دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مدح شبیه به ذم

No image
مدح شبیه به ذم

كلمات كليدي : مدح، ذم، استدراك، بلاغت، ادبيات فارسي

نویسنده : حميده سلطاني مقدم

مدح شبیه به ذم، صنعتی است که شاعر و یا گوینده بیتی یا مطلبی را بیاورد که در ابتدا با خواندن بخش اول، ذم(نکوهش) به نظر آید؛ اما با خواندن ادامه سخن معلوم شود که قصد شاعر و گوینده مدح بوده است. این شیوه‌ی سخن‌پردازی را که به ظاهر ساختی نکوهشی دارد اما بر خلاف انتظار به ستایش ختم می‌شود، و از همین رو بیشتر و بهتر به دل می‌نشیند مدح شبیه به ذم(ستایش نکوهش گونه) نامیده‌اند. پس مدح شبیه به ذم یعنی اینکه سخنور، کسی یا چیزی را به گونه‌ای بستاید که خواننده نخست فریب بخورد و آن را نکوهش پندارد. اما بعد از خواندن تمام مطلب، تازه می‌فهمد به دامی شیرین، افتاده است، اما از فریب‌خوردن خود خرسند می‌شود.[1]

گویندگان برای به‌وجودآوردن این صنعت بیشتر از واژگان استثناء، مثل ولی، لیک، اما، لیکن و جز آن یاری می‌جویند و بعد از آوردن این واژگان چیزی می‌آورد که آنچه را پیش از آن آورده نه نقص و نه رد بلکه تاکید می‌کند.[2]

ترا پیشه عدل است لیکن به جود

کند دست تو بر خزائن ستم

رشید وطواط

در قدیم که مداحی از وظایف اصلی شاعر بود توجه به این صنعت و نوآوری در مضامین رواج داشت.

هر کس شها زبحر و بر و چرخ و اختر است

اقرار می‌کنند که خسرو ستمگر است

زآن‌ها یکی است بحر که نالد ز دست شاه

کابم ازو برفت و کنون خاک بر سر است

دریا نشست و کوه برآورد سر، که داد

زین شاه جود پیشه مرادی بر آذر است!

وصال شیرازی

در سبک عراقی که مدح معشوق در غزل جای مدح شاه در قصیده را گرفت از این صفت به صورت دعای شبیه نفرین استفاده کردند:

گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری

من به آه سحرت زلف مشوش دارم[3]

حافظ

در نمونه‌ی زیر شاعر داستانی را نقل می‌کند که در ابتدا نکوهش به نظر می‌آید اما با خواندن ادامه‌ی داستان به اشتباه خود پی‌می‌برد:

گفت اکنون عیب‌های او بگو

آنچنان که گفت او از عیب تو

گفت ای شه من بگویم عیب‌هاش

گر چه هست او مر مرا خوش خواجه تاش

عیب او مهر و وفا و مردمی

عیب او صدق و ذکا و همدمی

کمترین عیبش جوانمردی و داد

آن جوانمردی که جان را هم بداد

پادشاهی دو غلام می‌خرد و به این قصد که آن دو را بیازماید یکی از آنها رافرا می‌خواند و از او می‌خواهد تا عیب‌های رفیق خویش را بگوید و او به برشمردن عیب‌های رفیقش لب می‌گشاید: "گفت ای شه من بگویم عیبهاش...عیب او...کمترین عیبش ..." از دیگر سو خواننده و شنونده را به انتظار می‌نشاند تا فصلی درباره‌ی نکوهش آن غلام بشنود، اما همین که می‌خواند: "مهر و وفا و مردمی...جوانمردی و داد..." بر خلاف انتظار نه نکوهش او که ستایش او می‌شنود و نه عیب او که حسن و هنر او را می‌خواند و به دامی شیرین و لذتبخش می‌افتد که نه ناخشنود بلکه خرسند می‌شود.[4]

استدراک

استدراک نیز نوعی مدح شبیه به ذم است که در لغت به معنای جستجوی تازه است. شاعر بیتی را بیاورد که در ابتدا ذم به نظر آید، اما با آوردن مصراع دوم، مدح محقق می‌شود؛ مثلا در زبان محاوره به سبب مفاکهه می‌گویند: "فلانی آدم نیست بلکه فرشته است."

خدای یوسف صدیق را عزیز نکرد

به خوب‌رویی لیکن به خوب‌کرداری

سعدی

یا

هست یکی در جهان از تو کرم پیشه‌تر

لیک نرنجی که نیست غیر جهان آفرین[5]

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اصوات

اصوات

اصوات برای بیان حالات روحی، احساسات و عواطف گوینده از جمله تحسین، شادی، تعجب، رنج، تنبیه‌، بیم، امید، آگاهی، خشم، تنفّر، تمسخر، توهین، اعتراض، تحقیر و نیز برای راندن و خواندن حیوانات به کار می‌روند.
No image

شطحیّات

No image

دستور زبان

No image

حدیث نفس soliloquy

No image

ادبیّت Litreariness

پر بازدیدترین ها

No image

مبالغه (بزرگ نمایی)

No image

برجسته‌سازی

No image

براعت استهلال

Powered by TayaCMS