چکیده

نبوت از اصول مسلم دین اسلام است. اولین تلاش برای اثبات این اصل توسط شخص پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله با دعوت به رسالت خود و ارائة معجزات گوناگون روی داد. ایشان و امامان پس از وی از طریق استدلالات عقلی نیز به اثبات اصل نبوت و فلسفة ارسال رسولان اشاره داشتند.

اهل بیت علیهم السلام همچنین به عمیق شدن این شناخت کمک می کردند. این کار از راه توصیف پیامبر و الگو سازی از ایشان در جامعه و توصیه به زیارت قبر مطهر ایشان و صلوات بر او صورت می گرفت.

مقدمه

دومین اصل اعتقادی پس از خداشناسی ایمان به پیامبر است. بر طبق آیات قرآن و روایات فراوان، پیامبران متعددی برای هدایت بشر توسط خداوند از بین انسان ها برانگیخته شده اند که آخرین ایشان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. در اعتقاد مسلمین، ایشان بزرگ ترین پیامبر خدا و دین او کامل ترین دین و آخرین دینی است که تا روز قیامت در جهان پایدار است.

اهمیت اعتقاد به پیامبر اسلام تا اندازه ای است که شهادت به رسالت ایشان در کنار شهادت به یگانگی خداوند شرط ورود به اسلام شمرده شده است. از این رو لزوم آشنایی مسلمانان با اصل نبوت معلوم می گردد.

سؤالاتی که در این قسمت به آن می پردازیم عبارتند از: در سیرة پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم از چه روش هایی برای آشنا کردن مردم با این اصل اعتقادی استفاده می شده است؟ این روش ها مبتنی بر کدام مبانی و اصول تربیتی بوده است؟

معنای نبی و رسول در لغت

دو تعبیر در لسان شرع از پیامبر شده است، یکی واژة نبی و دیگری رسول است. در کتب لغت بین معنای این دو کلمه تفاوت وجود دارد.

نبی در لغت از دو ریشة عمده گرفته شده است:

نبآ: به معنای حرکت از مکانی به مکان دیگر است و چون خبر از مکانی به مکان دیگر منتقل می شود به آن نبآ می گویند، و همچنین خبری که دارای فائدة بزرگی است که علم یا گمان قوی را به ارمغان می آورد. بر همین اساس نبی کسی است که خبری پر اهمیت را از جانب خداوند آورده است. [1]

نبو: این ریشه به معنای ارتفاع و بلندی چیزی است[2] . از نظر برخی لغت دانان، چیزی که شأنش بلندی نبوده است. بر این اساس نبی، انسانی است که از جهت روحانی و معنوی به اعتلاء دست یافته است با اینکه از نظر خلقت، مانند سایر انسان ها است[3]. از نظر نگارنده، اگر با نظر اشتقاقی به این واژه نگاه شود می بینیم که بین دو ریشة نبأ و نبو اشتقاق کبیر است و به این سبب معنای این دو کلمه تا حدودی به یکدیگر نزدیک است، یعنی حرکت از مکانی به مکان دیگر که با جهت علو همراه است[4]. بر این پایه نبی انسانی است که با رسیدن به اعتلای معنوی و روحی، خود را به مرتبه ای رسانده است که شایستگی دریافت خبری بلند و ارزشمند که از جانب خدا به او می رسد را دارد.

رسول در لغت از ریشة رسل به معنای: برانگیختن همراه با امتداد[5]، برانگیختن به نرمی[6]، جدا شدة از هر چیز[7]، برانگیختن همراه با حمل کردن چیزی که ملازم معنای حرکت و لو معنوی است[8]. رسول به معنای مفعولی، کسی است که برانگیخته شده است تا چیزی را با خود حمل کرده و به مقصدی برساند.

بر طبق معنای لغوی، فرق بین نبی و رسول در این است که نبی خود را به مقامی رسانده که شایستة دریافت وحی الهی است اما رسول ماموریت هم یافته تا این پیام را به مقصدی که خدا می خواهد برساند. بنابراین هر رسولی نبی است اما هر نبی معلوم نیست رسول باشد.

معنای نبی و رسول در مکتب اهل بیت

یکی از اقداماتی که اهل بیت علیهم السلام برای ایجاد معرفت نسبت به پیامبران و مخصوصا پیامبر اسلام انجام می دادند بیان معنای نبی، رسول و تفاوت های ایشان و معنای پیامبران اولولعزم است. تعاریفی که در لغت بیان شده تاحدودی با معنای روایات هماهنگ است اما شامل جزئیات این مقامات نیست. امام باقر علیه السلام در توضیح معنای این دو کلمه می فرمایند:

«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا مَا الرَّسُولُ وَ مَا النَّبِیُّ قَالَ النَّبِیُّ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَی فِی الْمَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمَلَک[9]»

«زرارة گوید: از امام باقر علیه السلام در باره قول خدای عز و جل که می فرماید: و او رسول بود و نبی سؤال کردم: رسول چیست و نبی چیست؟ فرمود: نبی کسی است که در خواب می بیند و صدا را می شنود و فرشته را نمی بیند و رسول کسی است که صدا را می شنود و در خواب می بیند و فرشته را هم مشاهده می کند»

همچنین امام باقر علیه السلام در روایت مشابهی به مقام پیامبر اسلام نیز اشاره می کنند:

«عَنِ الْأَحْوَلِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِیِّ وَ الْمُحَدَّثِ. قَالَ الرَّسُولُ الَّذِی یَأْتِیهِ جَبْرَئِیلُ قُبُلًا فَیَرَاهُ وَ یُکَلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا النَّبِیُّ فَهُوَ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْیَا إِبْرَاهِیمَ وَ نَحْوَ مَا کَانَ رَأَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْیِ حَتَّی أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ علیه السلام مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِالرِّسَالَةِ وَ کَانَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله و سلم حِینَ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ جَاءَتْهُ الرِّسَالَةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یَجِیئُهُ بِهَا جَبْرَئِیلُ وَ یُکَلِّمُهُ بِهَا قُبُلًا وَ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مَنْ جُمِعَ لَهُ النُّبُوَّةُ وَ یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَأْتِیهِ الرُّوحُ وَ یُکَلِّمُهُ وَ یُحَدِّثُهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ یَرَی فِی الْیَقَظَة.» [10]

«احول گوید: از امام باقر علیه السلام در باره رسول و نبی و محدث پرسیدم، فرمود رسول کسی است که جبرئیل پیشش آید و او را ببیند و با او سخن گوید، این است رسول و اما نبی آنست که در خواب بیند مانند خواب دیدن ابراهیم (فرمان سربریدن پسرش را) و مانند آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیش از آمدن وحی از اسباب و علائم نبوت می دید تا آنکه جبرئیل رسالت را برای او از جانب خدا آورد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که نبوت برایش فراهم گشت و رسالت از جانب خدا برای او آمد، جبرئیل برایش پیغام می آورد و شفاها با او سخن می گفت، بعضی از انبیاء نبوت برایش جمع شود و در خواب بیند و روح القدس نزدش آید و با او سخن گوید و بازگو نماید، بدون آنکه در بیداری ببیند و اما محدث آن است که خبر داده شود، صدا را شنود ولی نه مشاهده کند و نه در خواب بیند.»

همانگونه که از این دو روایت مشخص است نبوت و رسالت دو مرحلة در طول یکدیگر هستند و رسالت مرحلة بالاتری است که مواجهه با فرشتة وحی و ابلاغ رسالت از ناحیة خدا را شامل می شود. این روایت به جمع نبوت و رسالت در پیامبر گرامی اسلام نیز اشاره دارد.

روش پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم در ایجاد شناخت

با توجه بر اصل بودن معارف اعتقادی نسبت به سایر معارف دینی و اصل ضرورت ایجاد شناخت های اعتقادی، معصومین علیهم السلام سعی در شناساندن مقام نبوت مخصوصا نبوت پیامبر اسلام به سایر مسلمانان داشتند. این سیره از چند جهت قابل تأمل است.

اول اینکه : با توجه به مکمل بودن عقل و وحی، معصومان از استدلالات عقلی و نقلی برای ایجاد شناخت بهره می گرفتند با این تفاوت که اثبات اصل نبوت با دلایل نقلی، دوری است. از همین رو از عقل برای اثبات اصل نبوت کمک می گرفتند. همچنین اثبات نبوت پیامبر اسلام نیز تا حدود زیادی به دلایل عقلی وابسته است اما خصوصیات پیامبران و فلسفة بعثت ایشان با دلایل عقلی و نقلی قابل بررسی است.

دوم اینکه: روش پیامبر برای اثبات نبوت خویش با روش اهل بیت متفاوت است، زیرا ایشان با توجه به مقام رسالتشان از معجزات متفاوت هم استفاده می کردند که دلیلی کاملا عقلی است. اما اهل بیت از حکایت معجزات استفاده می کردند.

سوم اینکه: اکثر دلایل نبوت پیامبر اسلام در زمان خود ایشان مطرح شده بود و در عصر ائمه مسلمانان اختلافی در اصل نبوت ایشان نداشتند و سیرة اهل بیت بیشتر معطوف به تقویت و حفظ شناخت نسبت به پیامبر و دفاع از سنت ایشان بوده است. اصولا در ایجاد شناخت نسبت به نبوت تا هنگامی که لازم نبود از استدلالات پیچیده استفاده نمی شد زیرا این کار باعث بوجود آمدن ابهام در اذهان سادة بسیاری از مردم می گردد و این اثر ضد تربیتی است.[11]

استدلال بر ضرورت وجود نبی

دو مرحله از استدلال بر اصل نبوت در سیرة معصومین به چشم می خورد:

1- مرحلة اثبات ضرورت نبوت.

2- مرحلة اثبات وقوعی وجود پیامبران از جنس بشر که امکان وقوعی آن را به بهترین نحو ثابت می سازد.

در اثبات ضرورت وجود پیامبران روایتی از امام صادق علیه السلام در مواجهه با زندیقی که از ایشان سؤال کرد موجود است:

«عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِیَاءُ ع» [12]

«هشام بن حکم گوید: امام صادق علیه السلام بزندیقی که پرسید: پیغمبران و رسولان را از چه راه ثابت می کنی؟ فرمود: چون ثابت کردیم که ما آفریننده و صانعی داریم که از ما و تمام مخلوق برتر و با حکمت و رفعت است و روا نباشد که خلقش او را به بینند و لمس کنند و بی واسطه با یک دیگر برخورد و مباحثه کنند، ثابت شد که برای او سفیرانی در میان خلقش باشند که خواست او را برای مخلوق و بندگانش بیان کنند و ایشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنایشان رهبری نمایند، پس وجود امر و نهی کنندگان و تقریر نمایندگان از طرف خدای حکیم دانا در میان خلقش ثابت گشت و ایشان همان پیغمبران و برگزیده های خلق او باشند، حکیمانی هستند که به حکمت تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته اند، با آنکه در خلقت و اندام با مردم شریکند در احوال و اخلاق شریک ایشان نباشند. از جانب خدای حکیم دانا به حکمت مؤید باشند، سپس آمدن پیغمبران در هر عصر و زمانی بسبب دلائل و براهینی که آوردند ثابت شود، تا زمین خدا از حجتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ای داشته باشد، خالی نماند. »

مطابق این روایت حکمت خداوند اقتضا می کند که برای انسان هایی که از طرفی به او دسترسی ندارند و از طرف دیگر برای شناخت مصالح و مفاسدشان به او محتاجند، سفیرانی از جانب خویش بفرستد که پیام او را به مردم برسانند. این سفیران انبیا هستند.

البته بر اهل فن پوشیده نیست که بیان امام صادق مبتنی بر قواعد عقلی خاصی است که در این روایت به عنوان اصل موضوعه پذیرفته شده است. اصولا استدلالات ائمه به اندازة سطح فکر و قدرت فهم مخاطب بوده است.

یکی دیگر از استدلالاتی که در سیرة اهل بیت به چشم می خورد و ریشة قرآنی دارد، بیان حجت بودن پیامبران بین خداوند و بندگان است. قرآن کریم در آیات فراوانی اشاره دارد که خداوند پیامبران را فرستاد تا بندگان حجتی بر علیه خداوند نداشته باشند. «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیما»[13]

امام صادق علیه السلام در روایتی، به همین دلیل در فرستادن انبیاء اشاره دارد:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِیُّ وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ» [14]

امام صادق علیه السلام فرمودند: نبی حجت خدا بر بندگان و عقل حجت بین بندگان و خداوند است.

اثبات نبوت پیامبر اسلام

پس از اینکه ضرورت وجود پیامبران اثبات شد، این سوال مطرح می گیرد که دلیل پیامبری این شخص خاص چیست؟ و به چه علت باید وی را از گروه انبیا به حساب آورد؟

در سیرة پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم دلایل متعددی برای اثبات نبوت پیامبر اسلام بیان شده است که عمده ترین دلایل معجزاتی بود که توسط پیامبر اسلام بوقوع می پیوست و در رأس این معجزات قرآن کریم قرار دارد که معجزة جاوید آن حضرت است. تا این زمان تحدی قرآن نسبت به معجزه بودن آن باقی است و می توان به این معجزة جاوید برای اثبات نبوت پیامبر اسلام استدلال کرد. اما برای پیامبر اسلام معجزات دیگری نیز اثبات شده است که به نمونه ای از این روایات اشاره می شود:

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَهُودِیٌّ یُقَالُ لَهُ سبحت [سُبُّخْتٌ] فَقَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ جِئْتُ أَسْأَلُکَ عَنْ رَبِّکَ فَإِنْ أَجَبْتَنِی عَمَّا أَسْأَلُکَ عَنْهُ وَ إِلَّا رَجَعْتُ فَقَالَ لَهُ سلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ أَیْنَ رَبُّکَ فَقَالَ هُوَ فِی کُلِّ مَکَانٍ وَ لَیْسَ هُوَ فِی شَیْ ءٍ مِنَ الْمَکَانِ بِمَحْدُودٍ قَالَ فَکَیْفَ هُوَ فَقَالَ وَ کَیْفَ أَصِفُ رَبِّی بِالْکَیْفِ وَ الْکَیْفُ مَخْلُوقٌ وَ اللَّهُ لَا یُوصَفُ بِخَلْقِهِ قَالَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّکَ نَبِیٌّ قَالَ فَمَا بَقِیَ حَوْلَهُ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ وَ لَا غَیْرُ ذَلِکَ إِلَّا تَکَلَّمَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ یَا شَیْخُ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّه فَقَالَ سبحت [سُبُّخْتٌ] بِاللَّهِ مَا رَأَیْتُ کَالْیَوْمِ أَبْیَنَ ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ ص» [15]

از حضرت صادق علیه السلام که فرمود جهودی که او را سبخت می گفتند بخدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد که یا محمد آمده ام که تو را از پروردگارت سؤال کنم پس اگر مرا جواب دادی از چیزی که تو را از آن سؤال می کنم ایمان می آورم و به پیغمبریت قائل می شوم و اگرنه بر می گردم. حضرت باو فرمود که از هر چه خواهی سؤال کن. عرض کرد که پروردگارت در کجا است، فرمود: که آن جناب در هر مکانی هست و در چیز معینی از مکان نیست که محدود باشد. عرض کرد: که آن جناب چگونه است، فرمود: که چگونه پروردگار خود را وصف کنم به چون و چگونگی و حال آنکه چون و چگونه مخلوق است که خدا آن را آفریده و خدا بآفریده خود موصوف نمی شود. عرض کرد: پس کی می داند که تو پیغمبری. حضرت صادق علیه السلام فرمود: که در گرداگرد آن حضرت هیچ سنگ و کلوخی و غیر آن نماند مگر آنکه بزبان عربی روشن و فصیح سخن کرد و گفت که ای سبخت بدرستی که او رسول خدا است. سبخت گفت: بخدا سوگند که من در هیچ زمانی چون امروز امری را از این روشن تر ندیدم بعد از آن گفت شهادت می دهم باینکه خدائی نیست مگر خدا و باینکه تو رسول خدائی.

همان گونه که اشاره شد معجزه دلیل عقلی بر نبوت آورندة آن است اما چگونگی این دلالت از بحث ما خارج است فقط به بیان زیبایی از شیخ مفید در این باره اشاره می شود

«فإن قیل من نبی هذه الأمة فالجواب محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف صلی الله علیه و آله و سلم. فإن قیل ما الدلیل علی نبوته فالجواب الدلیل علی ذلک أنه ادعی النبوة و ظهر المعجز علی یده و کل من ادعی النبوة و ظهر المعجز علی یده فهو نبی حقا. فإن قیل ما حد المعجز فالجواب المعجز هو الأمر الخارق للعادة المطابق للدعوی المقرون بالتحدی المتعذر علی الخلق الإتیان بمثله. فإن قیل بما علمتم أنه ادعی النبوة و ظهر المعجز علی یده فالجواب علمنا ذلک بالتواتر فإنه لا یشک أحد فی أن رجلا اسمه محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف ظهر بمکة و ادعی النبوة؛ و أما ظهور المعجز علی یده صلی الله علیه و آله و سلم فأکثر من أن یحصی حتی ضبط المسلمون له ألف معجزة»[16]

اگر بگویند که پیامبر این امت کیست؟ جواب می دهم محمد بن عبدالله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف صلی الله علیه و آله. اگر گفته شود که دلیل پیامبری او چیست می گویم دلیل نبوت او این است که ادعای پیامبری کرد و معجزه بر پیامبری خود اقامه کرد و هرکس ادعای نبوت کرده و معجزه بیاورد او پیامبر است حقیقتا. اگر بگویند تعریف معجزه چیست می گویم : امر خارق العاده ایست که مطابق با ادعای شخص و همراه با هماورد طلبی در انجام آن از دیگران است و مردم نمی توانند مانند آن را انجام دهند. اگر بگویند که شما از کجا دانستید که او معجزه آورده در جواب می گویم: این را از تواتر اخبار فهمیدیم چرا که شکی نیست که مردی به نام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف در مکه ظهور کرده و ادعای پیامبری داشته است و آشکار شدن معجزه به وسیلة او آنقدر زیاد است که تا هزار معجزه را برای ایشان شمرده اند.

دلایل پیامبری رسول گرامی اسلام منحصر به معجزات نیست و در سیرة معصومان به شیوه های دیگری نیز استدلال شده است. مانند بشارت به پیامبر اسلام در کتب آسمانی گذشته که در برابر ادیان مسیحی و یهودی به این دلیل اشاره می شد.[17]

روش دیگری که به آن اشاره شده و مخصوص علما و حکما دانسته شده تامل و تفکر در صفات، رفتار و گفتار پیامبر گرامی اسلام است.[18]

فلسفة نبوت

پس از شناخت پیامبر و اثبات نبوت او برای ایجاد شناخت بیشتر که لازمة معرفی پیامبر است سیرة پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم بیان فلسفة نبوت و اهداف وجودی پیامبر است. هدف معصومان از طرح این مباحث اثبات وجود انبیا نبود بلکه کشف حکمت وجود انبیا بوده است. اثر دیگر بیان اهداف انبیا آثار عملی است که در تربیت دینی مطلوب است و آن این است که به افراد می آموزد چگونه از پیامبر صلی الله علیه و آله در رسیدن به کمال و سعادت بهره گیرند زیرا بهره گیری از نعمت با فهمیدن هدف خلق آن نعمت ممکن است.[19]

قرآن کریم در این امر پیش قدم است و در آیات بسیاری به بیان هدف ارسال پیامبران و مخصوصا پیامبر اسلام پرداخته است. از جمله آیة 164 سورة مبارکة آل عمران که می فرماید:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین»

حقا خداوند بر مؤمنان منت گذاشت هنگامی که پیامبری را از خودشان در بینشان برانگیخت که آیات خدا را برایشان تلاوت می کند و آن ها را تزکیه می کند و کتاب و حکمت را به ایشان می آموزد و اگرچه قبل از آمدن او در گمراهی آشکار بودند.

امام علی علیه السلام نیز در کلامی که خطبة آغازین نهج البلاغه با آن شروع شده است به فلسفة بعثت انبیا اشاره کرده و می فرمایند:

«وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ أَخَذَ عَلَی الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَی تَبْلِیغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجتبالتهم الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِه فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمُقْدِرَة» [20]

خدای سبحان از فرزندان او پیامبرانی گزید، و از آنان بزبان وحی پیمان ستد و هر پیامبر آن را شنید، که امانت او نگاه دارد و حکم خدا را به دیگران برساند، و این هنگامی بود که بیشتر آفریدگان از فطرت خویش بگردیدند و طومار عهد در نوردیدند، حقّ او را نشناختند و برابر او خدایانی ساختند. شیطان ها آنان را از خداشناسی به گمراهی کشیدند، و پیوندشان را با پرستش خدا بریدند. پس هر چند گاه پیامبرانی فرستاد و به وسیله آنان به بندگان هشدار داد تا حقّ میثاق الست بگزارند، و نعمت فراموش کرده را به یادشان آرند. با حجّت و تبلیغ، چراغ معرفتشان را بیفروزند تا به آیتهای خدا چشم دوزند

حضرت زهرا علیها سلام نیز در خطبة معروف خویش در مسجد نبوی به شرایط زمان بعثت اشاره کرده و علت رسالت پیامبر را بیرون آوردن مردم از گمراهی جاهلیت می دانند.

«فرأی الأمم فرقا فی أدیانها عکفا علی نیرانها عابدة لأوثانها منکرة لله مع عرفان ها فأنار الله بأبی محمد صلی الله علیه و آله و سلم ظلم ها و کشف عن القلوب بهمها و جلی عن الأبصار غممها و قام فی الناس بالهدایة فأنقذهم من الغوایة و بصرهم من العمایة و هداهم إلی الدین القویم و دعاهم إلی الطریق المستقیم»[21]

روش های استمرار و تقویت اصل نبوت در سیرة پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم

پس از ایجاد شناخت و آشنایی با اهداف بعثت، سیرة معصومین بر تعمیق این شناخت بوده است و از روش های متعددی برای این کار استفاده می کردند. این روش ها بر اساس اصل استمرار و تقویت اعتقادات بوده است زیرا با توجه به اصل بودن اعتقادات نسبت به سایر معارف دینی، شکل گیری رفتار دینی و استمرار و تقویت این رفتارها با ایجاد و استمرار و تقویت اعتقادات رابطه مستقیم دارد.

همچنین این روش ها در ایجاد محبت قلبی نسبت به پیامبر مؤثر است. این محبت باعث تبعیت از پیامبر و در نتیجه کسب محبت و رضایت خداوند است که هدف غایی دین می باشد.

از طرف دیگر بیان صفات پیامبر به الگوگیری از ایشان کمک می کند. بر اساس مبنای «تاثیر ظاهر بر باطن» که اصل اسوه سازی از آن استفاده می شود. هر چقدر انسان رفتار خویش را شبیه الگوی خود کند در باطن نیز به او نزدیک می گردد و نزدیکی به پیامبر، قرار گرفتن در مسیر قرب الهی است.

در برخی موارد مشاهده شده است روش هایی که در تقویت شناخت پیامبر استفاده شده است باعث ایجاد شناخت و ایمان آوردن افرادی به پیامبر شده است زیرا انسان ها در جان خود حق و باطل را می شناسند[22] و اثرات حق و باطل برایشان یکی نیست بلکه فطرتا حق گرا هستند[23].

نتیجة تمام این ثمرات نورانیت و صفای باطنی است که انسان به آن دست می یابد و این قلب نورانی آمادة دریافت الهامات و شناختهای تازه ایست که تنها در سایة تطهیر قلب برای انسان پیش می آید که در مبنای قلب مرکز استقرار ایمان به آن اشاره شد.

بیان صفات پیامبر

بیان صفات پیامبر از اقداماتی است که در جهت ایجاد شناخت بیشتر از ایشان، نخست توسط قرآن و سپس بوسیلة سایر معصومین انجام گرفته است.

در قرآن کریم به صفاتی همچون، شاهد، مبشر، نذیر، داعی الی الله، سراج منیر، حریص بر مومنان، دارای خلق عظیم و صفات فراوان دیگر اشاره شده است که هر کدام گوشه ای از شخصیت آن بزرگوار را برای ما روشن می سازد. عملکرد پیامبر اسلام خود شاهد گویایی بر صحت این آیات است به گونه ای که در تعبیر مشهوری خلق پیامبر عین قرآن دانسته شده است. برخی از یهودیان نیز که از صفات پیامبر اطلاع داشتند با تطبیق رفتار ایشان بر آن صفات به حقانیت ایشان پی برده و ایمان می آوردند.

اهل بیت نیز در روایات متعدد به بیان صفات کمالیة پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرده اند. که نمونه هایی را ذکر می کنیم:

«و منها طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ مِنْ ذَلِکَ حَیْثُ الْحَاجَةُ إِلَیْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْیٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ الْحَیْرَةِ» [24]

«طبیبی که بر سر بیماران گردان است، و مرهم او بیماری را بهترین درمان، و آنجا که دارو سودی ندهد-. داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت بر دلهایی نهد که- از دیدن حقیقت- نابیناست، و گوشهایی که ناشنواست و زبانهایی که ناگویاست. با داروی خود دلهایی را جوید که در غفلت است، یا از هجوم شبهت- در حیرت»

امام سجاد که از روش دعا برای بیان معارف دین استفاده می کردند، در بیان صفات پیامبر و آشنا کردن مردم با ایشان نیز در دعایی می فرمایند:

«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ أَمِینِکَ عَلَی وَحْیِکَ، وَ نَجِیبِکَ مِنْ خَلْقِکَ، وَ صَفِیِّکَ مِنْ عِبَادِکَ، إِمَامِ الرَّحْمَةِ، وَ قَائِدِ الْخَیْرِ، وَ مِفْتَاحِ الْبَرَکَةِ.» [25]

سیرة معصومین نه تنها آشنا کردن مردم با صفات نیک پیامبران بوده است بلکه جلوگیری از رواج نسبت های ناروا به پیامبران نیز به چشم می خورد. بسیاری از این روایات تنزیهی، در کتاب تنزیه الانبیا ذکر شده است مانند این روایت:

«و قد روی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال لا أوتی برجل یزعم أن داود علیه السلام تزوج بامرأة أوریا إلا جلدته حدین حد النبوة و حد الإسلام»[26]

روایت شده که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: هرکس گمان دارد که که داوود علیه السلام با همسر اوریا ازدواج کرده است{آنگونه که در تورات آمده} او را دو حد می زنم. به خاطر قانون اسلام و جایگاه نبوت.

روایاتی که به بیان صفات پیامبر می پردازند شامل بیان صفات روحی، اجتماعی، فردی، جسمی، و حتی بیان برخی از فلسفه های نبوت و بیان خدمات و برکات مادی و معنوی پیامبر اسلام نیز هستند. مانند خطبة 26 نهج البلاغه که حال عرب جاهلی قبل از بعثت را بیان کرده و خطبة قاصعه که حال ایشان را پس از بعثت ذکر نموده است.

تکریم و بزرگداشت پیامبر

زنده کردن یاد و ذکر پیامبر اسلام از اقداماتی است که علاوه بر نشان دادن عمق ایمان مسلمانان به بارور شدن ایمان کمک می کند مخصوصا اینکه قلب انسان را در معرض نسیم توجه پیامبر صلی الله علیه و آله قرار می دهد که توجه خداوند را به دنبال دارد. همانگونه که خداوند مردم را به تکریم پیامبر دعوت کرده معصومان نیز از هر فرصتی در این باره استفاده می کردند. از جمله تشویق به صلوات فرستادن بر پیامبر که آثار خاصی نیز برای آن شمرده اند.

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ» [27]

در این روایت شریفه صلوات فرستادن با صدای بلند بر پیامبر از بین برندة نفاق دانسته شده است، که ربط بسیار زیبا و پر معنایی را از تاثیر ظاهر بر باطن جلوه گر می کند و اثر اعتقادی ذکر پیامبر را مشخص می سازد.

در حدیث دیگری نیز که به صلوات بر نبی سفارش شده است اثر این عمل را صلوات خدا و فرشتگان بر آن شخص شمرده است و معلوم است توجه خداوند به کسی به این صورت تا چه اندازه در تقویت ایمان وی مؤثر است.

«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ صَلَّی عَلَیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِکَتُهُ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُقِلَّ وَ مَنْ شَاءَ فَلْیُکْثِر» [28]ْ

یکی دیگر از راه های تکریم پیامبر ذکر ایشان در همه حال است امام صادق علیه السلام در این باره می فرمایند:

«أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ مَنْ ذَکَرَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ لِأَنَّ اللَّهَ قَرَنَ رَسُولَهُ بِنَفْسِه» [29]

در این روایت همان اثری که برای ذکر خداوند است برای ذکر پیامبر او نیز بیان شده است و همانگونه که ذکر خداوند باعث تثبیت و تقویت اعتقاد و ایمان است ذکر پیامبر او نیز چنین است.

سومین راهی که در سیرة اهل بیت برای تکریم پیامبر به آن اشاره شده است رفتن به زیارت ایشان از راه های دور و نزدیک است. معصومین علیهم السلام خود به این عمل اقدام می کردند و دیگران را نیز سفارش بآن می نمودند.

عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا لِمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مُتَعَمِّداً فَقَالَ لَهُ الْجَنَّةُ

امام باقر علیه السلام فرمودند: هرکس با قصر به زیارت پیامبر برود جایگاهش بهشت است.

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبَانٍ عَنِ السَّدُوسِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ أَتَانِی زَائِراً کُنْتُ شَفِیعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَة[30]

امام صادق علیه السلام فرمودند:پیامبر فرمود هرکس به زیارت من بیاید روز قیامت او را شفاعت می کنم.

همچنین در زیارتنامه های آن حضرت علاوه بر ذکر و یاد ایشان اقرار به رسالت ایشان هم آمده که نوعی تجدید عهد و ابراز اعتقادات قلبی و تقویت این اعتقادات است.[31]

نتیجه گیری :

نبوت از اصول مسلم اسلام در نزد فریقین است. این امر تا حدود زیادی از تلاش برای اثبات آن و حل شبهات دربارة آن می کاهد. اما پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم در مواجهه با منکران و سؤال کنندگان در این باره به اثبات اصل لزوم نبوت، بیان فلسفة نبوت و همچنین اثبات نبوت پیامبر اسلام از راه معجزه که مخصوص خود پیامبر بود و حکایت معجزات ایشان و دیگر دلایل عقلی می پرداختند.

ایشان برای عمق بخشیدن به این اعتقاد، علاوه بر توصیف پیامبر در احوالات گوناگون، توصیه به زنده نگه داشتن نام پیامبر در بین مردم از راه ترغیب به صلوات، تکریم ایام متعلق به ایشان و تشویق به زیارت مرقدشان داشتند.

آقای میلادی