دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نسب پیامبر(ص)

No image
نسب پیامبر(ص)

كلمات كليدي : تاريخ، دارالندوه، عبدالمطلب عبدالله، قصي، عبد مناف

نویسنده : طلعت ده پهلواني

نیاکان پیامبر(ص) به ترتیب عبارتند از: "عبدالله"، "عبدالمطلب"، "هاشم"، "عبدمفاف"، "قصّی"، "کلاب"، "مرّه"، "کعب"، "لوی غالب"، "مالک نضر"، "کنانه"، "خزیمه"، "مدرکه"، "الیاس"، "مضر"، "نزار"، "سعد"، "عدنان".[1] به طور مسلم نسب آن حضرت تا سعد بن عدنان، به همین قرار است؛ ولی از عدنان به بالا تا "حضرت اسماعیل" از نظر شماره و اسامی مورد اختلاف است. عدنان از فرزندان حضرت اسماعیل و جد بیستم پیامبر(ص) است و طبق روایتی که "ابن‌عباس" از پیامبر(ص) نقل کرده است، هر موقع نسب آن حضرت به عدنان رسید، نباید از او تجاوز کرد؛ زیرا خود آن حضرت هنگامی که نام نیاکان خود را بیان می‌نمود، از عدنان تجاوز نمی‌کرد و دستور می‌داد‌‌، دیگران هم از شمردن باقی نسب تا به اسماعیل خودداری کنند و نیز می‌فرمود: «آنچه از عرب در این قسمت معروف است، درست نیست»[2] و فرمود: «کذب النسّابون.»[3] قال الله تبارک و تعالی: «و قروناً بین ذالک کثیراً»[4] یعنی نسب شناسان نادرست گفته‌اند و خداوند متعال گفته است، از آنان جماعت‌های بسیاری را هلاک کرده‌ایم. پس با توجه به رعایت اختصار و آنچه که در منابع آمده است[5]، نسب پیامبر(ص) را از جد چهارم آن حضرت یعنی از قصی بن کلاب کسی که ریاست و اداره امور کعبه را از قبیله خزاعه به قبیله قریش منتقل کرد، آغاز می‌کنیم.

قصی بن کلاب

ایشان جد چهارم پیامبر(ص) است. مادرش "فاطمه" با کلاب ازدواج کرد و دو فرزند به نام "زهره" و "قّصی" به دنیا آورد، هنوز دومی در گهواره بود که شوهرش کلاب درگذشت و وی مجدداً با فردی به نام "ربیعه" ازدواج کرد و همراه شوهرش به شام رفت. قصی از حمایت او برخوردار شد تا زمانی که بین قصی و قبیله‌ی ربیعه اختلاف رخ داد و باعث شد که قصی به اجداد پدری خود بپیوندد و به مکه برگردد و بر اثر لیاقت و شایستگی مناصب عالی مکه مثل رفادت (غذا دادن) و سقایت (آب دادن) و مهمانداری و ندوه و تأسیس دارالشورای و پرچمداری را نیز به دست آورد. وی نخستین کسی بود که قریش را به عزت رسانید و قریش سال رحلت او را که در قرن پنجم میلادی واقع شد، مبدأ تاریخ خود قرار دادند. از قصی فرزندان ناموری چون عبدالله و عبدمناف و... به یادگار ماند. قصی مناصب کعبه را بین فرزندان خود تقسیم نمود، جماعت و دارالندوه را به پسر بزرگ‌تر "عبدالدّار" و سقایت و رفادت را به عبدمناف داد.[6]

عبدمناف

عبدمناف بن قصی، مادرش "حُبی" دختر "حلیل خزاعی" است. ایشان جد سوم پیامبر(ص) است. نام اصلی او "مغیره" و لقبش "قمرالبطحاء" است. وی از برادرش عبدالدار کوچک‌تر بود؛ ولی در نظر مردم از موقعیت خاصی برخوردار بود. شعار او دعوت مردم به صله رحم و پرهیزگاری بود. او با این موقعیت مهم هیچ وقت در صدد رقابت با برادر بزرگ‌تر خود نبود؛ ولی پس از فوت دو برادر فرزندان آنان در صدد تصدی مناصب با هم به نزاع پرداختند و کار همان گونه شد که قبلاً بود و تا زمان ظهور اسلام باقی ماند.

هاشم

هاشم جد دوم پیامبر(ص) بوده است و نام اصلی وی "عمرو" و لقبش "علاء" بود. میان اهل تاریخ معروف است که با "عبدالشمس" دوقلو به دنیا آمده بود. هنگام تولد انگشت او به پیشانی برادرش عبدالشمس چسبیده بود و موقع جدا کردن خون سرشاری جاری شد و این پیشامد سبب شد که مردم آن را به فال بد بزنند و میان فرزندان اینان بنی‌امیه و بنی‌هاشم همیشه خون‌ریزی باشد. اولین کسی که با هاشم به مخالفت برخاست "امیه" بود که به مناصب عمویش رشک می‌برد و کارشان به منافرت کشید، تا اینکه به اصرار امیه بعضی از دانایان عرب به حکمیت رفتند و امیه محکوم شد و بر طبق قرار، امیه مجبور شد که جلاء وطن کند و ده سال در شام و خارج از مکه اقامت گزیدند.[7]

عبدالمطلب

عبدالمطلب فرزند هاشم، نخستین جد پیامبر(ص) که مادرش "سلمی" دختر "عمرو بن زید خرزجی" بود. نام اصلی عبدالمطلب "شیبه الحمد" و یا "عامر" بوده است.[8] مناصب کعبه و ریاست قبیله پس از عمویش مطلب به او رسید. عبدالمطلب از پرستش بتها پرهیز می‌کرد و خدا را به یگانگی می‌شناخت و سنت‌هایی را مورد عمل قرار داد که بعدا ًاسلام آنها را امضاء فرمود، او مردم را از آدم کشی، میگساری و بدکاری و ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه باز می‌داشت.

از کارهای مهم زمان او «حفر چاه زمزم» بود. واقعه‌ی مهم دیگر در زمان عبدالمطلب حمله‌ و لشکرکشی "ابرهه" و سپاه فیل برای نابودی کعبه است.[9] یکی دیگر از مسائل مهم زندگی عبدالمطلب، نذر عبدالمطلب است؛ عبدالمطلب زمانی که چاه زمزم را حفر می‌کرد، بر اثر نداشتن فرزند بیشتر، احساس ناتوانی کرد و از این جهت نذر کرد که هرگاه شمار پسران او به ده تن رسید، یکی را در پیشگاه کعبه قربانی کند، چیزی نگذشت که همان شد و موقع آن شد که پیمان خود را به مورد اجرا گذارد. از این جهت موضوع را با فرزندان خود در میان گذاشت و پس از جلب رضایت آنها قرعه انداخت و قرعه به نام عبدالله پدر پیامبراکرم(ص) افتاد. عبدالله از محبوب‌ترین فرزندان عبدالمطلب بود. قریش خواستند که ایشان را از این تصمیم جدی منصرف کنند تا اینکه موفق شدند و بنا شد بین عبدالله و 10شتر - که دیه و خون‌بهای یک انسان بود‌ـ قرعه بزند. سرانجام بعد از 3 بار قرعه بین عبدالله و 10 شتر قرعه به نام شتران درآمد و عبدالله از قربانی شدن نجات یافت و دستور داد که شترها را در پیشگاه کعبه قربانی کنند. از گوشت آن انسان‌ها و حیوانات خوردند.[10]

عبدالله

عبدالله بن عبدالمطلب، مادرش "فاطمه" دختر "عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم" است. "ابوطالب" و "زبیر بن عبدالمطلب" و 5 تن از دختران عبدالمطلب از همین بانو متولد شده‌اند. روزی که عبدالمطلب فرزندش را به قربانگاه می‌برد، از عمر عبدالله بیش از بیست و چهار سال نمی‌گذشت. عبدالمطلب و عبدالله در کشاکش امتحان دو نیروی قوی ایمان و عقیده با عاطفه و علاقه قرار گرفتند؛ ولی چون این مشکل به نحوی حل شد، عبدالمطلب تصمیم گرفت که این احساسات تلخ را به وسیله‌ی ازدواج جبران کند و رشته‌ی زندگی عبدالله را که به سر حد گسستن رسیده بود با اساسی‌ترین رشته‌ی حیات ـ‌ازدواج‌ـ پیوند دهد. پس از این واقعه عبدالمطلب به هنگام مراجعت از قربانگاه به همراه فرزندش یکسره به خانه‌ی "وهب بن عبدمناف بن زهره" رفته و دختر او "آمنه" را که به پاکی و عفت معروف بود، به عقد عبدالله درآورد.[11] پس از مدتی مراسم عروسی بر حسب معمول قریش، در خانه‌ی آمنه برپا گردید و مدتی عبدالله و آمنه با هم زندگی کردند تا اینکه عبدالله برای تجارت به شام رفت.[12] در این هنگام آمنه دوران بارداری خود را طی می‌کرد. کاروانیان بازگشتند؛ ولی عبدالمطلب، عبدالله را در میان کاروانیان نیافت و پس از تحقیق متوجه شد که عبدالله در مراجعت در «یثرب» مریض شده و برای استراحت در میان خویشان خود توقف کرده بود. عبدالمطلب بزرگ‌ترین فرزند خود "حارث" را مأمور کرد که به مدینه برود و عبدالله را با خود بیاورد. وقتی حارث وارد یثرب شد، اطلاع یافت که عبدالله یک ماه پس از حرکت کاروانیان با همان بیماری از دنیا رفته است و در همان جا به خاک سپرده شده است.[13] از عبدالله کنیزی به نام "ام ایمن" و 5 شتر و یک گله گوسفند و شمشیری کهن و مقداری پول بر جای ماند.[14]

آمنه

آمنه مادر گرامی پیامبر(ص) دختر وهب بن عبدمناف، به ازدواج عبدالله درآمد. وی شش سال و سه ماه پس از ولادت حضرت محمد(ص) در سفری که فرزند خویش را به مدینه برده بود تا خویشاوندان مادری حضرت محمد(ص)(از طرف عبدالمطلب) یعنی «بنی‌عدی» او را ببینند، هنگام بازگشت به مکه، در سی سالگی در «ابواء»[15] وفات یافت و در همان جا به خاک سپرده شد.[16]

در مورد اعتقادات اجداد پیامبر(ص) همچنین والدین ایشان این است که آنها موحد بودند. همچنان که پیامبر(ص) در مورد ایمان اجداد و آبائش فرموده است: «خداوند مرا پیوسته از صلب پدران طاهر به رحم مادران پاک منتقل نمود تا اینکه پا به دنیای شما گذاردم و خداوند مرا به پلیدی‌های جاهلیت نیالود.»[17]

همچنین، خطبه‌هایی که از اجداد پیامبر(ص) در هنگام مراسم حج برای پذیرایی از حجاج باقیمانده، کاملاً دلالت بر ایمانشان به خداوند یکتا و دوری از شرک و بت‌پرستی دارد و از خطبه‌های قصی بن کلاب و هاشم بن عبدمناف نیز می‌توان این مطلب را فهمید.[18]

مقاله

نویسنده طلعت ده پهلواني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگنامه تاريخ زندگی پيامبر اعظم(ص)

کتاب فرهنگ‎ نامه جامع تاریخی زندگی و سیره ی آخرین فرستاده‎ی الهی در قالبی جدید راستای آشنایی عموم افراد جامعه با مباحث تاریخی توسط بخش تاریخ فرهنگ نامه علوم انسانی و اسلامی پژوهه تهیه شده است.
سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) ⠕ جلدي)

سلسله کتب موسوعه كلمات الرسول الاعظم (ص) (15 جلدي)

پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله) روح همه انبياء اولياء و شهدا بوده و جان اين جهان است. شريعت او كامل ترين و جامع ترين شريعت ها و در بردارندة همة جنبه هاي فردي و اجتماعي آنان مي باشد، از اين رو چون خود، اعظم رسولان است شريعت او نيز اعظم شرايع است و سيره هاي رفتاري و سلوك هاي فردي و اجتماعي او آيينة تمام نماي انبياي الهي است و سخنان او پيام رسان عظيم ترين مفاهيم الهي و راهنماي كمال و سعادت براي انسان ها است؛ فهم سخنانش انسان ها را از ظلمت ها جهل به نور هدايت مي كشاند و فرموده هايش با فطرت انسان ها هموار بوده و به دل و جان آنها روح عبوديت و ذكر حق القا مي كند.
Powered by TayaCMS