29 بهمن 1396, 14:57
تحلیلگرانی که فلسفه عاشورا را به بحث گذاشتهاند، از اهداف مهم و والای این قیام تاریخی را مبارزه با بدعتهایی دانستهاند که پس از مرگ پیامبر به دست مدعیان دروغین دین گذاشته شد؛ کسانی که منافع خود را در این دیدند که با دین تحریف شده و حفظ برخی شعائر و ظواهر دینی بهتر میتوان آدمیان را مطیع و منقاد خود کرد و بر منافع دنیوی دست یافت. اوج این بدعتها و تحریفها را در زمان به سلطنت نشستن امویان بر کرسی جانشینی پیامبر(ص) میتوان مشاهده کرد. نخستین بدعتی که در اسلام راه یافت، اساس حکومت و خلافت به شکل سلطنت بود. طبیعی بود که در این راستا حق و باطل مشتبه شود و جای خود را عوض کند و در نتیجه جامعه به اسم اسلامی به رسم جاهلیت بازگردد و با شعار عدالت، ستم سایه افکند و مسلمانان راه حیرانی و سرگردانی در پیش گیرند. هشداری که دخت پیامبر در نخستین خطابه خود در روزگار پیش از این داشت این بود: «فانی حرتم بعد البیان؛ چرا بعد از بیان حق سرگردانید. و اسررتم بعد الاعلان؛ و چرا آشکار از حقیقت دفاع نمیکنی؟ الا و قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض؛ همانا مینگرم که شما به رفاه و راحت طلبی سو کردید... یعنی بدعت و انحراف در دستگاه خلافت، جامعه اسلامی را به سمت و سوی دورویی و نفاق و حق پوشی و سرگردانی و در نهایت به راحت طلبی برده است و کمتر کسی در برابر این بدعتها احساس مسوولیت میکند. بدعتهای حاکمان اموی که منشاء قیام عاشورا شد، تنها سگ بازی و جابه جا کردن برخی حلالها و حرامها نبود. بنابر روایت تاریخ، نخستین کاری که معاویه در راستای تقویت سلطنت خود پی گرفت، به دست گرفتن شریانهای اقتصادی و فرهنگی و بنا کردن بنیادهای حکومتی بود. در حوزه فرهنگ دستور داد در شامات کسی حق بازگو کردن سخنان پیامبر را ندارد. رفت و آمدها را به گونه ای محدود کرد که کسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب بشنود.
ابوذر غفاری در زمان عثمان به شام تبعید شده بود که معاویه احساس خطر کرد و به عثمان نوشت: «ان اباذر لمفسد علیکم الشام فتدارک اهله ان کان لک فیه حاجه.» (الغدیر، ج 8، ص 34) یعنی همانا ابوذر مردم شام را بر تو میشوراند. پس به داد ایشان برس اگر به یاری شان نیازمندی. یعنی سخنان اباذر مردم را به اسلام راستین آشنا میکند و ممکن است ابوذر در شام حکومت مرکزی را با خطر مواجه سازد. مهمترین چیزی که عامل بقای حکومت معاویه در شام شد بی خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان و حقوق بگیران دربار خلیفه در برابر موقعیتهای مالی و سیاسی بدعتها میساختند و دروغها میگفتند. معاویه برای برقراری و دوام سلطه خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع کرد. در مسجد دمشق ایستاد و هنگام ایراد خطبه گفت: ای مردم از نقل احادیثی که از پیامبر وارد شده بپرهیزید. این دستور به همه جا ابلاغ شد. حقیقت اسلام همان بود که مبلغان معاویه به مردم میگفتند. کسانی که در حکومت معاویه حق سخن داشتند، امثال ابوالدرد کعب و الاحبار بودند که از دیانت یهود در اسلام نفوذ کرده بودند. از این راه احادیث دروغین بی شماری وارد اسلام شد که هنوز در برخی کتابهای روایی به عنوان اسرائیلیات موجود است. تبلیغات یکسویه و انحصاری کردن تبلیغات به دست حکومت چنان در مردم تاثیر گذاشته بود که فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید این ابوتراب که خطیب همواره بر فراز منبر او را لعن میکند، کیست؟ آن مرد در پاسخ گفت: «درست نمی شناسم ولی فکر میکنم سارقی از سارقان باشد.» (مروج المذهب، ج 3، ص 42) شگفت اینکه تاثیر تبلیغ تا آنجا کارساز شده بود که بعد از یک قرن و در زمان انتقال حکومت از امویان به عباسیان، گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح آمده و گفتند: «برای پیامبر اهل بیتی جز بنی امیه نمیشناسیم.» (همان، ص43) این در حالی بود که معاویه خودرایی سیاسی و فرهنگی را در یکی از خطبههایش چنین اعلام کرد: «انی لااحول بین الناس و السنتهم ما لمیحولوا بیننا و بین ملکنا»؛ حقیقت این است که تا زمانی که مردم میان ما و سلطنت ما حائل نشوند ما میان ایشان حائل نمیشویم، یعنی در هر کار و سخنی آزادند، جز اینکه بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد کنند. اینها بدعتهایی بود که با حاکمیت امویان شکل گرفت. چه بدعتی در اسلام از این بالاتر که امر به معروف و نهی از منکر که برترین جهاد است ترک شود؟ امام حسین(ع) از نخستین رسالتهای خود در این قیام را نهی از حکومت جائران دید و اینکه چرا مردم از حق دفاع نمیکنند؟ چه بدعتی در اسلام سهمگینتر که امثال ابوذر و مالک اشتر به خاطر مبارزه با تحریفها و بدعتها تبعید شوند و یاران راستین پیامبر زبان شان در کام شان مهار یا بریده شود؟ حدود نیم قرن از رحلت رسول خدا گذشته. در این زمان کوتاه کسانی در چرخه حکومت قرار گرفتهاند که یا مطرود رسول خدا بودند یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم کاسه بودند. به تعبیر امام علی(ع) تمام آثار جاهلیت بازگشته، یعنی شعائر اسلام موجود ولی ارزشهای اخلاقی مفقود است. ایستادگی امام حسین(ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناکی بود. آزادی، شرف و عزت که از آن مومنین است، به دست چاپلوسان اموی به اسارت و ذلت تبدیل شده بود. امام حسین در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد که آمده بود تا آیین و انسانیت را ابزار حکومت سازد و مردم را ثناگوی خود کند. امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود فرمود: اگر دین ندارید ولی آزادمرد باشید. در روز عاشورا انسانیت و آزادی به نمایش درآمد و تحولی در جهان اسلام پدیدار شد. مردم دریافتند که اسلام محمد(ص) اسلام دیگری بوده و یاران پیامبر غیر از این بوده اند که از امویها شنیده اند. پس از انقراض و اضمحلال امویان که نوبت به عباسیان رسید یعنی بنی اعمام پیامبر، اما آنان به شکل دیگری بر حقیقت دین و عاشورا سرپوش نهادند. بدعتها و تحریفها را به شکل شرارت باری به دنیای اسلام بازگرداندند. روضه کربلا خوانده میشد اما مجسها پر از آزادیخواهان علوی بود. اسلام در سطح شعار رواج داشت ولی حاکمان عباسی هیچ سخن حق و انتقاد آمیزی را برنمی تافتند. اولین آنان به خاطر خونریزی لقب سفاح گرفت. فشارهای سیاسی و ظلم حکومتی آنچنان بالا گرفت که مردم، جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند. به نام اسلام حدیثها ساختند، و از سویی عدهای مامور ماجور برای بدنام کردن امامان، بنای غلو گذاشتند و پیمانی را که حاکمان با مردم بسته بودند، شکستند. خانه خدا را منجنیق بستند تا مخالفان خود را از میان بردارند. امامان شیعه را به بهانههای مختلف مقتول و مسموم ساختند. دریغ و درد اینکه بدعتهای پیش از عاشورا پس از زمانی و در این عصر عباسی بازگشت، اما این بار نه تنها به دست حاکمان که با کمک جاعلان حدیث و جاهلان به دین. از زبان پیامبر(ص) روایتها ساختند که نه تنها عقل گریز که عقل ستیز بود. جریان عاشورا ماندگاری اش حفظ شد اما به شکل واژگونه که از آن هیچ اثری برنمی خاست. و حقیقت عاشورا و تشیع از عینیت جامعه و زمان به خلوتخانه تکایا و چند روز محرم بازگشت؟
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان