كلمات كليدي : شرك، شرك ذاتي، شرك صفاتي، شرك افعالي، شرك در خالقيت، شرك در ربوبيت، شرك در عبادت، شرك در طاعت، شرك خفي، شرك جلي
نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف
شرک در لغت به معنای انباز و همتا قائل شدن است و در اصطلاح عقائد اسلامی به شریک قائل شدن برای خداوند متعال در اموری که خاص او ست، اطلاق میشود؛ مانند وجوب وجود، الوهیت، بندگی و تدبیر شئون آفریدگان.[1]
مفهوم شرک در مقابل توحید قرار دارد چرا که توحید اعتقاد به وحدت و یگانگی خداست در حالی که شرک اعتقاد به تعدد، مشارکت و انکار وحدت و یگانگی اوست. [2]
اقسام شرک
1. شرک ذاتی
شرک ذاتی دارای دو معناست: یکی آن که انسان ذات خداوند را مرکب بداند و به عبارت دیگر قائل به جسمانیت او باشد چنانکه گروهی از مسلمانان که به «مجسِّمه» مشهورند چنین اعتقادی دارند. معنای دیگر آن این است که کسی معتقد به چند خدای مستقل باشد.[3]
2. شرک صفاتی
اعتقاد به اینکه صفات الهی با ذات خداوند مغایر و دارای وجودی مستقل از ذات او هستند. بر این اساس اگر کسی همانند اشاعره معتقد باشد که صفت خالقیت چیزی است و ذات خداوند چیزی دیگر، مشرک محسوب میشود. این شرک تنها در بین فیلسوفان و متکلمان مطرح است؛ زیرا مباحث مربوط به آن تخصصی است.
3. شرک افعالی[4]
شرک افعالی در مقابل توحید افعالی قرار دارد و همانند آن به شاخههای مختلفی تقسیم میشود از جمله: شرک در خالقیت، شرک در عبادت، شرک در ربوبیت و شرک در طاعت (تشریع و حاکمیت).
4. شرک در خالقیت
به معنای اعتقاد به وجود دو یا چند خالق مستقل است به گونهای که هیچ یک از آنان تحت سیطره اراده و فرمان دیگری نباشد که یکی از عمدهترین نمونههای آن اعتقاد به دو خالق خیر و شر است. بر طبق این اعتقاد خداوند تنها اشیاء و امور نیک را میآفریند اما موجود شریر و بدخواه دیگری مثل شیطان یا اهریمن وجود دارد که به صورت مستقل به آفرینش موجودات بد و شریر دست میزند. این اندیشه در آئین مانی و برخی پیروان دین زردشت رواج دارد. [5]
5. شرک در ربوبیت
این نوع شرک در میان اقوام و ملل مختلف رواج بسیاری داشته است آنان برای هر یک از پدیدههای طبیعی مانند باد، باران، رویش گیاهان و ... معتقد به خدایی مستقل بودند و به ربوبیت و تدبیر استقلالی آنها باور داشتند.
6. شرک در عبادت
پرستش، خضوع و خشوع در مقابل کسی یا چیزی غیر از خداوند یکتا، شرک در عبادت نام دارد. غالب مشرکان گرفتار چنین شرکی هستند. مظاهر و نمونههای اینگونه از شرک را میتوان در پرستش بتهای ساخته شده از سنگ، چوب، طلا و نیز خورشید و ماه و برخی حیوانات مشاهده نمود.
7. شرک در طاعت (تشریع و حاکمیت)
شرک در طاعت بدین معناست که انسان غیر از خداوند مرجع مستقلی را برای قانونگذاری بپذیرد و فرامین او را در راستای مخالفت با احکام الهی لازم الاجرا بداند چنانکه امام صادق (ع) ذیل آیه:
«و اتخذوا من دون الله آلهة لیکونوا لهم عزا» (مریم/81)
«و آنان غیر از خدا، معبودانى را براى خود برگزیدند تا مایه عزّتشان باشد.»
پرستش تنها رکوع و سجود نیست بلکه اطاعت از کسی همان پرستش است و هر کسی که مخلوقی را در معصیت خالق اطاعت نماید در حقیقت او را پرستش کردهاست.[6]
البته حضرت علی (ع) اقسام شرک از نظر قرآن را چنین بیان فرمود: «شرکی که در قرآن آمده چهار قسم است: [7]
قسم اول: شرکی که به زبان اظهار گردد؛ آنجا که فرمود:
«لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم» ( مائده/ 17)
«آنها که گفتند: خدا، همان مسیح بن مریم است بطور مسلّم کافر شدند.»
قسم دوم: شرک عملی است؛ چنانکه فرمود:
«و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون» (یوسف/ 106)
و فرمود:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله» (توبه/ 31)
« آنها دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایى در برابر خدا قرار دادند.»
زیرا آنان علمای خود را به خدایی نمیخواندند (تا شرک زبانی باشد) بلکه از این جهت مشرک بودند که آنان را اطاعت مینمودند، آنچنانچه اگر حلالی را حرام یا حرامی را حلال میکردند از آنان میپذیرفتند. پس عملا و ناخودآگاه آنها را پرستش مینمودند.
قسم سوم: شرک زنا است که (خطاب به شیطان) فرمود:
«و شارکهم فی الاموال و الاولاد» ( اسراء/64)
«و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوى»
شاید از این جهت که زناکار شیطان را در تکوین نطفه با خدا شریک ساخته است.
قسم چهارم: شرک ریا است؛ آنجا که میفرماید:
« فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عمل صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا»
(کهف/110)
«پس هر که به لقاى پروردگارش امید دارد، باید کارى شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.»
که چنین افرادی نماز گزارده و روزه گرفته و اعمال نیک چون دیگر نیکوکاران انجام دادهاند جز آن که هدف آنان از این اعمال ریا و جلب ستایش مردم بوده است.
امام صادق(ع) در توضیح شرک ریا فرمود: «کسی که نماز و روزه یا آزاد ساختن بردگان و حج و از این گونه اعمال را به نیت ستایش مردم انجام دهد در حقیقت در عمل خویش دیگری را با خدا شریک نموده است ولی این نوع شرک قابل گذشت است.» [8]
مراتب شرک
شرک از جهت پنهان و آشکار بودن به دو قسم جلی و خفی تقسیم میشود؛ شرک جلی به معنای انجام مناسک عبادی و اعمال خاصی مانند رکوع و سجود، قربانی و ... برای معبودی غیر از خداوند است. البته همراه با این اعتقاد که آن معبود شایسته مقام خدایی است. این آشکارترین جلوه شرک در پرستش است. اما در مراتب خفی و پنهان آن میتوان به هرگونه دنیاپرستی، جاه پرستی، هواپرستی ، ریا و ...اشاره کرد چنانکه قرآن میفرماید:
«ارایت من اتخذ الهه هواه» (فرقان: 43 و جاثیه: 23)
«آیا دیدی آن کس را که هوای (نفس) خود را معبود خویش گرفته است؟»
همچنین از دیگر نمونههای شرک پنهان میتوان به اعتماد و اتکا به اسباب و علل طبیعی و اعتقاد و ایمان به گرهگشایی آنها اشاره نمود. [9] امام صادق (ع) در تفسیر آیه:
«و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون» (یوسف/ 106)
«و بیشتر آنها که مدعى ایمان به خدا هستند، مشرکند»
فرمود: «از این قبیل است که کسی بگوید اگر فلانی نبود من هلاک میشدم و اگر فلانی نبود به فلان گرفتاری دچار میشدم واگر فلان نبود همسرم از کفم میرفت. چنین کسی به شریکی در قلمرو حکومت خدا قائل شده است که او را روزی میدهد و بلا را از او دفع میکند. راوی پرسید: اگر چنین بگوید: اگر خداوند به وسیله فلانی بر من منت نمینهاد هلاک میشدم، صحیح است؟ فرمود: آری، اشکالی ندارد.»[10]
پیامبر اکرم ( ص) نیز درباره شرک خفی فرمود: «شرک مخفیتر است از راه رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاریک. »[11]
بیپایه بودن شرک
در قرآن آیات فراوانی درباره شرک وجود دارد که در برخی موارد دلایل شرک مورد نقد و رد قرار گرفته است. خداوند در آیات مختلفی میفرماید برای شرک هیچگونه دلیل و برهانی وجود ندارد.[12] مثلا:
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ » (مومنون/ 117)
«و هر کس معبود دیگرى را با خدا بخواند و مسلّماً هیچ دلیلى بر آن نخواهد داشت.»
در برخی آیات نیز آمده است که مشرکین برای مدعاهای بتپرستانه خود تنها به حدس و گمان و یا هوای نفس تکیه میکنند. [13]
«إِنْ هِیَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ» (نجم/23)
«اینها فقط نامهایى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید نامهایى بىمحتوا و اسمهایى بىمسما، و هرگز خداوند دلیل و حجّتى بر آن نازل نکرده؛ آنان فقط از گمانهاى بىاساس و هواى نفس پیروى مىکنند».[14]
و نیز در سوره یونس/ 66 میفرماید:
«وَ ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُون»
«و آنها که غیر خدا را همتاى او مىخوانند، از منطق و دلیلى پیروى نمىکنند؛ آنها فقط از پندار بىاساس پیروى مىکنند؛ و آنها فقط دروغ مىگویند»
و در سوره انبیاء آیه 24 خطاب به مشرکان میفرماید:
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ.»
«آیا آنها معبودانى جز خدا برگزیدند؟! بگو دلیلتان را بیاورید.»
اما معلوم و مشخص است که هیچ دلیل و برهانی از اعمال و اعتقادات مشرکانه آنان حمایت نمیکند.[15]
حد نصاب توحید
توحید به معنای یگانگی خداست که خود دارای پنج مرتبه میباشد:
الف) توحید در وجوب وجود؛ یعنی اینکه جز الله هیچ چیز وجودی از خود ندارد.
ب) توحید در خالقیت؛ به این معنا که همه هستی مخلوق خداست.
ج) توحید در ربوبیت و تدبیر؛ بدین معنا که تنها موثر در عالم هستی خداست و هیچ موجودی در جهان جز او تاثیر استقلالی ندارد.
د) توحید در تشریع و حاکمیت؛ به این معنا که حق وضع قوانین تنها از آن الله است.
هـ) توحید در الوهیت و معبودیت؛ بدین معنا که تنها الله شایستگی پرستش و خضوع و خشوع را دارد. در حقیقت این مرتبه از توحید نتیجه طبیعی مراتب قبلی است؛ وقتی هستی ما از الله است، اختیار وجود ما هم بدست اوست. تاثیر استقلالی در جهان از اوست، حق فرمان دادن و قانون وضع کردن هم منحصر به اوست دیگر جای پرستش برای کس دیگری باقی نمیماند. [16]
با دقت و بررسی در آیات قرآن به دست میآید که از نظر قرآن کسی موحد است که هم واجبالوجود را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم رب تکوینی را و هم رب تشریعی را و هم اله و معبود را و چون اعتقاد به الوهیت و وحدت در الوهیت در مرتبه اخیر واقع شده است (توحید در الوهیت) لذا قرآن: «لا اله الا الله» (محمد/ 19- صافات/ 35) را شعار قرار داد که بر طبق مفاد آن توحید در مراتب قبل اگرچه لازم است اما کافی نیست، بلکه باید شخص به این اعتقاد برسد که معبودی هم جز الله نیست و پرسنش منحصر به اوست. اینجا حد نصاب توحید است. بر این اساس نصاب توحید از نظر اسلام توحید در الوهیت است که قبل از آن مراتب دیگری از توحید وجود دارد. ولی تا بدین حد نرسد، توحید به نصاب خود نرسیده است.[17] بنابراین اقسام شرک خفی مانند هواپرستی، جاه پرستی و ریا موجب خروج شخص از جرگه مسلمانان نمیشود. [18] چنانکه در حدیث آمده است: «کسی که نماز و روزه یا آزاد ساختن بردگان و حج و از اینگونه اعمال را به نیت ستایش مردم انجام دهد در حقیقت در عمل خویش دیگری را با خدا شریک نموده است ولی این نوع شرک قابل گذشت است.» [19]
اما وهابیان تنها این امور را کافی نمیدانند و معتقدند مسلمان برای خروج از حیطه شرک باید شروط زیر را رعایت کند:[20]
1- مسلمان نباید به یکی از انبیاء و اولیاء متوسل شود زیرا خداوند در قرآن می فرماید:
«فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبینَ» (شعراء/213)
«پس با خدا، خدای دیگر مخوان که از عذاب شدگان خواهی شد.»
2- مسلمان نباید قبر پیغمبر (ص) را زیارت کند و روی قبور قبه و بارگاه و مسجد بسازد.زیرا پیامبر (ص) کسانی را که قبور را زیارت میکنند و آنها را مساجد خویش قرار میدهند و بر آنها قبه و بارگاه میسازند لعن فرمود. [21]
3- مسلمان حق ندارد از پیغمبر (ص) طلب شفاعت کند. چرا که در قرآن آمده است:
«لیس لهم من دونه ولی و لا شفیع» (انعام/51)
«غیر او برای آنها یار و شفیعی نیست»
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَوَ لَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لایَعْقِلُونَ» (زمر/43)
قل لله الشفاعه جمیعا (زمر/ 44)
«آیا غیر از خدا شفاعتگرانی برای خود گرفتهاند؟ بگو آیا هرچند اختیار چیزی را نداشته باشند و نیندیشند؟! شفاعت یکسره از آن خداست.»
4- مسلمان نباید به نام پیغمبر (ص) سوگند یاد کند. چراکه مشرکان عصر پیامبر(ص) نیز در مورد بتها همین گونه رفتار میکردند و هر کس این امور را انجام دهد مشرک است و خون، مال و اولادش مباح است.[22]
نقد نظریه وهابیان
همانگونه که خود وهابیان نیز میدانند خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید:
«ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِه» (یونس/ 3)
«شفاعتی جز پس از اذن او نیست»
بنابراین اگر پیامبر (ص) شفاعتی دارد به اذن خدا و در راستای مالکیت مطلقه اوست. همچنین اینکه در قرآن آمده است «شفاعت یکسره از آن خداست» به معنای آن است که خداوند مالک شفاعت است و این منافاتی با تفویض شفاعت به غیر ندارد البته واضح است که دارا بودن چنین مقامی برای پیامبر (ص) در طول ملکیت خداوند است نه در عرض آن و به صورت استقلالی.[23]
از سوی دیگر وهابیان اعمالی چون توسل و استغاثه به اولیاء الهی، طلب شفاعت از آنان، سوگند دادن خداوند به حق آنان و ... را از مصادیق شرک در عبادت میدانند و دلیل آنان چیزی جز مقایسه این اعمال با اعمال مشرکان عصر رسالت نیست، در حالیکه اعمال مشرکان با اعتقاد به ربوبیت و مالکیت بتها بود اما کارهای مسلمین در مورد اولیاء با چنین اعتقادی همراه نیست بلکه تعظیم شعائر الهی است.[24] شاهد بر این مدعا این است که در آیات مربوط به حضرت هود و قومش، مشرکین معتقد به تاثیر استقلالی بتها بر حضرت هود (ع) بودند [25]حال آنکه شیعه هرگز از امام یا نبی اثر استقلالی نمی خواهد و اساسا به آن اعتقاد ندارد. پس وجه مشترکی میان مشرکین و متوسلین شیعه وجود ندارد.
وهابیان در حقیقت نوعی استقلال ذاتی در اشیاء را پذیرفتهاند و از این رو تاثیری بالاتر از حد عوامل معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به قطب و قدرتی در مقابل خداوند دانستهاند غافل از اینکه موجودی مانند انسان که تمام هویتش وابسته به خواست و اراده حق است و هیچگونه استقلالی از خود ندارد تاثیر مافوق طبیعی او مانند تاثیر طبیعیاش پیش از آنکه مستند به خودش باشد وابسته به خدای متعال است و او تنها مجرایی برای جریان یافتن فیض و رحمت حق به اشیاست. آیا واسطه فیض وحی بودن جبرئیل، واسطه رزق بودن میکائیل و واسطه قبض ارواح بودن ملکالموت شرک است؟!
عوامل و ریشههای شرک
ریشه همه معلومات انسان در آغاز از محسوسات گرفته شده است زیرا انسان نخستین بار که چشم میگشاید عالم ماده را میبیند و با جهان محسوس آشنا میشود و راه یافتن او به جهان ماوراء حس حتی تصور موجودی که مجرد در زمان، مکان و ماده باشد بعد از مطالعه و تجزیه و تحلیل در مسائل عقلانی و روحانی صورت خواهد گرفت. بنابراین جای تعجب نیست که بتپرستی مذهب اقوام رشدنیافته باشد. [26] از سوی دیگر بتپرستان معتقد بودند که ما به خاطر آلودگیهای بشریت و مادیت و کثافات گناهان و خطاها راهی به ربالارباب نداریم چراکه ساحت او پاک و مقدس است و هیچ نسبتی میان ما و او نیست بنابراین بر ما لازم است که به آنچه نزد او از همه چیز محبوبتر است تقرب جوئیم یعنی همان خدایانی که تدبیر خلق به آنان واگذار شده است. ما بوسیله این بتها و مجسمهها به آنها تقرب میجوئیم تا شفیع ما نزد خدا شوند و خیر و برکت را برای ما به ارمغان بیاورند و شر و ضرر را دفع کنند. [27] چنانکه خداوند در قرآن عقیده آنان چنین بیان کرده است:
«وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» (زمر/3)
«و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند، دلیلشان این بود که اینها را نمىپرستیم مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.»
البته در قرآن موارد دیگری نیز به عنوان عوامل گرایش به شرک ذکر شده است که از جمله می توان به هواپرستی و گناه اشاره نمود چنانکه می فرماید :
«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» (فرقان/43)
«آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را معبود خویش گرفته است؟»