«السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَار وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِكُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين»
[1]
کاروان امام حسين(ع) از ماه رجب به راه افتادند و رفته رفته به طرف ميعادگاهشان، كربلا نزديك مي شوند. امام حسين قدم به قدم آن ها را هدايت كرد تا به اين قرارگاه الهي برسند. آن هايي كه احساس مي كردند درك سياسي دارند و به حضرت می گفتند:نرويد،اگر هم مي رويد، اهل بيت را با خود نبريد، نواميس رسول خدا را با خودتان نبريد.آن ها در حسب ظاهر پايان كار را مي ديدند. اين سفر يعني شهادت امام حسين، يعني قطعه قطعه شدن جوان ها، يعني پرپر شدن علي اصغر.ولي نمي دانستند حضرت ازازل قول داده و اين روح هاي بلند از ازل با امام حسين(ع) عهد بستند.چطور امام حسين مي تواند آن ها را كنار بزند؟
براي هيچ كس به اندازه امام حسين(ع) اسارت خواهرش سخت نيست.براي هيچ كس به اندازه امام حسين شنيدن صداي العطش اين دخترك ها در كربلا سخت نيست. براي هيچ كس تماشاي بدن قطعه قطعه علي اكبر به اندازه امام حسين سخت نبوده است. هيچ كس به اندازه امام حسين آن سختي وداع را تحمل نكرده.كسي كه وقتي دشمن به طرف خيمه هايش حركت كرد، توانش را جمع كرد و فرمود: اگر دين نداريد آزاده باشيد با من مي جنگيد، با اهل حرم چكار داريد؟
يا بقية الله چقدر برايش سخت بود. نه اهل بیت راضي شدند از امام حسين جدا بشوند و نه امام حسين راضي شد اين ها را جا بگذارد. گويا این ها در مدينه قدم به قدم آماده می شدند تا به كربلا برسند.
وقتی رسیدند حضرت فرمود: اسم اين سرزمين چیست؟ قاضريات، نينوا. فرمود: آيا نام ديگري هم دارد؟ گفتند: كربلا. فرمود:«إنزلوا، هاهنا محطّ رحالنا، ومسفك دمائنا، وهنا محلّ قبورنا!»[2]بار بيندازيد عزيزانم! اينجا محل ريختن خون هاي ماست. اينجا محل دفن ماست.سپس عزيزانش را جمع كرد. به اهل بيتش نگاه كرد و گريست.خدايا! مي بيني بني اميه با ما چه كردند. حضرت آن ها را آماده كرده بود.پس بار خودشان را در اين وداع برداشتند. وداع كردند و رفتند.حالا براي سفر اسارت آماده شده بودند.فقط دختر امام حسين بود که بی تابی می کرد. دل از بابا بر نمي داشت. نه امام حسين دست از دختر بر مي داشت و نه دختر دل از بابا می کند. اجازه بدهيد من مي خواهم كنار بابا بمانم.
چون چاره نيست مي روم و مي گذارمتاي پاره پاره تن به خدا مي سپارمت
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
[1] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 98، ص 292، باب 24- كيفية زيارته صلوات الله عليه یوم عاشوراء...ص 290
[2] . مع الركب الحسينى (ج 3)، محمدجوادطبسی، 288، 17- نينوى: ..... ص : 284