دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آزادى و تربیت دینى (قسمت اول)

No image
آزادى و تربیت دینى (قسمت اول)
خبرگزاری فارس: در این مقال درصدد بیان و تحلیل رابطه آزادى و تعلیم و تربیت دینى هستیم. در بخش اول، مفاهیم آزادى، تربیت و تربیت دینى را به طور جداگانه از دیدگاه برخى متفکران تعلیم و تربیت و فلاسفه مورد بررسى قرار داده و سپس دیدگاه اسلام را در این باب یادآور شده‌ایم. چکیده در این مقال درصدد بیان و تحلیل رابطه آزادى و تعلیم و تربیت دینى هستیم. در بخش اول، مفاهیم آزادى، تربیت و تربیت دینى را به طور جداگانه از دیدگاه برخى متفکران تعلیم و تربیت و فلاسفه مورد بررسى قرار داده و سپس دیدگاه اسلام را در این باب یادآور شده‌ایم. در این بخش، تعریف آزادى از دیدگاه منتسکیو، افلاطون، اریک فروم، کانت، اسپینوزا و روسو ذکر شده، سپس آزادى در اعتقاد اسلامى بیان شده است. در خصوص مفاهیم تربیت و تربیت دینى نیز به همین سان عمل شده است. در بخش دوم، رابطه آزادى و تربیت دینى ابتدا از نقطه نظر اندیشمندان تعلیم و تربیت و سپس در دیدگاه اسلام، و با استفاده از آیات و روایات، بررسى و تحلیل شده است. در بخش سوم نیز از دو عنصر مهم ایمان و عشق در جهت تربیت دینى نام برده شده است؛ زیرا ایمان به خداوند موجب درک عالم هستى و ضامن اجراى هدایت هاى تکوینى و فطریات اخلاقى بوده و عشق اکسیر تربیت دینى است و مادامى که متربّى عشق به دین پیدا نکند تشویق به دین و تبلیغ تعالیم دینى مؤثر واقع نخواهد شد. و در پایان، جمع بندى و نتیجه گیرى صورت گرفته است. عمده اختلاف نظر متفکران در شیوه هاى تربیت دینى است و اینکه تعلیمات و برنامه هاى دینى باید از چه زمانى آغاز گردد و میزان آزادى کودک در این زمینه به چه میزان است. کلیدواژه ها: آزادى، اختیار، تربیت، تعلیم و تربیت، حدود آزادى، تربیت دینى، ایمان و تربیت دینى، عشق و تربیت دینى، تربیت دینى کودک. مقدّمه یکى از ویژگى هاى بشر و از وجوه شخصیت وى «آزادى و اختیار» و قدرت انتخابگرى است. اهمیت این ویژگى در بافت وجودى انسان بدان پایه است که برخى فصل مقوّم انسان و اساس شخصیت وى را در آزادى او مى دانند; همچون مکتب «اگزیستانسیالیسم» که پیروان آن ویژگى انسان را آزادى وى مى دانند. همچنین پایه تکلیف، ثواب و عقاب، زشتى و زیبایى اخلاقى و مسئولیت انسان به این ویژگى وابسته است و مشروعیت این امور ناشى از این ویژگى به ضمیمه آگاهى و گرایش است. بنابراین، اختیار و آزادى است که به تعلیم و تربیت و علوم و مکاتب تربیتى، معنا و مفهوم مى بخشد و در این فضاست که تعلیم به مفهوم خاص انسانى آن جاى مى گیرد. تعلیم و تربیت از آغاز زندگى بشر بر فراز کره خاکى و تصرف او در طبیعت و تأثیر وى در جامعه، وجود داشته و همواره شناسایى نیازهاى مادى و معنوى انسان و روش ارضاى آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست مى آمده و به نسل بعد منتقل مى شده تا به تدریج، دامنه این شناخت به رشد دانش و فناورى امروزى رسیده است. تعلیم و تربیت نه تنها مى تواند در رشد اخلاقى، عقلانى، رفتارى و حتى جسمانى فرد مؤثر باشد، بلکه وسیله اى براى تأمین نیازهاى حقیقى و مصالح اجتماعى به شمار مى آید. با دقت در طبیعت و بافت وجودى انسان، ریشه هاى ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت را بهتر درمى یابیم; زیرا در نفس آدمى، گرایش به خیر و شر نهفته و زمینه هاى صعود و سقوط در نهاد او قرار داده شده است. اما گرایش یا آگاهى به خیر و سعادت، به تنهایى سازنده نیست، بلکه باید سعادت را به دست آورد; زیرا تکامل انسان نیازمند تلاش، توجه و حرکت است و اگر او را رها کنند و به خود واگذارند، انحطاطش شروع مى شود; یعنى ایستایى و سکون وى از حرکت به سوى کمال، او را به گم راهى و سقوط مى کشاند. ویژگى تأثیرپذیرى انسان و سرایت عقاید و عادات و به طور کلى، فرهنگ یک جامعه به معاصران و نسل هاى آینده لزوم تعلیم و تربیتى صحیح و اطمینان بخش را که جامع و فراگیر باشد، ثابت مى نماید; تعلیم و تربیتى که متّکى به وحى الهى باشد و فلاح و صلاح فرد و جامعه و سعادت جهانى و جاوید انسان ها را به ارمغان آورد. بخش اول. مفهوم شناسى 1. مفهوم آزادى «آزادى» یکى از بزرگ ترین نعمت هاى الهى و طبیعى ترین حق آدمى است. در این باره، بیانى رساتر و گویاتر از سخن ژرف امیرالمؤمنین(علیه السلام) سراغ نداریم که فرمود: «ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک اللّه حرّاً»;1 بنده غیر مباش، زیراى خداى تبارک و تعالى تو را آزاد آفرید. مفهوم لغوى آزادى گرچه بسیار روشن و بدیهى است، اما به همان میزان در تعریف حقیقى و حدود آن ابهام و اختلاف نظر بسیارى وجود دارد، به گونه اى که مى توان گفت بشر به همان مقدارى که در میدان عمل براى آزادى مبارزه کرده، در تعریف آن و تعیین حدود آن مجادله نموده است. بیشتر کسانى که از آزادى سخن گفته اند آن را «نبودن مانع» تعریف کرده اند. بیشتر فلاسفه سیاسى دوران معاصر از تامس هابز تا هرلد لسکتى این تعریف را پذیرفته اند. هابز فیلسوف قرن هفدهم انگلستان در کتاب لویاتان2 مى نویسد: آزادى نبودن مانع است و منظور من از مانع آن چیزى خارجى است که از جنبش جلوگیرى کند. به این معنى مى توان آزادى را در مورد جانداران غیرعاقل و موجودات بى جان نیز به کار برد...3 حکما و جامعه شناسان حقوقى، آزادى را همواره با محدودیت مشروع اجتماعى همراه دانسته، آن را به معناى زندگى در چارچوب قوانین تعریف نموده اند.4 منتسکیو در تعریف آزادى مى گوید: آزادى یعنى انسان حق داشته باشد هر کارى را که قانون اجازه داده انجام دهد و آنچه که قانون منع کرده، مجبور به انجام آن نباشد، لذا اگر مرتکب اعمال خلاف قانون شود، دیگر آزادى نخواهد داشت (یعنى باید حق آزادى از او سلب شود)، حد اعلاى آزادى آنجاست که آزادى به حدّ اعلا نرسد.5 الکسیس کارل معتقد است:در یک منطقه اگر بتوانیم آزادى مطلق خود را با اطمینان خاطر اعمال کنیم، در قسمت دیگر آزادى دیر یا زود براى ما فاجعه به بار مى آورد.6 افلاطون نیز چنین اظهار داشته است که:از افسارگسیختگى بى اندازه که مردم آن را آزادى مى نامند ستمگران پدید مى آیند. به همان آسانى که نهالى از ریشه مى روید، این گونه آزادى ملت را به یوغ بندگى مى برد.7 اریک فروم در تعریف مفهوم آزادى آورده است: معناى آزادى به حسب درجه آگاهى انسان از خویش به عنوان موجودى مستقل همواره متغیر است. اگر انسان را تنها در ابعاد فیزیکى و نیازهاى طبیعى و حیوانى او خلاصه نماییم، آزادى به معناى لاقیدى در پرورش تن و اشباع غرایز و شهوات و در نتیجه، فرو رفتن در منجلاب خودپرستى و خودخواهى و تباهى روح و معنویت است و اگر انسان را داراى دو بعد مادى و معنوى دانسته و معنویت را در حیات او اصل بدانیم مسلماً آزادى معنا و تفسیرى دیگر پیدا مى کند.8 از دیدگاه کانت، آزادى یعنى: استقلال عمل از هر چیزى به غیر از قوانین اخلاقى.9 انسان آزاد از نظر اسپینوزا کسى است که تنها به حکم عقل زندگى مى کند.10 ژان ژاک روسو که از فلاسفه تعلیم و تربیت نیز محسوب مى شود عقیده دارد: پیروى از هوا و هوس خود نوعى بردگى است، تنها اطاعت از قانونى که خود انسان براى اصلاح خودش وضع کرده آزادى محسوب مى شود.11 تعاریف گوناگون و درک متفاوت از آزادى موجب شده است که نه تنها در قلمرو ذهنى، بلکه در قلمرو عینى نیز آنچنان که شایسته این واژه است، نتوانیم آن را تصور و درک کنیم و در جهت مصداق آفرینى آن گام برداریم. از این رو، در برخى خانواده ها، بى بند و بارى، سقوط ارزش ها و ناهنجارى هایى را به عنوان آزادى قلمداد مى کنند و استبداد را به عنوان روشى براى جلوگیرى از انحراف و آسیب دیدن فرزندان با محروم کردن آشکار آنان و اعضاى خانواده از حقوق انسانى مجاز مى شمرند، به این باور که مبادا آنها با برخوردار بودن از آزادى هاى سالم و حیاتى به انحراف کشیده شوند و آسیب ببینند. آنچه مسلّم است اینکه آزادى یک آرمان و آرزوى مطلوبى است که هر انسانى آن را مى خواهد و مى جوید. انسان به شدت علاقه مند است که در تصمیم هاى خود براى نیل به مقاصدش، آزاد باشد و کسى در کار او مداخله نکند و بر سر راه او مانع نشود. آزادى درباره موجودى مصداق دارد که قدرت حرکت داشته باشد و بتواند مسیر خود را انتخاب کند و بپیماید. هرچند به نظر مى رسد که آزادى ابتدا در اندیشه ظاهر مى شود، ولى مادام که به شکلى ظهور نکند و به خارج از ذهن سرایت نداشته باشد، مصداق پیدا نمى کند. آزادى در اسلام در اعتقاد اسلامى، انسان اساساً عبد خداوند سبحان است. نه تنها انسان، بلکه همه موجودات مملوک و مخلوق آفریدگار جهانند. خداوند علاوه بر خالقیّت، ربّ العالمین نیز هست و ربوبیت، که در تکوین عالم اعمال شده، مستلزم ربوبیت تشریعى نیز هست. عبودیت انسان لازمه وجود اوست; زیرا هر معلولى وجود ربطى دارد: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.)(فاطر: 15) انسان از خود چیزى ندارد و هر آنچه در اختیار اوست افاضات و موهبت هاى الهى است. پس چگونه مى تواند آزاد کامل باشد؟ در حقوقى که براى انسان بر مبناى اسلام اثبات مى شوند اصل اول «عبودیت» است و انسان در پیشگاه خداوند مسئول. اما خداوند به انسان آزادى و فرصت داده است تا به اختیار خود، خط مشى و هدف خود را انتخاب کند. حدود آزادى در اسلام دلیل آزادى در اسلام این است که انسان براى این خلق شده است که بارفتاراختیارى خودش به کمال مطلوب برسد. انسان به عنوان بنده خداوند، در مسیر زندگى به سوى هدفى والا در حرکت است و مدام در صحنه آزمون است: (الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا.)(ملک: 2) انسان در انتخاب نوع عمل آزاد است و مى تواند مطابق فرمان حق عمل کند، یا طبق امیال و هوس هاى خود که توان ضبط یا رها کردن آنها رانیز داراست، عمل نماید. (وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَاوَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ)(آل عمران:145) در جهان بینى اسلامى، زندگى منحصر به حیات دنیا نیست و استمرار پیدا مى کند و هر کس نتایج اعمالى را در دنیا داشته است، در آخرت مى گیرد. (وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً) (اسراء: 19); هر کس اراده آخرت کند و کوشش خود را متوجه آن گرداند و ایمان داشته باشد، سعى او مقبول خواهد افتاد. (کُلّاً نُمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ) (اسراء: 20); ما به هر کدام که دنیا یا آخرت را برگزیده است، از عطاى خودمان مدد مى رسانیم. اینکه خداوند به انسان آزادى انتخاب داده است تا به کمال برسد، یک اصل است. اما استفاده از این اصل نامحدود نیست; زیرا اگر یک فرد روى زمین بود هیچ مانعى در پیش نداشت. اما خداوند انسان هاى دیگرى را هم آفریده است و آنها باید با آزادى در انتخاب به تکامل برسند. اینجاست که اصطکاک پیدا مى شود. اصطکاک مابین انسان ها موجب وضع قانون براى تعیین حقوق مى شود. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ.)(حدید: 25) چون براى هر یک از انسان ها امکان سوءاستفاده از آزادى هست، بدین روى، قوانینى لازم است تا هیچ یک از افراد از انتخاب آزاد خود سوءاستفاده نکند. 2. مفهوم تربیت تربیت به یک معنا، نوعى تغییر طبیعت آدمى است و به معناى دیگر، تبعیت از طبیعت در معناى وسیع آن. برخى از دانشمندان تربیت را تبدیل قوّه ها به فعلیت دانسته اند. این عده مى گویند: انسان در آغاز نوزادى مجموعه اى از قوّه هاست، اگر کسى بتواند این قوّه ها را به فعلیت برساند، کار چنین شخصى تربیت خواهد بود. برخى دیگر، تربیت را عبارت از استخراج نیروها و استعدادهاى درونى انسان مى دانند و معتقدند که مربّى واقعى کسى است که بتواند نیروهاى سرشار انسانى را استخراج نماید. و از این رو، انسانى تربیت یافته است که ذخایر وجودى او شناسایى و استخراج شده باشد. علما و متفکران هر علم به مناسبت، مفهوم خاصى را از تربیت مدّنظر قرار داده اند: از نظر فلاسفه و علماى اخلاق، تربیت هنر رهبرى و هدایت انسان در سازندگى و آموزش اوست. به عبارت دیگر، تربیت پروردن قواى جسمى و روحى انسان براى وصول به کمال مطلوب است. روان شناسان رفتارگرا تربیت را عملى عمدى و آگاهانه و داراى هدف مى دانند که از سوى فرد بالغ به منظور ساختن، پروردن و دگرگون کردن انجام مى گیرد. و از این رو، کوششى است براى ایجاد تغییرات، رشد و نمو و به فعلیت رساندن استعدادها و قواى پنهانى فرد. از نظر جامعه شناسان، تربیت عبارت است از: انتقال سنن و آداب و رسوم، مهارت ها و فرهنگ یک جامعه به اعضاى جوان تر. افلاطون و ارسطو بیشتر جنبه اخلاقى تربیت را مدّنظر قرار داده اند. افلاطون عادت هاى نیک و ابتدایى ترین احساسات یعنى لذت، مهر و الم و کینه را که در مراحل گوناگون با عقل کودک هماهنگ مى شود، تربیت مى داند. ارسطو نیز با تأکید بر تربیت اخلاقى، توجه خاصى به مواظبت پیش از تولد و بازى هاى کودکان دارد. به نظر وى، غرض از تعلیم و تربیت در غایت، ایجاد فضیلت در انسان است که کسب آن نیز در اختیار انسان مى باشد. دانشمندان اسلامى، تربیت را وسیله اى مى دانند براى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمى، که حاصل آن داشتن انسانى است متفکر، مؤمن، متعهد و مسئول که در برابر محیطْ ارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل به یافته هاى مکتب است. به عبارت دیگر، تربیت اسلامى یعنى احیاى فطرت خداآشناى انسان و پرورش ابعاد وجود او در جهت حرکت به سوى کمال بى نهایت. 3. تربیت دینى از جمله نیازهاى اصیل و شگفت انگیز بشر نیاز به معبود، یعنى وجود کامل و آرمانى است که بشر نواقص وجودى خویش را در وجود او و با اتحاد و اتصال به او تکمیل شده مى یابد. نیاز به معبود، همان حقیقتى است که بشر را همواره وادار به پرستش یا اطاعات در حد پرستش از قدرت مافوق خویش کرده است. از نظر تحقیقات علماى علم ادیان، اولین شکل پرستش فتى شیسم (Fetishism) یا «اشیاپرستى» بوده با این اعتقاد که نیروى مرموز و نامحدودى به نام «مانا» (Mana) در آنها حلول کرده است. پرستش اشیا یا ارواح در تمامى اشکال آن دلالت بر دریافت حضورى و فطرى خدا در متن دل داشته و علامت نیاز عمیق روانى انسان به داشتن ارتباط با قدرتى فوق همه قدرت ها براى وصول به سکون و آرامش قلب و بهره مندى از زحمات و الطاف او بوده است. با گسترش میزان درک و شعور بشر، به ویژه پیشرفت اندیشه هاى تجریدى، به تدریج «فتى شیسم» و دیگر اشکال بت پرستى قدیم جاى خود را به گرایش و اطاعت بى چون و چراى رهبران بزرگ و مکتب ها و ایسم ها داد و به صورت پرستش سلاطین، نژادپرستى، اومانیسم، سیانتیسم، نازیسم، فاشیسم و مانند آن ظاهر شد. آنهایى که در اثر غرور علمى یا با توجه به سوء سابقه متولیان دین در اروپاى قرون وسطا علیه مذهب و شعائر آیین مسیح قیام کردند و حتى وجود شخصى به نام عیسى(علیه السلام) را افسانه خواندند، خود به شیوه اى دیگر به آفرینش مذهبى دیگر پرداختند و به جستوجوى خدا در طبیعت پرداختند. از این رو، به قول ویل دورانت: دهه هاى نخستین قرن بیستم پر از بى دینان متدیّن بوده است.12 دلیل اینکه دیانت و پرستش خدا یا نیروى مافوق طبیعى و تلاش براى داشتن ارتباط با عوالم غیب ریشه در فطرت و ساختمان روانى ما دارد، ثبات و استمرار اصل پرستش و دین دارى و قداست گرایى و احساس قدرتمند مذهبى و وجود دعا، ذکر، صومعه، معبد و بت و رب النوع و آتشکده، نذر و قربانى و جانبازى و فداکارى در جهت اهداف دینى مى باشد. ساموئل کینگ، جامعه شناس فرانسوى، مى گوید: کلیه جوامع بشرى داراى نوعى مذهب بوده، و مورّخان اولیه از طوایفى نام مى برند که مذهبى نداشتند، لکن بعداً معلوم شد که قضاوت آنها ناشى از این تصور بوده که مذهب آن طوایف بایستى به مذهب آنها شباهت داشته باشد! و لذا توجه نکردند که افکار و عقاید خاص آن طوایف خود مذهبى بوده است.13 تربیت دینى آن جنبه از تربیت است که کودک و نوجوان را با وظایف و شرایع دینى آشنا مى کند، مبانى اعتقادى را در آنان رشد مى دهد، آنان را پایبند به اصول و عامل به فروع بار مى آورد، و فطرت الهى و انسانى آنان را بارور مى سازد. تربیت دینى به معناى واقعى کلمه، تربیتى است که از مراحل گوناگون عبور مى کند و هر قدر عمیق تر مى شود به همان میزان از منابع کنترل بیرونى آزادتر مى شود، به گونه اى که تربیت دینى از انگیزه هاى بیرونى، مادى، جسمى و ابزارى شروع و به انگیزه هاى درونى، معنوى، معرفتى و ارزشى ختم مى گردد. از این رو، اگر ما در سنین اولیه رشد و به تناسب مراحل تحوّل روانى و ذهنى کودکان، تعلیم و تربیت دینى را با پاداش، شوق و محرّک بیرونى همراه کنیم به عنوان مقدّمه تربیت دینى کارى است پسندیده و مطلوب، مشروط به آنکه در این مرحله متوقف نشویم، و اگر همین روش هاى ابتدایى و محرک هاى مادى را در مراحل بعدى تربیت نیز ادامه دهیم، نه تنها به تقویت تربیت دینى منجر نمى شود، بلکه نتیجه اى وارونه را نیز به دنبال خواهد آورد. امام خمینى(قدس سره)، غایت بعثت انبیا(علیهم السلام) را تربیت انسان دانسته و مى فرماید: کوشش انبیا و ایده بعثت در تمام قرن ها تربیت این موجود است; این موجودى که عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او، اصلاح مى شود عالم، و با فساد او به فساد کشیده مى شود. کوشش انبیا از اول تا آخر، این بوده است که این موجود را به صراط مستقیم دعوت کنند و راه ببرند; نه همان هدایت و گفتن تنها، بلکه راهنمایى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال.14 اگر به واقع، غایت تربیت انسانى سازندگى روح و تهذیب نفس و اصلاح مناسبات فردى و اجتماعى و تعهد و تقیّد به ارزش هاى اخلاقى و هنجارهاى معتدل جامعه باشد ـ همان گونه که از گفتارها و نظریات بزرگان فلسفه و دین در این زمینه برمى آید ـ قدرتمندترین منبع تغذیه و تکمیل ابعاد گوناگون تربیت انسانى و ضامن بقا و استمرار رهاوردهاى تربیتى بشر چیزى جز دین و ارتباط با معبود نیست. ارتباط با معبود تنها منبع حقیقى سکون و آرامش و روان است; اراده را تقویت و غرایز و عواطف را به طور معجزه آسا کنترل مى کند. دین و عبادت حق پاسخ استوارى است به نیاز عقلانى و روانى بشر، و در تمایلات بى حدّ و مرز، مى تواند عامل پایدارى باشد در تفسیر و توجیه عمل روزانه او. اغلب والدین با این سؤال مواجهند که تا چه حد باید به فرزندان خود آزادى و اختیار بدهند؟ و تا کجا باید او را محدود کنند؟ و بسیار مشتاقند بدانند که آزادى مطلق یا محدود ـ کدام یک ـ موجب بالا رفتن سطح سلامتى، توان یادگیرى، رشد و شکوفایى فرزندانشان مى شود؟ بخش دوم. آزادى و تربیت دینى الف. دیدگاه ژان ژاک روسو روسو در تربیت اخلاقى، به ویژه بر مهفوم «تربیت منفى» تکیه مى کند و مى گوید: لازم نیست براى کودکان درباره اهمیت راستى و درستى داد سخن بدهیم، کافى است دورویى را به آنان نیاموزیم و به دروغ گفتن وادارشان نکنیم. به جاى دادن پند و اندرز و نیز منع کردن و بازداشتن، بهتر است، زمینه اى براى حرکت، بازى و ورزش پدید آوریم.15 تربیت دینى نیز به هیچ روى، آموختن آداب و احکام نیست، تربیت دینى بیدار کردن محبت و ستایش خداست در انسان، و در این معناست که مى گوید: من هر دینى را خوب مى شمارم، به شرط آنکه پیروان آن خدا را بشناسند و به راستى پرستش کنند.16 وى هیچ گاه بر آن نمى شود تا امیل را چون خود مسیحى یا پیرو دینى معین بار آورد، بلکه کوشش دارد تا حسّ عمیق دینى و ایمان به خدا را در او بیدار کند: امیل آزاد خواهد بود بعدها هر دینى را که مى خواهد بپذیرد.17 ب. دیدگاه کانت کانت بررسى جریان تربیت انسان را از فروترین مرتبه آن، یعنى «انضباط»، آغاز کرده و به «تربیت در معناى برخوردارى از فرهنگ و تمدّن»، و سرانجام، به «تربیت اخلاقى» مى رسد. انضباط که براى به فرمان آوردن جنبه حیوانى آدمى و رام کردن طبیعت وحشى اوست، نخستین پله نردبان تربیت است; زیرا میل به آزاد بودن چنان نیرومند است که وقتى انسان به آن خو گرفت، همه چیز را در راهش فدا خواهد کرد. از این روست که هم از آغاز باید انضباط را در کار آورد; زیرا دگرگون کردن نهاد کسى که از آغاز لگام گسیخته بار آمده است، در دوره هاى بعدى زندگانى، بس دشوار خواهد بود. چنین کسى براى تن در دادن به هر هوسى آمادگى دارد. با آنکه تربیت باید با الزام همراه باشد، ولى هیچ گاه نباید به صورت وحشیانه درآید.18 وى در جاى دیگر مى گوید: از راه انضباط، مى توان و باید عادت هاى پسندیده پدید آورد; اما اگر این کار همه زندگانى آدمى را دربر گیرد، او را از آزادى بى بهره خواهد کرد; زیرا به هر نسبت که عادت ها بیشتر گردند، آزادى و استقلال کمتر خواهد شد.19 نظر کانت درباره دین و آموزش دینى این است که دین را باید در پیوند با اخلاق و کمال معنوى انسان نگریست و نه در آموزش هایى که بنیادشان بر پدید آوردن احساس ترس و یا امید به پاداش است: سرزنش هاى وجدان بى اثر خواهند بود اگر وجدان را نماینده خدا بدانیم. او، که دادگاهش بر فراز ماست، در درون ما نیز یک کرسى داورى نهاده است. اگر دین با دانستگى اخلاقى همراه نگردد، در خدمت خرافه خواهد بود... راه حقیقى ستایش خدا همانا طبق اراده او عمل کردن است، و این چیزى است که باید آنجام آن را از کودکان بخواهیم. باید دقت کنیم که نه ما و نه کودکان نام «خدا» را بیهوده و بسیار بر زبان نرانیم... ایده خدا باید هر بار به زبان مى آید، جان ما را از احترام سرشار کند و این نام باید به ندرت، بر زبان آید و هیچ گاه سبک گرفته نشود.20 ج. دیدگاه پستالوتسى21 پستالوتسى اندیشه خود را درباره دین و اخلاق بدین گونه بیان مى کند که آموزش دینى و اخلاقى باید بر پایه زندگانى عملى استوار گردد: انسان آن گاه خدا را مى شناسد که خود را بشناسد، آن گاه خدا را بزرگ مى دارد که خود را بزرگ بدارد; یعنى برترین و پاک ترین جنبه هاى طبیعت خود را به کار آورد. هیچ کس نمى تواند تنها از راه گفتار، کسى را به سوى دین هدایت کند. این کار با کردار ممکن است. از این روى، او هیچ گاه به زمزمه مخالفان، و عیب جویى کسانى که مى گفتند پستالوتسى تعلیمات مذهبى را فروگذارده است، اعتنایى نداشت و مى گفت: آنان که درباره دین، بیشتر مى ستیزند، کمتر دین دارند، و آنان که تکیه کلامشان خواندن آیه اى از انجیل است، نزد من اهمیتى ندارند. وى بر آن بود که: راه آسمان همان پیمودن راه خود در زمین است، به حسب وظیفه. و سرانجام آنکه سرچشمه دین و اخلاق و انسان و تربیت را در محبت مى دید: بى عشق، انسان بى خداست. و اگر عشق و خدا نباشد، انسان چیست؟ ادامه دارد/
خبرگزاری فارس

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

تقریر علامه طباطبایی شاهکاری در مسئله برهان صدیقین

گرچه علامه طباطبایی تقریر خود از برهان صدیقین را مبتنی بر کتاب اسفار ملاصدرا بیان می‌کند، اما به اذعان بسیاری از متفکران برهان علامه کاملترین و بهترین برهان نسبت به پیشینیان خود است.
مخالفان منطقی و عقلانی قاعده الواحد

مخالفان منطقی و عقلانی قاعده الواحد

آقا حسین خوانساری از جمله مخالفان سرسخت قاعده الواحد است.
ماهیت و حکم اخلاقی توریه

ماهیت و حکم اخلاقی توریه

گاه در زندگی اجتماعی خود با دیگران، به خاطر کسب منافعی لازم است دروغ بگوییم.
ساختمان سازی بر قبر اولیای الهی و نفی توهم شرک

ساختمان سازی بر قبر اولیای الهی و نفی توهم شرک

توحید به معنای یکتاپرستی در همه ابعاد از آموزه‌های بنیادین شرایع اسلامی از آدم(ع) تا خاتم(ص) است.
نشانه های ایمان کامل در کلام امام صادق(ع)

نشانه های ایمان کامل در کلام امام صادق(ع)

ایمان همانند هر امر باطنی و قلبی دارای مراتبی است.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
فلسفه چیست؟

فلسفه چیست؟

فلسفه حوزه‌ای از دانش بشری است که به پرسش و پاسخ درباره مسائل بسیار کلی و جایگاه انسان در آن می‌پردازد؛ مثلاً این که آیا جهان و ترکیب و فرآیندهای آن به طور کامل مادی است؟
زندگینامه افلاطون

زندگینامه افلاطون

افلاطون احتمالا 427 سال پیش از میلاد مسیح در آتن بدنیا آمد. تولد او مصادف با دورانی بود که یونان باستان به اوج عظمت خود رسیده و شاید اندکی هم از قله عظمت گذشته در نشیب انحطاط افتاده بود.
رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله حقوق امام سجاد(ع)

اشاره: برخی محققان میراث علمی امام سجاد(ع) را به سه بخش تقسیم کرده‌اند: روایات، ادعیه (به‌ویژه در صحیفه سجادیه)و رساله حقوق.
Powered by TayaCMS