دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سعید بن زید

No image
سعید بن زید

نویسنده : سيد مرتضي مير تبار

یکی از صحابه پیامبر که جز نخستین کسانی بود که به پیامبر ایمان آورد سعید بن زید است. نام وی جز ده نفری آورده شده که در ابتدا با پیامبر بیعت کردند.[1] نام کامل وی، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن العدوی[2] است. کنیه وی، ابوالاعور و یکی از یاران صدیق رسول اکرم(ص) بوده[3] و در مکه به دنیا آمده است.[4] وی به همراه همسرش فاطمه بنت خطاب که دارای کنیه‌ام جمیل و لقب امیمة بود.[5] در دوره دعوت نهانی رسول اکرم(ص) به اسلام گروید و مسلمان شد. فاطمه همسر زید خواهر عمر بن خطاب بود[6] که از وی به عنوان یکی از اولین زنانی نام برده شده که به اسلام گروید. البته برخی کتب فاطمه را خواهرزاده عمر معرفی کرده‌اند،[7] حتی برخی قائلند که وی زودتر از همسرش زید به اسلام گروید، البته خلاف این نظر نیز وجود دارد.[8] در این مقاله سعی شده است، زندگی سعید بن زید مورد پژوهش قرار بگیرد و در این نوشتار، از منابع دسته اول نیز استفاده گردیده است.

شخصیت سعید بن زید

همان طور که پیش از این گفته شد، وی پسر زید بن عمرو بود که پسر عموی عمر بن خطاب محسوب می‌گردد که علاوه بر این نسب خانوادگی، داماد خلیفه دوم نیز بوده است. نام مادرش فاطمه دختر بعجة بن ملیح خزاعی بود که به وسیله پسرش سعید مسلمان شد.[9] لازم به ذکر است که پدر وی؛ یعنی زید بن عمرو فردی خداپرست بود و در مورد او این طور آمده است: عامر مى‌گوید، زید به من گفت: من با آیین ملت خود مخالفم و از دین ابراهیم و اسماعیل پیروى مى‌کنم که به سوى این کعبه نماز مى‌گزاردند و منتظر ظهور پیامبرى از فرزندان اسماعیل هستم که مبعوث خواهد شد و گمان نمى‌کنم من زمان او را درک کنم؛ ولى از هم اکنون به او مؤمن هستم و او را تصدیق مى‌کنم و گواهى مى‌دهم که پیامبر است. اگر عمر تو کفایت کرد و او را دیدى از من به او سلام برسان. عامر مى‌گوید: چون پیامبر(ص) به نبوت مبعوث شد، مسلمان شدم و سخن زید بن عمرو را به آن حضرت گفتم و سلام او را ابلاغ کردم. پاسخ سلام او را داد و فرمود خدایش رحمت کند، او را دامن کشان در بهشت دیدم.[10]

در کتاب البدء و التاریخ به نقل از واقدی در خصوص ویژگی‌های ظاهریش این طور آمده است: سعید، مردى بلند بالا و گندمگون و پر موى بود. او پیش از عمر بن خطاب اسلام آورد و به سال پنجاه و یک هجرى درگذشت و هفتاد و اند ساله بود.[11] این نقل در کتاب المعارف نیز آمده است.[12] در مورد سعید روایاتی در برخی کتب آمده است که وی را از اهل بهشت معرفی می‌کند[13] که البته در صحت این روایت دلیل قوی وجود ندارد. وی بیش از ده سال از پیامبر(ص) کوچک‌تر بود و شصت و چهار سال در اسلام بود.[14] در وصف فرزندان وی این طور آمده: اسماء اولاد او عبدالرحمن اکبر و او شاعر بود، و عبدالرحمن اصغر و عبدالله اکبر و اصغر و عفو اکبر و ابراهیم اکبر و اصغر و زید و خالد و اسود و دختران او هجده نفر بودند.[15]

در باب اسلام آوردن عمر بن خطاب آمده است که علت اسلام وی سعید بن زید و همسرش بودند. ابن‌خلدون در این باب می‌آورد: سبب اسلام عمر آن بود که او را گفتند که خواهرش فاطمه و شوهرش سعید بن زید اسلام آورده‌اند و خباب بن الارت نزد آنانست و آنان را قرآن مى‌آموزد، عمر به ناگهان در رسید و چنان بر سر خواهرش زد که بشکست، چون آن زن خون را بدید، گفت: ما اسلام آورده‌ایم و از محمد پیروى مى‌کنیم تو هر چه خواهى بکن. در این حال خباب از گوشه خانه به در آمد و عمر را اندرز داد و موعظه کرد. در عمر رقتى پدید آمد و او را گفت: از این قرآن چیزى بر من بخوان، او آیاتى از سوره طه را بر او خواند، عمر بیمناک شده و گفت: چون مى‌خواهید اسلام بیاورید چه مى‌کنید؟ او را گفتند و به او آموختند که خود را پاکیزه سازد. سپس از مکان پیامبر پرسید، او را راه نمودند. عمر برفت و در بزد، پیامبر(ص) بیرون آمد و گفت: اى پسر خطاب چه مى‌گویى؟ گفت: اى رسول خدا(ص) آمده‌ام که اسلام بیاورم. سپس شهادت بگفت و پیامبر(ص) او را به نماز در نزد کعبه دعوت کرد.[16]

وصیت ام‌سلمه همسر پیامبر(ص) مبنی بر این که سعید بن زید بر جنازه وی نماز بگذارد، نشان از مقام بالای اوست هر چند که وی قبل از ام سلمه از دنیا رفت.[17]

در زمان وقوع جنگ بدر سعید به همراه طلحة بن عبیدالله در شام بود و لذا در جنگ بدر حضور نداشت با این حال رسول خدا(ص) برای وی سهمی از بیت المال در نظر گرفت.[18] البته در برخی کتب آمده است که پیامبر آنان را به بادیه فرستاد تا خبر مسیر کاروان ابوسفیان را بیاورند؛ اما در بین راه گم شدند و به همین سبب به جنگ بدر نرسیدند.[19] بعد از ورود به مدینه، به دستور رسول خدا(ص) سعید با طلحه عقد اخوت بست.[20] واقدى از عبدالجبار بن عمارة، از عبدالله بن ابى‌بکر بن محمد بن عمرو بن حزم نقل مى‌کند، چون سعید بن زید به مدینه هجرت کرد، به خانه رفاعة بن عبدالمنذر برادر ابولبابة وارد شد.[21] وی در غزوات پیامبر شرکت داشت و حتی نقل شده است که در جنگ غابة، سعید فرمانده سواران بوده است.[22]

وی علاوه بر صحابی بودن، روایاتی را نیز از پیامبر نقل نمود که در این صورت می‌توان وی جز راویان احادیث به حساب آورد.[23] در کتاب طبقات ناصری آمده است که وی چهل و هشت حدیث از رسول خدا(ص) نقل کرده است.[24]

عملکرد وی در دوره خلفاء

بعد از مرگ پیامبر(ص) وی مثل اکثریت مردم مدینه با ابوبکر بیعت کرد. در مورد ماجرای بیعت مردم مدینه با ابوبکر طبری نقل جالبی از زهری می‌آورد که خوب است در این جا آورده شود. زهرى گوید: از سعید بن زید پرسیدند، «آیا هنگام وفات پیمبر حضور داشتى؟» گفت: «آری». گفتند: «چه وقت با ابوبکر بیعت کردند؟» گفت: «همان روز که پیمبر وفات یافت که خوش نداشتند، پاره‌اى از روز بگذرد و در جماعت نباشد.» پرسیدند: «آیا کسى با او مخالفت کرد؟» گفت: «نه، مگر بعضى از انصار که مرتد بودند یا نزدیک ارتداد بودند و خدا نجاتشان داد.» پرسیدند: «آیا کسى از مهاجران از بیعت وى باز ماند.» گفت: «نه مهاجران بدون آن‌که دعوتشان کند. پیاپى با او بیعت کردند.»[25]

وی در فتح یرموک نیز حضوری جدی داشت[26] و ابوبکر نیز در بسیاری از مسائل با سعید مشورت می‌کرد.[27]

وی در فتح حلب شرکت داشت و با چهار هزار سوار، فرماندهی بخشی از جنگ را بر عهده داشت. بعد از بناگذاری شهر کوفه در دوره خلافت عمر، وی نائب ابوعبیده جراح در شام شد تا ابوعبیده برای جنگ به سوی بیت المقدس برود.[28] در نبرد قادسیه سعید حضور نداشت و برخی علت آن را حضور سعید در شام ذکر می‌کنند.[29]

وی بسیار مورد تأیید عمر بن خطاب بود، به طوری که عمر قصد داشت که سعید را جز اعضای شش نفره شوری قرار دهد؛ اما به سبب خویشاوندی که با وی داشت از این کار منصرف شد.[30]

سعید در هنگام مرگ عمر، غالب اوقات در کنار عمر بود و در زمان دفن عمر، سعید به همراه صهیب و عبدالله بن عمر وارد گور شدند تا عمر را دفن کنند. وی در مرگ عمر بسیار می‌گریست و وقتی از وی پرسیدند علت گریه تو چیست؟ گفت: بر اسلام می‌گریم که همانا بعد از مرگ عمر در اسلام رخنه و شکافی انداخته می‌شود که تا روز رستاخیز درست نخواهد شد.[31] جالب این جاست که بعد از واقع شدن شوری و قبل از بیان نظر ابن عوف، وی به عبدالرحمن بن عوف گفت که ما تو را شایسته خلافت می‌دانیم که عبدالرحمن آن را رد کرد.[32]

در مورد قتل عثمان بن عفان از وی این طور نقل می‌کنند: مى‌گویم که اگر در قبال این کارى که با عثمان کردید کوه احد از هم پاشیده مى‌شد شایسته آن بود.[33] چرا که کاری بس عظیم انجام گرفت. این سخن سعید نشان از تأیید وی بر قتل عثمان بود، همان طور که در زمان سخنرانی عثمان وی لب به اعتراض به خلیفه سوم گشود[34] که این نیز مؤید آن مطلب است و لذا بلافاصله (فردای روز قتل عثمان) وی به همراه طلحه و زبیر و سعد بن ابی وقاص و عمار یاسر و اسامة بن زید و سهل بن حنیف و... و تمامی اصحاب پیامبر و مردم مدینه با امام علی(ع) بیعت نمود.[35] وی در مورد مرگ عثمان، هم چون سعد بن ابی وقاص کنار کشید و گفت که در این کار دخالت نمی‌کند.[36] در نقل وی در مورد فضایل امام علی(ع) این طور آمده: هرگز چهار تن از یاران پیامبر(ص) جمع نشدند، مگر علی(ع) میان آن‌ها و یکی از آنان بوده است.[37]

مرگ سعید بن زید

بعد از شهادت امام علی(ع)، از زندگی سعید چیزی نقل نگردیده است و ظاهرا در امور سیاسی دخالتی نداشته و به زندگی عادی روی آورده بود. البته در کتاب تاریخ برگزیده آمده است که با شعر، معاویه و یزید را هجو کرد و از آنان به بدی یاد نموده است[38]

سعید بن زید به روزگار خلافت معاویه در کوفه درگذشته و مغیره که در آن هنگام از طرف معاویه حاکم کوفه بوده بر او نماز گزارده است.[39] البته در المعارف آمده است که سعید در مدینه درگذشت و قبر وی در مدینه است و آورده که وی به وسیله سعد بن ابی وقاص به خاک سپرده شد[40] و ابن عمر بر پیکر وی نماز گذارد.[41] حتی مکان مرگ وی را منطقه عتیق در مدینه ذکر می‌کنند[42] که با این اوصاف قول دفن وی در کوفه اشتباه به نظر می‌رسد.

مقاله

نویسنده سيد مرتضي مير تبار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS