دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مبانی سیاسی - اجتماعی صهیو نیسم

No image
مبانی سیاسی - اجتماعی صهیو نیسم

صهيونيسم، يهود، اسلام، هرتصل، فلسطين، مسلمانان، امپراتوري عثماني

مرتضي شيرودي

چکیده

اندیشه صهیونیسم به سرعت زاده نشد، بلکه همانند هر پدیده اجتماعی دیگر، در بستر زمان و درپی شکل‌گیری حوادث گوناگون تولد یافت. زمینه‌هایی که به زایش صهیونیسم انجامید، در گوشه و کنار جهان روی داد، و پیش از آن‌که به شکل اسرائیل غاصب (رژیم اشغالگر قدس) ظهور کند، در خارج از فلسطین اشغالی قوام یافت؛ بنابراین جای تعجب نیست که کنفرانس بال در 1898 در سوئیس ازسوی صهیونیست‌ها به رهبری «هرتصل» تشکیل و در آن رسماً صهیونیسم زاده شود و اندیشه تشکیل یک دولت یهودی شکل گیرد. پس از آن، صهیونیست‌ها کوشیدند با تلاش‌های دیپلماتیک، تصمیمات کنفرانس بال را به اجرا درآورند؛ ولی ناکامی آنان، «وایزمن» را پس از مرگ هرتصل بر آن داشت تا با اتخاذ شیوه‌های عملی مانند تشویق به مهاجرت به فلسطین در تحقق دولت یهودی بکوشند.

البته نرمش و همکاری ترک‌های جوان در امپراتوری عثمانی با صهیونیست‌ها، راه را برای اجرای مقاصد صهیونیستی گشود. افزون بر آن، با بروز و تشدید اختلافات میان ترک‌ها و شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، خیانت انگلیسی‌ها به اعراب و حمایت بی‌دریغ از صهیونیسم، درخت شوم صهیونیسم و اسرائیل غاصب را بارور کرد.

اعلامیه بالفور یا موافقت دولت انگلیس با درخواست صهیونیست‌ها برای تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین، پایه سیاست‌های آینده انگلیس در فلسطین را بنا نهاد. از آن‌ پس کنفرانس ورسای، جامعه ملل و میثاق آن را به تصویب رساند، جامعه ملل، کشورهایی را که باید تحت قیومیت قرار گیرند، تعیین و کنفرانس سان‌ریمو، دولت‌های قیم را مشخص کرد. نتیجه این تحولات، قیومیت انگلیس بر فلسطین بود. انگلیس در دوران قیومیت با اقدامات مختلف، زمینه اجرای وعده بالفور و تأسیس دولت اسرائیل را فراهم آورد. در جریان جنگ جهانی دوم و به‌ویژه پس از آن، با ضعف امپراتوری انگلیس، حمایت‌های همه جانبه آمریکا، جانشین حمایت‌های انگلیس از صهیونیست شد؛ ازاین‌رو آمریکائیان با جانبداری از قطعنامه سازمان ملل متحد در‌باره تقسیم فلسطین، دست صهیونیست‌ها را برای توسل به زور برای تشکیل دولت یهودی اسرائیل بازگذاشتند.

مقدمه

برای پاسخگویی به پرسش‌های پیشگفته، مقاله حاضر، در دو بخش تنظیم و تدوین شده است:

1. نخست برخی از مهم‌ترین زمینه‌ها و بسترهای زایش صهیونیسم بیان شده است؛ البته این زمینه‌ها و بسترها گوناگون هستند؛ به‌گونه‌ای‌که ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را دربر می‌گیرد.

2. در بخش دوم، چگونگی تلاش صهیونیست‌ها برای تحقق آرمان صهیونیسم (تأسیس یک دولت یهودی) به تصویر کشیده می‌شود. در این روند، عوامل دیگری مانند: اختلافات اعراب و ترکان، فروپاشی امپراتوری عثمانی و قراردادهای تقسیم آن، همچنین، تلاش‌های دو سازمان بین‌المللی (جامعه ملل و سازمان ملل) و تأثیر قدرت‌های بزرگ در پیدایی اسرائیل مورد بررسی کنجکاوانه قرار می‌گیرد.

چیستی صهیونیسم

صهیون در زبان عبری، به معنای پر آفتاب و نیز نام کوهی در جنوب غربی بیت‌المقدس است. کوه صهیون زادگاه و آرامگاه داود پیامبر(ع) و جایگاه سلیمان (ع) بود. گاه این واژه نزد یهودیان به‌معنای شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانی به‌کار می‌رود؛ ولی در متون دینی یهود، صهیون به آرمان و آرزوی ملت یهود برای بازگشت به سرزمین داود(ع) و سلیمان(ع) و تجدید دولت یهود اشاره دارد؛ به‌عبارت‌دیگر صهیون برای یهود، سمبل‌ رهایی از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است؛ ازاین‌رو یهودیان خود را فرزندان صهیون می‌دانند.

صهیونیسم به جنبشی گفته می‌شود که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است. صهیونیسم مانند شووینیسم (ناسیونالیسم‌افراطی) است که با خوار شمردن ملت‌ها و نژادهای دیگر و با غلو در برتری خود، درپی دستیابی به قدرت سیاسی است. این جنبش در نیمه نخست قرن سیزدهم ش./ نیمه دوم قرن نوزدهم م. در اروپا پا به عرصه حیات گذاشت؛ ولی واژه صهیونیسم، نخستین بار ازسوی «تئودور هرتصل» به کار رفت‌و سپس «ناحوم‌ساکولو» - مورّخ صهیونیست - در کتاب «تاریخ صهیونیست» از آن سخن گفت.

صهیونیسم فقط دارای ابعاد و معانی سیاسی (صهیونیسم سیاسی) نیست؛ بلکه ابعاد و معانی دیگری همچون: صهیونیسم کارگری، فرهنگی، دموکراتیک، رادیکال و توسعه‌طلب را نیز دربرمی‌گیرد. مشهورترین تقسیم صهیونیسم، طبقه‌بندی آن به دو بخش سیاسی و فرهنگی (دینی) است. صهیونیسم سیاسی خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» ازسوی هرتصل در 1263ش./ 1894م. زاده شد؛ اما صهیونیسم فرهنگی، مخالف مهاجرت یهودیان در قرن چهاردهم ش./20 م. به فلسطین است؛ زیرا در انتظار انسان رهایی‌بخش در آخر‌الزمان نشسته است تا یهودیان و تمام ادیان را به سرزمین ابراهیم(ع) و موسی(ع) یا سرزمین نجات بازگرداند.

صهیونیسم به دینی و غیر‌دینی نیز تقسیم می‌شود. صهیونیسم دینی، اندیشه‌ای است که اعتقاد دارد بازگشت به سرزمین موعود، در زمانی‌که پروردگار مشخص کرده ‌است و به شیوه‌ای که او تعیین می‌کند، انجام خواهد شد و این کار به دست بشر انجام‌پذیر نیست. پیروان این اندیشه، گروهی یهودی (صهیونیسم) و شماری عیسوی (صهیونیسم‌مسیحی) هستند. درمقابل، در صهیونیسم غیر‌دینی و غیریهودی، کسانی جای دارند که با تکیه بر استدلال‌های تاریخی، سیاسی و علمی به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت می‌بخشند، این همان صهیونیسم لاییک (غیردینی) است که تنها مفاهیم سیاسی خویش را به زبان دین بیان می‌کند؛ بنابراین صهیونیسم همواره به معنای یهودیت نیست؛ بلکه گاه به مفهوم حرکتی برای غیریهودی کردن یهودیت نیز به‌کار می‌رود.

یهودستیزی

صهیونیست‌ها مدعی‌اند که صهیونیسم، پاسخی به یهودآزاری است. به عقیده آن‌ها، دولت‌ها و ملت‌ها به بیماری علاج‌ناپذیر یهودستیزی دچار شده‌اند؛ بنابراین یهودیان را در هر کجا باشند، عنصر بیگانه به‌حساب می‌آورند و آنان را در آشکار و پنهان‌ آزار می‌دهند. «حیم وایزمن» (متوفی 1331 ش. / 1952م.) دراین‌باره می‌گوید:

«ضدیت با یهود، میکروبی است (که) هر غیریهودی هر کجا… باشد و هر چند که خود منکر باشد، بدان آلوده است.»

به بیان دیگر، آنان یهودستیزی را بلایی ازلی و ابدی می‌دانند که تنها در پناه یک دولت یهودی می‌توان از آن رهایی یافت.

صهیونیست‌ها به نمونه‌های بسیاری از یهود آزاری در طول تاریخ اشاره می‌کنند. از نظر آنان، یهود آزاری با شکست دولت یهودی اسرائیل و جهودا (یهودا) ، به ترتیب در 721 و 586 ق.م. ازسوی آشوریان و بابلیان آغاز، درنتیجه با پراکنده‌شدن یهودیان به نقاط دیگر جهان ادامه یافت و به‌تدریج روند رو به رشدی به خود گرفت؛ به‌گونه‌ای که نقطه اوج آن در آلمان هیتلری به چشم می‌خورد. در این دوره طولانی، یهودیان در امپراتوری روم، کشور لهستان، روسیه تزاری و … بارها سرکوب و شکنجه شدند و تنها در سال 770 ش./ 1391 م. هفتاد‌هزار نفر به‌دلیل نپذیرفتن دین مسیح(ع) در اسپانیا جان خود را از دست دادند. افزون بر آن، یهودیان همواره از حق مالکیت در برخی از مناطق جهان و نیز اشتغال در برخی حرفه‌ها محروم بوده و اغلب در «گتو»ها به سر برده‌اند.

البته این ادعاهای صهیونیسم به‌هیچ‌وجه قابل اثبات نیست؛ زیرا نخست آن‌که برخی نمونه‌های تاریخی یهودآزاری مانند آن‌چه صهیونیست‌ها درباره یهودسوزی در آلمان مطرح می‌کنند، بیش از حد بزرگ شده‌است. صهیونیست‌ها دراین‌زمینه، با سلطه‌ای که بر ابزارهای تبلیغی جهان و به کارگیری آن دارند، به مظلوم‌نمایی پرداخته‌اند. دوم آن‌که برخی قصه‌های یهودآزاری ساخته و پرداخته یهودیان و صهیونیست‌ها است. با این هدف که به روند مهاجرت یهودیان به فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی شتاب بخشند. «دیوید بن‌گوریون» (متوفی 1352 ش./ 1972م.) اعتراف می‌کند:

اگر قدرت داشتم، عده‌ای یهودی را به کشورهای مختلف می‌فرستادم تا یهودآزاری را تعمداً به‌وجود آورند.

شواهد دیگری بر نادرستی ادعاهای صهیونیسم دراین‌باره وجود دارد؛ ازجمله:

1. مهاجرت و پراکندگی یهودیان، اغلب به دلخواه آنان و با هدف اقتصادی به‌سوی پررونق‌ترین سرزمین‌ها صورت گرفته است.

2. یهودیان همواره در پهنه‌ای گسترده از خاک امپراتوری عثمانی در صلح و آرامش می‌زیسته‌اند.

3. یهودیان در بریتانیا، فرانسه و آلمان قرون وسطا مورد آزار نبوده‌اند؛ حتی پس از عصر نوزایی، وضع اجتماعی آنان بهبود یافت.

4. رنج و دردی که میلیون‌ها برده آفریقایی سیاه‌پوست در انتقال و اسکان اجباری به غرب متحمل شده‌اند، بیش از رنج و دردی است که بر یهودیان وارد آمده‌است. جالب این‌که صاحبان برخی از کشتی‌های حاملِ بردگان، سوداگران و بانکداران یهودی بوده‌اند.

5.وقوع یهودآزاری را در حد پایینی می‌توان پذیرفت که آن هم به ویژگی‌های فردی و اجتماعی یهودیان مانند جمع‌گریزی و اشتغال در مشاغل غیرمولد، چون ربا‌خواری باز می‌گردد و نیز ریشه در منازعه دایمی کلیسا و کنیسه دارد. به هر روی، نقش یهودآزاری ساختگی در تولد صهیونیسم آن‌چنان بزرگ بود که هرتصل آن‌را موهبت الاهی نامید. اگر صهیونیسم محصول یهودآزاری است، پس چرا صهیونیسم به نوعی یهودآزاری از راه تبعیض بین یهودیان سفاردی و اشکنازی مبدل شده است؛ پرسشی که صهیونیست هم‌چنان آن را بی‌پاسخ گذاشته‌است.

تحول امپریالیسم

صهیونیسم، مولد دوران تحول و انتقال سرمایه‌داری غرب به مرحله امپریالیسم نیز به‌شمار می‌رود. در این دوره، همه قدرت‌های بزرگ برای تأمین منافع استعماری، فعالانه درپی‌ یافتن جای پایی محکم در خاورمیانه شدند. برای دستیابی به این هدف، نخستین‌بار «ناپلئون بناپارت» (امپراتور فرانسه) به جلب همکاری یهودیان علیه امپراتوری عثمانی دست زد که در این کار توفیقی به‌دست نیاورد؛ سپس «بیسمارک» (صدر‌اعظم سابق آلمان) برای پاسداری از خط راه‌آهنی که قرار بود از برن - شهری در آلمان - به بغداد کشیده شود، به جذب و به کارگیری یهودیان پرداخت.

اما سرانجام این انگلیس بود که به آرزوی دیرینه‌اش، یعنی خلق اندیشه صهیونیسم و ترغیب یهودیان اروپای شرقی، روسیه و غرب، برای مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی - که حافظ منافع آن کشور باشد - دست یافت.

دلایل بسیاری در تأیید نقش قدرت‌های بزرگ استعماری، به‌ویژه انگلیس در پدید‌آمدن صهیونیسم و رژیم اشغالگر قدس در دست است؛ برای نمونه در1219 ش./ 1840 م. روزنامه تایمز لندن اعتراف کرد که پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است؛ سپس هرتصل فاش کرد:

«بازگشت به سرزمین پدرانمان…از بزرگ‌ترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرت‌هایی است که در آسیا چیزی می‌جویند.»

اما همان‌گونه که گذشت، انگلیس گوی سبقت را از قدرت‌های دیگر اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم زمینه تأسیس رژیم غاصب اسرائیل را فراهم‌ آورد؛ به‌بیان دیگر پس از یک منازعه طولانی میان صهیونیست‌ها، سرانجام صهیونیست‌های انگلوفیل ، جناح وابسته به وایزمن به تثبیت فلسطین - مکان موردنظر انگلیس - به‌عنوان جایگاه‌ نهایی یهودیان موفق شدند.

یهودیان تنها نامزد تشکیل دولتی حافظ منافع غرب در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه بودند؛ زیرا به عقیده (لرد ارل شافتسبری هفتم) «Seventh Eart Shafes bury »،

- که از رجال سیاسی بریتانیا و نیز یک صهیونیست مسیحی بود - اسکان یهودیان در فلسطین نه تنها برای انگلستان که برای سراسر دنیای متمدن (غرب) سودمند خواهدبود. هرتصل نیز بر آن بود که یهودیان می‌توانند حلّال مشکل غرب در خاورمیانه باشند. ماکس نوردو از صهیونیست‌های معروف معتقد بود:

«ما فرهنگ اروپایی را… هم‌چنان حفظ خواهیم کرد… ما به این فکر که باید آسیایی شویم می‌خندیم.»

پیش‌تر نیز یک کشیش مسیحی پیشنهاد کرده بود که برای حفاظت از هندوستان زیر سلطه انگلیس، لازم است یهودیان در فلسطین ساکن شوند. به‌هرحال، صهیونیست‌ها خود را مشعل‌دار تمدن غرب می‌دانند که در تلاش است دموکراسی را در خاورمیانه و قلب آن حاکم کند.

نتیجه این‌که نیازهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب، به‌ویژه انگلیس، سبب پدیدآمدن جریان فکری صهیونیسم و اسکان یهودیان در فلسطین گردید؛ جریانی که با غیردینی (= سیاسی‌کردن) یهودیت، درپی تحقق و حفظ منافع استعماری در خاورمیانه برآمد؛ درحالی‌که یهودیت دیندار ممکن بود برای غرب خطر آفرین باشد.

سرمایه‌داری یهود

از اواخر قرن دهم ش./ شانزدهم م. یهودیان سفاردی از اسپانیا و پرتقال طرد شدند و در کشورهای عثمانی، هلند و فرانسه سکونت گزیدند. آنان به‌دلیل مهارت در بانکداری و با بهره‌مندی از روابط تنگاتنگی که با سفاردی‌های عثمانی داشتند، به‌آسانی به عرصه تجارت جهانی وارد شدند و بدین‌سان، نخستین گام را در شکل‌دهی به بورژوازی یهود برداشتند. در قرن یازده ش./هجدهم م. نیز با ارتقای وضع اجتماعی اروپاییان، موقعیت یهودیان، به‌ویژه در عرصه اقتصادی بهبود یافت. این امر به تلاش بیشتر بخشی از یهودیان برای رهایی از نظام گتو و ادغام در جوامع غربی و روی‌آوردن به مشاغل مولد و درنتیجه، گسترش و تثبیت قشر بورژوازی یهود منجر گردید.

بورژوازی یهود به شکل‌های گوناگون در پدیدآوردن صهیونیسم مؤثر افتاد که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

1. بورژوازی یهود، همگام و همراه با رشد و تکامل سرمایه‌داری غرب و همانند آن، همه جهان را بازار مصرف خود می‌پندارد. در آن زمان، هرچند امپراتوری عثمانی از ضعف اقتصادی رنج می‌برد، اما به‌دست آوردن بازار داخلی آن به سادگی امکانپذیر نبود و این امکان با مهاجرت بیش‌تر یهودیان به عثمانی - سرزمینی که از نیروی کار ارزان عرب بهره‌مند بود - فراهم می‌آمد. افزون بر این، چنین اقدامی یهودیان غیر‌فعال اقتصادی و بی‌علاقه به سرمایه‌گذاری را به عناصر فعال اقتصادی در امپراتوری عثمانی تبدیل می‌کرد و یهودیان باقی مانده در غرب را نیز به‌سوی فعالیت‌های اقتصادی و سودآور سوق می‌داد.

2. سرمایه‌داری یهود برای جلوگیری از افزایش ‌تقاضای مالی یهودیان فقیر که به کاهش ‌ثروت آنان می‌انجامید، خواهان طرد آن‌ها بودند؛ ازاین‌رو با تشکیل دولت اسرائیل، اداره دولت یهودی را در دست گرفتند؛ بنابراین بورژوازی یهود، هم در راندن یهودیان از اروپا و هم در اداره‌کردن آنان در فلسطین اشغالی نقش اساسی داشته‌است.

3. بورژوازی یهود در آغاز خواهان مهاجرت یهودیان به فلسطین نبود؛ بلکه به اعتراف «حیم وایزمن»، اوگاندا بیشتر مورد علاقه بازرگانان یهودی بود. در مرحله بعد نیز بورژوازی یهود درپی مهاجرت همه یهودیان به فلسطین نبود؛ بلکه خواهان آن بود که شمار یهودیان به اندازه‌ای کاهش یابد که به رفاه اقتصادی آنان در غرب لطمه‌ای وارد نسازد. «ناحوم ساکولو» دراین‌باره اعتراف می‌کند که صهیونیسم نه به‌عنوان یک نهضت، بلکه به‌عنوان یک اقدام مالی و سرمایه‌داری ظهور کرده‌است؛ البته یافتن مکانی برای خوشگذرانی و نیز دستیابی به کنترل مجدد یهودیان از دیگر هدف‌های بورژوازی یهود در خلق صهیونیسم شمرده شده‌است.

ادبیات سیاسی

پیش از تولد صهیونیسم سیاسی، صهیونیسم ادبی پدید آمد و نخستین جرقه‌های سیاسی‌کردن دین یهود را برافروخت؛ به دیگر سخن، صهیونیسم، نخست در عرصه زبان، گفتار و اندیشه و آن‌گاه در عرصه سیاست قد برافراشت. در این روند، صهیونیسم ادبی، زبان عبری را به خدمت گرفت و در گسترش آن کوشید و یهودیان عبری زبان را مورد تشویق و پاداش قرار داد. درپی این تلاش چند صد ساله، زبان عبری که به گفته «بن‌گوریون» یک زبان ناگویا بود و در قلب‌ها می‌زیست و به نماز، شعر و ادبیات مذهبی اختصاص داشت، به جایگاهی دست یافت که دیگر تنها زبان زمان گذشته نبود، بلکه زبان آینده، زبان رستاخیز و زبانی بود که می‌توانست یهودیان را به‌عنوان یک ملت یگانه در زیر بیرق خویش گرد آورد.

در عرصه قلم، اندیشه و هنر، داستان، رمان و نمایش‌های بسیار پدید آمد که به ایفای نقش در تولد صهیونیسم پرداختند؛ ازجمله اشعار مذهبی «یهود بن‌هاله‌وی» (متوفی519 ش./ 1140 م.) به سود مقاصد صهیونیستی به کار رفت. کتاب «تلمود» (نگارش 1129 ش. / 1750 م.) اندیشه بازگشت به ارض موعود را رواج داد. بنجامین‌دیزرائیلی Benjamin disraeli)) در رُمان «دیوید آلروی» (تألیف 1212 ش./ 1833 م.) شکلی از نژادپرستی افراطی یهودی را به تصویر کشید. «زیگموند فروید» (متولد 1235 ش./ 1856م.) بر لزوم اجرای تربیت صهیونیستی تأکید ورزید. جورج الیوت(Georg Eliot) در رمان «دانیل دروندا» (Daniel Deranda) (تدوین 1255 ش./1876 م.) که مهم‌ترین سند ادبی صهیونیسم به‌شمار می‌رود، ناممکن بودن ادغام یهودیان در تمدن‌های دیگر را گوشزد کرد. افزون بر این تلاش‌ها، نگارش «دایره‌المعارف‌صهیونیسم و اسرائیل» (تألیف 1259 ش./ 1880 م.) به سهم خویش، زمینه‌ساز صدور اعلامیه بالفور گردید و آن نیز از زمینه‌های اساسی تأسیس اسرائیل به‌شمار می‌رود.

برخی از افسانه‌ها نیز در پدیدآوردن صهیونیسم دخیل بوده‌اند. مهم‌ترین این افسانه‌ها، افسانه «یهودی سرگردان» یا «یهودی دوره‌گرد» است. این افسانه برای نمایاندن زندگی سراسر آمیخته با رنج، محنت، سرگردانی و بی‌پناهی یهودیان به‌کار رفت و به‌تدریج زمینه ذهنی ضرورت تلاش برای رهایی یهودیان صهیونیست را در اواخر قرن دوازدهم ش./ نوزدهم م. فراهم آورد.

ادبیات صهیونیستی تنها به ترسیم چهره یهودیان یا یهودیان ناراضی نپرداخته، بلکه گاه کوشیده است چهره‌ای نیک و انسانی از یهودیان به‌دست دهد تا آنان راه کسب امتیازات اجتماعی بیشتری را بازیابند و آن را برای ظهور صهیونیسم به‌کار گیرند. درمجموع، ادبیات صهیونیستی کوشیده است تا با رواج همبستگی یهودیان جهان، مبارزه با تبلیغات ضدصهیونیستی، رنج و ستمدیدگی یهودیت را به تصویر کشد و به پندار خود، وحشی‌گری اعراب علیه یهودیان را نمایان سازد و به ترویج اندیشه برتری قوم یهود بپردازد.

شخصیت‌های صهیونیستی

شخصیت‌ها و نخبگان بسیاری در پدید‌آمدن صهیونیسم نقش داشته‌اند. در ذیل به نام برخی شخصیت‌های سیاسی که دراین‌زمینه سهم‌ بیشتری از دیگران داشته‌اند و نیز به عمده فعالیت آن‌ها اشاره شده‌است:

1. هرتصل: وی که بنیانگذار سازمان جهانی صهیونیسم و پدر صهیونیسم به‌شمارمی‌رود، در بوداپست مجارستان به‌دنیا آمد و در ادلاخ اتریش جان سپرد. هرتصل در هجده‌سالگی به وین رفت و به تحصیل حقوق پرداخت. وی پس از پایان تحصیلات، به‌جای کار وکالت، پا به دنیای ادبیات و مطبوعات گذارد. در این دوره، او به تأثیر از موج تازه یهودستیزی در روسیه، لهستان و برخی کشورهای اروپایی درپی مطالعه کتاب «مسأله یهودی» و نیز به‌دنبال مشاهده قضیه دریفوس به این نتیجه رسید که تنها راه‌حل پایان یافتن یهودآزاری، گردآوردن یهودیان جهان در یک سرزمین است. هرتصل این نظریه را در کتاب دولت یهود (چاپ 1275 ش./ 1896 م.) که در اصل نامه‌‌ای به خاندان روچیلدها است، مطرح کرد و یک سال بعد، نخستین کنگره جهانی صهیونیسم را در شهر بال سوئیس تشکیل داد (the Bale Declaration conferenc) که هدف آن، ایجاد موطنی برای یهودیان در فلسطین بود؛ در‌حالی‌که خود به یهودیت ایمان نداشت، به شعائر مذهبی بی‌اعتنا بود، زبان عبری نمی‌دانست و به فرهنگ غربی خویش مباهات می‌کرد.

2 . روچیلد: Edmond Rothschild (Rotschild) اعلامیه (1296 ش./ 1917 م.) دولت انگلیس، درباره لزوم تأسیس دولت یهودی در فلسطین (= اعلامیه بالفور) با عبارت «لرد روچیلد عزیزم!» آغاز می‌شود که خود نشان از سهم ویژه و مؤثر بارون‌ادموند روچیلد (متوفی 1313 ش./1934م.) در تولد و حیات صهیونیسم دارد؛ همچنین او مشهور به «پدر اسکان یهودیان در فلسطین» است. این عنوان به پاس تلاش مستمر وی در خرید زمین و املاک اعراب فلسطینی و هزینه‌کردن یک میلیون و ششصد هزار لیره استرلینگ برای احداث دهکده‌های مهاجرنشین در فلسطین به او داده شد. ادموند روچیلد به خانواده‌ا‌ی ثروتمند و یهودی‌الاصل تعلق داشت که از راه صرافی و بانکداری به ثروتی افسانه‌ا‌ی دست یافت، تا جایی‌که اعضای خانواده روچیلدها به سلاطین مالی مشهور شدند. این خانواده ثروتمند به پاس خدمات مالی‌شان به دولت اتریش ازسوی آن دولت به لقب «بارون» مفتخر شدند. سهم ادموند روچیلد در شکل‌گیری اسرائیل نیز بسیار است. او دراین‌باره اعتراف می‌کند:

«بدون من صهیونیست‌ها هیچ‌کاری نمی‌توانستند انجام دهند.»

دولت اسرائیل نیز به‌منظور قدردانی از خدمات وی، نام او را بر یکی از بلوارهای تل‌آویو نهاده است.

3. وایزمن: وی برجسته‌ترین رهبر صهیونیستی پس از هرتصل است. خدمات او به نیروی دریایی بریتانیا ، زمینه را برای پذیرش نظریه‌هایش درباره لزوم تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین، نزد مقام‌های انگلیسی و نیز برای صدور اعلامیه بالفور فراهم آورد. وی پس از هرتصل، به رهبری سازمان جهانی صهیونیسم و سپس به ریاست آژانس یهود در فلسطین و سرانجام به ریاست جمهوری اسرائیل (= نخستین رئیس‌جمهور اسرائیل) برگزیده شد.

4. شافتسبری: وی یکی از برجسته‌ترین رجال سیاسی بریتانیا و نیز برادر همسر پالمرستون، نخست‌وزیر اسبق انگلیس بود. وی ریاست صندوق کشف فلسطین را برعهده داشت و به پیشنهاد او، نخستین کنسولگری انگلیس در بیت‌المقدس تأسیس شد. شافتسبری بر پایه این استدلال که هر ملت باید دارای وطن باشد و سرزمین کهن از آنِ ملت کهن است، مشوق نظری و عملی مهاجرت یهودیان به فلسطین گردید.

5 . دیزرائیلی: این سیاستمدار و نویسنده یهودی‌الاصل انگلیسی در 1216 ش./ 1837 م. به عضویت پارلمان و سپس به رهبری مجلس عوام و حزب محافظه‌کار انگلیس درآمد و آن‌گاه به نخست‌وزیری انگلیس رسید. دیزرائیلی بار دومی که به نخست‌وزیری بریتانیا رسید، ورود یهودیان به پارلمان آن کشور در کسوت نمایندگی را قانونی ساخت و مهم‌تر از آن، به ابتکار شخصی خویش، سهام ترعه (کانال) سوئز را پس از دریافت وام چهار میلیون لیره‌ا‌ی از «بارون ادموند روچیلد»، از «خدیو مصر» خرید و آن را در اختیار دولت انگلیس قرار داد و بدین‌سان سلطه انگلیس را بر مصر، فلسطین و صحرای سینا فراهم آورد. چهل سال بعد، دولت بریتانیا به پاس قدردانی از زحمات او و دیگر صهیونیست‌ها، فلسطین را به‌عنوان سرزمین یهودیان درنظر گرفت؛ بنابراین تأثیر دیزرائیلی در شکل‌گیری دولت یهود غیرمستقیم، ولی اساسی بود.

6. اسرائیل بیر: (Israe Beer) که در سال 1223 ش./1842م. به «پل جولیوس رویتر» تغییر نام داد. او در 1195 ش./ 1816 م. به دنیا آمد و در سیزده سالگی از آلمان به انگلیس مهاجرت کرد. وی به تدریج به فعالیت‌های خبری علاقه‌مند شد و سرانجام در 1228 ش./ 1849 م. مؤسسه‌ای برای گردآوری خبر در فرانسه و بلژیک تأسیس کرد تا آلمان را به خطوط تلگراف آن دو کشور متصل کند. بیست و پنج سال بعد، این مؤسسه به یک خبرگزاری بی‌رقیب تبدیل شد و این‌گونه رویتر به ثروت و شهرتی فراوان دست یافت. وی از نخستین کسانی است که در اواسط قرن دوازدهم ش./نوزدهم م. با خرید زمین در فلسطین، سنگ‌ بنای دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل را گذارد؛ همچنین با در اختیارداشتن سازمان بزرگ خبری رویتر، بیش از هر یهودی دیگر به شکل دهی صهیونیسم کمک کرد.

کلمات کلیدی:

صهیونیسم، یهود، اسلام، هرتصل، فلسطین، مسلمانان، امپراتوری عثمانی، انگلیس، اسرائیل، آمریکا، رژیم اشغالگر قدس، انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره)، ایران، سازمان‌ملل، اعلامیه بالفور، اعراب.

موضوع : مبانی سیاسی - اجتماعی صهیو نیسم (4)

نویسنده : مرتضی شیرودی

اشاره:

در مقاله شماره اول درباره چیستی صهیونیسم و یهودستیزی مطالبی نوشته شد و در مقاله دوم درباره تحول امپریالیسم و سرمایه‌داری یهود و ادبیات سیاسی وشخصیت‌های صهیونیستی بحث شد ، در مقاله سوم نیز با موضوعاتی همچون مارکسیسم و کمونیسم، ملی‌گرایی، قوم برگزیده و وعده خداوند آشنا شدیم، و در مقاله چهارم نیز موضوعاتی همچون منشور‌گرایی، عملگرایی ،ملی‌گرایی عربی و ترکی و جنگ‌جهانی اول مطالبی نوشتیم ، دراین مقاله با موضوعاتی مثل پیمان سایکس – پیکو،اعلامیه بالفور،پیمان ورسای و موضوعاتی ازقبیل سیستم قیمومت،طرح تقسیم،نوشته می شود و در پایان نیز نتیجه گیری می شود.

پیمان سایکس - پیکو

در تیر 1293 ش./ آوریل 1914 م. نخستین دور ملاقات و مکاتبات میان انگلیس‌ها و عرب‌های مخالف عثمانی صورت گرفت که نتیجه آن، آغاز مکاتبات هشت‌گانه «شریف حسین» و «مک ماهان» بود؛ اما انگلیس بدون توجه به تعهدی که درباره کمک به تشکیل حکومت مستقل عربی پذیرفته بود، مذاکرات محرمانه‌ای را نخست با فرانسه (دی 1294ش./اکتبر 1915م.) و سپس با روسیه و فرانسه (خرداد 1295ش./1916 م.) آغاز کرد که سرانجام به دستیابی انگلیس و فرانسه به یک فرمول موقت (اردیبهشت 1295ش./ فوریه 1916 م.) و سپس تصویب فرمول دایم (پیمان سایکس پیکو) میان سه کشور روسیه، انگلیس و فرانسه درباره تقسیم بلاد عربی امپراتوری عثمانی انجامید.

جزئیات توافق سایکس - پیکو در خرداد، تیر و مرداد 1295 ش./مارس، آوریل و مه 1961 م. به تصویب دولت‌های روسیه، فرانسه و انگلیس رسید و در دی / اکتبر همان سال و نیز طی سال‌های 1296 و 1297 ش./ 1917 و 1918 م. تغییرات و اصلاحاتی در آن ازسوی دول مزبور انجام شد؛ اما در مجموع، این توافق‌نامه - که حاصل یازده نامه رسمی و اقدامات دیپلماتیک سه کشور بود - دارای دوازده مادّه است. طرح نخستین (فرمول موقت پیمان) ازسوی «سر مارک سایکس» نماینده پارلمان و معاون وزیرجنگ انگلیس و «جورج پیکو» کنسول فرانسه در بیروت فراهم آمد؛ ولی مبادله اسناد و همچنین تغییرات بعدی آن ازسوی «سازوف» (Sazonov)، «سرادواردگری» (Sir Edward Grey)، «پالئولوگ» (Paleologue) و ...، یعنی نمایندگان سیاسی سه‌کشور انجام شد.

براساس موافقت‌نامه سایکس - پیکو، جهان عرب به چند بخش تقسیم و هر بخش به کشوری بزرگ واگذار شد:

1 . اردن، جنوب عراق و سوریه تا مرزهای ایران و خلیج فارس و نیز بنادر عکّا و حیفا به انگلیس واگذار شد.

2 . قسمت اعظم سوریه، نوار ‌شمالی عراق، بخش‌هایی از آناتولی جنوبی در اختیار دولت فرانسه قرار گرفت.

3 . آناتولی شرقی و بخش وسیعی از شمال کردستان به روسیه سپرده شد.

4 . تمام سرزمین فلسطین، جز بنادر عکّا و حیفا، منطقه‌ای بین‌المللی دانسته شد.

پیمان سایکس‌ پیکو، که طراحی کامل از قراردادهای گذشته دولت‌های استعمار‌گران برای تجزیه عثمانی و نیز مشهورترین، مهم‌ترین و شاید مؤثرترین آن‌ها به‌شمار می‌رفت، با وعده‌های همزمان ارضی بریتانیا به اعراب و صهیونیسم، سر ناسازگاری داشت؛ زیرا به صهیونیست‌ها وعده دادند که سرزمین فلسطین وطن ملّی آنان خواهدشد و به شریف مکه اطمینان دادند که گرایش‌های ملّی‌گرایانه اعراب نیز به نوبه خود به رسمیت شناخته خواهد شد؛ اما این تناقض به نفع صهیونیست‌ها پایان یافت؛ زیرا در شرایط پس از جنگ جهانی اوّل و فروپاشی امپراتوری عثمانی، صهیونیست‌ها بیش از اعراب برای سیاست‌های استعماری انگلیس سودمند بودند؛ چنان‌که پیش‌تر، هرتصل با این پندار که «ما می‌توانیم بخش دیوار دفاعی اروپا در برابر آسیا باشیم، ما پاسدار تمدن در برابر بربریت خواهیم بود.» این موضوع را پیش‌بینی کرده بود. به‌هرحال، قرار‌دادهایی چون سایکس - پیکو، راه حلّی پذیرفته شده برای طرف‌های ذی نفع به ارمغان نیاورد؛ بلکه بخش مهمی از ریشه‌های منازعات بعدی و فعلی خاورمیانه را در خود پرورانید.

اعلامیه بالفور

صدور اعلامیه بالفور، که در تولّد دولت یهودی - صهیونیستی اسرائیل سهمی بسیار داشت، ناشی از اشتراک منافع صهیونیست‌ها و انگلیسی‌ها بود؛ زیرا از یک‌سو انگلیس برای حفظ منافع خویش در کانال سوئز و مصر و به پاس قدردانی از کمک‌های مادی و معنوی یهودیان جهان به انگلیس و اهداف جنگی آن ‌کشور در جنگ جهانی اول و در پاسخ به تلاش‌های یهودیان آمریکا برای پیوستن آن کشور به انگلیس در جنگ بزرگ و به منظور کسب حمایت یهودیان روسیه برای جلوگیری از تسلیم‌شدن آن کشور به متحدین و نیز برای خنثی کردن توطئه آلمان در جذب و جلب پشتیبانی صهیونیسم و سرانجام برای قدردانی از خدمات وایزمن در پیشبرد اهداف جنگی دولت‌های متفق، به حمایتی جدی از هدف‌ها و خواسته‌های صهیونیستی پرداخت.

ازسوی‌دیگر، در جریان جنگ جهانی اول، امید صهیونیست‌ها به مستعمره کردن فلسطین از راه امپراتوری عثمانی و آلمان از آن رو که آن دو کشور به تحقق خواسته‌های صهیونیسم علاقه‌ای نشان نمی‌دادند، به یأس مبدل شد.

«به این مناسبت صهیونیست‌ها درپی آن بودند تا به جانب قدرتی جهت‌گیری کنند که درصورت سقوط عثمانی، نقش عمده‌ای در تصمیم‌گیری برای سرزمین‌های عرب به‌ویژه فلسطین داشته باشد. این قدرت از نظر جنبش‌ صهیونیسم، امپریالیسم بریتانیا بود.»

در کنار این تحول نظری و ذهنی، عملاّ اقداماتی چند صورت گرفت که هریک در تدوین و تسریع صدور اعلامیه بالفور مؤثر افتاد؛ برای نمونه:

1. روزنامه منچستر گاردین، در سرمقاله بهمن 1291 ش./نوامبر 1915 م. ضرورت تولد دولتی متحد انگلیس در منطقه خاورمیانه را که «نقش خط مقدم

]در دفاع[ از آبراه سوئز و مصر را بازی کند» متذکر شد، این مقاله تأکید می‌کند:

«تنها ملّتی که می‌تواند چنین دولت متحدی را برپا کند، ملّت یهود است.»

2. در دی 1295 ش./ اکتبر 1916 م. وایزمن در یادداشتی رسمی، طرحی را به نام «حکومتی جدید در فلسطین طبق اهداف صهیونیسم» به وزارت امورخارجه انگلیس ارائه داد. این یادداشت - که خواهان به رسمیت شناختن موجودیت یهودیان مقیم فلسطین، اعطای خودمختاری آموزشی، دینی و … به آنان و نیز تشکیل یک شرکت یهودی برای عمران و استعمار فلسطین بود - پایه و اساس مذاکرات انگلیس و سازمان صهیونیسم جهانی درباره آینده فلسطین قرار گرفت.

3. در فروردین 1296 ش./ژانویه 1917 م. وایزمن با سایکس و در اردیبهشت 1296 ش./فوریه 1917 م. رهبران صهیونیسم با دولت دیوید جورج و بالفور و سایکس ملاقات کردند. این ملاقات‌ها آغاز مباحثی بود که به صدور اعلامیه بالفور انجامید.

4. در مهر 1296 ش./ژوئیه 1917 م. صهیونیست‌ها پیش‌نویس پیشنهادی را که مبنای اعلامیه بالفور قرار گرفت، به وزیر امور خارجه انگلیس تسلیم کردند. در این پیشنهاد، دولت انگلیس «اعطای خودمختاری داخلی به ملّیت یهود در فلسطین، آزادی مهاجرت یهودیان و تأسیس یک شرکت مستعمره‌سازی ملّی یهود را به منظور اسکان مجدد یهودیان و توسعه اقتصادی کشور لازم و ضروری دانسته بود.»

سرانجام لرد آرتور جمیزبالفور وزیر امورخارجه انگلیس در دولت دیوید لوید جورج، نامه و اعلامیه‌ای خطاب به «بارون ادموند جیمز روچیلد» ثروتمند یهودی و سرپرست فدراسیون صهیونیسم در انگلیس صادر کرد. در بخشی از این اعلامیه آمده‌بود: «دولت اعلاحضرت تأسیس یک موطن ملّی برای مردم یهود در فلسطین را به دیده مساعد می‌نگرد و بهترین تلاش‌های خود را برای تسهیل وصول به این هدف به‌کار می‌برد.»

اعلامیه بالفور به‌رغم این‌که به دلایل گوناگونی مانند تناقض با تعهدات انگلیس دربرابر اعراب و تعارض با قرارداد سایکس - پیکو دارای اعتبار قانونی نبود و نیز با وجود مخالفت‌های عربی (چون مخالفت هفت شخصیت عربِ ساکن قاهره) و غربی(چون مخالفت مجلس اعیان و عوام انگلیس) در توافق‌نامه فروردین 1298 ش./ژانویه 1919 م. امیرفیصل - فرزند شریف حسین - و دکتر وایزمن و در کنفرانس تیر 1299 ش. / آوریل 1920 م. سان ریمو ــ شورای عالی متفقین - و در قرارداد آبان 1299 ش./ اوت 1920 م. سورس (Sevres) - منعقده میان ترکیه و متفقین - و سرانجام در مهر 1301 ش./ ژوئیه 1922 م. در مقدمه حکم قیمومت انگلیس بر فلسطین ازسوی شورای جامعه ملل مورد تأیید و تأکید قرار گرفت. بدین‌سان، یکی دیگر از سنگ‌ بناهای نخستین پیدایش اسرائیل نهاده شد.

پیمان ورسای

کنفرانس صلح در فروردین 1298 ش. / ژانویه 1919 م. در ورسای - شهری در 23 کیلومتری جنوب پاریس - تشکیل شد. در شهریور / ژوئن همان سال، پیمان تأسیس جامعه ملل در کنگره صلح ورسای به امضا رسید. براساس ماده 22 اساسنامه جامعه ملل، مستعمرات متحدین تحت قیمومت دول متفق قرار گرفت ؛ زیرا به عقیده مؤسسان جامعه ملل، سکنه آن نقاط مردمانی بودند که در اوضاع سخت عصر حاضر توانایی اداره‌کردن خود را نداشتند. اقوام تابع امپراتوری عثمانی نیز به درجه‌ای از ترقی رسیده بودند که ممکن بود آن‌ها را به‌گونه موقت، به‌عنوان ملّتی مستقل شناخت به شرط آن‌که نصایح و کمک یک دولت قیم، راهنمای اداره آن‌ها گردد تا زمانی‌که خود، قادر به اداره خویش شوند.

اختلاف انگلیس و فرانسه درباره توافق‌نامه سایکس - پیکو (درباره چگونگی اداره فلسطین ازسوی یک رژیم بین‌المللی) و چگونگی اجرای اعلامیه بالفور (درباره وعده یک موطن و کشور یهودی در فلسطین) به برپایی اجلاس شورای عالی متفقین در خرداد 1298 ش./ مارس 1919 م. در سان‌ریمو انجامید. سرانجام پس از مذاکرات فراوان در تیر 1299 ش./آوریل 1920 م. بار دیگر درباره بخش‌های عربی امپراتوری عثمانی تصمیم‌گیری شد که براساس آن، سوریه و لبنان تحت سرپرستی فرانسه و عراق و فلسطین به شرط اجرای وعده بالفور در قیمومت انگلیس قرار گرفتند.

برپایه معاهده سور، دولت عثمانی تصمیمات کنفرانس سان‌ریمو درباره بلاد عربی را پذیرفت. پذیرش و امضای این معاهده ازسوی سلطان عثمانی، خشم جمعی از افسران و ملی‌گرایان ترک، ازجمله مصطفی کمال (بعدها آتاترک) را برانگیخت. آنان در مخالفت با معاهده سور، با یونان که براساس این معاهده به امتیازاتی دست یافته بود، به جنگ پرداختند. نتیجه جنگ، عزل و خلع خلیفه عثمانی در بهمن 1301 ش./ نوامبر 1922 م. امضای عهدنامه لوزان (LauZanne) با متفقین در مهر 1302 ش./ جولای 1923م. و تأسیس جمهوری ترکیه و نابودی امپراتوری عثمانی (دی 1302 ش./ اکتبر 1923 م.) ازسوی آتاترک و هوادارانش بود. متفقین در عهدنامه لوزان، قیمومت خود را بر فلسطین، عراق، شام (لبنان و سوریه) حفظ کردند و زمام امور حجاز و ماورای آن (عربستان سعودی فعلی) نیز به خاندان شریف حسین سپرده‌شد.

ماده 22 میثاق جامعه ملل، مصوب 1298 ش./1919 م. کشورهایی را که قرار بود در قیمومت قرار گیرند، تعیین کرد و دولت‌های قیم نیز در شورای عالی نیروهای متفق (تأسیس 1299 ش./ 1920 م.) مشخص شدند. شرایط قیمومت نیز ازسوی شورای جامعه ملل در مهر 1301 ش./ژوئیه 1922 م. تصویب شد و از آذر 1302 ش./سپتامبر 1923 م. به مرحله اجرا درآمد که بنابر آن، فلسطین به‌طور رسمی در قیمومت انگلیس قرار گرفت و این، شامل بیشتر خواسته صهیونیست‌ها در آن زمان بود.

«سازمان جهانی صهیونی در یادداشت مورخه ]اردیبهشت 1298 ش./فوریه 1919 م.[ که به کنفرانس صلح در پاریس تسلیم نمود، خواست‌ها و آرزوهای خود را با توجه به آینده فلسطین برشمرده بود. مهم این است که بسیاری از پیشنهادهای این یادداشت، پس از تجدید نظر، در طرح حکم قیمومت فلسطین… گنجانده شد… و پس از تجدید نظرهای بیشتر، به‌وسیله شورای جامعه ملل تصویب گردید… دولت بریتانیا با در دست داشتن حکم قیمومت و با استفاده از قدرت امپراتوری خود و تأیید نیروهای صهیونی، اعلامیه بالفور را برخلاف میل و علی‌رغم مخالفت مردم بومی فلسطین در این کشور اجرا کرد…سیستم قیمومت به‌طور مؤثر تنها در فلسطین به مرحله اجرا درآمد… یکی از اهداف عمده قیمومت… اجرای …طرح اعلامیه بالفور بودکه[ در مقدمه… ]حکم قیمومت مورد تأیید قرار گرفت… با تصویب قیمومت… کشمکش اعراب فلسطینی و صهیونیسم بر سر فلسطین آغاز گشت.»

سیستم قیمومت

گرچه نظام قیمومت انگلیس بر فلسطین در 1301 ش./1922 م. به تصویب رسید و از 1302 ش./1922 م. به مرحله اجرا درآمد؛ ولی انگلیسی‌ها از 1297 ش./ 1918 م. بر فلسطین سلطه داشته‌اند. رفتار دولت مردان انگلیسی در زمان قیمومت، در مجموع، زمینه‌های تأسیس اسرائیل را پدید آورد و حتی در دهه نخست حاکمیت و قیمومت (1307 ــ 1297 ش./1928ــ1918 م.) آنان دست به کارهایی زدند که صهیونیست‌ها را برای دست‌یابی به آرزوهای خویش مدد رسانیدند؛ ازجمله:

1. تشویق مهاجرت یهودیان به فلسطین.

2. تسهیل فروش زمین‌های اعراب به یهودیان.

3. ایجاد سازمان‌های اجتماعی و اقتصادی یهودیان در فلسطین و جلوگیری از تشکل اعراب دربرابر این سازمان‌ها.

4. آموزش نظامی یهودیان از سوی افسران انگلیسی.

5. تشویق‌سرمایه‌گذاری به نفع صهیونیست‌ها در فلسطین ازسوی سرمایه‌داران امریکایی و انگلیسی.

همچنین آنان با انتصاب «سر هربرت سموئل»، صهیونیست مشهور و یکی از طراحان اعلامیه بالفور، به‌عنوان کمیسر عالی انگلیس بر فلسطین، به اجرای خواسته‌های صهیونیست‌ها بسیار مدد رسانید. مخالفت‌های دیپلماتیک، قیام‌ها (مانند تیر 1299 ش./ آوریل 1920 م.) تظاهرات و اعتصابات عمومی اعراب فلسطینی (چون خرداد 1304ش./ مارس 1925 م.) مانعی برای اجرای نقشه‌های انگلیسی پدید نیاورد.

در دوره دوم قیمومت (1317 ـ 1308 ش./1938ـ1929 م.) اختلاف مسلمانان و یهودیان بر سر مالکیت دیوار ندبه، به وقوع شورش‌هایی گسترده در 1308 ش./ 1929م. منجر شد. کمیسیون انگلیسی بررسی‌کننده این حوادث، ارسال نیروهای اضطراری به فلسطین و تقویت سازمان پلیس را توصیه کرد. چند سال بعد، موج جدیدی از مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز گردید که صهیونیست‌ها را در نیل به افزایش جمیعت و تأسیس دولت یهودی کمک کرد.

انگلیسی‌ها به‌رغم جانبداری جامعه ملل از خواسته‌های عرب و نیز دگرگون شدن مبارزه ضد یهودی و انگلیسی اعراب از مخالفت‌های مسالمت‌آمیز به قیام مسلحانه و همچنین نیاز به کسب حمایت اعراب در جنگ احتمالی آینده علیه متحدین و بی‌نتیجه کردن تلاش‌های متحدین دراین‌باره، حاضر به پذیرفتن خواسته‌های فلسطینی نشد.

«در سومین دوره‌حکومت قیمومت در فلسطین]1327ــ1318ش. /1948ــ1939م. [ که با جنگ جهانی دوم همزمان بود، انگلستان برای حفظ منافع خود در جنگ و جلب حمایت اعراب، به‌تدریج از تقویت صهیونیست‌ها دست کشید و سعی کرد میان دو گروه متخاصم در فلسطین نوعی سازش ایجاد کند. در این دوره، صهیونیست‌ها، که بی‌مهری انگلستان را [ با انتشار کتاب سفید در 1318 ش./1939م. و اجرای مفاد آن یعنی محدودیت مهاجرت و خرید زمین ازسوی یهودیان] مشاهده می‌کردند، به‌سوی قدرت نوظهور جهانی یعنی ایالات متحده آمریکا روی آوردند.»

آمریکاییان برای گسترش نفوذ و همچنین برای برخورداری از حمایت‌های مالی و سیاسی صهیونیست‌های آن کشور، به پشتیبانی از خواست‌ صهیونیست‌ها و تجهیز گروه‌های تروریستی برای گسترش فعالیت‌های ضد فلسطینی و انگلیسی پرداختند و شبه‌نظامیان یهودی، با بهره‌گیری از خلاء تبعید رهبران فلسطینی و حمایت آمریکا، به منافع انگلیس و اعراب آسیب رسانیدند.

«بدین‌خاطر، بوین (Bewin) [وزیر امور خارجه انگلستان] در … [اردیبهشت 1326ش./ فوریه 1947م.] در مجلس عوام اعلام کرد که نظام قیمومت قادر به حل مسأله فلسطین نیست؛ زیرا یهودیان تقاضای پذیرش میلیون‌ها مهاجر را دارند و این به زبان اعراب است… ] به این جهت[ انگلستان در حل مسأله به بن‌بست رسیده و دولت اعلی‌حضرت تصمیم گرفته است که کل قضیه را به سازمان ملل‌متحد ارجاع دهد.»

قیمومت انگلیس بر فلسطین، ازآن‌رو که حقوقی ویژه برای یهودیان فراهم آورد، به سیل مهاجرت یهودیان انجامید؛ ولی در برابر، به افزایش سطح رفاه و پیشرفت زندگی مردم بومی منجر نشد؛ همچنین شیوه رفتار انگلیس در دوران قیمومت، مغایر با مفاد اعلامیه بالفور و محتوای حکم قیمومت جامعه ملل بود و حتّی برخلاف حکم قیمومت - دولت قیم از ارائه خدماتی که برای آن‌ها حکم قیمومت دریافت کرده بود- ناموفق ماند.

طرح تقسیم

در مهر 1324 ش. / ژوئیه 1945 م. حزب کارگر - که علاقه کمتری به ادامه سلطه ‌امپراتوری انگلیس بر جهان نشان می‌داد - در انتخابات آن کشور به پیروزی رسید.

این حزب در بهمن / نوامبر همان سال، با تشکیل یک کمیسیون آمریکایی

- انگلیسی موافقت کرد و این کمیسیون خواستار جانشینی قیمومت سازمان ملل متحد بر قیمومت انگلیس شد. در مهر / ژوئیه سال بعد، انگلیس پیشنهاد تقسیم فلسطین به دو ایالت عرب و یهود را مطرح ساخت. در 1326 ش./1947 م. سازمان صهیونیسم جهانی نیز پیشنهادی مشابه را تصویب کرد؛ اما همه این طرح‌ها به‌سبب مخالفت برخی جناح‌های ذی‌نفع به کنار گذاشته شد؛ بنابراین انگلیس در تیر 1326 ش./ آوریل1947 م. تصمیم خود مبنی بر واگذاری مسأله فلسطین به سازمان ملل متحد را به آن سازمان اعلام کرد.

سازمان ملل متحد پس از دریافت درخواست رسمی دولت انگلیس، کمیته‌ای به نام «کمیته ویژه سازمان ملل متحد درباره فلسطین» با یازده عضو، مرکب از کشورهای استرالیا، کانادا، چکسلواکی، گواتمالا ، هند، ایران، هلند، پرو ، سوئد، اروگوئه و یوگسلاوی تشکیل داد. این کمیته در آذر 1326 ش./ 1947 م. دو طرح برای حل مسأله فلسطین به شرح ذیل پیشنهاد کرد:

اول: سه عضو کمیته، شامل کشورهای ایران، هند و یوگسلاوی، به تأسیس یک حکومت فدرال مرکب از دو حکومت عربی و یهودیت به مرکزیت اورشلیم با اقتصاد واحد و مشترک رأی دادند. (طرح اقلیت)

دوم: در برابر، بیشتر اعضای کمیته، ایجاد دو دولت عربی و یهودی مستقل از هم و نیز تشکیل یک رژیم بین‌المللی را برای اداره منطقه حایل (بیت‌المقدس) پیش‌بینی کردند. (طرح اکثریت)

سرانجام آژانس یهود، به نمایندگی از یهودیان و صهیونیست‌ها، با طرح اکثریت موافقت کرد؛ اما شورای عالی عرب، به نمایندگی از فلسطینی‌ها و عرب‌های دیگر، با طرح دو کمیته با این استدلال که تمام فلسطین متعلق به عرب‌های آن منطقه است، مخالفت ورزید.

درپی مخالفت شورای عالی عرب با طرح‌های گروه اکثریت و اقلیت، مجمع عمومی سازمان ملل متحد کمیته‌ای دیگر به‌نام «کمیته موقت مسأله فلسطین» تشکیل داد. این کمیته نیز طرح اکثریت و طرح شورای عالی عرب مبنی بر تأسیس یک فلسطین مستقل عربی را به دو کمیته فرعی سپرد. پس از مدتی آرای کمیته نخست به تصویب کمیته موقت رسید. مجمع عمومی نیز تحت فشار آمریکا، در بهمن 1326ش./1947 م. طرح اکثریت را با اندکی تغییر، با 33 رأی موافق در برابر 13 رأی مخالف و 10 رأی ممتنع در قطعنامه شماره 181 به تصویب رساند. بی‌درنگ آژانس یهود این قطعنامه را - که 56 درصد خاک فلسطین را به یک جمعیت سی‌درصدی واگذار می‌کرد - پذیرفت.

پس از تصویب قطعنامه 181، آژانس یهود برای ایجاد یک کشور یهودی بر دامنه اقدامات خود افزود و حتی در تلاش برای اجرای قطعنامه تقسیم فلسطین - که آن را به‌عنوان اعطای استقلال به یهودیان تفسیر می‌کرد - به زور متوسل شد. هدف صهیونیست‌ها از به کارگیری زور، ترساندن عرب‌ها و خالی شدن مناطق عربی از اعراب فلسطینی بود. در این راه، گروه‌های شبه نظامی یهودی، چون «ایرگون» (Irgun) و «هاگانا» (Haganah ) به فرماندهی «مناخیم ‌بگین» (Menahem Begin) و «بن زیون» (Ben zion)، فجایعی چون قتل عام دیریاسین را در تیر 1327 ش./ آوریل 1948 م. آفریدند و 300 هزار فلسطینی را تا اواسط مه 1327 ش./1948 م. مجبور به ترک خانه‌هایشان کردند؛ درنتیجه زمینه برای اعلام حکومت موقت، استقلال و تأسیس مدینات یسرائیل (کشور اسرائیل)، یک روز پیش از اتمام قیمومت بریتانیا بر فلسطین، یعنی در مرداد1327 ش./مه 1948 م. پدیدآمد؛ سپس جنگ میان ارتش‌های عربی و اسرائیل درگرفت که با پیروزی یک جمعیت 650 هزار نفری یهودی (اسرائیل غاصب، رژیم اشغالگر) با پشتیبانی قدرت‌های بزرگ بر 30 میلیون عرب (کشورهای عربی درگیر جنگ) پایان یافت.

نتیجه

بیش از یک قرن از شکل‌گیری اندیشه صهیونیسم و حدود نیم قرن از تأسیس یک دولت یهودی و تلاش ناسیونالیستی و کمونیستی عربی و فلسطینی برای نابودی آن می‌گذرد، ولی به نظر می‌رسد که حل مسأله فلسطین - درصورت تبدیل آن به یک مسأله اسلامی - امکانپذیر است. این ایده ناشی از آن است که سال‌ها مبارزه کشورهای عرب و سازمان‌های فلسطینی در پناه روس‌ها راه به جایی نبرده است. با مرگ «جمال عبدالناصر» و فروپاشی شوروی سابق، اندیشه ناسیونالیستی و کمونیستی کارآیی اندک خود را در مبارزه ضد اسرائیلی از دست داد؛ در‌حالی‌که اسلام توانایی خود را در براندازی حکومت 2500 ساله شاهنشاهی ایران و تأسیس حکومت اسلامی به اثبات رساند. بنابراین جنبش فلسطینی برای خارج شدن از بن‌بست مبارزه بی‌فرجام خود، اسلام را تنها ابزار کارآمد یافته است. به عقیده «شیخ محمد ابوطیر»، از روحانیان برجسته انتفاضه، تنها اسلام است که راهگشای آزادی فلسطین است. جهاد اسلامی فلسطین نیز بر این باور است که مسأله فلسطین، مسأله‌ای اسلامی است، نه مسأله‌ای ملی که تنها مربوط به فلسطینیان باشد یا مسأله‌ا‌ی عربی که تنها به اعراب مربوط باشد.

نشانه‌های بسیاری از تغییر ماهیت جنبش فلسطینی در دست است که انتفاضه و شیوه و ویژگی‌هایش یکی از آن‌ها است. وابسته نبودن انتفاضه به گروه‌های داخلی و کشورهای خارجی و جایگزینی یک روش همه‌جانبه سیاسی، نظامی و فرهنگی به‌جای روش‌های صرفاً مسلحانه یا مسالمت‌آمیز، تبدیل مساجد به منابع الهام‌بخش روح اسلامی، ثبات و پیوستگی مبارزان، گرایش به شعارهای انقلاب اسلامی ایران، افزایش زنان با حجاب در روند مبارزه، گسترش شمار مساجد، توسعه حضور مردم در نمازجمعه و جماعات، انتشار مجله‌های انقلابی چون «الطلیعـه الاسلامیه» و حمله مکرر به مشروب فروشی‌ها در دو دهه اخیر، از نشانه‌های رویکرد جنبش فلسطین به اسلام است.

یکی از رهبران جهاد اسلامی دراین‌باره می‌گوید:

«انقلاب ایران بود که عصر جدیدی را پیش روی ما گذاشت و باعث شد که به مسأله فلسطین تنها از زوایه خاص اسلام نگاه کنیم.»

ازاین‌رو آنان امام خمینی(ره) را رهبر خود و انقلاب اسلامی را یگانه وسیله برای نجات فلسطین می‌دانند. «هانی الحسن»، نخستین سفیر ساف در تهران دراین‌باره گفته‌است:

«ما فرزندان یک انقلاب هستیم و رهبرمان یکی است و او امام خمینی است.»

و «یاسر عرفات» دراین‌باره چنین گفته است:

«به نظر می‌رسد که سرنوشت، چنین حتم (مقرر) کرده که بیت‌المقدس به دست مردم غیر عرب ]=ایرانیان[ آزاد شود.»

اگر چه هم‌اکنون این دو از مواضع خود دست برداشته‌اند.

مارکسیسم و کمونیسم

یکی دیگر از عوامل شکل‌گیری صهیونیسم، مارکسیسم و کمونیسم است. برخی از شواهدی که دراین‌زمینه مورد استفاده قرار می‌گیرد، عبارت است از:

الف. در عقاید کارل مارکس (متوفی 1262 ش./1882 م.) که یک یهودی بوده‌است، آلمان کشوری به‌شمار می‌رود که گرفتار انقلاب کارگری خواهد شد و یهودیان در آن انقلاب، همانند انقلاب‌های گذشته بشری، نیروهای پیشرو خواهند بود. صهیونیست‌ها به تأثیر از مارکس، ملت برگزیده خداوند، یعنی یهودیان را همواره عامل هر حرکت پیشروانه و مترقیانه به‌حساب می‌آوردند. به عقیده آنان، این نقش پیشتازی در جریان تولد و رشد کمونیسم و نیز در فرآیند برپایی و پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه وجود داشته است؛ زیرا بیشتر اعضای کادر مرکزی حزب کمونیست شوروی سابق مانند «تروتسکی» یهودی بوده‌اند. افزون بر این بسیاری از رهبران صهیونیستی مانند «بن‌گوریون» از روسیه تزاری - که نخستین کشور کمونیستی جهان بوده است - برخاسته‌اند.

ب. صهیونیست‌ها مانند کمونیست‌ها از ماتریالیسم تاریخی مارکس در تحلیل گذشته و آینده خود سود می‌جویند. به گمان صهیونیست‌ها، دوران کمون اولیه ، جلوه روزگار یهودیان پیش از حضرت یعقوب (ع) است. در دوره برده‌داری، برده‌داران غیریهودی مانند فرعون، یهودیان را به بردگی گرفتند. در دوران فئودالیسم و سرمایه‌داری، زمین‌داران و سرمایه‌داران غیریهودی بر مسند قدرت باقی ماندند و یهودیان را به‌سوی کارهای کم‌ارزش و پستی مانند صرافی سوق دادند. «در اینجا بود که یهود لازم [دید] که با انقلاب کمونیستی، رقبا را از میدان به در کرده و با ایجاد یک حزب نیرومند… تمامی قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را به دست گیرد.»

به‌هرجهت کمونیسم، جهان را با دیدگاه مادی محض تفسیر می‌کند، دین را افیون توده‌ها می‌داند، عواطف و احساسات و اخلاق را روبنا می‌شمارد، حرکت تاریخ را براساس جبر تشریح می‌کند، شیرازه جامعه را بر اقتصاد قرار می‌‌دهد، برای دستیابی به هدف از هر وسیله‌ای بهره می‌برد و طبقات و نه شخصیت‌ها را تاریخ‌ساز می‌داند، صهیونیسم نیز معتقد است:

1. ثروت، پایه و اساس حکومت‌ها است؛ درنتیجه جهان را باید از دریچه سکه و سرمایه دید.

2. ایمان مذهبی را باید ریشه‌کن و به جای آن، ارقام و اعداد را جایگزین کرد.

3 . سیاست، هیچ وجه مشترکی با اخلاق ندارد و حکومت اخلاقی محکوم به

شکست است.

4. بی‌گمان یهودیان براساس مشیت الاهی به آقایی و سروری جهان می‌رسند.

5. طلا، برترین نیروی محرک جهانی، در دست یهودیان است.

6. از مکر، تزویر و خیانت برای نیل یا نزدیک شدن به هدف می‌توان سود برد.

7. هیچ تحولی بدون دخالت و نظارت پرقدرت و نفوذ وافر یهودیان انجام نمی‌شود.

ملی‌گرایی

ناسیونالیسم یا ملی‌گرایی جدید، محصول انقلاب کبیر فرانسه و یکی از آثار تمدن نوین غرب است. پس از انقلاب کبیر فرانسه، میل به وطن‌خواهی و آرمان‌های قومی در ملیت‌ها و اقلیت‌های دینی، چون یهودیت، افزایش یافت؛ ازاین‌رو صهیونیسم را نمی‌توان فرزند درد و رنج یهودیان دانست؛ بلکه اگر به یهودیان آزار و آسیبی نیز نمی‌رسید، باز هم تولد صهیونیسم بر پایه رشد ناسیونالیسم غربی اجتناب‌ناپذیر بود. هرتصل نیز با بیان این «مسأله تشکیل حکومت‌ یهودی بیش از آن‌که مسأله‌ای مذهبی یا اجتماعی باشد، مسأله‌ای ملی است»، بر تأثیر فزاینده ملی‌گرایی در خلق صهیونیسم تأکید می‌ورزد؛ همچنین «مارتین بوبر»، یکی از بزرگ‌ترین منادیان یهود در قرن حاضر، بر ویژگی ناسیونالیستی صهیونیسم اشاره می‌کند. افزون بر این، «آلبرت اینشتین» از زیان‌های گسترش ناسیونالیسم بر یهود بیمناک بود.

این اعتقاد که یهودیت در روح جمعی و گروهی، زبان و دشمن و سرزمین مشترک ریشه دارد، همواره میان یهودیان وجود داشته است؛ ولی یهودیان در گذشته به بهره‌گیری از این عناصر برای خلق دولت یهود قادر نبوده‌اند. سرانجام گروهی با تأکید بسیار بر عناصر ناسیونالیستی یهود، زمینه‌های ظهور صهیونیسم و تأسیس دولت یهودی را فراهم آوردند؛ البته ظهور لیبرالیسم که میل به آزادی و برابری را شدت می‌بخشد، در بهبود وضع عمومی، اجتماعی و سیاسی یهود و ظهور ناسیونالیسم یهودی (= صهیونیسم) تأثیر بسزایی داشته‌است.

امروزه برخی اندیشمندان، عناصری را که یهودیان افراطی یا صهیونیسم، به‌عنوان عناصر تشکیل‌دهنده دولت یهود مطرح می‌کنند، مورد تردید جدی قرار داده‌اند؛ زیرا:

1.صهیونیسم، جریانی غیردینی است؛ ازاین‌رو نمی‌تواند با تکیه بر عناصر سازنده دین، به حیات خود مشروعیت بخشد.

2. یهود، یک نژاد نیست، بلکه یک دین است؛ آن هم دینی که پیروان پراکنده‌اش در هیچ نقطه جهان دارای اکثریت جمعیتی نبوده‌اند.

3. یهود، یک ملت نیست؛ زیرا یهودیان از عناصر تشکیل‌دهنده ملت، مانند زبان و دشمن مشترک برخوردار نیستند.

4. صهیونیسم با طرح قوم برگزیده بودن یهود درپی سلطه بر جهان است؛ در‌حالی‌که برتری و برگزیدگی راستین نیز نمی‌تواند وسیله‌ای بر مشروعیت بخشیدن به رفتار سلطه‌گرایانه باشد.

5. اگر فلسطین قبله‌گاه ویژه یهودیان است، پس چرا بیشتر یهودیان آن را نمی‌شناخته و حتی درباره موقعیت جغرافیایی آن نیز بی‌اطلاع بوده‌اند؟

6. ناسیونالیسم صهیونیستی به‌شکلی افراطی درآمده است و بشر امروز به هیچ‌رو پذیرای تحمل ناسیونالیستی نیست که برای تحقق هدف‌های خویش، به کشتار، خشونت، ازدواج قومی و رفتار ناپسند دست می‌زند.

قوم برگزیده

تفسیر و نگرش خاص صهیونیست‌ها از ایده قوم برگزیده به شکل‌های ذیل در پدیدآمدن صهیونیسم دخالت داشته است:

1. براساس متون دینی یهودی، یهود قوم برگزیده خداوند است؛ زیرا خدا به بنی‌اسرائیل وعده حکومت از نیل تا فرات را داده است. این آموزه، تفسیر کلام خداوند به حضرت ابراهیم‌(ع) است که فرمود:

«به اخلاف تو، این سرزمین، از رود مصر تا شط بزرگ ‌]یعنی[ شط فرات را اعطا می‌کنم.»

درواقع کتاب مقدس یهودیان، آنان را «قومی که خداوند کیفرشان داده و در همان حال برگزیده است» معرفی می‌کند؛ به دیگر سخن براساس متون دینی یهودیان، آنان عطیه الاهی هستند و خداوند آنان را دوست می‌دارد؛ ازاین‌رو آنان را از میان مردم زمین برای اداره حکومت جهانی برگزیده است.

اندیشه مذکور در شرایط عادی و در وضعیت طبیعی به پدیدآمدن صهیونیسم نینجامیده است؛ بلکه بزرگ‌نمایی و سیاسی‌کردن آن، زاینده صهیونیسم است؛ زیرا:

الف. هرتصل بنیانگذار صهیونیسم فردی غیرمذهبی بود. وی اعتراف کرد که آرا و عقایدش متأثر از مذهب یهودی نیست؛ بلکه او انسان بی‌دینی است. در تأیید این اعتراف، «یوری اونری» (Uri Avnery) عضو سابق مجلس اسرائیل، بر این نکته پای فشرد که بیشتر جمعیت اسرائیل، بی‌مذهب و حتی ضد‌مذهب هستند.

ب. در تفسیر برگزیده شدن قوم بنی‌اسرائیل و اعطای حکومت نیل تا فرات به آنان ازسوی خداوند، دو نظریه مطرح است:

اول: وعده فوق که به بنی‌اسرائیل داده شده، مربوط به زمان‌های گذشته است که خانه به دوش بوده‌اند و پس از مدتی این وعده (تشکیل دولت یهود) تحقق یافته‌است.

دوم: این وعده مربوط به آینده است؛ بدین‌گونه که یک منجی ظهور می‌کند و یهودیان را به ارض موعود می‌برد؛ البته هنوز آن منجی ظهور نکرده است.

2. یکی از دلایل دیگر یهودیان برای اثبات برگزیده بودن خویش، ویژگی‌هایی است که به گمان آنان تنها در یهودیان وجود دارد. یهودیان گمان می‌کنند که شباهتی به ملل دیگر ندارند و نژادشان پاک‌ترین و خالص‌ترین نژادها است و به این دلیل در سراسر تاریخ از پذیرش حاکمیت و سلطه هر سلطانی جز پروردگار عالم سرباز زده‌اند. همچنین یهودیان برآنند که قوم یهود ملتی بی‌مانند است و آنان نخستین مورّخان دنیا، تنها دارندگان فرهنگ مستقل در خاورمیانه و جهان، گل سرسبد آفرینش، مردمی کوشا و توانا، نخستین کاشفان حکومت جهانی خدا، نژاد برتر و ملت مقدس‌اند و به‌دلیل برخورداری از این ویژگی‌ها، بر دیگران می‌بالند و خود را شایسته حکومت مستقل یا مسلط بر جهانیان می‌دانند.

اگر هم بر فرض این گمان و اعتقاد آنان درست باشد، به‌هیچ روی موجب پدیدآمدن حقی برای تشکیل دولت یهود و سلطه بر جهان نمی‌شود. افزون بر این، تحقیقات نوین، نخست برخورداری یهودیان از ویژگی‌های مذکور را رد می‌کند و در مرحله بعد اگر فرض شود که این ویژگی‌ها در یهود وجود دارد، اثبات وجود آن‌ها در همه یهودیان ممکن نخواهد بود؛ چنان‌که «ساکولو» می‌گوید:

«خلوص و ناآلودگی مطلق ]در یهود[ وجود ندارد.»

چگونه می‌توان پذیرفت که آلودگی در یهود نیست؛ در‌حالی‌که یکی از زمینه‌های پدیدآمدن صهیونیسم، نجات یهود از آلودگی نژادی است؟

ازاین‌رو «ساکولو» به‌عنوان یک صهیونیست، یهودیانی را که زنان غیریهودی می‌گیرند، سرزنش و نفرین می‌کند و می‌کوشد آنان را از این کارِ گناه آلود باز دارد.

وعده خداوند

یهودیان مدعی‌اند که خداوند در کتاب‌های دینی به آنان وعده داده است که روزی فرزندان و بازماندگان قوم برگزیده و درهمان‌حال پراکنده یهود از سراسر جهان را به دور کوه صهیونِ اورشلیم گرد می‌آورد و آنان را برای همیشه از آوارگی نجات می‌دهد و در فلسطین ساکن می‌کند. خداوند این وعده را ازسوی یک منجی الاهی محقق می‌سازد؛ بنابراین نتیجه می‌گیرند که بازگشت یهودیان به ارض موعود، یک آرمان مذهبی و حاکی از علاقه آنان به فلسطین و نیز نمایانگر تلاش یهودیان در همسان‌سازی سرنوشت هم‌کیشان است.

دراین‌زمینه صهیونیست‌ها جایگاه مذهبی فلسطین یا سرزمین موعود را بسیار بالاتر از آن‌چه هست، نشان می‌دهند و از آن بهره‌برداری سیاسی می‌کنند؛ به گونه‌‌ای که «ژنرال موشه‌دایان» می‌گوید:

«اگر کتاب مقدس به ما تعلق دارد و اگر خود را به‌عنوان امت دینی کتاب [مقدس] تلقی می‌کنیم، بایستی تمامی سرزمین‌های کتاب ]مقدس[ را در تملک خویش داشته باشیم.»

و به عقیده «روژه گارودی»، ایگال امیر به امر خداوند و گروه خود، یعنی جنگاوران اسرائیل، اسحاق رابین را ترور می‌کند؛ زیرا رابین برخلاف عقاید دینی درپی آن بود که بخشی از سرزمین موعود (= کرانه غربی رود اردن) را به اعراب تسلیم کند.

در نقد این عقیده می‌توان گفت: اگر وعده بازگشت به سرزمین موعود، کلام وحی باشد، آن به‌معنای سرزمینی جغرافیایی نیست؛ بلکه اعاده صهیون به یهود، اشاره به انعقاد نوعی پیمان با خداوند است؛ ازاین‌رو به نظر می‌رسد فلسطین هیچ‌گاه سرزمین موعود یهودی نبوده‌است. شاید ازاین‌رو است که مجمع اصلاح یهودیت در 1264 ش./1885 م. اعلام کرد که انتظار بازگشت به فلسطین را ندارد یا برخی از آنان گفته‌اند: آمریکا و آلمان، صهیون یهودیان است؛ البته حذف کلمه صهیون در ادعیه مذهبی نیز نشان از بی‌پایگی این عقیده دارد که صهیون در فلسطین است.

بنابراین ادعای صهیونیسم مبنی بر‌این‌که صهیون در فلسطین است، درست نیست؛ زیرا صهیونیست‌ها در اواخر قرن سیزدهم ش./ اوایل قرن بیستم م. فلسطین را پس از بررسی و رد مناطقی چون سورینام، کنیا، اوگاندا، قبرس، موزامبیک، آرژانتین، کنگو، آنگولا، طرابلس (لیبی) و صحرای سینا به‌عنوان مکانی برای تأسیس حکومت یهود برگزیده‌اند. نتیجه این‌که آنان حتی به اندازه یهودیان در اندیشه فلسطین نبوده‌اند؛ همچنین این‌که صهیون برای صهیونیست‌ها مهم نبوده و نیست، با اعتراف «لئو پنسکر» (Leo Pinsker)، صهیونیست مشهور به این‌که «ما فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که … اعتقاد به خدا و کتاب مقدس … را به آن‌جا ببریم» و نیز با این اعتراف هرتصل که تلاش او برای تأسیس دولت یهودی، یک برنامه استعماری است، روشن‌تر می‌گردد.

افزون بر آن‌چه گذشت، زمینه‌‌های دیگری نیز در زایش صهیونیسم دخیل بوده‌اند که در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

الف. قصه دریفوس: وی (متوفی 1314 ش./ 1935 م.) افسر یهودی ارتش فرانسه بود که در 1273 ش./ 1894 م. متهم به تحویل مدارک نظامی محرمانه و مهمی به آلمان شد. او در همین سال دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد؛ولی در 1278 ش./ 1899 م. تبرئه و در 1285 ش./ 1906 م. به خدمت‌ فراخوانده‌ شد. این ماجرا از یک‌سو موج تازه‌ای از یهود آزاری و ازسوی‌دیگر یهودگرایی را در اروپا شدت بخشید؛ اگرچه ماجرای دریفوس نزاعی میان گروه‌های چپ و راست فرانسه تلقی می‌شد، ولی صهیونیسم، آن را به‌عنوان یکی از مظاهر آزار و ستم بر یهودیان مطرح کرد. همین ماجرا، اثری عمیق بر افکار هرتصل گذاشت؛ به‌گونه‌ا‌ی که وی را به یافتن راه‌حلی اساسی برای رهانیدن و نجات یهودیان از ظلم و ستم کشاند. درپی آن، وی طرح تأسیس یک کشور یهودی را به‌عنوان راه‌حلی برای نجات یهودیان از یهودآزاری در کتاب «یهود و دولت» خویش به دست‌داد.

ب. نهضت‌های صهیونیستی: از دیگر زمینه‌های ظهور صهیونیسم، تأسیس و تداوم فعالیت‌ها و جنبش‌های صهیونی است. از مهم‌ترین این گروه‌ها و جنبش‌ها، گروه عشّاق صهیون و جنبش بیلو بودند که در نخستین سال‌های دهه 1260 ش./1890م. در روسیه پدید آمدند و به سرعت در کشورهای دیگر گسترش یافتند.

جنبش بیلو، متأثر از آرا و نظریه‌های پنسکر، رهبر عشاق صهیون بود؛ اما رنگ صهیونیستی بیشتری در مقایسه با عشاق صهیون داشت؛ به‌گونه‌ای‌که نخستین مهاجرت گروهی به فلسطین از ابتکارات این جنبش است. درمجموع، نتیجه تلاش‌های حدود پانزده ساله گروه عشاق صهیون و جنبش بیلو، ظهور هرتصل و نگارش کتاب «دولت‌یهود» است. هرتصل برای نیل به هدف تأسیس کشور یهودی، جنبش‌ها و سازمان‌های پراکنده صهیونیستی را در کنفرانس بال، زیر چتر سازمانی واحد (= سازمان‌جهانی صهیونیسم) گردآورد.

ج. ملتی فرومایه: اروپاییان به یهودیان با نگاهی منفی می‌نگریستند. از نظر آنان، یهودیان موجوداتی پست، ملتی فرومایه، استثمارگران اصلی اقتصاد اروپا، ناتوان در همسانی با دیگران، نژادی با زاد و ولد فراوان و عناصری فقیر و انگل بودند و به عقیده بالفور، آنان دشمنانی بودند که حضورشان در تمدن غرب به فلاکت آن می‌انجامد؛ بنابراین اروپاییان، تاب تحمل آن‌ها را نداشتند و برآن شدند تا یهودیان را از اروپا اخراج و در یک سرزمین خارجی مانند فلسطین ساکن کنند. دراین‌صورت یهودیان فقیر و انگل با حراست از کانال استراتژیک سوئز به ابزار سودمند برای غرب مبدل می‌شدند.

د. ناهمزیستی: زندگی اجتماعی یهودیان در اروپا، با مشکلات و موانعی همراه بود. یکی از این مشکلات و موانع این بود که یهودیان توانایی هماهنگی و همسانی با جامعه غرب را نداشته و برای پاسداری از آداب، سنن و عقاید یهودی علاقه‌‌ای از خود نشان نمی‌دادند و چون ناچار بودند، توان و نیروی خویش را در بهسازی، عمران و آبادانی تمدن غرب - تمدنی که در آن عنصری بیگانه بودند - به‌کارگیرند، هیچ‌گاه خشنود نبوده‌اند؛ ازاین‌رو به‌سوی نظریه تأسیس دولت مستقل یهودی - که می‌توانست آنان را از شر غرب رهایی بخشد - گرایش یافتند.

ه. حفظ هویت دینی: در دوره رنسانس و انقلاب صنعتی غرب، حصار زندگی گتویی یهودیان فروریخت. این امر رویارویی و برخورد یهودیان با فرهنگ غیرخودی و تضعیف عقاید دینی را درپی داشت و از قدرت پاسخ‌گویی یهودیت به نیازهای نوین مردم یهودی کاست؛ درنتیجه گروهی که به ظاهر درپی حفظ هویت ملی و مذهبی یهود بودند، تحت تأثیر عوامل گوناگون و به‌ویژه نفوذ استعمارگران، به سیاسی‌کردن یهودیت، یعنی آفرینش صهیونیسم پرداختند. در دستیابی به این هدف، حفظ انسجام نسبی یهودیان و ممانعت از تفرقه آن‌ها ضروری بود.

و. تحولات اجتماعی غرب: تحولات اجتماعی در غرب پس از عصر نوزایی، به گسترش حقوق مدنی و ترویج آزادی‌های سیاسی و توسعه شعارهای برابری و برادری همگانی انجامید. این موضوع به یهودیان امکان داد تا در پرتو فضای ایجاد شده به تقویت عناصر ناسیونالیستی یهودیت، همچون: نژاد، خون، مذهب، وطن و زبان یهودی بپردازند؛ برای نمونه بسط و رشد آزادی سیاسی سبب دست کشیدن یهودیان آلمانی از زبان محلی «یدیش» و روی‌آوردن به زبان عبری گردید. خلاصه این‌که بهره‌گیری از عناصر ناسیونالیستی برای خلق صهیونیسم در پرتو گسترش حقوق مدنی غربی به‌وقوع پیوست.

ز. شکست دشمن: تجزیه و نابودسازی امپراتوری عثمانی از اهداف استعمارگران بود؛ زیرا تجزیه یک امپراتوری مسلمان، افزون بر این‌که شکست دشمن و حریفی دیرینه به‌شمار می‌رفت، بازار مصرف، مواد اولیه و موقعیت اقتصادی نوینی را برای یکایک استعمارگران -ـ به‌ویژه بریتانیا به‌عنوان بزرگ‌ترین دولت استعماری - فراهم می‌آورد. به اعتراف سرهنگ «جورج گاولر» (George Gauler)، حاکم انگلیسی استرالیای جنوبی، فلسطین به‌عنوان محور، مرکز عصب و قلب دنیا است؛ بنابراین تصرف و تصاحب آن ازسوی هریک از کشورهای رقیب، ضربه‌‌ای هولناک بر پیکر بریتانیا وارد می‌کرد.

ح. اندیشه ملت ارگانیک: ترویج اندیشه ملت واحد، در باروری صهیونیسم سهیم بوده‌است. در ترویج و تزریق این اندیشه، کسانی مانند: «اسحاق نیوتن»

(Issac Newton) و «روسو» ( (Rousseau دارای سهم بزرگی هستند. در نوشته‌های «کانت» (Kant) و «فیخته» (Fichte) نیز یهودیان به‌عنوان یک ملت‌ اندام‌وار (ارگانیک) یا واحد معرفی شده‌اند. کوشش‌های آنان به نگارش کتاب سرزمین جلعاد (چاپ 1259 ش./1890 م.) و تولد سرود هاتیکوه ((Hatikvah به معنای امید منجر شد که اولی بر لزوم اسکان یهودیان در یک سرزمین معین‌ پای می‌فشرد و دومی بر حرکت صهیونیسم به‌سوی فلسطین.

بدیهی است عوامل دیگری همچون: نقش مهاجرت‌های یهودیان به نقاط گوناگون جهان، تحریف متون دینی و سکوت روحانیان مذهبی و نیز خاموشی و بی‌تفاوتی مسلمانان و حکومت‌های اسلامی در پدیدآمدن صهیونیسم را نباید به فراموشی سپرد.

تا کنفرانس بال در 1277 ش./1898 م. زمینه‌های ذهنی و فکری اندیشه یک دولت صهیونیستی فراهم آمد. پس از آن حرکت‌های عملی و عینی قابل توجهی ازسوی صهیونیست‌ها برای تأسیس یک دولت یهودی آغاز و به انجام رسید که به برخی از مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم:

منشور‌گرایی

فاصله زمانی میان کنگره اول (1276 ش./1897 م.) تا کنگره هشتم (1286ش./1907م.) صهیونیست‌ها، مرحله نخست دیپلماسی صهیونیستی در نیل به تشکیل دولت یهودی را دربر می‌گیرد که طی آن، تلاش‌های دیپلماتیک وسیعی برای اجرای اعلامیه کنفرانس بال (The Bale Declaration conference) صورت گرفت. به این دوره - که به تلاش برای کسب مجوز (منشور) از سلطان عثمانی به منظور تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین محدود شد - «دوران منشور» و به طرفداران آن، «منشورگرایان» لقب داده‌اند.

اعلامیه کنگره بال که از یک مقدمه و چهار ماده تشکیل می‌شد، تأسیس کشوری یهودی در فلسطین را هدف صهیونیسم اعلام کرد. کنفرانس مزبور برای تحقق این اهداف، راه‌های ذیل را پیشنهاد کرد.

1. تسریع ]در[ مستعمره‌کردن فلسطین ازسوی کارگزاران کشاورزی و صنعتی یهود به روال مناسب.

2.سازماندهی و گردآوری تمامی یهودیان به‌وسیله مؤسسات خاص محلی و بین‌المللی، متناسب با قوانین کشور.

3. تقویت و بارور کردن احساسات و وجدان ملـّی یهود.

4. برداشتن گام‌های مقدماتی مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت ]عثمانی[ برای رسیدن به هدف صهیونیسم.

ماده اول و چهارم اعلامیه بال، لزوم دست زدن به اقدامات دیپلماتیک را برای تحقق هدف تشکیل دولت یهودی مورد تأکید قرار داد؛ البته پیش از برپایی کنفرانس بال، فعالیت‌های سیاسی چندی برای قانع‌ساختن سلطان عثمانی به منظور مهاجرت یهودیان به فلسطین به‌عنوان بستر لازم برای برپایی دولت یهودی صورت گرفت؛ از آن جمله:

الف. گروهی از عشّاق صهیون در 1260ش ./ 1881 م. از دولت عثمانی خواستند که به یهودیان اجازه مهاجرت به فلسطین داده شود.

ب. لاورنس الیفانت Laurence oliphant)) ، صهیونیست انگلیسی در 1261 ش./ 1882 م. از طریق سفیر آمریکا در عثمانی، از سلطان عثمانی، سفر و مهاجرت یهودیان به فلسطین را تقاضا کرد.

ج. سر ساموئل مونتاگو( (Sir Samuel montagu، صهیونیست سرمایه‌دار انگلیسی در 1272 ش ./ 1893م. تقاضایی را با امضای مسوولان اجرایی و دبیران شاخه‌های عشّاق صهیون، برای سلطان عثمانی فرستاد که در آن، خواهان لغو ممنوعیت مهاجرت یهودیان به فلسطین و خرید زمین ازسوی آن دولت شد.

د. همچنین هرتصل در 1275 ش./ 1896 م. و برخی دیگر از رهبران انگلیسی صهیونیسم، مانند اسرائیل زانگویل «Israel Zangwill» و هربرت بنت‌ویج

(Herbert Bentwich) به پایتخت کشور عثمانی مسافرت و خواسته‌های صهیونیسم را مطرح کردند؛ اما سلطان عبدالحمید همه درخواست‌های مذکور را رد کرد.

پس از آن‌که اقدامات سیاسی هرتصل و دیگر رهبران صهیونیسم در جلب نظر مساعد سطان بی‌نتیجه ماند، آنان کوشیدند تا حمایت عملی دولت‌های غربی را از تلاش‌های دیپلماتیک خویش به‌دست آوردند. ویلیام دوم ـ قیصر آلمان ـ نخستین رییس یک کشور اروپایی بود که مورد استفاده و بهره‌برداری صهیونیست‌ها برای جلب‌‌نظر سلطان عثمانی قرار گرفت؛ ولی این‌بار نیز صهیونیست‌ها پاسخی دلخواه از سلطان دریافت نکردند. در برابر، قیصر آلمان آنان را مورد حمایت مالی و سیاسی دولت خویش قرار داد. ملاقات هرتصل در 1280 و 1281 ش./1901 و 1902 م. با سلطان نیز نتیجه‌ای درپی نداشت؛ ازاین‌رو صهیونیست‌ها بیش از گذشته از دستیابی به فلسطین از طریق تلاش‌های سیاسی ناامید و سرخورده شدند؛ ازاین‌رو اندیشه مهاجرت به مکانی غیر از فلسطین یا «صهیونیسم بدون صهیون» مطرح شد. با این‌همه، سه سال پس از مرگ هرتصل (1286 ش./1907 م.)، هم‌چنان تلاش‌های دیپلماتیک برای تأسیس یک دولت یهودی ادامه یافت.

عملگرایی (Pragmatism)

مرحله دوم دیپلماسی صهیونیستی، از 1286 ش./1907 م. آغاز و در 1293 ش./ 1914م. به پایان رسید. دیپلماسی جدید، همانند دیپلماسی پیشین فعال نبود؛ زیرا اقدامات عملی نیز برای نیل به هدف صهیونیستی به‌کار گرفته ‌شد و این موضوع به کاهش فعالیت‌های دیپلماتیک گذشته انجامید؛ به دیگر سخن، از کنگره هشتم صهیونیستی (1286 ش./1907م.) این اندیشه که «پیش از گرفتن منشور از سلطان عثمانی، نباید فعالیت عملی برای مستعمره‌ساختن فلسطین آغاز شود»، جای خود را به ضرورت نفوذ و رخنه تدریجی و عملی بدون کسب مجوز در فلسطین، با هدف در دست‌گرفتن حیات اقتصادی به‌عنوان مهم‌ترین راه برای استعمار کامل سپرد. چنین تحولی به‌معنای پایان عمر منشورگرایان به رهبری هرتصل و هوادارانش و آغاز حیات سیاسی عمل‌گرایان به رهبری کسانی چون «حیم وایزمن» بود.

افزون بر این، از 1287 ش./1908 م. راه برای اجرای نقشه‌های عملگرایان بیش از گذشته فراهم آمد؛ زیرا نخست این‌که عبدالحمید بن‌عبدالحمید، سی و چهارمین سلطان امپراتوری عثمانی، در 1287 ش./1908 م. ازسوی ترک‌های جوان از سلطنت خلع شد و دوم با انقلاب ترک‌های جوان و برکناری سلطان، ترک‌های جوان اداره کشور را در دست گرفتند؛ درحالی‌که آنان حساسیتی به توسعه‌طلبی صهیونیست‌ها نشان ندادند؛ بلکه به افزایش همکاری با آنان دست زدند و سوم، گسترش سیاست‌های نژاد‌گرایانه پان‌تورانیستی (پان ترکیسم)، موجب توسعه نارضایتی اعراب عثمانی و کاهش مشروعیت امپراتوری نزد آنان شد. چنین اوضاع و احوالی، موقعیتی مناسب برای اجرای نقشه‌های صهیونیسم پدید آورد.

مهم‌ترین برنامه صهیونیست‌های عملگرا، اتخاذ و اجرای شیوه‌‌ای گام به گام برای افزایش مهاجرت یهودیان به فلسطین و فراهم آوردن شرایط اسکان آنان و سرانجام ساختن دهکده‌های یهودی به هم پیوسته و خلع ید و اخراج و راندن اعراب از دیار و کاشانه خویش بود. تحقق این هدف، بدون خرید یا تصاحب زمین اعراب فلسطینی که وسیله‌ای برای فراهم ساختن غذا و اسکان به شمار می‌رفت، امکانپذیر نبود. به‌همین‌دلیل سازمان جهانی صهیونیسم در 1288 ش./1919 م. «شرکت توسعه ارضی فلسطین با مسوولیت محدود» را پی‌ریزی کرد که بعدها به کارگزار اصلی خرید زمین برای صندوق ملی یهود مبدل شد. زمین‌های خریداری شده به هیچ‌کس حتی یهودیان فروخته نمی‌شد؛ بلکه به آنان اجاره داده می‌شد؛ البته اجاره‌کنندگان، حق واگذاری به غیر را نداشتند.

با وجود مخالفت اعراب شهرهای اورشلیم، نابلس، حیفا، طبریه و دیگر مردم، صهیونیست‌ها با کمک ترک‌ها و حمایت انگلیس، زمین‌های بیشتری خریدند و حتی اجازه ثبت قانونی و رسمی آن‌ها را نیز در 1292 ش./ 1913 م. از دولت عثمانی دریافت کردند. صهیونیست‌ها برای تثبیت و مشروعیت بخشیدن به اقدامات خود، به تأسیس دو روزنامه و چند مجله عبری، احداث شهر تل‌آویو در 1288 ش./ 1909 م. ساخت مدرسه، دبیرستان و کالج حیفا در 1291 ش./1912 م. و مهم‌تر از همه به تشکیل گروه شبه نظامی «هاشومیر» در 1288 ش./1902 م. پرداختند و با کمک‌ ترک‌ها آن را مسلح کردند. شعار این سازمان شبه نظامی که سهمی عمده در تأسیس اسرائیل داشت، این بود:

«یهودا با خون و آتش سقوط کرد و باری دیگر با خون و آتش قیام خواهد کرد.»

ملی‌گرایی عربی و ترکی

یکی دیگر از زمینه‌های پیدایش اسرائیل، ازهم‌گسستن پیوندها و وحدت اعراب و ترکان است که حاصل تأکید روز افزون آنان بر ناسیونالیسم عربی و ترکی بوده‌است، البته تأثیر زیانبار ناسیونالیسم عربی بیش از ناسیونالیسم ترکی بود؛ زیرا ترک‌ها به رغم پافشاری بسیار بر بسط مؤلّفه‌های ناسیونالیسم ترکی، به حفظ یکپارچگی امپراتوری علاقه‌مند بودند؛ اما تلاش آنان در تحمیل فرهنگ و زبان ترکی، اعدام برخی از رهبران جنبش‌های ناسیونالیستی عرب (چون سرکوب رهبران ناسیونالیست دمشق و بیروت ازسوی جمال پاشا)، ناتوانی آنان در حفظ تمامیت ارضی و دفاع از سرزمین‌های عرب‌نشین (مانند اشغال لیبی و مراکش توسط ایتالیا و فرانسه) و نیز گرایش به نهادهای پیش از اسلام ، اندیشه جدایی کامل از عثمانی را در ذهن اعراب قوت بخشید.

ناسیونالیسم عرب از آغاز تا تکامل، این مراحل را پشت‌ سرگذارده است:

«در آغاز بیداری عرب نوعی پاسخ به سلطه نظامی امپریالیسم اروپا بر بخش‌های عرب‌نشین عثمانی ]و واکنش علیه[ سیاست‌های غربی تنظیمات و شیوه استبدادی سلطان عبدالحمید بود… در مرحله بعد … خواستار اعطای خود‌مختاری داخلی به اعراب و ایجاد حکومت غیرمتمرکز] حکومت دو ملیتی و دو نژادی ترک و عرب[ بودند…اما در مرحله سوم که با اجرای ] گسترده[ سیاست پان‌تورانیسم و سرکوب شدید اعراب و نیز آغاز جنگ جهانی و ضعف روز افزون عثمانی در دفاع از قلمرو عربی همراه بود، ناسیونالیست‌های عرب به تدریج خواستار جدایی کامل از امپراتوری عثمانی و استقرار یک حکومت واحد عربی … شدند.»

افزون بر این، ترکان و اعراب برای از میدان به درکردن رقیب، خود را نیازمند به حمایت مالی و سیاسی صهیونیست‌ها و انگلیسی‌ها می‌دیدند. این موضوع به تضاد رو به رشدی که میان اعراب و ترکان پدید آمده و آنان را ناتوان ساخته بود، شدت بخشید؛ تضادی که زمینه رخنه و سوء استفاده صهیونیست‌ها و حامیان‌شان را فراهم می‌کرد. بهر‌ه‌برداری‌های صهیونیست‌ها از این وضعیت عبارت بود از:

1. پس از روی‌کار آمدن «انور پاشا»، نفوذ صهیونیست‌ها در ترکان افزایش یافت؛ به‌گونه‌ای که یک سال بعد، از سیزده وزیر کابینه «سعید حلیم پاشا»، چهار وزیر کار و امور اجتماعی (پساریا افندی)، بازرگانی و کشاورزی (نسیم مازلیاح)، پست و تلگراف (اوسقمان افندی) و دارایی (جاوید بیک) یهودی بودند؛ در‌حالی‌که در همین کابینه، تنها یک وزیر عرب (سلیمان بستانی) حضور داشت.

2. برخی از مسلمانان عضو فراماسونری به انجمن مخفی(تأسیس 1254 ش./ 1875م.) پیوستند که نخستین تلاش سازمان‌یافته ناسیونالیسم عربی علیه ترکان عثمانی بود. این انجمن در برانگیختن حس عربیت و گسترش روحیه ناسازگاری با پان‌ترکیسم سهمی بسیار داشت. فراماسونری نیز به اعتراف صریح پروتکل‌های 1، 3، 5، 9،10، 11، 12 و 15 صهیون، ساخته و پرداخته یهودیت جهانی است؛ به‌علاوه دریافت مجوز ثبت قانونی زمین‌های خریداری شده ازسوی یهودیان، بیش از پیش اعراب را به لزوم همکاری با انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها سوق داد؛ ازاین‌رو پیشنهاد اتحاد و همکاری میان مسلمانان و یهودیان ازسوی اعراب مطرح و مذاکراتی انجام شد؛ البته از 1292 ش./1913م. صهیونیست‌ها از همکاری با ترک‌های جوان برای سرکوب نهضت عربی خودداری کردند؛ زیرا به ادامه حمایت انگلیس نیازمند بودند وانگلیس برای از پای درآوردن عثمانی به نهضت عربی نیازمند بود.

جنگ‌جهانی اول

جنگ‌جهانی اول یا جنگ بزرگ، فرصتی طلایی برای جنبش صهیونیسم بود؛ زیرا امپراتوری عثمانی، یعنی مهم‌ترین مانع تأسیس دولت یهودی، فروپاشید. در مقابل، انگلیس پرحرارت‌تر از گذشته به حمایت از خواسته‌های نهضت صهیونیسم پرداخت. این حوادث تلخ را می‌توان با مروری بر برخی رویدادهای دوران جنگ - که در زیر می‌آید - دریافت:

الف. در 1293ش./1914 م. انگلیسی‌ها مذاکراتی را با حسین، شریف مکّه برای بسیج اعراب علیه ترکان عثمانی آغاز کردند و این مذاکرات با آغاز جنگ‌جهانی اوّل با شدتی بیشتر پیگیری شد. یک ماه پس از آغاز جنگ و اندکی پس از آغاز مذاکرات میان انگلستان (مک‌ ماهان) و اعراب (شریف حسین)، وایزمن با بالفور و تنی چند از چهره‌های دولتی انگلیس ملاقات کرد و حمایت آنان و دولت انگلیس را از اهداف صهیونیستی به‌دست آورد.

ب. در فروردین 1294 ش./ژانویه 1915 م. «مک ماهان» موافقت دولتش را با خواسته‌های «شریف حسین» اعلام کرد. در ماه‌های مه و اوت (مرداد و آبان) روابط اعراب و ترکان با اعدام 32 نفر از رهبران ناسیونالیسم عرب ازسوی دولت عثمانی بحرانی‌تر ‌شد. «هربرت سموئل» (Herbert samuel)، وزیر صهیونیست دولت بریتانیا، از این وضعیت برای تصویب طرحش در کابینه دولت، مبنی بر ضرورت سیطره انگلیس بر فلسطین از راه یهودی‌کردن آن سود برد.

ج. در مه 1295 ش./1916 م. دولت‌های انگلیس و فرانسه، با انعقاد پیمان سری «سایکس پیکو» نقشه تقسیم بلاد عربی و منطقه آسیایی دولت عثمانی را ترسیم کردند. در این نقشه، فلسطین تحت سرپرستی یک گروه بین‌المللی قرار می‌گرفت. بااین‌حال، یک ماه بعد، شورش اعراب به فرماندهی «فیصل» فرزند شریف حسین، با تیراندازی، محاصره، اشغال پادگان‌های نظامی و تصرف شهرهای مکه، طائف و جده وارد مرحله جدید و حساس شد.

د. در بهمن 1296 ش./ نوامبر 1917 م. اعلامیه شصت و هفت کلمه‌ای بالفور مبنی بر تصمیم دولت انگلیس برای ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین صادر گردید. مذاکرات صهیونیست‌ها و انگلیسی‌ها - که منجر به صدور اعلامیه مذکور شد - به دور از چشم متحدان انگلیس (فرانسه و اعراب) صورت می‌گرفت؛ در‌حالی‌که در همان زمان، فرانسه با ادامه همکاری و اعراب با اشغال مناطقی چون عقبه، وفاداری خود را برای تداوم اتحاد با انگلیس و پیروزی متفقین به نمایش گذاشته بودند.

هـ . انگلیس به‌رغم وعده‌های گذشته، دو ماه پیش از متارکه جنگ

(1297ش./ 1918م.) به یک گروه صهیونیستی به ریاست «وایزمن» اجازه بازدید از فلسطین را داد و بی‌درنگ پس از آن، اداره فلسطین را به یک حکومت نظامی تحت ریاست «ژنرال اللنبی» سپرد. بااین‌حال در ماه نوامبر/ بهمن با ارسال تلگرافی به شریف حسین و صدور بیانیه مشترک با فرانسه، هم‌چنان به اعطای استقلال به اعراب تأکید ورزید.

حاصل حمایت‌های بی‌دریغ انگلیس از صهیونیست‌ها، افزایش شمار یهودیان مهاجر به فلسطین بود که از 5% در 1279 ش./ 1897 م. به 10% در 1297 ش./ 1918م. یعنی به رقم 56000 نفر رسید. از دیدگاه صهیونیسم، افزایش جمعیت یهودیان در فلسطین برای تشکیل دولت یهودی امری اجتناب ناپذیر بود.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

راههای رسیدن به آرامش روانی از نگاه قرآن

قرآن کریم که بزرگترین معجزه پیامبراکرم(ص) است و تمام آنچه را که بشر برای هدایت نیاز داشته ودر آن آمده است، کاملترین نسخه برای آرامش روح است.
تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان ʆ) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

تعامل اعراب مسلمان و ایرانیان (6) نقش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در فتح ایران

این نوشتار در نقد سلسله مقالاتی است که فتح ایران توسط اعراب مسلمان را یکی از مقاطع تلخ تاریخ معرفی نموده‌اند.
Powered by TayaCMS