دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مقوله ی فرهنگ و ضرورت نظریه پردازی

تقسیم‌بندی آثار مختلف شهید مطهری مبتنی بر زمان‌شناسی این آثار و تأثیر مقتضیات زمان بر اندیشه‌ی حاکم بر آن‌ها، از دیدگاه حجت‌الاسلام و المسلمین مجتبی عزیزی، روش مطلوبی است برای مطالعه و بازخوانی هر باره‌ی آن‌ها. ایشان با قراردادن کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در کنار «داستان راستان» و تحلیل موضوعی آن‌ها با استفاده از نگره‌های زمان‌شناسی، استاد مطهری را به طبیب حاذق و کاردانی در زمینه‌ی بیماری‌های فکری و روحی اجتماع تشبیه می‌‌کند که می‌‌داند چه داروی شفابخشی را از کجا و چگونه و برای چه گروهی از انسان‌ها تجویز کند.
مقوله ی فرهنگ و ضرورت نظریه پردازی
مقوله ی فرهنگ و ضرورت نظریه پردازی

نویسنده: علی شیرازی

تقسیم‌بندی آثار مختلف شهید مطهری مبتنی بر زمان‌شناسی این آثار و تأثیر مقتضیات زمان بر اندیشه‌ی حاکم بر آن‌ها، از دیدگاه حجت‌الاسلام و المسلمین مجتبی عزیزی، روش مطلوبی است برای مطالعه و بازخوانی هر باره‌ی آن‌ها. ایشان با قراردادن کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در کنار «داستان راستان» و تحلیل موضوعی آن‌ها با استفاده از نگره‌های زمان‌شناسی، استاد مطهری را به طبیب حاذق و کاردانی در زمینه‌ی بیماری‌های فکری و روحی اجتماع تشبیه می‌‌کند که می‌‌داند چه داروی شفابخشی را از کجا و چگونه و برای چه گروهی از انسان‌ها تجویز کند. مجتبی عزیزی بر این یقین است که در دورنمای آثار شهید مطهری، نه از گذشته‌ی موهوم خبری است و نه آینده‌ای که ترسیم شده است، خیالی، دست‌نایافتنی و گمراه‌کننده است.

حجت‌الاسلام و المسلمین عزیزی، قدرت و توانایی شهید مطهری را در فهم و ادراک مباحث مربوط به دین‌داری، فلسفه‌ی وحی و پیچیدگی‌های علوم فقه و کلام و نیز پل‌زدن‌های خلاقانه و کاربردی میان جنبه‌های مختلف این علوم را از الطاف الهی می‌‌داند؛ بر اساس این اعتقاد که حضرت حجت‌(عج) در هز زمان و بر حسب قاعده‌ی لطف، اصحاب و پیروان خود را به آن‌ چه نیاز روز و مردم و جامعه است، مسلح می‌‌کند. حجت‌الاسلام و المسلمین عزیزی، ترور شهید مطهری به‌دست گروه فرقان را نشانه‌ی تسلیم رسمی و اعلام‌شده‌ی این گروه می‌‌داند و دلیلی بر صحت و خدشه‌ناپذیری این سخن که:

«روشن‌فکری صحیح به معنای بی‌نیازی از وحی نیست.»

از نظر شما آثار شهید مطهری به چند بخش قابل تقسیم است و کفه‌ی ترازو به نفع آثار مکتوب ایشان سنگینی می‌‌کند یا آثار شفاهی؟

با مطالعاتی که شخصاً در مورد آثار شهید مطهری انجام داده‌ام، به تقسیم‌بندی‌های متفاوتی رسیده‌ام که با نظر شما منطبق است؛ یعنی بخشی از این آثار در قالب نوشتار یا مکتوب ارائه شده‌‌اند که کتاب‌های ایشان در همان دسته می‌‌گنجند. گفتنی است که بسیاری از کتاب‌های ایشان نیز حاصل تدریس‌ها و سخن‌رانی‌های آن شهید بزگورار است.

منظورتان این است که شهید مطهری خودشان اقدام به پیاده‌کردن نوارهای سخنرانی و تدریس‌های‌شان می‌‌کردند؟

همین‌طور است. ولی بخشی از آن را دیگران هم انجام داده‌اند. به ‌تازگی چندین جلد از یادداشت‌های استاد در قالبی بسیار نفیس و ارزشمند چاپ شده‌اند. اما من خودم معتقدم که آثار ایشان را در تقسیمات دیگری هم می‌‌توان گنجاند و از دیدگاه‌های مختلفی به آن‌ها نگاه کرد. یکی از آن‌ها، می‌‌تواند زمان‌شناسی باشد؛ یعنی می‌‌توانیم اقتضائات و شرایط زمانه را در تولید آثار آن شهید دخیل بدانیم. یا این عنوان که ایشان با زمان حرکت کردند و تفکرشان خالی از مقتضیات قطعی و حقیقی زمان نیست. شهید مطهری جدای از زمان خودش زندگی نکرد. بعضی انسان‌ها در طول زمان زندگی می‌‌کنند و تابع زمان هستند، به‌ طوری‌ که نگاه و رنگشان متأثر از زمان است. بعضی‌ها نیز زمان را با خودشان هم‌رنگ‌ می‌‌کنند، مانند امیرالمؤمنین‌(ع) که زمان را با خودشان هم‌رنگ کردند و عدالت را در اعماق وجود انسان‌ها نهادینه کردند. رسول مکرم اسلام(ص) نیز زمان نوینی را به عالم امکان ارائه فرمودند. و انتظاری که از وجود قدسی حضرت حجت(عج) می‌‌رود، این است که در واقع تحولی در زمان ایجاد خواهند کرد؛ بنابراین، من معتقدم که چون استاد مطهری فرزند راستین این مکتب است، طبعاً یکی از بخش‌هایی که آثار ایشان را در ذیل آن می‌‌توان قرار داد، بحث زمان‌شناسی ایشان است. نوشتن و گفتن کارهای خوبی هستند، ولی تشخیص این ‌که چه مطلبی در چه زمانی گفته یا نوشته شود، کار مهمی است. شخصی در وزن شهید مطهری که روش رئالیسم را در زمره‌ی آثارش دارد، با شناخت شرایط زمانه‌اش کتاب داستان راستان هم می‌‌نویسد؛ یعنی کاری که از یک طلبه هم برمی‌آید؛ بله، حتی یک آدم خوش‌ذوق غیر طلبه هم می‌‌تواند چنین کتابی بنویسد.

حال سوال اینجاست که چرا شخصی به اعتبار ایشان، حاضر می‌‌شود چنین کار ساده‌ای انجام دهد؟

به اعتقاد من نباید آثار استاد را از شخصیت و وجودشان منفک بدانیم. گاهی به ‌نظر می‌‌آید که بعضی از آثار ایشان نوعی مصادره‌ی به مطلوب است. از طرفی به‌ لحاظ زمان‌شناسی، هم فرزند زمان هستند و هم هادی زمان. فرزند زمان هستند، زیرا کسی که این آثار را نوشته، بر زمانه‌ی خودش اشراف داشته است؛ به همین دلیل می‌‌بینید که کتاب «مسأله‌ی حجاب»، «داستان راستان» و «حماسه‌ی حسینی» را می‌‌نویسد. مسأله‌ی انقلاب اسلامی را مطرح می‌‌کند و «جاذبه و دافعه‌ی حضرت علی‌(ع)» از قلمش می‌‌تراود. استاد مطهری در واقع نشان می‌‌دهد که آینده را نیز به‌خوبی رصد می‌‌کند. یک نویسنده و سخنور خوب باید این مسأله را درک کند که فردای نوشتار و سخن او با چه مقتضیاتی روبه‌رو می‌‌شود. استاد مطهری در حقیقت فردای آثار خود را از پیش می‌‌دیده است. با دقت در آثار استاد، متوجه می‌‌شویم که ایشان از شخصیتی همچون یک طبیب برخوردار است که هم تشخیص می‌‌دهد، هم نسخه می‌‌نویسد و هم شما را به محل تهیه‌ی دارو راهنمایی می‌‌کند، و مصرف را به خودتان واگذار می‌‌کند. این خصوصیت بارزی از آثار استاد مطهری است که هرگز به جای ما فکر نمی‌‌کند و این وجوه بسیار عالی در بیانات و کلمات و نگاه استاد مطهری به‌وضوح مشاهده می‌‌شود.

علاوه بر زمان‌شناسی و تأثیر مقتضیات زمان -‌چه زمان حال و چه زمان آینده در کتاب‌های ایشان- تأثیرپذیری از دیروز هم در آثار ایشان پیداست. استاد مطهری بین گذشته، حال و آینده پل می‌‌زند و دیروز را به فردا متصل می‌‌کند و ما را بی‌نیاز از دیروز و غافل از فردا نمی‌‌کند و امروز را هم از یاد نمی‌‌بَرَد. ماهیت بعضی از کتاب‌ها این ‌گونه است که دیروز را از یاد ما می‌‌برند؛ مثل فیلم‌های علمی-تخیلی. یکی از مضرات این ‌گونه فیلم‌ها این است که دیروزِ انسان‌ها را از آن‌ها می‌‌گیرند و فردایی اقساطی را برای آن‌ها ترسیم می‌‌کنند که هیچ‌گاه موعد نقدشدن آن فرا نمی‌‌رسد. نکته‌ی جالب این است که مخاطب از الان می‌‌داند که چنان فردایی وجود ندارد. بعضی از نوشتارها این‌گونه‌اند، حتی در حوز‌ه‌های علوم انسانی هم فراوان چنین آثاری داریم؛ مثل بسیاری از رمان‌ها که مخاطب را از دیروزش جدا می‌‌کنند. در اصل مأموریت آن‌ها همین است، یعنی آن‌ها مأمورند که مخاطب را از دیروز جدا و به فردایی روشن یا تاریک دل‌خوش کنند. یکی از کارهایی که استاد مطهری کرده این است که دیروز را به‌درستی نشان می‌‌دهد. مثلاً‌ کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»،کتابی است که دیروزِ ما را زمان‌بندی‌شده و نظام‌مند ارائه می‌‌دهد و می‌‌گوید که فضا و وضعیت حاکم بر آن زمان چگونه بوده است؛ مثلاً ایشان در مورد آزاداندیشی ایرانیان و امتداد آن از دیروز تا امروز می‌‌فرماید که اگر ایرانیان به زور اسلام را پذیرفتند، پس می‌‌بایست با گذشت یک یا یک قرن و نیم بعد از ورود اسلام که دیگر همه چیز آزاد شده بود، به دین خودشان بازگردند، ولی این کار را نکردند و دین اسلام را پذیرفتند.

یعنی استاد مطهری بر‌خلاف برخی مورخان که کوشیده‌‌اند، پذیرش اسلام توسط ایرانیان را امری جبری و قهری قلمداد کنند، این دروغ تاریخی را به زیباترین وجه ممکن برملا کرده‌اند.

همین‌طور است؛ گذشته‌ی نظام‌مندی که ایشان ترسیم می‌‌کند، باعث می‌‌شود تا ما امروزِ خود را به‌درستی بشناسیم. وقتی روشن می‌‌شود که نیاکان ما اسلام را با طیب خاطر و آگاهانه پذیرفتند، طبعاً‌ ما نیز امروز می‌‌توانیم این مکتب را با اطمینان خاطر بپذیریم. حال امروز، چه روزی است؟ امروز روزی است که مردم در برابر یک انتخاب بزرگ قرار گرفته‌‌اند که آیا نهضت حضرت امام(ره) را آزادانه بپذیرند یا پیرو نظام شاهنشاهی‌ای باشند که صدر و ذیل آن معلوم بود؛ یعنی جناب استاد، دیروزِ ما را به‌گونه‌ای تعریف و ترسیم می‌‌کند که به امروز متصل شود؛ بعد برای رسیدن به این مقصد، الگو هم ارائه می‌‌کند. از جمله الگوهایی که با پشتوانه‌ای علمی ارائه می‌‌کند، تاریخ انسان، مدنیت انسان و اجتماعی‌بودن اوست. حتی درباره‌ی قضا و قَدَر و تأثیر اعمال ما در تغییر قضا و قدر به‌ طور مشروط در کتاب «عدل الهی» سخن می‌‌گوید؛ چرا؟ برای آن‌ که جامعه به آن درجه از کمال برسد که همه بدانند انسان از تواناییِ تغییر جریان غالبی که خلاف عقلانیت ذهنی و عینی است، برخوردار است. و اضافه می‌‌کنند که مردم در گذشته آزادانه و بدون هیچ‌گونه جبر و اجباری، در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفتند، پس امروز هم می‌‌توانند در دامان مکتبی که از مکتب آن حضرت پیروی می‌‌کند قرار بگیرند. این از امروز.

بعد استاد مطهری، فردای بسیار زیبایی را هم برای ما ترسیم می‌‌کند و درباره‌ی قیام و انقلاب حضرت مهدی(عج) می‌‌نویسد. در واقع، در هیچ‌یک از آثار دینی و جامعه‌شناختی استاد رد و نشانه‌ای از اتفاقات، اندیشه‌ها و آینده موهوم نمی‌‌بینید. گذشته‌ی موهوم هم وجود ندارد. درست است؛ بنابراین نه از گذشته‌ی موهوم سخن می‌‌گوید و نه از آینده‌ی موهوم؛ لذا زمان‌شناسی در آثار ایشان یک امر فوق‌العاده با اهمیت است. من گمان نمی‌‌کنم کسی توانسته باشد، مانند ایشان بین گذشته و آینده چنین پلی زده باشند.

کمی بیش‌‌تر درباره‌‌‌ی تعقل‌گرایی و نمودهای عقلانیت در آثار شهید مطهری توضیح دهید.

ویژگی شاخص در آثار استاد این است که فردای نوشته‌هایش را خوب می‌‌بیند و آن‌ها را رصد می‌‌کند. یکی از مسائلی که در جامعه‌ی ما رواج پیدا کرد نوعی فاصله گرفتن از عقلانیت در دین‌‌داری بود. این مسأله، در بین عوام جریان داشت و در بین خواص هم گاهی پیدا می‌‌شد، به‌ طوری که نگاه عوامانه و بدون استدلال به دین و آن را یک عملیات فردیِ محض تلقی‌کردن، در جامعه نهادینه شده بود. الان هم برای برخی همین‌طور است؛ و بسیاری گمان می‌‌کنند که دین‌داری صرفاً به معنای نماز خواندن و آداب عبادی صرف است. این‌ها به ‌تنهایی کافی نیستند. آثار استاد مطهری مملو از عقلانیت است؛ به این معنی که ایشان از این ابزار وسیع و دقیق برای اتصال مردم به وحی استفاده می‌‌کند. استاد مطهری مردم را به‌سمت کسب فیض از وحی راهنمایی می‌‌کند. من از دید خودم می‌‌توانم دو نوع عقلانیت را تعریف کنم: یکی تعقل پیرو و دیگری تعقل پویا. تعقل پیرو این ‌گونه است که از فکر خود استفاده می‌‌کنیم، اما این تفکر همیشه فرع بر فکر دیگری است. مثل کسی که مرید شخص دیگری است و به خودش زحمت تفکر و تدبّر نمی‌‌دهد، یا مانند افراد خوش‌فکری که حرف‌شان از خودشان نیست. در اسلام و مکتب اهل بیت(ع)، عقل پیرو مورد قبول نیست؛ بدین معنا که انسانی از انسان دیگری که معلوم نیست از او عاقل‌تر باشد، پیروی کند.

پیروی عقل از وحی، تبعیت عقل از ائمه‌ی معصومین(ع) نشانه‌ی اتصال عقل انسانی به اعقل‌الناس است؛ اگر عقل انسان، پیرو شرع و پیرو اعقل‌الناس شد، کسی از او ایراد نمی‌‌گیرد، زیرا ظرفیت و قدرت عقلانی ما از هر لحاظ، کم‌تر از آنان است. نوع دیگر عقلانیت، بهره‌مندی از عقل پویاست. تعقل پویا آن است که انسان در پرتو عقل و شرع، در پرتو وحی و خدامداری، و در پرتو بندگی خدا تفکر کند و در مسیر توحید، فکر خود را بارور کند. در آن صورت است که او هم می‌‌تواند به دیگران افاضه بدهد و هم خودش به فیض برسد. در آثار استاد مطهری، احاطه‌ی تعقل پویا بر تفکر ایشان را مشاهده می‌‌کنیم و عقل رو به رشد را می‌‌بینیم. امروز بعد از سی سال که از مطالعه‌ی آثار استاد می‌‌گذرد، هنوز هم به نظر می‌‌آید که این آثار با فضای امروز جامعه‌ی ما قابل تطبیق هستند. و جوانان امروز به‌ شدت احساس می‌‌کنند که به فکر و کلام و ایده و نظرات استاد مطهری، نیازمندند و این نشانه‌ی پویایی عقل است. این عقل، عقل صامت، ساکت و ساکن نیست. تعقل ساکن در عصر خودش راه به جایی نمی‌‌برد، چه برسد به این‌ که بخواهد به عصر و زمان دیگری نیز تسری پیدا کند. در نسل خودش حرفی برای گفتن ندارد، چه برسد به این‌که بخواهد در نسل بعدی حرفی برای گفتن داشته باشد؛ اما شما می‌‌بینید که کلام استاد مطهری در نسل بعد از خودش نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و راهنما و راه‌گشاست. تعقل و عقلانیت در نگاه شهید مطهری و در آثارشان، همیشه تلازم با شرع را در خود حفظ می‌‌کنند؛ یعنی هیچ‌گاه عقل را مستقل از وحی مطرح نمی‌‌کنند و آن را مستقل از وجود نورانی و قدسی معصوم(ع) نمی‌‌دانند؛ لذا شما می‌‌بینید که کتاب‌های استاد مطهری مشحون از روایات اهل بیت(ع) است. ایشان در جای‌جای آثارشان از معصوم(ع) فیض می‌‌برد.

در واقع استاد مطهری، عقلانیت را در محضر وحی پر و بال می‌‌دهد آن را به اوج می‌‌رساند؛ لذا عقل در نگاه و آثار ایشان همواره در پرتو وحی است. عقل ایشان فرع بر تعقل زید و عمرو نیست، فرعِ اعقل‌الناس است که در وجود رسول مکرم اسلام(ص) به ظهور رسیده است.

مختصری درباره‌ی اوضاع فکری آن زمان که استاد مطهری فعالیت می‌‌کردند و نیز عقلانیت حاکم بر جامعه‌ی آن دوران توضیح دهید.

فردی که فی‌المثل مرشد فکری ماست، خواهی‌ نخواهی بر تفکر ما تأثیر می‌‌گذارد و ما فکر خود را در اختیار او قرار می‌‌دهیم. او اموری را به ما القا می‌‌کند که در شکل‌گیری تفکر ما بسیار مهم است. در دوران فعالیت فکری استاد مطهری، نحله‌های فکری دیگر هم فعالیت داشتند؛ مانند چپی‌ها، راستی‌ها، مادیون و کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و سنت‌گراهای متحجر که در «روش رئالیسم» استاد مطهری و اقتدار ایشان در تدریس، نمونه‌هایی از فرآیند فکری آن‌ها نمود پیدا کرده است. خیلی‌ها بودند که به این بازار متاع فکری آورده بودند. در آن عصر، جامعه‌ی ایران مثل بازار روز شده بود که هر کسی هر چه داشت، می‌‌آورد. روزی در حین قدم‌زدن در بازاری دیدم که آقایی یک عدد قاشق کج و کثیف را برای فروش آورده بود. در عصر ما، به ‌ویژه در اواخر دهه‌ی چهل و سال‌های دهه‌ی پنجاه و شصت، وضعیت جامعه‌ی ما مانند همان بازار بود که هر کس هر چه داشت، برای عرضه آورده بود. حتی کسانی هم که حرفی برای گفتن نداشتند و همه‌ی متاع فکری‌شان مانند کالای آن دوره‌گرد، یک عدد قاشق کج مستعمل به ‌دردنخور غیر قابل استفاده بود، در آن بازار حضور داشتند. در این بازار مکاره، فضای هرج‌ومرج حاکم بود به این دلیل که مردم، در حال گذر از یک فضای مطلق‌نگری به یک فضای مقیدنگری بودند.

مطلق‌نگری یعنی «همین است و جز این نیست». در آن دوران، جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی مطلق‌نگر بود و این باور بر اندیشه‌های مذهبی‌ها و غیر مذهبی‌ها غلبه داشت. به‌ طور کلی همه چیز ما افراطی بود و تعادلی دیده نمی‌‌شد. در این آشفته‌بازار، استاد مطهری مانند بقیه و بدون هیچ تبعیضی نظرات خود را ارائه می‌‌کند، هم نقد می‌‌شود و هم نقد می‌‌کند. انواع و اقسام حرف و حدیث‌ها را می‌‌شنود و حتی دو سه بار ایشان را از حسینیه‌ی ارشاد بیرون کردند؛ در جاهای مختلف هم بر سرشان داد زدند، و عده‌ای به ایشان زنده‌باد و مرده‌باد هم می‌‌گفتند. ایشان هیچ‌وقت به خودشان اجازه ندادند که به جای دیگران فکر کنند. من که توفیق داشتم گاهی کتاب‌های ایشان را مطالعه کنم، این مسأله را فهمیدم که شهید مطهری کسی است که هیچ‌گاه به جای کسی فکر نمی‌‌کند. منطقش، منطق قرآن کریم است. اما در منطق بازار بدین‌گونه عمل می‌‌شود که فروشندگان با هماهنگی هم، مدل خاصی از یک کالا را عرضه می‌‌کنند و اجازه‌‌ی انتخاب را از خریدار می‌‌گیرند و با این کار تفکر مشتری را کانالیزه می‌‌کنند. در سینما هم، همین شیوه حاکم است. فیلم‌سازان سعی می‌‌کنند، چند چیز را به بیننده القا کنند که ما همیشه دشمن داریم، دشمن از جنس ما نیست، از ما قدرتمندتر است، و ما هستیم که آن را از بین می‌‌بریم؛ پس شما راهی جز تبعیت از ما ندارید. سوپراستارها را هم تنها با انگیزه‌ی تابع‌کردن مخاطبان به‌ وجود می‌‌آورند.

اما استاد مطهری که شاگرد مکتب حضرت امام(ره) است، هرگز به جای کسی فکر نمی‌‌کرد. ایشان مانند قرآن راه را نشان می‌‌دهد. قرآن کریم، در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه، از آیات 56 به بعد، چهار بار از کلمه‌ی «افرایتم» استفاده می‌‌کند. آن‌ جا که می‌‌فرماید:

«افرایتم ما تمنون، ءانتم تخلقونه ام نحن الخالقون».

«آیا به خلقت و انتقال نطفه‌ای که منتقل می‌‌شود، فکر کرده‌اید؟ شما آن را خلق کرده‌اید یا ما؟»

ما سهم شما را قبول داریم، اما شما هم سهم ما را بپذیرید، چون ما خالقیم. «افرایتم» یعنی «آیا فکر می‌‌کنید؟» معنی آن این است که باید خالقیت من را بپذیرید. باز در مورد زراعت می‌‌فرماید:

«ءانتم تزرعونه، ‌ام نحن الزارعون».

«در این دانه‌ای که در زمین می‌‌کارید، فکر کرده‌اید؟ آیا شما آن را پرورش می‌‌دهید یا ما؟»

بعد می‌‌فرماید:

«لو نشاء لجعلناهُ حُطاماً»، اگر ما اراده کنیم».

«آن را تبدیل به کاه سوخته می‌‌کنیم و شما نمی‌‌توانید جلوی ما را بگیرید».

در دنباله می‌‌فرماید:

«افرایتم النّار الذی تورون ءانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشئون»

« آیا آن آتشى را که مى‌افروزید دیده‌اید؟ آیا ماده‌ای که برافروخته می‌‌شود را شما به‌وجود آورده‌اید یا ما؟»

در واقع فکر شما را بالا می‌‌برد تا جایی که ما از سر تعقل و تفکر و تعمق و تدبر خالقیت، تدبیر و توحید افعالی را بپذیریم. به همین دلیل است که کسی که به قرآن مؤمن می‌‌شود، هرگز دست از آن برنمی‌دارد. مکتب اهل بیت(ع) هم همین‌گونه است. این مکتب، علی‌الدوام شما را به فکر کردن وامی‌دارد تا عمیق نگاه کنیم. بشر را تشویق می‌‌کند تا همواره در اعماق آب به ‌دنبال لؤلؤ و مرجان برود و در سطح باقی نماند. من کلیت آثار استاد شهید مطهری را که مطالعه کرده‌ام، این امر را در آن‌ها مشحون و معلوم یافته‌ام که ایشان به جای ما فکر نمی‌‌کند؛ چه در مباحث کلامی خود، چه در مباحث فقهی و چه در مباحث اجتماعی و تاریخی، بلکه فکر ما را ارتقا می‌‌دهد. این‌ که می‌‌گوییم ایشان ایدئولوگ انقلاب است، یک دلیل آن این است که مردم را با منطق انقلاب آشنا می‌‌کند، نه این‌که مردم را مجبور به پذیرش منطق انقلاب کند، و این دو حرفِ متفاوت است. در همین جمهوری اسلامی هم گاهی فرد یا گروهی سیاسی با وعده و وعید و با توسل به ابزارهای تبلیغاتی می‌‌کوشد مردم را وادار به پذیرش حرف خود می‌‌کند؛ اما گاهی هم ما منطق خودمان را ارائه می‌‌دهیم و مردم را در انتخاب آن آزاد می‌‌گذاریم. استاد مطهری در آن بازار، منطق خودش را بدون هوچی‌گری و فریاد عرضه کرد. بقیه‌‌ی حرف‌ها غبار بودند، و وقتی غبارها نشستند، منطق کلام ایشان بیش‌تر و بهتر نمایان شد؛ پس شاید به همین دلیل باشد که آثار ایشان بعد از شهادتشان به‌شکل حیرت‌آوری فراگیر و پرخواننده شد.

طبیعت انقلاب با سر و صدا و شلوغی همراه است. در انقلاب ما نیز به‌ واسطه‌ی فعالیت‌های منافقین فضای غبارآلودی به ‌وجود آمده بود و اتفاقاً در همان هیاهوها افراد و گروه‌های مختلف به ارائه‌ی دیدگاه‌ها و ایدئولوژی‌های‌شان اقدام می‌‌کردند. همین منافقین در مقابل کنش‌های مردمی، واکنش نشان می‌‌دادند؛ اما انسانی که کلامش حق است، با همان آرامش خود حقانیتش را ثابت می‌‌کند. حیات علمی استاد مطهری در یک فضای غبارآلود بود. فضای آن زمان مانند فضای باز و شفاف امروز نبود. اگر استاد امروز شهید می‌‌شد، شاید به‌ واسطه‌ی شهادت ایشان، کل عالم تعطیل می‌‌شد. شهید مطهری یک اندیشه بود، یک فکر، یک ایده بود؛ یک فرد نبود، بلکه یک نوع نگاه بود. و این مسائل با هم متفاوت است.

پس ایشان از آثار خودشان هم عبور کرده‌اند.

ایشان هیچ‌گاه در آثارشان متوقف نماندند. من کار ایشان را تشبیه می‌‌کنم به آب رودخانه‌‌ای که دائم در حرکت است، گاهی این آب رقیق می‌‌شود و اثر «داستان راستان» را به‌وجود می‌‌آورد. گاهی که خیلی غلیظ می‌‌شود، کتاب «روش رئالیسم»، «شرح منظومه» و «عدل الهی» را می‌‌آفریند؛ و گاهی هم که جاری می‌‌شود، اثری مانند «حماسه‌ی حسینی» خلق می‌‌شود. کتاب «حماسه‌ی حسینی» خودش پدیده، حیرت‌انگیزی است که گاهی فریاد می‌‌زند و گاهی آرام جریان دارد. به‌ طور کلی، استاد مطهری آینده را به‌ درستی رصد کرد و کسی می‌‌تواند امروز خوب بنویسد که فردا را به ‌روشنی ببیند.

گروه تروریستی فرقان چه شناختی از شهید مطهری داشتند که چنین مرد آرام و ژرف‌اندیشی را به شهادت رساندند؟

من شخصاً اعتقادی دارم که حضرت حجت(عج) در هر زمانی، برحسب قاعده‌ی لطف، اصحاب و طرف‌داران خود را به آن‌چه که نیاز روز مردم و جامعه است، مسلح می‌‌فرمایند؛ مثلاً میرزای شیرازی را به نفوذ کلام مسلح کردند، به‌ طوری‌که با اعلام فتوای تحریم تنباکو، حتی زن ناصرالدین شاه هم قلیان را شکست. انبیا و ائمه(ع) و اولیای خدا دائماً‌ اصحاب خودشان را در اعصار و زمان‌های مختلف به علومی که نیاز زمانه بوده است، مسلح کرده‌اند. در جبهه‌ی مقابل آن‌ها، شیطان هم بیکار نیست و البته قرار هم نیست که بیکار باشد. در خطبه‌ی هفت نهج‌البلاغه، امیرالمومنین(ع) عبارتی دارند، بدین مضمون که وقتی گناه‌کاران در اعمال خود شیطان را ملاک قرار می‌‌دهند و شیطان هم آنان را شریک خود کرد، در سینه‌ی آن‌ها دو کار انجام می‌‌دهد؛ یکی آن‌ که تخم‌گذاری می‌‌کند و دوم این‌که صبر می‌‌کند تا جوجه‌ها سر از تخم درآورند؛ یعنی قلب آدمی‌زاد، تبدیل به آشیانه‌ی امن شیطان می‌‌شود؛ بعد هم در دامان خود، این جوجه‌ها را تربیت می‌‌کند، یعنی این‌ که شیطان در یک سیر مرحله‌بندی‌شده که قرآن کریم از آن به «خطوات‌ الشیطان» تعبیر می‌‌کند، بر انسان مسلط می‌‌شود. خطوات جمع خطوه به‌معنای آرام راه رفتن، گام‌به‌گام راه رفتن است. شیطان هم گام‌به‌گام اصحاب خودش را مسلح می‌‌کند، این سخن به ما می‌‌آموزد که: شیطان دارای علم و سواد است، آدم‌ها را می‌‌شناسد، طراح است، در شناختن ضعف‌ها دقیق است، روز قیامت هم که گناه‌کاران گریبان او را می‌‌گیرند و به او می‌‌گویند که تو ما را بدبخت کرده‌ای، می‌‌گوید به من چه ربطی دارد. در سوره‌ی ابراهیم(ع) هم از قول شیطان آمده است که:

«خداوند دعوت کرد و من هم دعوت کردم، شما می‌‌خواستید نپذیرید. مرا ملامت نکنید، خودتان را سرزنش کنید».

بنابراین دعوت می‌‌کند، شیطان با لطافت و ظرافت و گام‌به‌گام و خطوه به خطوه و آرام‌آرام اصحاب خود را پیدا می‌‌کند و آن‌ها را مسلح می‌‌کند؛ اما نوع تسلیح شیطان به حالات روحی آن بخت‌برگشته بستگی دارد. هیچ ‌وقت شیطان به منِ طلبه نمی‌‌گوید که ماشینی در سَرِ کوچه آماده است، سوار شو و برو. چون که می‌‌داند من این کار را نمی‌‌کنم، اما به من می‌‌گوید که نسبت به هم‌لباس خودت حسادت کن. این نشان‌دهنده‌ی آن است که با هر قشری، هر صنفی، هر نوعی و هر آدمی، به شکل خاص خودش رفتار می‌‌کند؛ یعنی ما شهود شیطانی هم داریم؟ نمی‌توان گفت شهود شیطانی. تعبیر من این است که آن دعوت، در واقع یک نوع تعلیم و تعلم و گونه‌ای القا است. در قرآن داریم که شیاطین به هم‌دیگر وحی می‌‌فرستند. وحی یعنی پنهانی به یکدیگر اشاره می‌‌کنند. یعنی همان القائات و وساوس شیطانی. شیطان به کسانی که آن‌ها را در مسیر گناه قرار داده ممکن است گه‌گاهی سر بزند، اما سرمایه‌گذاری اصلی‌‌اش در جای دیگری است. کجا؟ آن‌ جایی که بتواند بیش‌‌ترین ضربه را به مکتب رسول خدا(ص) وارد آورد. در کجا بیش‌ترین ضربه را وارد می‌‌کند؟ هر کجا که به تأثیرگذاران این مکتب نزدیک باشد، سنگر به سنگر. یکی از خاک‌ریزهای بسیار مهمی که شیطان دارد، تحجّر است.

من شخصاً معتقدم افرادی که شهید مطهری را به شهادت ‌رساندند، با آن‌ که نام فرقان (که نام قرآن است) را هم بر خودشان گذاشته بودند،‌ با این جنایت نشان دادند که حرکت دقیق شیطان در نفس و روح آنان جاری بوده است؛ شیطان به آنان آموخته بود که با چه ظرافتی و از کجا ضربه‌ی خود را وارد ‌آورند. آنان تیمی را تشکیل ‌دادند که این تیم به نام قرآن و به بهانه‌ی دفاع از قرآن، مفسر قرآن را ‌کشتند. این تفکر در ادامه‌ی همان فکری بود که قرآن را بر سر نیزه‌ها کرد تا باطن قرآن را به زانو درآورد، که الحمدالله رب‌العالمین، هرگز نتوانستند و دیدیم که ریشه‌ی آنان هم سوخت. اما بنده معتقدم که یکی از چالش‌های بزرگ عصر ما جمود فکری بوده و هست؛ یعنی این ‌که یک فکر جامد، انعطاف‌ناپذیر و با پیش‌فرض‌های مطلق ذهنی بر انسان حاکم شود. این چیزی است که شیطان به آن نیاز دارد و این به تعبیر نهج‌البلاغه، همان صدر و سینه‌ای است که شیطان در آن تخم‌ریزی می‌‌کند. اگر علل تشکیل گروه فرقان بررسی شود، می‌‌بینیم که ثمره‌‌ی تلاش چندین و چند ساله‌ی آن‌ها، شهادت استاد مطهری، شهید مفتح و امثال این بزرگواران بوده است.

با تدقیق در این وقایع، می‌‌بینیم که در وقوع آن‌ها فرآیندی طی شده است، یعنی در واقع شیطان، اصحاب خودش را به جمود و تحجّر و به انعطاف‌ناپذیری پیش‌زمینه‌های فکری مسلح می‌‌کند، و پس از آن‌ که آنان مطلق‌گرا شدند، یعنی خود را حق مطلق دیدند، طبعاً غیر خود و نافی خود و متضاد با فکر خود و به‌ طور کلی هر چه را که در طول فکرشان نباشد را نمی‌‌توانند ببینند و تحمل کنند. بعضی‌ها می‌‌گویند گروه فرقان برداشت‌های درستی از قرآن نداشتند. همه‌ی این‌ها درست، اما در این میان، پرده‌ای وجود داشت که باید آن را کنار زد و حقایق را دید تا دیگر هیچ‌ وقت فرقان دومی به‌وجود نیاید، و آن این است که شیطان گاه اصحاب خودش را از بین ما انتخاب می‌‌کند و در این راه تلاش زیادی هم از خود نشان می‌‌دهد. شما فکر می‌‌کنید که وهابیت چگونه به‌وجود آمد؟ شیطان برای عصر ما، اصحاب خود را با این جمود فکری مسلح کرده است، همین جمودی که هم‌اکنون وهابیت به آن دچار است، گروه فرقان به نوع دیگری در سیستم فکری خود داشتند. چرا آنان استاد مطهری را می‌‌کشند؟ به این دلیل که استاد مطهری، مردم را از جمود برحذر می‌‌داشتند. مکتب استاد مطهری اجازه‌ی جمود به کسی نمی‌‌دهد. زیرا تعقل، تفکر و گفتار ایشان پویاست و ایستایی نمی‌‌شناسد و هیچ‌گاه رسوب نمی‌‌گیرد. بنابراین، این تحجر و جمود یکی از بلایای جامعه‌ی ما بوده است. وقتی که امام(ره) می‌‌فرماید: «مصطفای من از ظرفی آب خورد و بعد هم آن ظرف را شستند»، به نکته‌ی بسیار عمیقی اشاره دارند. وقتی در جامعه با افرادی روبه‌رو هستیم که به تفکر و تعقل دینی، عقلانیت دینی، با نفی مطلق نگاه می‌‌کنند، نباید انتظار داشت که شخصیتی مثل مرتضی مطهری را تحمل بکنند. انقلاب، استاد مطهری را بیش‌تر از قبل معرفی کرد. ایشان از بهترین شاگردان امام بودند؛ مجتهد، مفسر قرآن و فقیه بود. از بین بردن ایشان برای امثال فرقان لازم بود، چرا؟ به این دلیل که ایشان روزبه‌‌روز افراد جدیدی را به سپاه رسول خدا(ص)، اضافه می‌‌کرد. استاد، مبلّغ و مروّج توحید بود؛ پس باید از فعالیت ایشان جلوگیری می‌‌کردند؛ البته آنان فقط خیال کردند که جلوی ایشان را گرفته‌اند. چرا؟ زیرا که استاد مطهری، مرتضی مطهری نیست، بلکه یک جریان است. همان‌گونه که حضرت امیرالمؤمنین(ع) یک فکر، یک ایده، یک جریان و یک جهان‌‌بینی است. مکتب امیرالمؤمنین(ع) و آدم‌هایی که در این مکتب تربیت می‌‌شوند، همه همین ‌گونه هستند، یعنی در ذات خود یک جهان‌‌بینی و ایدئولوژی هستند. از آن طرف هم آدمی مثل معاویه‌ابن‌ ابوسفیان، تابلوی تحجر است.

معاویه هم به‌عنوان یک فکر، اندیشه و جریان شناخته می‌‌شود. امروز هم معاویه وجود دارد؛ امروز هم قرآن بر سَرِ نیزه می‌‌رود. مسلمان‌هایی که در غزه تکه‌تکه شدند، و لا اله الا‌الله و شهادتین هم گفته بودند، چرا توسط کسانی که مدعی دفاع از دین هستند، هیچ حمایتی نشدند؟ چون اسلام آن مسلمانان، رنگ و بوی اسلام امثال مطهری را دارد. لذا وهابی‌ها از اسرائیل، صهیونیزم، یهود، از دشمن درجه یک رسول خدا، خواهش کردند که محض رضای شیطانی که می‌‌پرستید، این‌ها را که بوی انقلاب می‌‌دهند از بین ببرید. سنی، شیعه و مسیحی باشند یا نباشند، فرقی نمی‌‌کند؛ ولی بوی انقلاب می‌‌دهند. معاویه هم می‌‌گفت که هیچ‌کس نباید بوی علی(ع) بدهد؛ لذا در یکی از بخش‌نامه‌های خود که در کتاب «سیری در عصمت اهل بیت(ع)» ثبت شده، گفته است:«اگر متوجه شدید که هر کسی صحابی و شیعه‌ی ابوتراب است، حقوق او را از بیت‌المال قطع کنید، آن‌ها را تحت فشار قرار دهید و خانه‌هایشان را بر سرشان خراب کنید.» چرا؟ چون بوی خوش امیرالمؤمنین(ع) به‌گونه‌ای پخش شده بود که معاویه و هم‌پالکی‌هایش نمی‌‌توانستند تحمل کنند. بوی عطر معارف امیر‌المؤمنین(ع) هم از زبان استاد مطهری پراکنده می‌‌شود و از قلم ایشان تراوش پیدا می‌‌کند. این نورانیت وقتی که تشدید می‌‌شود، همه جا را دربرمی‌گیرد. حال اگر کسی بخواهد به خورشید، تیراندازی کند، هرچند تیرش به ‌سمت خورشید می‌‌رود، ولی هرگز به هدف اصابت نمی‌‌کند؛

«مه فشانَد نور و سگ عوعو کند».

اگر تا صد سال هم این سگ عوعو کند، نور ماه کار خودش را می‌‌کند. استاد مطهری از آن جایی که یک فکر،‌ یک ایده و یک نگاه است، مورد تهاجم دردمنشانه‌ی گروه فرقان قرار می‌‌گیرد. همین امروز هم عوامل وهابیت که حرم امام‌حسن عسکری(ع) و امام هادی(ع) را تخریب می‌‌کند، به چه دلیل است؟ من می‌‌گویم به این دلیل که حرفی برای گفتن ندارند. دو نفر که با هم بحث می‌‌کنند، هر کدام که فریاد می‌‌زند، ضعیف‌تر است. ترور شهید مطهری، رسماً‌ اعلام تسلیم و شکست گروه فرقان بود، آنان در مقابل این فکر تسلیم شدند که:

«روشن‌فکری صحیح، به‌ معنای بی‌‌‌نیازی از وحی نیست»

    ماهنامه ی سوره، شماره ی 44

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

پرسش و پاسخ چگونگی یاری کردن اهل بیت(ع) بخش اول

در آموزه‌های اهل بیت(ع) به ویژه ائمه اطهار(ع) طلب یاری کردن توسط آن بزرگواران مطرح شده است.
پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

پیامدهای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی چه بود؟

دوره پهلوی را می‌توان دوره رشد و گسترش بهائیت دانست. بسیاری از چهره‌های شاخص بهائیت در این دوره، با بهره‌مندی از حمایت‌های ویژه شاه، سمت‌های سیاسی و اقتصادی متعددی را به دست آوردند.
چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

چگونه عاشورا مسیر اسلامِ شیعی و شیعیانِ ایرانی را تغییر داد؟

درباره عوامل گرایش ایرانیان به علویان و مذهب تشیع، مورخان و پژوهشگران نظرات متفاوتی بیان کرده‌اند.
چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

چگونگی متخلق شدن به اخلاق فاضله(کیمیای اخلاق)

انسان چگونه خودش را به اخلاق فاضله متخلق کند و از رذایل اخلاقی دوری نماید؟ چگونه این معنا را در مرحله عمل پیاده کند؟ علمای اخلاق می‌گویند: ابتدا انسان باید حالت موجود نفس را حفظ کند و سپس به تهذیب رذایل و جبران ضررهای گذشته بپردازد.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
No image

اشعار ناقوسیه

Powered by TayaCMS