دیگر ماست؛ لذا اگرچه بسیارى از مطالب از مرز اجمال عبور نخواهند کرد، لیکن سعى شده است که با تحکیم و استوار ساختن اصل و اساس طرح بحث، رخنه و نقیصه‌ی آن، چندان نمودى نیابد.

تکنولوژى، توسعه، دیندارى

اعتقاد برخى صاحب نظران بر این است که:

"تکنولوژى، در توسعه‌ی اقتصادى و اجتماعى، همواره یک وسیله‌ی ضرورى بوده است و خواهد بود."[1]  

"تکنولوژى اگر به درستى اداره شود مى‌تواند شاه کلید حلّ بحران‌هاى مختلف کشورهاى در حال توسعه باشد."[2]  

با تعدیل این نظر، مى‌توان گفت، تکنولوژى از کلیدهاى اصلى و مهم در حل مجموعه مشکلات کشورهاى در حال توسعه مى‌باشد. امروز جامعه‌ی اسلامى ما نیز، در مبدأ تصمیم‌گیرى تاریخى ایستاده است و این تصمیم‌گیرى، نه تنها سرنوشت فعلى ما را رقم خواهد زد، بلکه تأثیر بسیار عمیقى نیز بر سرنوشت آیندگان خواهد گذاشت.

این نکته را گذشتگان، بر ما روشن شاخته‌اند که، هماره مذاهب و مکاتب، از عوامل اصلى و بنیادى در ایجاد و پیشرفت تمدن‌ها و یا عدم این دو بوده‌اند. در پاره‌اى موارد، عامل پیشرفت بوده و در مواردى، عامل انحطاط و عقب ماندگى.[3]

در طول تاریخ، همواره اعتقادات و ارزش‌هاى دینى، قالب‌ها و عواملى بوده‌اند که در شکل دادن به سایر تفکرات، اندیشه‌ها و مسائل انسانى، از نقش بسزایى برخوردار بوده‌اند. تا زمانی که این قالب‌ها بر جاى خود ایستاده و ثابت بود، محصول بر آمده از آن نیز، شکل واحد و متحدى داشت و هرگاه در جامعه مسأله‌اى، حیاتى مى‌نمود که با این قالب‌ها نمى‌خواند و چیزى فراتر از آن قالب‌ها را مى‌طلبید، براى تغییر شکل این فرآورده‌ها، بایستى آن قالب‌ها دگرگون مى‌گشت و این دگردیسى را قالب سازان و عالمان دینى در هر زمان عهده‌دار بودند.

زمانى که قالب سازان، بر موضع خویش استوار مى‌ایستادند، نتیجه‌ی آن، یا قرن‌ها تحجّر و تعصّب و استبداد بود (قرون وسطى) و یا طغیان و عصیان از طرف انسان‌هاى به تنگ آمده علیه قالب‌ها و قالب سازها (دوره رنسانس)؛ لذا عالمان و روشن فکران دینى، همواره مترصّد این بودند که عنصر زمان را بر مسند قضاوت بنشانند و از فتواى «مقتضیات زمان» براى حل مخامصه و تطبیق قالب‌ها توشه برگیرند؛ این بود که تحولات و اشتقاقات دینى پدید مى‌آمد و تفکرات دینى مختلف از یکدیگر فاصله مى‌گرفتند؛ تفکرى دینى، که این تحوّل و تطبیق را میسّر و ممکن مى‌ساخت، و تفکرى که قدرت تصمیم‌گیرى صحیح در مقابل این تحولات را نداشت. در این میان طبیعى است که تفکرى تناور می‌ماند که قدرت انعطاف و انطباق در مقابل مقتضیات جدید را داشته باشد. جوامع پیشرفته و توسعه یافته نیز، جوامعى بودند که یا در آشتى «تفکر متکى بر پیشرفت» و «تفکّر مذهبى»، سعى موفق مى‌داشتند و یا در غیر این صورت (عدم امکان آشتى)، عنصر مذهب را بسیار محترمانه در همان پستوى گرد گرفته‌ی انزوا قرار مى‌دادند و بر در آن قفلى عظیم مى‌زدند. در کتاب «ایدئولوژى و تمدن» مطلبى آمده که در این بخش از گفتار ما مفید مى‌نماید؛ ماکس وبر، جغرافیایى دارد به اسم جغرافیاى فکرى...  با توجه به جغرافیاى اروپا مى‌بینیم که در مغرب قاره‌ی اروپا، انگلستان است و بعد فرانسه و بعد سوییس، بلژیک، آلمان، ایتالیا و بعد مى‌آید در جنوب به اسپانیا...

بعضى از این کشورها پروتستان هستند، بعضی‌ها کاتولیک هستند، در بعضى، اکثریت با پروتستان است و اقلیت زیادى کاتولیک هستند، و بعضى بر عکس. اکثریت اسپانیا و ایتالیا را مى‌بینیم، کاتولیک هستند. اکثریت انگلستان، پروتستان است و اکثریت فرانسه، کاتولیک و یک اقلیت زیاد، پروتستان است و آلمان، اکثریت مطلقش پروتستان است. حال این کشورها را از نظر سرمایه‌دارى و صنعت و تمدّن جدید هم بررسى مى‌کنیم، مى‌بینیم که پیشرفت صنعتى و تمدن این کشورها با اکثریت پروتستان آن‌ها رابطه‌ی مستقیم دارد؛ مثلاً آلمان و آمریکا، که اکثریت مطلقشان پروتستان است، از لحاظ صنعت و تمدن جدید از همه بالاترند. فرانسه، که اکثریت آن کاتولیک و اقلیتى زیاد پروتستان است، در حد وسط و ایتالیا، که اکثریت مطلقشان کاتولیک است، از لحاظ تمدن و از لحاظ پیشرفت صنعتى از همه کمتر هستند. بنابراین دیدیم کشورهایى که عامل مذهبى را از صورت خلّاقانه و اتقایى و انتقادى تبدیل کرده‌اند به پیشرفت نایل شده‌اند.[4]

همین مطلب، به گونه‌اى دقیق‌تر و تحلیلى‌تر، در قسمت بعد چنین توضیح داده شده است؛ ما مى‌بینیم عوامل اساسى که تمدن جدید را به وجود آورده و اروپا را از حالت راکد به حالت متحرّک تبدیل نموده، دوتاست:

1. عامل اقتصادى؛ یعنى تبدیل فئودالیته به بورژاوازى.

2. عامل فکرى و آن تبدیل کاتولیک بود به پروتستانیسم.

روشن فکر قرن چهاردهم، نیامد مذهب را نفى کند، بلکه مذهبى را که در اروپا آن قدر نیرو و قدرت داشت و به همان میزانى که قدرت داشت، باعث انحطاط و جمود اروپا شده بود، نگه داشت؛ ولى آن را از جهت  آخرت گرایى به جهت دنیا گرایى تبدیل کرد. از جهت توجه به روح و نفس و اخلاق و ریاضت، به کار و سازندگى و کوشش و فعالیت و از جهت صوفی‌گرى به جهت اعتراض و... تبدیل کرد و پروتستان، یعنى همان منبع فرهنگى و مذهبى نیرومندى که در بطن اروپا موجود بود، به وسیله‌ی روشن فکر به یک ماده‌ی متحرک و محرّک و زاینده و سازنده تبدیل شد.[5]

این تجربه‌ها و تاریخچه‌ها براى روشن فکران و عالمان دلسوز ما، تجربه‌هایى است بس گران و با ارزش. این گفته‌ها، حتى اگر از دقت کافى نیز برخوردار نباشند، در بر دارنده حقیقتى صحیح و استوار مى‌باشند که مؤیّد به تأییدات و قراین فراوانى است. تأثیر متقابل میان تفکر دینى و تفکر متکى بر عامل پیشرفت و ترقى، حقیقتى است که در دوره‌هاى مختلف تاریخى، بارها تاریخ بر آن صحّه گذارده است.

تفکرات دینى یا هموار کننده‌ی مسیر ترقى و پیشرفت بوده‌اند، و یا اگر بناى ناهمخوانى مى‌گذاردند، پس از مدتى تفکرات دینى جدید که ملایم با تفکر ترقى بوده‌اند، جاى تفکرات قدیم را مى‌گرفتند. در همین زمینه به گفته‌ی یکى از جامعه شناسان برجسته، درباره‌ی تأثیر اندیشه‌هاى دینى در هند بر نظریه‌هاى ترقى و توسعه و بالعکس، نظر مى‌افکنیم:

"... خود جامعه‌ی هندى... پیش از آن که دوره‌ی تسلّط انگلیس، تکنولوژى غربى و مفاهیم ترقّى را در آن وارد سازد، جامعه‌ی نسبتاً ایستایى بود... آیین هندى... آرمانى را تبلیغ مى‌نمود که توجه انسان‌ها را از بهبود مادى بر حذر مى‌داشت. فرهنگ هندى... از حیث جهت‌‌گیرى، اساساً جنبه دینى داشته و به جهان دیگر متوجه بوده است. به علاوه... مى‌توانیم با «بیورى» هم رأى باشیم که تا وقتى آیین دینى «مشیت الهى» حکم فرا بود، آیین ترقى نمى‌توانست قد راست کند و حتى فراتر برویم و بگوییم که نظریه‌هاى ترقى و توسعه تنها در جامعه‌اى مى‌توانستند نافذ باشند که آیین‌هاى دینی، به طور کلى، به مبارزه خواسته مى‌شدند و غیر دینى شدن حیات اجتماعى پیشرفت مى‌کرد."[6]

همان گونه که از این گفته‌ها نیز بر مى‌آید، پیشرفت‌هاى تکنیکى و تمدن‌هاى استوار بر اساس این پیشرفت‌ها، همواره با نوعى طرز تلقى خاص مذهبى و نوعى روشن بینى و روشن فکرى دینى همراه بوده‌اند. روشن فکرى دینى که قدرت پیوند دادن دنیا و آخرت را دارد و نگرش ویژه‌اى از مفاهیمى چون؛ انسان، زندگى، دنیا، آخرت، روح، نفس، ریاضت، قناعت، خلوص، تقوى، قضا و قدر، مشیت الهى و... دارد.

اصولاً مسأله‌ی دین‌دارى و طرز تلقی‌هاى مذهبى ما، همگى موضوعاتى هستند، ریشه‌اى و اساسى که شیوه‌ نگرش و نحوه‌ی عمل‌کرد ما را نسبت به دیگر مسائل حیاتى و معیشتیمان رقم می‌زنند. بدون فارغ شدن از این زمینه‌هاى پیشین، نمى‌توان در وادی‌هاى بعدى، قدمى به استوارى و اطمینان و با روشن بینى و رجحان برداشت، به تعبیر دیگر؛ نحوه و کیفیت تصمیم‌گیری‌هاى انسانى (در زمینه‌ی مسائل معیشتى)، ریشه در خاک اعتقادات او دارد و این خاک، بسترى است که زمینه‌ی ثمر بخشى به هر بذر و نهالى را ندارد. تنها گیاهانى در آن زمینه، استعداد رویش و پویش را خواهند داشت که از جمیع جهات تناسب و تلائم لازم را با آن داشته باشند و بتوانند از مایه‌هاى موجود در آن زمینه‌ها مدد لازم را، جهت بالیدن و استوارى خویش، بجویند؛ در غیر این صورت، چنین نهالى، یا هرگز در آن زمین نخواهد رویید و یا اگر هم بروید، عمرى بلند و طولانى نخواهد داشت.

مسأله‌ی پیشرفت، توسعه و لوازم و امکانات آن، از جمله مسائل معیشتى و حیاتى جامعه‌ی ماست که تصمیم‌گیرى درباره‌ی آن مدت‌هاى مدید است که اندیشه‌ی خردمندان هم‌ْ روزگار ما را، چه در موقعیت مسؤولیت نظام و چه در موقعیت‌هاى دیگر، به خود مشغول داشته است. در این میان، باید یاد آور شد و اذعان داشت؛ آنچه در نظر دیگران ملاک و شاخص‌هاى ‌پیشرفت و توسعه محسوب مى‌گردد، معلوم نیست که در نظر ما نیز چنین باشد؛ این دفترى است که هر کس با قلم خویش مى‌نگارد و این منظره‌اى است که هر شخص با کلک باور خویش ترسیم مى‌نماید. پیشینه‌هاى ما، اعتقادات مذهبى و غیر مذهبى ما، همه در این ترسیم‌گرى از نقشى بسیار مؤثر و بسزا برخوردار مى‌باشند؛ همین زمینه‌هاست که حتى طرز تلقى جدیدى نسبت به مفهوم و معناى واژه‌ی توسعه، پیشرفت و ترقى به ما مى‌بخشد و این انگیزه را در ما تقویت مى‌کند که به دنبال معیارها و میزان‌هاى جدیدى نیز براى این امور باشیم. دیگران بناى پیشرفت را بر جهان بینى و نظام ارزشى خاص خویش استوار مى‌سازند و در این مهمّ از ابزار و امکانات ویژه‌اى مدد مى‌گیرند و نمى‌توان از این نکته نیز چشم فرو بست که به یقین، این ابزار و امکانات و شیوه‌ی برخورد و به کار‌گیرى آن‌ها، خود هماهنگ و متلایم با آن تعبیر از پیشرفت و آن نوع جهان بینى، نظام ارزشى و فرهنگ خاصّ آنان است.

یکى از دانشمندان و صاحب نظران مقوله‌ی تکنولوژى، در مقام تبیین شاخص‌هایى که در اندازه‌گیرى توسعه‌ی ملّى مورد استفاده قرار مى‌گیرد، چنین مى‌نویسد:

"(شاخص‌هاى توسعه‌ی ملّى) به شرح زیرند:

1. درآمد سرانه؛

2. ساختار توزیع درآمد؛

3. امید به زندگى (عمر متوسط)؛

4. ساختار جمعیتى؛

5. درصد جمعیت شهرى؛

6. درصد بیکارى؛

7. ساختار نیروى کار؛

8. ثبت نام در دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها؛

10. شمار پزشک و تخت‌هاى بیمارستانى براى هر هزار نفر جمعیت؛

11. میانگین تعداد افراد ساکن در هر اطاق؛

12. نرخ رشد تولید ناخالص ملّى؛

13. هزینه‌ی تحقیق و توسعه به عنوان درصدى از تولید ناخالص ملّى؛

14. حجم بازرگانى بین‌المللى؛

15. نیروى انسانى که در رشته‌هاى علمى و فنى (تکنولوژیک) به کار اشتغال دارند، به مجموع نیروى کار."[7]

شک نیست که این شاخص‌ها از طریق تحقیق و تفحص‌هاى طاقت فرساى عینى و بر اساس لطایف و ظرایفى که در این مسأله وجود داشته و دارد و همین طور بر اساس جامع نگرى نسبت به زمینه‌هاى مختلف توسعه، صورت گرفته است و بدین لحاظ، براى ما نیز، بسیار مغتنم و با ارزش مى‌باشد؛ لیکن پرسش ما این است که آیا این شاخص‌ها، به تمامى، شاخص‌هاى توسعه‌ی ما نیز محسوب مى‌گردند؟ و آیا ما در بینش و فضاى اندیشه و معیشت خویش، هیچ معیارى براى افزودن بدان‌ها در تصویر نداریم؟ اصولاً، آیا این واژه‌ی مشترک، براى تمامى جوامع، معناى مشترکى را نیز به همراه داشته است؟ اینک براى تأکید و روشن شدن بیشتر این نظر، این بخش را به گفتارى از «روژه گارودى»، به پایان مى‌بریم: "....ما از آغاز بحث خود گفتیم که رشد و توسعه یا شکوفا شدن و بالیدن جامعه، تنها یک مسأله‌ی اقتصادى‌ـ‌سیاسى نیست، بلکه یک مسأله‌ی دینى است؛ زیرا... پرسش درباره‌ی‌ هدف و معنى و مفهوم زندگى و تاریخ زندگى ما که باید با رشد و توسعه آمیخته باشد، یک بحث کاملاً دینى است و دین است که پاسخ این پرسش را مى‌دهد و در نهایت جهت رشد و توسعه را روشن و معنویت آن را، که لازمه‌ی وجود و ادامه‌ی آن است، تأمین مى‌کند و گرنه رشد و توسعه، تنها از لحاظ اقتصادى و از طریق سیاسى، به نتیجه‌اى انسانى نخواهد رسید و عارى از معنى و مفهوم اخلاقى خواهد بود."[8]

و در جاى دیگر مطرح مى‌کند:

"مسأله‌ی ترقى، پیشرفت، رشد و توسعه‌ی پى در پى و روز افزون رویاروى با همه‌ی ابعاد انسانى‌اش، تنها یک مسأله‌ی اقتصادى یا سیاسى نیست، بلکه اصولاً یک مسأله‌ی دینى هم هست. مانند: چیزى که بر سر آن قمار مى‌کنند. میان معنى زندگى ما یک امکان دیگر نیز قرار گرفته است و آن زندگى به شیوه‌ی دیگرى است؛ یعنى از هم گسیختن و در هم شکستن و از پاى در آوردن سیستم روابط اجتماعى موجود و سیستمى برتر و رفیع‌تر و بلند پایه‌تر و گرانمایه‌تر به جاى آن نشاندن، سیستمى ما فوق دنیاى محسوس مادى."[9]

تکنولوژى، فرهنگ، دیندارى‌

هر پدیده‌اى براى تکوین و بقاى خویش، نیازمند شرایط و زمینه‌هاى خاصى مى‌باشد و تکنولوژى از این قواعد مستثنى نیست. هر نوع صنعتى براى آفرینش خویش، احتیاج به بستر فرهنگى خاص دارد. نظام ارزشى قوى و استوار مى‌باید، تا وجود و جهت‌گیری‌هاى رشد آن را توجیه‌گر باشد. چهارچوبه‌ی قویم اعتقادى‌ـ‌بینشى بایستى وجود داشته باشد، تا بتوان بناى رفیع صنعت را بر آن استوار ساخت. وجود این هماهنگى از مقوّمات تکوین و رشد تکنولوژى مى‌باشد.

به تعبیر دیگر، تکنولوژى نهالى است که در بستر ارزش‌هاى جمعى جامعه مى‌بالد و رشد مى‌کند؛ تنومندى این نهال، به زمینه‌هاى فرهنگى‌ـ‌ارزشى آن وابسته است. جهان بینى نیز فضا و اتمسفرى است که این نهال در آن تنفّس و تغذیه مى‌کند. بنابراین مى‌توان گفت، زمین نامرغوب، هواى آلوده و نبودن شرایط تغذیه فرهنگى مناسب، همگى آفت‌هایى مى‌باشند که این نهال وابسته را تهدید مى‌کنند.

اکنون، براى روشن شدن بعضى جوانب‌ مسأله به نکته‌اى رهنمون اشاره مى‌کنیم: دو قرن اخیر، شاهد رشد و بلوغ صنعت و تکنولوژى نوین در جامعه‌ی مغرب زمین بود؛ مشرق زمین‌ ناکام، که قرن‌ها پیشتاز دانش و صنعت بود، در این میدان گوى سبقت را به حریف واگذار نمود. طبیعتاً پرسشى در ذهن همه خطور خواهد کرد؛ چه شد که صنعت (با وجود زمینه‌هاى پیشین در شرق)، در غرب مسیر ترقى را در پیش گرفت؟ که البته پرسشى است گران و پاسخى هم سنگ خویش مى‌طلبد؛ لیکن اشاراتى چند به بعضى نکات و زمینه‌ها (که تقریباً مقبول همه‌ی اندیشمندان این زمینه است و با موضوع مورد بحث ما نیز ارتباط نزدیک دارد) در این مقام خالى از فایده نمى‌باشد و حقایقى را به انگشت اشارت مى‌نمایاند.

غربیان، پس از دوره‌ی رنسانس و اوج دوران روشن فکری‌هاى دینى و غیر دینى، جهان را با عینکى خاص به نظاره مى‌ایستادند. گویا آن سخت فشاری‌هاى بلند تاریخ سیاه حاکمیت کلیسا، نتیجه‌اى جز این نمى‌توانست داشته باشد.

زمینه‌ی اینگونه تفکّر و جهان بینى، در غربیان، از پیشینه‌هاى بسیار دور همراه بوده است، لیکن آزاد اندیشی‌هاى دوران بعد از رنسانس و ظهور و تجلّى افکار جدید مادى، در تمامى زمینه‌ها، قوت و جسارت جدیدى بدانان‌ بخشیده بود.

در مجموعه‌ی اندیشه و گرایشات فکرى آنان شاخص‌هایى مشاهده مى‌شود. غربیان، به برخى محورها توجه و اهتمامى تام و به پاره‌اى مسائل با دیده‌ی تسامح مى‌نگریستند. «دکتر شریعتى»، پاره‌اى از برجستگی‌هاى موجود در تفکّر و گرایش آنان را چنین مورد بررسى قرار مى‌دهد:

"غرب، همیشه نه تنها در سیاست و اقتصاد، بلکه در فلسفه‌اش نیز متوجه جهان است. ارسطو همیشه به جهان مى‌اندیشد و مطالعاتش بر روى خانواده و روابط مردم است و براى این جهان، کتاب و قانون مى‌نویسد؛ در حالى یک متفکّر شرقى به این مسائل نمى‌پردازد و حتى متوجه نمى‌شود که در چه قرنى و زمانى زندگى مى‌کند. بودا و مولوى، مجرد... از زمان و مکان‌اند... غربى، آخرت را هم بر انگاره‌ی دنیا مى‌بیند و شرقى دنیا را بر انگاره‌ی آخرت...

... غربى به نظم و سازمان ادارى، عشق مى‌ورزد و پریشانى را به هیچ وجه نمى‌تواند تحمل کند؛ در حالى که شرقى براى نظم، یک توجیه مطرود و محکوم و براى پریشانى، یک توجیه عمیق دارد.

... در غرب، خوشبخت بودن مطرح است؛ در حالى که در شرق خوشبخت شدن و کمال، هدف است، و به عبارت دیگر؛ غرب دنیاگراست و شعارش: «من باید از هر دقیقه‌اى از زندگى لذت ببرم»، «براى لذت بردن از مواهب زندگى خلق شده‌ایم» می‌باشد.... دیوارى که بین شرق و غرب وجود دارد، قدرت است. (اروپا همیشه در جست و جوى قدرت است، امّا گمشده‌ی شرق قدرت نیست)... عقاید و نظریات در غرب، همراه با ایمان است و براى همین، شرق عقیده‌هایش در طول تاریخ قربانى داده است.... غربى براى فهم هر چیز استدلال مى‌کند، حتى به غلط و امکان ندارد با احساس تنها به چیزى گرایش پیدا کند. «چرا و به چه دلیل» یک سؤال غربى است. «یافتم و احساس مى‌کنم، براى من روشن است» یک اصطلاح شرقى."[10]

نژاد پرستى، اسکولاستیک (توجیه مذهب به وسیله‌ی عقل و منطق)، خودگرایى شدید و... عناوین و برجستگی‌هاى دیگرى است که در این کتاب به عنوان ویژگی‌هاى غربیان مورد بررسى قرار گرفته است. آنچه از این کتاب اشارت رفت، نه این‌که به تمامى و بدون هیچ نقد محتوایى، مقبول ما و یا دیگر تحلیل‌گران این مسائل باشد؛ همچنین تعمیم آن ویژگی‌ها را در زمان‌هاى گوناگون و مناطق مختلف، مى‌توان با نقد و ایرادهایى همراه ساخت، لیکن در این سخنان، چشم اندازهایى مشاهده مى‌گردد که بیان و تبیین مطلب را براى نگارنده و فهم و استنباط آن را براى خواننده تسهیل مى‌بخشد. ما با هر نگرشى به غرب و غربیان بنگریم (چه با دیده‌ی «کل» و چه با دیده‌ی «کلّى») نمى‌توانیم رابطه‌ی میان تفکّر‌ـ‌اندیشه و گرایش‌هاى جمعى آنان و محصولات برآمده از این تفکّر و گرایش‌ها را نادیده انگاریم. تکنولوژی با این اسم و رسم جدید، یکى از این محصولات است. فضایى که غربیان در آن تنفّس و اندیشه مى‌کردند، آکنده از افکار بلند و کوتاه فیلسوفان، زیست شناسان، جامعه شناسان، روان شناسان،اقتصاد دانان و اندیشمندانى چون؛ فرانسیس بیکن، جان لاک، هیوم، سن سیمون، شارل فوریه، داروین، فروین، ویلیام جیمز، جان دیویى و بسیارى دیگر بود که در عین تعلّق به نحله‌هاى مختلف فکرى، عملاً جریان واحدى را در جهت رشد و اعتلاى صنعت در آن دیار مستعد، فراهم ساخت.

همین نظر و اندیشه در گفتار بسیارى از اندیشمندان غربى مشاهده مى‌گردد:

«تئودور روزواک» مى‌گوید: " تأکید برنامه‌هاى علمى فرانسیس بیکن بر دنیاى حس و تجربه است و این برنامه‌ها به لحاظ همین برداشتى که از جهان دارند، همه چیز را بى روح و بى جان مى‌انگارد. جریان‌هاى فکرى الحادى که پس از جنبش نوزایى (رنسانس) ظهور کرده است، این برداشت را از جهان دارد... و زمینه را براى حاکمیت مطلق و بى رقیب نوع خاصى از تلقى علمى شیوه‌ی تکنولوژیک و صورت معینى از پیشرفت اقتصادى و فنى فراهم آورده است."[11]

و چنین بود که این فرزند در دامان چنین مادرى متولّد گشت و بالید. البته به دیده‌ی انصاف به مسأله مى‌نگریم و وجود و نقش عوامل دیگر را نیز در اعتلاى صنعت در مغرب زمین از نظر دور نمى‌داریم.

مطلبى در اینجا باقى مى‌ماند که با پرسشى بدان اشاره مى‌کنیم. آن پرسش این است که، رابطه‌ی میان تکنولوژى و مقوله‌هاى یاد شده (فرهنگ، نظام ارزشى، جهان بینى) به چه ترتیب است و چه نسبتى میان آنان برقرار است؟ آیا این یک رابطه‌ی یک طرفى است؟ یعنى آیا تکنولوژى پدیده‌اى است که در ظرف تکوین و بقاى خویش از این مقوله‌ها مدد مى‌ستاند و لیکن آنها خود مستقل از این پدیده مى‌باشند و یا بالعکس، رابطه‌ی آنها، رابطه‌اى متقابل است و تکنولوژى خود نیز به عنوان پدیده‌اى مستقل و مؤثر عمل نموده و فرهنگ و نظام ارزشى و جهان بینى جامعه‌ی انسانى را متأثر از انواع جلوه‌هاى خویش مى‌سازند؟

دیدگاه و نظریات متفاوتى درباره پاسخ به این پرسش به چشم مى‌خورد که عمده‌ی آن، دو طرز تفکّر کاملاً متضاد است؛

دیدگاه اوّل متعلق به کسانى است که براى حفظ موقعیت و مرتبت انسانى، تکنولوژى را از مسند فرو نشانده‌اند و به تکنولوژى و صنعت به دیده‌ی ابزار و امکاناتى در دست انسان مى‌نگرند که این امکانات، گاه به همراه نیت خیر و بشر دوستانه و خداپسندانه استفاده مى‌شود، بنابراین آثار مثبت به همراه دارد و گاه با نیّات پلید و خصمانه و خود خواهانه استفاده مى‌شود که تیغى است در دست زنگى مست؛ روشن است که تیغ در دست زنگى مست چه آثار و عوارضى به همراه داشته است. از دیدگاه آنان تکنولوژى پدیده‌اى است بى طرف، همچون آب، که در هر ظرفى فرو ریزند، به همان قالب و شکل در خواهد آمد. تأثیر آن در اطراف خود نیز در محدوده‌ی همان موقعیت ابزارى آن مى‌باشد. بنابراین تکنولوژى از موقعیتى همدوش و هم عرض، با مقوله‌هایى چون؛ فرهنگ، جهان بینى و نظام ارزشى برخوردار نیست تا بتواند در آن‌ها تأثیر معتنابهى بگذارد.

این دیدگاه را، دیدگاه «ابزارنگرى» نام مى‌نهیم و از این پس، با همین عنوان، از آن یاد خواهیم کرد.

در طرف مقابل دیدگاهى وجود دارد که معتقد است، رابطه‌ی انسان و مقوله‌هاى انسانى با تکنولوژى بس پیچیده‌تر از آن است که بتوان آن را در قالب‌هاى محدود ابزارنگرى نظاره کرد. تکنولوژى مستخدمى نیست گوش به فرمان که بدون اذن مولى، حتى جرعه‌ی آب سرنکشد؛ تکنولوژى بى طرف نیز نیست؛ تکنولوژى موجودى است مستقل و خود کامه که از قوانین مخصوص به خود پیروى مى‌کند. جهان امروز نیز، جهانى است برگرفته شده و تابع اغراض پنهان تکنولوژى، تکنولوژى گرچه آفریده‌ی آدمى است، لیکن آفریدگار او نیز مى‌باشد. او اگرچه در کانون جامعه بشرى میهمان است، لیکن آن قدر پر مدعى و فربه گشته است که جاى را بر صاحبخانه و امیال و پیش فرض‌هاى او تنگ کرده است.

از نام آورترین کسانى که بر این اعتقاد پاى مى‌فشارند، «ژاک الول» از اولین منتقدان برجسته‌ی تکنولوژى مى‌باشد که گوشه‌اى از عقاید و اندیشه‌هاى او را از زبان یکى از اندیشمندان جامعه‌ی خویش بازگو مى‌نماییم: "ژاک الول، از ناقدان بنام و بصیر تکنولوژى، در کتاب نامبردارش «جامعه تکنیک زده» پنج ویژگى براى تکنیک مدرن مى‌شمارد:

1. اتوماتیک بودن؛

2. از خود تغذیه کردن و فربه شدن؛

3. همه‌گیرى؛

4. خود مختارى؛

5. وحدت و کلیت؛

اتوماتیک بودن تکنیک، یعنى؛ سلب گزینش از دیگران و بسته ماندن همه راه‌ها جز راهى که صنعت در پیش مى‌نهد. تغذیه از خود، یعنى؛ تکنیک به جایى رسیده که اولاً دیگر برگشت‌پذیر نیست و ثانیاً رشدى هندسى دارد و ثالثاً اجازه نمى‌دهد کسى آن را متوقف کند، بلکه با پیشتر رفتن خود، انسان را نیز به دنبال خود مى‌کشاند.

همه‌گیرى تکنیک (و خود مختارى آن)، بیان این حقیقت است که به محض تولّد آن، دیگر نمى‌تواند در وطنش محصور و محبوس بماند و لزوماً قلمروهاى فراخ‌تر طلب مى‌کند و همه‌ی جهان را بر صورت خویش مى‌سازد.

الول مى‌اندیشد که تکنیک تا حدود زیادى فارغ از قیود بیرونى است و دینامیسمى درونى دارد که آن را به جلو مى‌راند و سایر شرایط نیز تابع و دنباله رو آن مى‌شوند.

وحدت و کلیت آن (تکنولوژى) بدین معناست که تکنیک با مصرف آن، با روابط مربوط به آن و با جهان مخلوق آن یکى است و نمى‌توان یکى را بدون دیگرى داشت و هر قطعه صنعت، قطعه‌ی دیگر آن را تداعیمى کند."[12] این نگرش جدید را به تناسب افکار ویژه‌اش، دیدگاه «استقلال نگرى» نام مى‌نهیم و از آن با همین تعبیر یاد مى‌کنیم. استقلال نگران، معتقدند که، در برخورد و تنافى میان مسائل انسانى با تکنولوژى، این انسان و مسائل هستند که ناچارند خود را با تکنولوژى و شرایط جدیدى که آن پدید آورده است، تطبیق تطبیق دهند. این حقیقتى است که واقعیت‌هاى گذشته و حال بر آن مهر صحت مى‌نهند؛ "در نظام جدید صنعتى، در ایالات متحده‌ی آمریکا، مباحثاتى که در زمینه‌ی تعلیم و تربیت میان فرقه‌اى گوناگون در گرفته بود، اغلب به سود اصحاب سرمایه پایان مى‌پذیرفت. آنان در مباحثات خود، همواره، انگشت بر نقطه ضعف قوانین اخلاقى موجود که در جهت عدم انعطاف و ناسازگارى با زندگى دنیوى بود مى‌گذاشتند و مى‌گفتند: در دنیایى که همواره در معرض تغییر و تحوّل است، اخلاق نیز باید پا به پاى دیگر نهادها حرکت کند. مى‌گفتند: براى رسیدن به رستگارى تنها زجر کشیدن کافى نیست، باید زندگى هم کرد و چون زندگى به لوازم و وسائل نیاز دارد، تکنولوژى باید مورد توجّه قرار گیرد و چون سنت‌ها و قوانین اخلاقى حاکم، مانع تکنولوژى است، باید به هر طریق که شده است، خود را از قید آن‌ها رهانید."[13]

از دیدگاه استقلال نگران، فرمانبردارى تکنولوژى از انسان، افسانه‌اى بیش نیست. این افسانه را در کتاب‌ها مى‌توان خواند، اما در جهان عینى نمى‌توان دید.

بنابراین، تأثیر آن در مقوله‌هاى انسانى دیگر، چون؛ فرهنگ و غیره، تأثیرى قطعى، روشن و غیر قابل انکار است.

ما در این موقعیت از بحث، به قضاوت صریح درباره‌ی این دو نظریه نمى‌نشینیم و همین مقدار توضیح مى‌دهیم که، ما ممکن است به دیده‌ی استقلال به تکنولوژى و لوازم و لواحق آن نظر نیفکنیم و چشم فرو گزاریم و آن حقیقت در مطالب گذشته به اجمال اشاره شد. تکنولوژى، مسأله‌اى است، انسانى.

صنعت، تجلّى یکى از ابعاد وجودى انسان است و شأنى از شئون اوست.

تکنولوژى، به واقع، نوعى رفتار انسانى است. رفتار و ابعاد مختلف وجود انسانى نیز از یکدیگر گسیخته و منفصل نیستند و این رفتار و شؤون انسانى در رابطه‌ی متقابل و مستمر با یکدیگرند. در دوران‌هاى پیشین، یک بحث بسیار اساسى و محورى، درباره‌ی ارتباط میان رفتار و اندیشه‌ی انسانى مطرح بوده است که بیان نتیجه‌ی آن بحث در این جایگاه، بسیار مفید و سودمند مى‌نماید. مسأله این بوده است که، آیا این اندیشه‌ی انسان است که اعمال و رفتار او را رقم مى‌زند و یا اعمال و شیوه‌ی زندگانى فرد است که بناى افکار و اندیشه او را سامان مى‌بخشد؟

آیا انسان‌ها آن گونه که مى‌اندیشند و اعتقاد مى‌ورزند، زندگى مى‌کنند یا آن گونه که مى‌زیند تفکر مى‌کنند و مى‌اندیشند؟

به حق مى‌توان گفت: این ارتباط متقابل است. اندیشه و عمل و شیوه‌ی زندگانى انسان به عنوان دو بعد از مقوله‌ی رفتار انسانى به عنوان دو بعد از مقوله‌ی رفتار انسانى به صورتى مستمر در داد و ستد با یکدیگرند. انسان‌ها مى‌اندیشند و به «بسم الله» این اندیشه، دفتر اعمال و رفتار خویش را مى‌گشایند و نیز مى‌زیند؛ به بسیار شیوه‌ها، رفتار و کردارها عادت نموده و انس مى‌گیرند و این «رماتیسم عمل زدگى» به اعماق مغز اندیشه و اعتقادات آنان نیز نفوذ مى‌کند.

ساده اندیشى است، اگر رفتارهاى انسانى را، بعضى را زیر بنا و پاره‌اى دیگر را، رو بناى مطلق انگاریم. رفتارهاى آدمى، اعمّ از؛ تفکّر، اندیشه، احساسات، عشق، عمل، شیوه و سبک زندگى، آموزش، تربیت و غیره همگى در عرض هم نشسته‌اند و همزیستى، تعادل، ترابط و تلائم آن‌هاست که به شخصیّت انسانى، یکپارچگى و ثبات و اطمینان مى‌بخشد و تکنولوژى یکى از این مجموعه رفتار انسانى است و به گفته «آرنولد پیسى»: "اگر با این شیوه... به مسائل بنگریم، تکنولوژى به مثابه بخشى از زندگى ظاهر مى‌شود، نه چیزى جداى از آن که بتوان در جایگاه مجزایى محفوظش داشت..."[14]

لذا او (تکنولوژى) نیز در این بازار مسائل انسانى مى‌دهد و مى‌ستاند، مؤثر است و تأثیر مى‌پذیرد و در این مجموعه او نیز در پیدایش بسیارى از چرخه‌هاى مسائل انسانى نقش دارد.

تکنولوژى، انسان و دیندارى‌

دقت در صحبت‌هاى گذشته نشان مى‌دهد که «انسان» و «مسائل انسانى» در پشت پرده‌ی تمامى مباحث گذشته حاضر مى‌باشند و کانون و محور بحث‌هاى گذشته را تشکیل مى‌دهند. بنابراین، شاید بحثى مستقل از «تکنولوژى، انسان و دیندارى» ضرورت خویش را در محل تردید قرار دهد، لیکن در طرح مستقل این مبحث، محاسنى نهفته است که در محل تفصیل خویش روشن خواهد گشت.

انسان کانون تعالیم و معارف دینى است؛ این دین از طرفى الهى و از سوى دیگر انسانى است و گفتار دین به تمامى ترجمان حال و احوال اوست.

نمى‌توان از دین نامى برد و نسبت به مسائل انسانى هیچ حساسیت و دغدغه‌ی خاطرى به دل راه نداد. مسائل انسانى، همگى معماهاى دینى نیز محسوب مى‌گردند و گره‌هایى که بر این ابنان پر مسأله (انسان) زده شده، همگى عقده‌ها و مشکلات دینى نیز محسوب مى‌گردند. هرجا محکمه‌اى براى رسیدگى به پرونده‌ی یکى از مسائل انسانى بر پا شده باشد، به جدّ و یقین مى‌توان گفت که مذهب نیز در آنجا به قضاوت ایستاده است و لو این قضاوت، صرفاً صبغه ارزشى داشته باشد. همان طور که از ابتداى بحث تا کنون به دفعات تکرار کرده‌ایم، تکنولوژى مسأله‌اى است، انسانى.

تکنولوژى جزو آن دسته پدیده‌هایى است که به گونه‌اى مرموز و حیرت‌انگیز، خود و آثار و لواحقش را در تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى انسان وارد ساخته است و کمتر مکانى است که این میهمان تازه وارد بدان سرک نکشیده باشد و رد پایى از خود به جاى نگذاشته باشد. انسان براى بر طرف ساختن تمامى نیازهاى خویش، اعمّ از؛ نیازهاى زیستى، اجتماعى، ایمنى، تغذیه و بهداشت، ارتباطات و حمل و نقل، آموزش و پرورش و... از این مقوله مدد مى‌ستاند و تمامى عناصر و ارکان حیات انسانى، متأثر از این پدیده همه جا گستر مى‌باشد؛ تفکّر، اندیشه، احساسات و عواطف، شیوه و سبک زندگى، روابط فردى و اجتماعى، دیدگاه او نسبت به زندگى، هستى و جامعه، نظام ارزشى و اخلاقى و هر آنچه که چهار چوبه‌ی یک زندگى با مفهوم بر آن استوار است. نکته‌اى که وجود دارد، این است که تأثیر تکنولوژى در زندگى انسان و بر شؤون مختلف انسانى در بسیارى از موارد، به گونه‌اى مخفى و مستتر صورت مى‌گیرد که تأثیرى غیر مستقیم و غیر محسوس دارد که جز با دقت و تأمل فراوان، نمى‌توان ردّ پاى مشخصى از آن در تغییر و تحوّل مسائل و رخدادهاى انسانى یافت. این نکته براى همه‌ی ما، که به دنبال آثار مثبت و منفى تکنولوژى، وادى‌هاى اندیشه را سیر مى‌کنیم، بسیار واجد اهمیت مى‌باشد؛ چرا که این گونه پدیده‌ها و تأثیرات نامریى آن‌ها بوده است که همواره براى این انسان ظاهر بین و نزدیک نگر، مسأله ساز و غافلگیر کننده بوده است.

    پی نوشت:
  • [1] . «مدیریت انتقال تکنولوژى و توسعه»، نواز شریف ترجمه رشید اصلانى، در آمد
  • [2] . همان، پیشگفتار
  •  [3] . باید در اینجا یاد آور شویم که مراد از مذهب در این بحث، هر نوع تفکّر دینى و مذهبى است که در طول تاریخ بر صفحه‌ی جامعه‌ی بشرى ظاهر شده است.
  • [4] . «ایدئولوژى و تمدن»، دکتر على شریعتى، ص169
  • [5] . همان
  • [6] . «جامعه‌شناسى»، تى - بى. با تومور، ترجمه‌ی سید حسن منصور و حسن حسینى کلجاهى، ص330
  • [7] . «مدیریت انتقال تکنولوژى و توسعه»
  • [8] . «هشدار به زندگان»، روژه گارودى، ترجمه‌ی على‌اکبر کسمایى، ص290.
  • [9] . همان، ص46.
  • [10] . «انسان بیخود»، دکتر على شریعتى، صص 45، 46، 47.
  • [11] . «تکنولوژى و بحران محیط زیست»، مقاله‌ی فرانسیس سندیج، ترجمه‌ی عبدالحسین آذرنگ.
  • [12] . «تفریج صنع»، دکتر عبدالکریم سروش، ص291
  • [13] . «تکنولوژى و تکامل فرهنگى»، دکتر على‌اکبر فرهنگى، ص34.
  • [14] . «تکنولوژى و فرهنگى»، رنولد پیسى، ترجمه‌ی بهرام شلکونى، ص5.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

در آموزه‌های اهل بیت(ع) به ویژه ائمه اطهار(ع) طلب یاری کردن توسط آن بزرگواران مطرح شده است.
پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
No image

اشعار ناقوسیه

Powered by TayaCMS