نویسنده: نرگس عزیزی
معمولاً بعد از سنین 3، 4 سالگی کم کم سوالاتی بچهها در مورد خدا هم شروع میشود. البته برخی اتفاقات و زمینهها میتواند این سؤالات و آمادگی ذهنی بچهها برای درک مطالب را بیشتر کند. از جمله اینکه بچههایی که در خانوادههای مذهبی رشد مییابند به دلیل حضور در اماکن مذهبی مانند مساجد، بیشتر با این مفاهیم برخورد داشته و البته سؤالات بیشتری نیز برای آنها ایجاد میشود. البته گاهی اوقات نیز تفاوت در زمینههای مذهبی خانواده و محیطهای آموزشی مانند مهدکودک و یا مدارس میتواند ابهامات در این زمینه را بیشتر کرده و سؤالات بیشتری برای کودک ایجاد کند. از طرفی برخی ایام سال مانند ماه رمضان یا محرم که برنامههای تلویزیونی بیشتری با رویکرد مذهبی پخش میشود، سؤالات بچهها نیز میتواند افزایش یابد. اما چه کم و چه زیاد، معمولاً همه بچهها سؤالات و ابهاماتی در این زمینه دارند. آشنایی با برخی نکات میتواند راهنمای ما باشد تا قدمهایی درست و اصولی برای آشنایی بچهها با خدا برداریم و سؤالات آنها را به شیوهای درست پاسخ دهیم.
وقتی سؤالات شروع میشوند
اگر فرزندتان سؤالات عجیب میپرسد و یا سؤالات پی در پی او شما را کلافه کرده است، سعی کنید متوجه شوید چه چیزی باعث تحریک ذهن او شده است. گاهی اوقات پیداکردن موضوعی که ذهن کودک را فعال کرده، مثل داستانی که این اواخر شنیده و یا فیلمی که دیده، پاسخدادن به سؤالات را بسیار آسان میکند.
هیچ وقت کودکتان را به خاطر سؤالاتی که میپرسد دعوا و سرزنش نکنید. یادتان باشد دعوا کردن میتواند تنها باعث شود تا کودک سؤالات خود را با شما در میان نگذارد و به دیگران پناه برده و یا اصلاً در ذهنش سؤالات و تناقضها برای سالها باقی بمانند.
زمانی که کودکتان سؤالات زیادی در مورد خدا دارد، تصور نکنید که همه را فقط خودتان باید پاسخ دهید، در این مورد هم مانند بسیاری از موارد دیگر وقتی پاسخی را نمیدانیم، میتوانیم به متخصص مراجعه کنیم. فقط حواستان جمع باشد متخصصی را انتخاب کنید که زبان کودکان را میداند. خوشبختانه امروزه روحانیونی که با زبان کودکان آشنا بوده و خوش اخلاق و خوشبرخورد هستند بیشتر در دسترس هستند.
شاید تصور کنید که شما به خدا اعتقاد دارید و تصورات درستی نیز از موضوع دارید و خب در این شرایط پس میتوانید پاسخگوی سؤالات فرزندتان باشید. آشنایی با روانشناسی رشد کودکان یکی از مسائلی است که در زمان پاسخگویی باید در نظر داشت. به عنوان مثال بچهها در سنین پایین مثالهایی که حول و حوش خودشان باشد یا بر اساس تجربیات خودشان باشد را به دلیل اینکه برای آنها، تمرکز بیشتری دارد، راحتتر متوجه میشوند. البته نکاتی نیز در مورد روشهای آموزشی درست وجود دارد که لازم است شما در مورد آنها اطلاعات کسب کنید تا بتوانید پاسخی درست دهید، پس خود را بینیاز از آموزش فرض نکنید!
چه مواردی را نباید فراموش کرد
مهمترین نکته ای که آموزش آن البته اولین وظیفهی تک تک ماست، این است که بچهها متوجه شوند خدا آنها را دوست دارد. یکی از پایههای اعتماد کردن به خدا همین باور است که خدا ما را از هر کس دیگری بیشتر دوست دارد.
از جهنم و عذاب لازم نیست در سنین پایین حرفی بزنیم. چرا که بچهها هنوز درک روشنی از رابطه علت و معلولی ندارند و نمیتوانند توضیحات شما را در مورد نتیجه اعمال به راحتی متوجه شوند. این موضوع میتواند باعث ایجاد سوءتفاهمهایی در کودکان شده و تصویری اشتباه از خدا در ذهن آنها ایجاد کند. البته توضیح این نکته لازم است که خدا کارهای بد را دوست ندارد. اما حواستان جمع باشد که با تاکید زیاد روی این نکته، از خدا موجودی ترسناک و غضبناک نسازید.
اگر قرار باشد اولین معرفی ما در مورد خدا، صحبت از بایدها و نبایدها باشد، تصور بچهها از خدا بیشتر شبیه تصور آنها از یک ناظم است. اول ایجاد محبت و معرفت تا حدی که تواناییهای ذهنی بچهها اجازه میدهد و سپس بیان تکالیف و وظایف و انتظار انجام آنها.
برای بچهها، خدا یکی از نمادهای قدرت است، همان طور که پدر و مادر نیز نمادهای قدرت محسوب میشوند. توجه به این نکته از این نظر مهم است که بچهها در سنین پایین بخشی از برداشتهای خود در مورد پدر و مادر و به ویژه پدر را به تصورات و ادراکات خود در مورد خدا تعمیم میدهند. پس متوجه برخوردها و رفتارهای خود باشید!
برای بچهها در سنین پایین، لازم است تا از مثالهای ملموس استفاده شود، چرا که معمولاً بچهها تا قبل از سنین 11، 12 سالگی نمیتوانند درک روشنی از مفاهیم انتزاعی داشته باشند. اما یادتان باشد نوع این مثالها خیلی اهمیت دارد، گاهی اوقات استفاده نامناسب از مثالها میتواند باعث تقویت تصوری جسمی از موجودیت خدا را افزایش دهد.
در موقعیتهایی سوالات بیشتر میشود، مثل مرگ عزیزان و نزدیکان، اگر قرار باشد تصور خیلی سخت و بدی در مورد مرگ اطرافیان ایجاد کنیم، گریه و ناراحتی زیادی نشان دهیم و این احساسات را به فرزندمان نیز منتقل کنیم، تصور بچهها در مورد خدا نیز تحت تاثیر قرار گرفته و علاوه بر سوالات زیادی که در مورد خدا ایجاد میشود، میتواند باعث ایجاد سوءتفاهمهایی نیز شود.
معمولاً با نزدیک شدن به دوره ی نوجوانی، سوالات بچهها رنگ و بوی متفاوتی به خود میگیرد؛ گاهی اوقات حالتی اعتراضی، گاهی انکار و گاهی حتی لجبازی. سعی کنید اول از همه خونسردی خود را حفظ کنید. اگر هم احساس میکنید نمیتوانید برخوردی منطقی با این موضوع داشته باشید، بهتر است برای پاسخ دادن از افراد قابل اعتماد دیگری استفاده کنید. بالا بردن اطلاعات خودتان برای پاسخدادن، البته قدم دوم برای پاسخ دادن است. شاید بد نباشد بدانید فرزند شما اولین کسی نیست که چنین سوالاتی را مطرح کرده و قبلاً نیز این سوالات طرح شدهاند و البته برای آنها نیز پاسخهای خوبی وجود دارد، فقط لازم است برای پیدا کردن وقت بگذارید.
این روزها کتابهای زیادی در مورد تصور بچهها در مورد خدا و یا پاسخگویی به سوالات بچهها در این موارد، ترجمه شده و در بازار موجود است. خواندن این کتابها بد نیست و میشود از بعضی نکات آنها به خوبی استفاده کرد اما یادتان باشد که نویسندههای آنها در غالب موارد، از مذهب و فرهنگی متفاوت هستند، اجرای مو به مو و دقیق موارد این کتابها میتواند باعث ایجاد سوءتفاهمهایی برای فرزندتان شده و بعد از مدتی متوجه شوید که آنچه شما میخواستید به فرزندتان آموزش دهید، نه تنها اتفاق نیفتاده که فرزندتان مواردی متضاد با آنها را آموخته است!
گاهی بعضی افراد در برخی موقعیتها تصور میکنند که اصلاً نیازی نیست فرزندشان در مورد خدا چیزی بداند و یا این باورها دیگر قدیمی شده و لزومی به آن نیست. جدای از مسئولیتهایی که از نظر مذهبی بر عهده تک تک ماست تا فرزندانی خوب و معتقد تربیت کنیم، پژوهشهای روان شناسی نیز نشان داده فرزندانی که اعتقادات مذهبی دارند از نظر روانی افرادی سالمتر و البته اخلاقیترند.