دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ادوارد چمبرلین Edward H. Chamberlin

ادوارد چمبرلین Edward H. Chamberlin
ادوارد چمبرلین Edward H. Chamberlin

كلمات كليدي : چمبرلين، رقابت ناقص، رقابت انحصاري، انحصار چندجانبه، تعادل، جون رابينسون

نویسنده : حسين كفشگر جلودار

ادوارد چمبرلین، سال 1899 در یکی از شهرهای ایالت واشینگتن به‌نام "لاکانز" در آمریکا به‌دنیا آمد و در ژوئیه 1967 در کمبریج، ایالت مساچوستس، دیده از جهان فرو بست.[1] وی در شهر آیوا به دبیرستان رفت و از دانشگاه آیوا در سال 1921 فارغ‌التحصیل شد. پس از دریافت مدرک فوق لیسانس از دانشگاه میشیگان، در سال 1922 وارد دانشگاه هاروارد شد و دوره دکترا را زیر نظر آلین یانگ در هاروارد گذراند. وی پایان‌نامه خود را در موضوعاتی که در نهایت به انتشار کتابش انجامید، اختصاص داد و اشاره‌ای به بحث‌های مارشال و طرفداران وی کرد. او بعد از فارغ التحصیلی در سال 1927، درهمان دانشگاه تدریس را آغاز کرد و به‌استثنای زمان جنگ که با اداره خدمات استراتژیک ایالات متحده همکاری می‌کرد و نیز یک سال بعد از جنگ که به‌عنوان استاد مهمان دانشگاه پاریس به‌تدریس پرداخت، بقیه عمر خود را در دانشگاه هاروارد گذراند. او رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه هاروارد در سال‌های "عصر طلایی (1935-1943)" دانشکده اقتصاد بود، یعنی زمانی‌که اقتصاددانان معروفی همچون الوین هانسن (Alvin Hansen 1887-1975)، واسیلی لئون‌تیف (Wassily Leontief 1906)، ادوارد نیلسون (Edward Denilson)، جوزف شومپیتر (Joseph Shumpeter) و فرانک توسیگ (Frank Taussig) در آنجا تدریس می‌کردند.[2] او علاوه‌بر آن در سال‌های 1948 تا 1958 سردبیری  مجله داخلی دانشگاه هاوارد تحت عنوان « فصل‌نامه اقتصاد» را نیز به‌عهده داشت. چمبرلین مدارج افتخاری متعددی در دهه1950 از دانشگاه‌های مختلف گرفت و در سال 1965 به‌عنوان عضو ممتاز انجمن اقتصاددانان آمریکا برگزیده شد.[3]

 

آثار و نقش چمبرلین در اقتصاد

چمبرلین در دهه 1930 و 1940 مقاله‌های بسیاری درباره جنبه‌های خاص نظریه رقابت انحصاری منتشر کرد. "نظریه رقابت انحصارگرایانه" را، که بر پایه‌ی رساله‌ی دکترایش استوار بود، در1933 انتشار داد. چاپ هشتم آن نیز در سال 1962 منتشر شد.[4] این کتاب چند ماه پیش از کتاب اقتصاد رقابت ناقص (Economics of Imperfect Competition) جون رابینسون (Joan Robinson: 1903-1983) منتشر شد و چمبرلین بقیه زندگی خود را صرف پالایش کتاب خود و نیز مبارزه با این باور کرد که هر دو کتاب صرفا حالات خاصی از اقتصاد خرد جدید است. برای سالیان دراز، تأکید وی بر اینکه تفاوت‌های بنیادی بین روش وی و خانم رابینسون وجود دارد، از طرف اقتصاددانان به مسخره گرفته می‌شد. به‌ویژه به‌نظر می‌رسد که با ظهور و تقویت اقتصاد کینزی، اقتصاد خرد به دوران افول خود نزدیک شده است؛ اما زمان، به‌نفع چمبرلین تغییر کرد. تحلیل عمیق وی از تبلیغات، ناهمگن بودن محصولات و امتیازات مکانی، یعنی آن دسته از ویژگی‌های بنگاه‌های تولیدی جدیدی که نمی‌توانست به‌وسیله نظریه رقابت کامل یا انحصار کامل توضیح داده شود، به‌تدریج همکاران اقتصاددان وی را متقاعد ساخت؛ که نظریه رقابت انحصاری، واقعا متفاوت از نظریه رقابت ناقص است.

هنگامی که وی در سال 1968 درگذشت، شمار بسیاری از اقتصاددانان برجسته مقالاتی را در کتاب "تأثیرات رقابت انحصاری" به افتخار وی به‌رشته تحریر درآوردند و ویراستار کتاب اعلام داشت که کتاب "نظریه رقابت انحصاری" در حد کتاب نظریه عمومی کینز، یکی از مهم‌ترین کتاب‌های اقتصادی قرن بیستم است. کتاب دیگر وی با نام "به‌سمت نظریه عمومی‌تر ارزش" است که در سال 1957منتشر شد. این کتاب، شامل شانزده مقاله از مهم‌ترین نظریه‌های ارزش است.[5] کتاب دیگری که در واقع "مجموعه ویراستاری‌شده انحصار و رقابت و تنظیم آن‌ها" است، در سال (1954) منتشر شد. در مجموع می‌توان بیان نمود که زندگی او وقف نظریه سازمان صنعتی و نظریه بنگاه تجاری شد؛ مباحثی که او در سال‌های پایانی دهه 1920 با رساله دکترایش در آن‌ها پیش‌گام شده بود.[6] نکته جالب توجه در اندیشه چمبرلین این است که با وجود نقد فروض رقابت کامل در جهان واقعی، در عین حال او نیز از همان شیوه تحلیلی و فروض کلی نهایی‌گرایان و مارشال استفاده می‌کند و در بررسی خود، ابزار و عنصر (نهایی) را به‌کار می‌برد. هزینه نهایی، درآمد نهایی و بهره‌وری نهایی از این نمونه‌ها است.[7]

 

رقابت ناقص

فروض و تعاریف خاص وی از عوامل مرتبط در نظریه از قرار زیر است:

1. شالوده‌ی نظریه‌ی مزبور، رفتار عقلایی در تعیین قیمت و ستانده، یعنی بیشینه‌سازی سود است؛ که تحت تأثیر دو عامل قرار دارد: منحنی تقاضا که بنگاه تجاری هیچ کنترلی بر آن ندارد و منحنی‌های هزینه‌ی بنگاه که کنترل محدودی بر آن دارد (اگرچه بر قیمت‌های عامل که مبتنی بر آنند، کنترلی ندارد).

2.  کالا عبارت از جنس مصرفی است؛ که حد آن به‌طور دل‌خواه تعیین می‌شود.

3.  بنگاه تجاری مؤسسه‌ای است که کالایی واحد را تولید می‌کند.

4.  صنعت، گروهی از بنگاه‌های تجاری است، که کالایی واحد را تولید می‌کند.

5. منحنی تقاضا، فهرستی از قیمت‌ها است، که مقادیر گوناگون یک کالا در دوره‌ی زمانی معین در بازار به آن قیمت‌ها خریداری می‌شود.

6.  منحنی عرضه، مبین مقدار ستانده‌ای است، که در دوره‌ی زمانی معین، به قیمت‌های مشخص موجود است.[8]

7.  هزینه نهایی، مقدار هزینه افزوده‌شده به هزینه کل است، زمانی‌که یک واحد به محصول تولیدی اضافه شود.

8.  درآمد نهایی، درآمد افزوده شده به درآمد کل است، زمانی‌که یک واحد به فروش اضافه شود.

9.  بهره‌وری نهایی، مقدار بهره‌وری افزوده شده به تولید کل است، زمانی‌که یک واحد به نهاده اضافه شده باشد.[9]

10.  قیمت اسمی، عبارت از قیمت کالا به پول است؛ با این تعریف بین قیمت واقعی و اسمی کالاها تفاوت ایجاد می‌شود.[10]

رقابت انحصاری از نظر چمبرلین، بازاری است که مابین بازار انحصار کامل و رقابت کامل قرار دارد. به‌عبارت دیگر، در جهان واقعی، به ساختار‌هایی از بازار برمی‌خوریم که نه کاملا انحصاری هستند، نه کاملا رقابتی؛ در نتیجه، یک ساختار مستقل و سومی بروز می‌نماید و آن رقابت انحصاری است. وی معتقد است که چون کالاهای تولیدشده، نامتجانس است، وضعیت رقابت انحصاری به واقعیت نزدیک‌تر است. این عدم تجانس، ممکن است به‌دلیل جنس کالا، بسته‌بندی کالا، رنگ و طرح آن و یا تبلیغات برای فروش کالا مطرح باشد. در بازار رقابت انحصاری، تعداد خریداران و فروشندگان زیادند؛ به‌طوری‌که هر بنگاه، مقدار کمی از کالا در بازار را تولید می‌کند. در این بازار، تعداد تولیدگنندگان به‌اندازه بازار رقابت کامل نیست؛ در نتیجه بازار در شرایط رقابت انحصاری، به‌دلیل اینکه کالا‌ها در این بازار نامتجانس هستند، از دو نظر محدود می‌گردد: اول ورود به بازار تا اندازه‌ای محدود است و دوم در هر صنعت، کنترل قیمت تا اندازه‌ای وجود دارد و در نتیجه هزینه تبلیغات محسوس است.[11]

چمبرلین برای توضیح این نظریه، بیان می‌دارد که در این بازار‌ها، قیمت با هزینه ‌نهایی برابر نبوده، بلکه بالاتر از آن است. در شرایط رقابت کامل، وقتی هزینه نهایی با درآمد نهایی برابر می‌شود، در واقع قیمت کالا نیز با آن‌‌ها برابر است؛ اما در رقابت انحصاری و یا هر نوع ساختار غیر رقابت کامل، با وجودی‌که رفتار بنگاه با تساوی درآمد نهایی سازگار است، اما هزینه نهایی با قیمت برابر نبوده، بلکه قیمت بالاتر از آن است.[12]

 

تعادل رقابت ناقص در کوتاه‌مدت و بلند‌مدت

اگر فعالیت تولیدی یک بنگاه را در بازار رقابت انحصاری در نظر بگیریم، این بنگاه در کوتاه‌مدت ( با توجه به نمودار زیر) در نقطه Q در تعادل خواهد بود. در این وضعیت، تولید بنگاه برابر با میزان OC و قیمت آن برابر با OE است. از آنجاکه در این سطح تولید، درآمد متوسط (AR) به‌میزان FE بیشتر از هزینه متوسط (AC) است، سود اقتصادی یا غیرعادلانه مثبت و میزان آن، برابر با FEQH است. در بلندمدت، اگر مدیر بنگاه بخواهد سود خود را بالا ببرد، ممکن است قیمت را کاهش داده و مقدار OG را تولید کند. در این صورت تعادل بلندمدت در نقطهQ'  خواهد بود. اما این پیش‌بینی لزوما صحیح به‌نظر نمی‌رسد؛ فروش بیشتر بنگاه موردنظر، فروش دیگر بنگاه‌ها را در صنعت تحت تأثیر قرار می‌دهد و به آنها زیان می‌رساند. از این‌رو آنها نیز قیمت‌ها را کاهش می‌دهند و dd' به‌وضع پایین‌تری انتقال می‌یابد (d'd') و در نقطه R با منحنی هزینه متوسط مماس می‌شود. در این نقطه، قیمت با درآمد متوسط و هزینه متوسط برابر می‌شود؛ در نتیجه سود اقتصادی از بین رفته و صنعت در شرایط رقابت انحصاری در تعادل بلندمدت قرار می‌گیرد.

 

 

 

رقابت انحصاری و بازدهی توزیع

در شرایط رقابت کامل، بنگاه برای به حداکثر رساندن سود، با در نظر گرفتن قیمت نیروی کار، تا حدی به استخدام نیروی کار می‌پردازد که محصول نهایی نیروی کار برابر با قیمت نسبی باشد و از آنجایی‌که در شرایط رقابت کامل، قیمت کالا برابر با درآمد نهایی خواهد بود، در نتیجه بنگاه می‌تواند بدون تغییر در قیمت (افقی بودن منحنی تقاضا)، تولید خود را بیشتر کند. اما در بازار رقابت ناقص به‌لحاظ شیب‌دار بودن منحنی تقاضا (به‌دلیل همگن نبودن کالاها) و همچنین به‌خاطر بیشتر بودن قیمت کالا از درآمد نهایی آن (چون منحنی درآمد نهایی زیر منحی تقاضا قرار دارد)، بنگاه می‌تواند فشاری را از طریق قیمت اضافی کالا نسبت به هزینه نهایی آن به مصرف‌کننده وارد کند و در نتیجه آنها قیمت بیشتری را برای خرید کالا بپردازند. برای همین اگر قرار باشد تولید بنگاه زیاد‌تر گردد، سود بنگاه نیز (تا نقطه تماس درآمد متوسط و هزینه متوسط )افزایش می‌یابد. [13]

 

اشکالات نظریه رقابت ناقص چمبرلین[14]

1. نظریه یادشده در ابتدا بحث‌های بسیاری برانگیخت و در پی آن جرح و تعدیل‌هایی که از نظر تجربی و نظری صورت گرفت، باعث شد تا مفهوم کالا، بنگاه تجاری، صنعت در جهانی که کالاهای متفاوت در جهانی که کالاهای متفاوت بر آن سلطه داشت، بیش از پیش مبهم شود. نظریه مورد بحث از آن‌چه تعیین‌کننده قیمت‌های بازاری کالاها بود، به آن‌چه در پی توضیح تک‌تک بنگاه‌های تجاری درباره قیمت و ستانده بود، تغییر یافت.

2. پرداختن به مسائل تعادل جزیی، با وابستگی متقابل بین منحنی‌های هزینه دیگر بنگاه‌های تجاری از طریق بازار عامل مشکل‌تر شد. منحنی‌های تقاضا نیز، وقتی کالا‌های متفاوت در یک صنعت جایگزین‌های نزدیکی داشتند و بازیابی و تبلیغات به شدت رواج داشت، از استقلال برخوردار نبودند.

3. شکل‌های منحنی‌‌‌‌‌های هزینه (AC) و تقاضا (AR) شدیدا مورد بحث‌ و‌‌‌ جدل قرار گرفت و به این وسیله، رهیافت‌های مختلفی را در نظریه برانگیخت.

4. تحلیل‌های بیشینه‌سازی سود از طریق قاعده مارژینالیستی (MC=MR) به‌عنوان آن‌چه براساس رفتار بازرگانی مشهود غیر‌واقع‌گرایانه است، مورد انتقاد قرار گرفت و انواع قیمت‌گذاری هزینه کامل، یا هزینه عادی، با نظریه تمام عیار انحصار چندجانبه تدوین شده توسط جمعی از نظریه‌پردازان (از جمله سوییزی، استیگلر، راتچایلد، سیلوس تابینی و سایرین ) که جایگزین آن شد، به‌نوبه خود، دیدگاه‌هایی را در خرد بنیاد‌های تحلیل پسا‌کینزی (کالتسکی، کرگل و آیشنر) متبلور ساخت.

5. بیشینه‌سازی سود نیز به‌عنوان بنیاد واقع‌گرایانه برای تصمیم‌گیری‌های مربوط به ستانده و قیمت‌گذاری که بنگاه‌های تجاری اتخاذ می‌کنند، مورد حمله قرار گرفت.

 

مقایسه‌ی نظریات چمبرلین و جون رابینسون[15]

1. چمبرلین و رابینسون هردو به‌خاطر پیشنهاد سرافا (Piero Sraffa: 1897-1983) مسئله‌ی مهم را مورد بحث قرار می‌دهند و آن اینکه چون مفروضات رقابت کامل با واقعیت انطباق ندارند، قابل قبول نیستند، در نتیجه فرضیه‌های جدیدی باید مورد بررسی قرار گیرند.

2.  چمبرلین و رابینسون هر دو نظریات خود را براساس این نکته که در صنایع سرمایه‌داری "رقابت قیمت" از بین رفته است، تحلیل می‌کنند. چمبرلین سیستم رقابت انحصاری را مورد بررسی قرار می‌دهد، در حالی‌که رابینسون بازار انحصار مطلق را تحلیل می‌کند.

3. چمبرلین برای ساده کردن تحلیل خود فرض می‌کند که کلیه‌ی بنگاه‌های تولیدی در گروه واحدی از بنگاه‌های انحصاری دارای منحنی هزینه‌ی یکسان هستند و این منحنی‌ها، صرف‌نظر از تعداد بنگاه‌های تولیدی در گروه، در سطح ثابتی قرار می‌گیرد. چمبرلین علاوه‌بر بررسی "تعادل گروهی بزرگ" که ماهیت بازار رقابت انحصاری را در دامنه‌ی خود می‌گیرد، مسئله‌ی "تعادل گروهی کوچک" را که نمایشگر رفتار اقتصادی تولید‌کنندگان کمتری در بازار است، معرفی می‌نماید. حالت دوم در واقع الگوی "انحصار چندجانبه" است؛ که چمبرلین به بحث تحلیلی پیرامون آن نمی‌پردازد. رابینسون نیز درباره‌ی تعداد فروشندگان نظریه‌ای ارائه نمی‌دهد و با این فرض تلویحی که سایر بنگاه‌ها در یک گروه کوچک به تعادل رسیده‌اند، وضعیت تعادل یک بنگاه را مورد بحث قرار می‌دهد. علاوه‌بر بررسی این وضعیت که در واقع انحصار کامل فروش است، رابینسون در مورد الگوی انحصار کامل خرید نیروی انسانی را بحث می‌کند. وی در این الگو معتقد است که نیروی انسانی تحت فشار استثمار اقتصادی کارفرما قرار می‌گیرد.

مقاله

نویسنده حسين كفشگر جلودار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS