دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پروتستانتیسم و روشنگرى

اسماعیل آجرلو پروتستانتیسم و روشنگرى مفاهیمى هستندکه بى‌گمان با آنها به حد کافى آشنایى داریم و بر تاثیرات بى‌چون و چراى بر جاى مانده از این دو واقعه بزرگ نیز آگاهیم. مى‌دانیم که این دو واقعه بزرگ دو مرحله از یک روند بوده و تمامى باورها و اندیشه‌هاى انسان غربى - یا به عبارت دیگر بخش قابل‌توجهى از انسان‌هاى دیگر جوامع - را در ارتباط با دنیا، جهان و زندگى از بنیاد تغییر داده و در پى ایجاد یک دنیاى غیردینى بوده‌اند...
No image
پروتستانتیسم و روشنگرى
پروتستانتیسم و روشنگرى مفاهیمى هستندکه بى‌گمان با آنها به حد کافى آشنایى داریم و بر تاثیرات بى‌چون و چراى بر جاى مانده از این دو واقعه بزرگ نیز آگاهیم. مى‌دانیم که این دو واقعه بزرگ دو مرحله از یک روند بوده و تمامى باورها و اندیشه‌هاى انسان غربى - یا به عبارت دیگر بخش قابل‌توجهى از انسان‌هاى دیگر جوامع - را در ارتباط با دنیا، جهان و زندگى از بنیاد تغییر داده و در پى ایجاد یک دنیاى غیردینى بوده‌اند. همراه با ایجاد این دنیاى غیردینى انسان را نیز از بندگى و ستایش خالق خود به مثابه وظیفه فطرى و اصلى او بازداشته و به ستایش و پرستش خود واداشته است و باز مى‌دانیم که این دو واقعه باور به گذرا و بى‌ارزش بودن دنیا را ازمیان برداشته و به جاى آن باور پاینده، ابدى و بى‌نهایت ارزشمند بودن دنیا را قرار داده است. علاوه بر اینها،‌این دو واقعه مفهومى را که دین براى انسان در بر داشت تغییر داده، دین را در میان چهار دیوارى معابد و پرستشگاه‌ها زندانى کرد و بدین‌ترتیب در صدد بوده تاخصوصیت دین و فرایند بى‌چون و چراى اتوریته دین - یا الهى - را که همانا “نظام‌دهى بر امور دنیا” بود از میان بردارد. مهمترین دستاورد روندى که با پروتستانتیسم آغاز گردیده و با روشنگرى ادامه یافت قطع ارتباط حیات فردى و اجتماعى بادین و مرتبط ساختن آن به ایدئولوژى‌ها و بدین‌ترتیب پشت کردن به آخرت‌گرایى و روى آوردن به دنیاگرایى بود. لیبرالیسمى که پیروزى آن همراه با نظام جدید جهانى جشن گرفته مى‌شد، سوسیالیسمى که رفته‌رفته رنگ مى‌باخت و ناسیونالیسمى که هنوز از نقطه‌نظر محلى تاثیرگذار بود، فاشیسمى که در این فاصله سر برداشت و حتى ایدئولوژى محافظه‌کارى که در هر زمان از آن به اشتباه به عنوان دین نام برده مى‌شد و همه این دستاوردهاى فلسفه روشنگرى بود که با انقلاب فرانسه به سمبل تبدیل شد. به بیانى دیگر در پشت جریان سربرداشتن ایدئولوژى‌هاى گوناگون دین‌زدایى قرار داشت. رویاهاى عهد عتیقى لوتر در پروتستانتیسم: قبل از آشنایى جوامع اروپایى با فلسفه روشنگری، در ذهن انسان‌‌هاى این جوامع سوالات بى‌پاسخ چندانى وجود نداشت. درباره اینکه انسان کیست؟ زندگى چه مفهومى دارد، چگونگى دستیابى انسان به حقایق و اینکه چه چیزى درست و چه چیزى نادرست است،‌ نظریات چندان متفاوتى وجود نداشت. دین پاسخگوى این‌گونه سوالات بود و زعامت مردم برعهده کسانى بود که صلاحیت دینى داشتند. در راس ارزش‌هایى که توسط دین به انسان آموزش داده مى‌شد نیز گذرا و بى‌ارزش بودن دنیا، وجود حیات جاوید پس از مرگ و ضرورت تلاش انسان براى دستیابى به آن، ایمان به آخرت، قرار داشت. اما روندى که با پروتستانتیسم آغاز شد و با روشنگرى ادامه یافت، نفوذ دین را از میان برداشت. در چنین شرایطى تلاش‌هاى جدید براى پاسخ به سوالاتى که در بالا مطرح شد آغاز گردید. لذا ایدئولوژى‌ها این‌گونه پدید آمد. آنچه در اینجا جالب است وجه اشتراک تمامى ایدئولوژى‌هایى است که از آنها سخن گفتیم - یعنى لیبرالیسم، سوسیالیسم، محافظه‌کاری، ملى‌گرایى و فاشیم و آن نظر غیر دینى آنها در ارتباط با چیستى انسان به زندگى و دنیا بود. به بیان دیگر همه آنها از بهشتى که دین به مثابه ارزش‌هایى به انسان نشان مى‌داد، ‌روى گردانیده، تحقق زمینى یا بهشت دنیایى را وعده مى‌دادند و اینکه انسان پس از مرگ باچه مسائلى روبرو خواهد بود را نادیده انگاشته، تنها به زندگى دنیایى و رخدادهاى آن علاقه نشان مى‌دادند. معماران فلسفه روشنگرى اصولا با رد اندیشه‌ و اعتقادات مسیحى “بى‌دین” نمى‌شدند، بلکه دقیقا دین جدید و کاملا متفاوتى را مى‌پذیرفتند. این دین،‌ دین بى‌خدایى نبود بلکه غالبا “تئیست‌ها” روشنفکرانى بودند که به خالق و پدید آورنده جهان معتقد بودند. تنها تفاوت اصل بین مسیحیت و این دین جدید مردود شمردن آخرت‌گرایى و زندگى پس از مرگ بود. ایده بهشت دنیایى در ذات خود یهودى است نه تنها از نظر محتوا بلکه از نقطه‌نظر منبع و سرچشمه نیز چنین است. قالبى یهودى براى تاریخ گذشته و آینده براى ستمدیدگان تمامى دوران‌ها و بدبختى‌ها که فراخوانى پر قدرت است. این قالب را قدیس آگوستین به مسیحیت و مارکس به سوسیالیسم منتقل کرد (برتراند راسل نتایج فلسفه غرب) تمامى قیام‌ها، اتوپیاها، سوسیالیسم‌ها و دیگر جریانات که خواستار ایجاد بهشت در روى زمین هستند. در بنیان و ماهیت خود داراى آبشخورى نورانى و عهد عتیقى بوده و ریشه‌اى یهودى دارند. این تحلیل بسیارخردمندانه است. حقیقتا برخلاف اسلام و مسیحیت، در دین یهود ایمان به آخرت وجود ندارد، بلکه برعکس میل وحسرت دستیابى به بهشت زمینى و به بیانى دیگر وابستگى به دنیا در آن وجود دارد. شدت این وابستگى را قرآن کریم چنین بیان مى‌‌دارد. “آنان را از مردم دیگر، حتى مشرکان به زندگى این جهانى حریص‌تر خواهى یافت و بعضى از کافران دوست دارند که هزار سال در این دنیا زندگى کنند ...” (بقره، آیه 96.) به همین علت رویکرد این روند که با پروتستانتیسم آغاز گردیده، با روشنگرى ادامه یافت، از بهشت اخروى به سوى بهشت دنیوى و از مسیحیت کاتولیک به یهودیت است. جریان روشنگرى که به اوج قله لذت پرستى رسیده در مرحله‌اى که وابستگى آن به دنیا در بالاترین حد خود است، و از مسیحیت کاتولیک که به دست شستن از دنیا دعوت مى‌نماید، بسیار فاصله دارد و به یهودیتى که ویژگى آن در آیه قبل مشخص شده، بسیار نزدیک است و در این هیچ شکى وجود ندارد. پروتستانتیسم حرکتى بود که نظام اروپایى ایجاد شده تحت اقتدار کلیساى کاتولیک را ویران ساخت. همراه با پروتستانتیسم دین از مفهوم حقیقى خود جدا شده، به کاتالیزورى اجتماعى تبدیل شد که اهداف نظام فکرى سکولار را تقدیس نمود و بدین‌ترتیب پیشاهنگ حرکتى گردید که حیات دنیوى را به اساسى‌ترین هدف انسان بدل ساخت. به عنوان یکى از دستاوردهاى این فرایند،‌ اقتدار کاملا از اتوریته الهى جدا گردیده دین از مسئولیت ایجاد و تاسیس نظام خود منفک شده، خود تابعى از نظامى گردید که مستقر شده بود. یکى دیگر از دستاوردهاى پروتستانتیسم، همان طور که از طرف ماکس وبر در اثر مشهور او مورد یادآورى قرار گرفته و از سوى تمامى علماى علوم اجتماعى پذیرفته شده،‌ اخلاقى مناسب با نظام سرمایه‌دارى اروپا بود. باید پرسید آن چیزى که معماران پروتستانتیسم را ضمن جدا نمودن از کلیساى کاتولیک دچار چنین گمراهى بنیادى نمود، چه بود؟ چگونه و از چه طریقى به سمت آرمان بهشت زمینى متمایل شده بودند؟ هنگامى که چگونگى پیوستن لوتر به عنوان مهمترین رهبر و پیشواى پروتستانتیسم به این باور را مورد مطالعه قرار مى‌دهیم، با تمایلات شدید و فوق‌العاده او به دین عبرانى و منابع این دین روبرو مى‌شویم. لوتر به هنگام اعلام اساسى دین جدید خود که با سنت‌هاى کلیسایى کاتولیک کاملا متفاوت بود، به عهد عتیق متمایل شده بود. او که زبان عبرانى را آموخته بود،‌ به مطالعه منابع عبرانى پرداخت. لذا او و همفکرانش در منابع یهودى چیزهاى بسیارى یافتند. در دانشنامه یهود در ارتباط با موضوع چنین آمده است: “حرکت اصلاحى مسیحى در حد بسیار وسیعى از ادبیات و فلسفه یهودى تاثیر پذیرفته بود. به طورى که به آن از جانب رقبا و مخالفین این رفورم و حرکت به عنوان یهودى‌گرى نگاه مى‌‌شد.” تمامى رهبران شاخص و مهم اصلاح‌گرایى مسیحى در قرن 15 و 16 با زبان عبرى آشنایى داشتند و منبع یهودى را مورد مطالعه قرار مى‌دادند و بدون استثنا تمامى آنها به تئولوژى عهد عتیق بازگشتند. تاثیر پذیرى لوتر و همفکران او از عهد عتیق، به طور طبیعى موجب بروز تغییرات در فهم دینى کلیساى کاتولیک گردید. تغییرات بزرگى که پیش از این در آن وجود نداشت. در عهد عتیق یک نمونه هم از ایمان به آخرت وجود ندارد. باور به بهشت و جهنم وجود ندارد هرچه هست در همین دنیاست. بهشت در دنیا و همواره با آمدن مسیح برپا خواهد گردید. رویکرد به عهد عتیق دستاورد مهم دیگرى هم داشت. کلیساى کاتولیک براساس تفسیر آیه 35 از بخش ششم انجیل لوقا سود و ربا را حرام شمرده و آن را ممنوع نموده بود، درحالى که در عهد عتیق سود و ربا ممنوع نگردیده و برعکس مورد تشویق قرار مى‌‌گیرد به همین علت نیز در عصر میانه غیر از یهودیان، کمتر مسیحى وجود داشت که به رباخوارى اقدام نماید. معماران پروتستانتیسم تحت تاثیر عهد عتیق و با اجتهاد، ممنوعیت ربا و سود را لغو نمودند. کالوین در کتاب خود موسوم به “سود و ربا” آیه مذکور را که ناظر بر حرمت ربا و سود بود چنین تفسیر کرد: در اینجا هیچ دلیلى در مذمت رباخوارى و سود وجود ندارد” بدین‌ترتیب رباخوارى و بانکدارى که در طول قرن‌ها، حرفه‌اى یهودى محسوب مى‌شد،‌ در تمام منطقه شمال اروپا که تحت تاثیر و نفوذ پروتستانتیسم بود با سرعت گسترش یافت. لوتر و همفکران او با سرلوحه قرار دادن عهد عتیق و مطرح نمودن چنین نظریه‌اى به طور طبیعى حکم قابل توجه دیگرى را نیز پذیرا شده بودند: بنابر عهد عتیق، یهودیان قوم برگزیده خداوند بوده، از دیگر ادیان و ملت‌ها برترند. سرزمین‌هاى مقدس از سوى خداوند به آنها هدیه شده است و متعلق به آنهاست. لوتر این احکام عهد عتیق را از نظر دور نداشت. على اینکه این نظریات و طرح آنها مى‌توانست از جانب مخالفان او را به یهودى شدن متهم نماید، همچنان به ستایش یهودیان و پافشارى برتز قوم برگزیده خداوند بودن آنها پرداخت. لوتر در کتابى که در سال 1523 تحت عنوان عیسى مسیح یک یهودى‌زاده است) به رشته تحریر درآورده بود،‌ به تفصیل به طرح نظریات خود در این باره پرداخت. وى به عنوان پیشواى بزرگ پروتستانتیسم اعلام داشت: یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسى مسیح) هستند، برادران و پسرعموهاى اویند، روى سخنم با کاتولیک‌هاست، اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شده‌اند، بهتر است مرا یهودى بخوانند” این جریان مسیحیت یهودى به تدریج به عنوان یکى از ریشه‌هاى بروز مدرنیته و آغاز تحولات اساسى معرفتى در سطح اروپا و سپس جهان گشت.
روزنامه رسالت

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS