دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

احمد کسروی از سال 1309 تا 1324ش

No image
احمد کسروی از سال 1309 تا 1324ش

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، احمد كسروي، رضاشاه، كسروي گرايي، باهماد آزادگان، پاكديني، كتابسوزي، سيد مجتبي نواب صفوي، فدائيان اسلام

نویسنده : منصوره رضايي

کسروی، مورخ، پژوهشگر و هواخواه اصلاحات اجتماعی و مذهبی بود.[1] سال 1309 تا 1324 دورۀ اوج بینش انتقادی کسروی است.[2] به‌ طوری که بازتاب آن را در آثارش می‌توان دید. او به بهانۀ دفاع از ملیت و قومیت ایرانی حملات وسیعی را علیه اسلام آغاز کرد. سطحی نگری او و هم‌قطارانش در آن ایام از خلال کتب و نشریات وقت قابل وارسی بود.

او افکار انتقادی ـ اصلاحی و مذهبی ـ اجتماعی تند خود را با عباراتی تندتر و خشن‌تر اظهار نمود. از این رو با عکس‌العمل تند مخالفان مواجه گشت. کسروی به معلول‌ها توجه کرد و از علل آن‌ها غافل ماند و یا علل و عوامل اساسی را نشناخت.[3]

آثار کسروی

کسروی علاوه بر روزنامه‌ها و مهنامه‌‌ها، کتاب‌ها و رساله‌های بسیاری در زمینه‌های مختلف تالیف کرد که تعداد آن‌ها بیش از هفتاد جلد به صورت رساله‌های کوچک است. نوشته‌های او با سبک ویژه‌ایی نوشته شده‌اند که مبتکر آن خود کسروی است. سبکی که در آن کمتر کلمه‌ها و واژه‌های غیر فارسی بکار رفته است و در موارد ضرورت که کلمه‌ایی نمی‌یافت، از لغات پهلوی و فارسی کهن استفاده می‌نمود و جالب‌تر اینکه در مواردی هم خودش دست به ابداع زده و واژه‌هایی را نیز ابداع می‌کرد.[4]

کسروی در زمینه‌های مختلفی فعالیت می‌کرد و تالیفات او جنبۀ مذهبی، انتقادی، اجتماعی، تاریخی و ادبی... داشت. مهم‌ترین آثار او در زمینۀ تاریخ است. که در این خصوص امام خمینی می‌فرمایند: «کسروی یک آدمی بود، تاریخ نویس، اطلاعات تاریخی‌اش هم خوب بود. قلمش هم خوب بود. اما غرور پیدا کرد...».[5]

نوشته‌ها و تالیفات کسروی را می‌توان از لحاظ مفهوم و محتوی بر سه دسته طبقه‌بندی کرد: 1- کتاب‌های تاریخی 2- کتاب‌های تحقیقی در زبانشناسی 3- کتاب‌های انتقادی در زمینه‌های اجتماعی، ادبی و مذهبی. که مهم‌ترین کتاب‌های او در تاریخ عبارتند از: شهریاران گمنام، تاریخ پانصد سالۀ خوزستان (که ایشان در سفر پانزده ماهه‌ایی که به این سرزمین داشتند، این کتاب را نگاشته‌اند و دلیل آن را نشان دادن گذشتۀ این سرزمین بیان کردند.[6])‌ پیدایش آمریکا، ترجمۀ کتاب پلوتارک، و تاریخچۀ شیر و خورشید،[7] شیخ صفی و تبارش[8](که این کتاب پژوهشی بدیع بود. تا این زمان هیچ یک از تاریخ‌نگاران ایرانی در اصول پذیرفته شدۀ تاریخی تردیدی نکرده بودند. کسروی تاریخ خاندان شیخ صفی‌الدین اردبیلی را تحریف شده دانست و خواست ثابت کند که شیخ صفی سید نبود. شیعه و ترک زبان نیز نبود.[9])، تاریخ مشروطه ایران[10] و تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان؛[11] که تدوین کتاب تاریخ مشروطه ایران مربوط به سال 1321 و از نوشته‌های برجستۀ کسروی است.[12] کسروی جلد اول این کتاب را تاریخ مشروطۀ ایران گذاشت و پس از چاپ و نشر آن جلد دوم را به نام تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان انتشار داد. این اثر گران‌قدر و مستند که دارای ارزش تحقیقی فراوان است، سهم قهرمانان این جنبش را که از میان تودۀ مردم برخاسته بودند، معین می‌کند و نماهایی از جنبش مشروطه را که با وجود اهمیت اساسی در سایه مانده بود، آشکار می‌سازد. قضاوت‌های تاریخی نویسنده منصفانه دقیق و مستند است.[13] باید انصاف داد که این کتاب و ادامۀ آن به نام تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان از مهم‌ترین منابع در زمینۀ تاریخ است. اما انگیزه‌های کسروی در نوشتن این کتاب، یکی بررسی دلایل ناکامی این جنبش، دیگر شناساندن قهرمانان، پیشگیری از نوشته شدن تاریخ میهن به دست بیگانگان، جلوگیری از فراموشی، و در نهایت ماندن این اثر برای آیندگان است که خود در مقدمۀ کتابش به آن‌ها اشاره می‌کند.[14]

اما نوشته‌های او در مباحث زبان‌شناختی عبارت است از؛ «زبان پاک، زبان فارسی، زبان آذری، نام‌های شهرها و دیه‌های ایران.»[15]

دستۀ سوم؛(یعنی کتاب‌های انتقادی) از آثار کسروی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی این که روی انتقاد او به خرافات، مذاهب و ادیان است. مثل کتاب صوفیگری[16] و بهائیگری.[17] در بعضی دیگر روی سخن و انتقاد او به ادبیات و شعر و شاعری است؛ مانند کتاب حافظ چه می‌گوید؟[18]

بجز این سه دسته از کتاب‌هایی که مطرح شد. کسروی کتاب‌های دیگری نیز دارد که در آن‌ها اساس عقاید و افکار مکتب خود را بیان کرده است که معروف‌ترین آن‌ها عبارتند از؛ ورجاوند بنیاد،[19] راه رستگاری،[20] آئین،[21] که البته این کتاب نخستین کتابی بود که وی در آن افکار خود را مطرح ساخت.

برخی از آثاری که کسروی در جوانی تالیف کرده نشانی از استعداد تحقیقی اوست و در همان ایام هم شهرت یافت.

کسروی و رضا شاه

به جرات می‌توان گفت نوشته‌ها، عقاید و کارهای کسروی دقیقا در راستای اهداف رضاشاه قرار داشت و به قولی در همین دوران بود که او زیر چتر حمایت مستقیم دولت به نشر آثار خود دست زد و طرفداران زیادی نیز یافت. کسروی معتقد بود، سلسلۀ پهلوی ادامه دهنده و زنده کنندۀ همان افتخار و شکوه شاهان هخامنشی و ساسانی است و رضاشاه همان کسی است که به زودی همۀ متصرفات آن دوران را از دست غاصبان پس می‌گیرد.[22] اما بعد از شهریور 1320 در نگرش خود تجدید نظر کرد. او نتیجۀ عبرت انگیز قدرت ظاهری حکومت رضاشاه را بروز شکست شهریور 1320 دانست.[23] در نتیجه پس از سقوط استبداد رضاشاهی او را مورد ملامت قرار داد و در این باره در کتاب فرهنگ چیست؟ خود نوشت: «شما دیدید که رضاشاه همگی مردم را به سر خود بلکه در زیر دست خود داشت. همه چیز کشور در اختیار او می‌بود... پس آن رسوایی‌های افسوس انگیز شهریور 1320 چرا پیش آمد؟...»[24]

کسروی و اروپا

کسروی نخستین کسی بود که به طور جدی و در سطحی گسترده در این مبارزه گام نهاد و علیه تسلیم بلاشرط شدن به غرب قیام کرد. کتاب آیین کسروی که آن را بسال 1311 منتشر کرد.[25] ادعا نامه‌ایی پرشور علیه غرب و شیفتگان آن در شرق است. او در این کتاب می‌نویسد: «خواهند گفت چه باید کرد؟ می‌گوییم باید چشم از اروپا باز دوخت و به زندگانی کهن شرق بازگشت. دولت‌ها ناچارند که نگران اروپا بوده از نیت اروپا درباره شرق آگاه باشند. تا بتوانند مملکت‌های خود را نگهداری کنند و از افزارهای جنگ که تازه اختراع می‌یابد و هر چیزی که در زمینه مملکتداری سودمند است، از اروپا برگیرند...؛ ولی مردم باید چشم از اروپا بردارند. اینکه امروز همگی از زن و مرد از کهتر و مهتر دیده بر اروپا باز کرده‌اند و از رخت پوشیدن گرفته تا خوراک خوردن در سراسر عادات و اخلاق پیروی از اروپا می‌کنند... باید چشم از اروپا بدوزند.»[26]

کسروی معتقد است، مشکلاتی که در اروپا وجود دارد به دو علت است، یکی بی‌دینی؛ یعنی اینکه اروپا مدعی است، قانون می‌تواند جای دین را پر کند.[27] و دلیل دیگر ماشین است که توانسته بین مردم فاصله ایجاد کرده و باعث تشکیل دسته‌بندی‌ها، حزب سازی‌ها در اروپا شود.[28]

ایشان معتقد است ایرانیان پنج رشته را از اروپاییان فراگرفتند که عبارت است از؛ 1. حکومت مشروطه و زندگانی از روی قانون. 2. دانش‌های نوین از جغرافیا و تاریخ تا فیزیک و شیمی و ریاضیات. 3. به کار انداختن ماشین‌های بافندگی و ریسندگی و کشاورزی. 4. شور اروپایی‌گری و لاف تمدن و هیاهوی پیشرفت و حزب سازی و رمان نویسی و غیره. 5. فلسفه مادی و بدآموزی‌های ما دیگری. که ایشان سه رشتۀ نخست را نیک و سودمند و دو رشتۀ آخر را بد و زیانمند، دانستند.[29]

اقتصاد در اندیشۀ کسروی

کارهای کسروی نه خیال‌پردازانه بود و نه نارسا، حتی در زمینۀ اقتصاد. ایشان در این زمینه هدف‌هایی(یا قانون‌هایی) را مطرح کرد که عبارتند از؛ 1. کار و پیشه بهر راه افتادن زندگیست بهر پول توزی نیست. 2. پول وسیله است نه هدف. 3. ماشین خدمت‌گذار آدمیست نه آدمی بندۀ ماشین. 4. هدف زندگی خرسندیست. 5. خرسندی هر کس جز در خرسندی همگان نیست و اقتصاد باید این خواست را دنبال کند.[30] در نتیجه کار و پیشه، داد و ستد و بازرگانی پایۀ زندگی توده است.[31]

کسروی بیکاری را از گناهان می‌دانست،[32] زیرا بر این عقیده بود که کار باعث برآورده شدن نیاز توده است نه شخص. او در کتاب خود با عنوان در راه سیاست نوشت: «کار و پیشه و بازرگانی برای راه افتادن زندگانی توده است. گروهی که در یک جا می‌زیند، باید هر یکی به پیشه‌ایی بپردازند تا نیازمندی‌های زندگی بر طرف گردد؛ ولی در اندیشۀ مردم کار و پیشه جز برای پول درآوردن نیست... و هیچ‌گاه در بند اینکه سودی از کار او بزندگانی توده‌ایی برسد نیست...».[33]

کسروی سرچشمۀ زندگی را آب و هوا و آفتاب یا به عبارت دیگر طبیعت می‌دانست و بدین ترتیب از عوامل تولید به نحوی که در علم اقتصاد مورد بحث است؛ یعنی زمین، کار و سرمایه، تنها از طبیعت به صراحت نام می‌برد.[34] «آنچه آدمیان برای زیستن نیازمندند پاردهایش (ماده‌هایش) در گیتی گذارده شده که باید بکوشند و آن‌چه نیاز دارند و می‌خواهند، بتوزند.»[35]

گرایش‌های اعتقادی کسروی

از دیدگاه کسروی تحکیم همبستگی ملی و اجتناب از پراکندگی ایجاب می‌کند که مردم از نظر باور و اعتقاد راهی روشن و واحد داشته باشند. تشتت عقاید و تعدد کیش‌ها موجب پراکندگی مردم و تزلزل مبانی ملت است. بنابراین ملتی که بخواهد به وحدت و یکپارچگی خود دوام بخشد، باید یک دین واحد و خردمندانه داشته باشد.[36] اما در جواب این سوال که چگونه می‌توان یک دین واحد و خردمندانه داشت می‌گوید: «بیاید ده تن و بیست تن فراهم نشسته خرد را پیشوا سازیم و معنی درست دین را دریابیم و کشاکش و پراکنده سخنی را کنار نهاده همگی یک دل و یک زبان باشیم و آنگاه دیگران را به سوی دین خوانیم.»[37]

کسروی در تعریف دین حرف‌های ضد و نقیض زیادی می‌زند. اگر بخواهیم در پیرامون همۀ نوشته‌های او به گفتگو بپردازیم و هر یک از کتاب‌های او را در این خصوص مورد بررسی و بحث قرار دهیم به نتیجۀ مثبتی نخواهیم رسید. یکی می‌گفت من سه کتاب شیعی‌گری، ورجاوند بنیاد و در پیرامون اسلام را کنار هم قرار داده و به مطالعه آن‌ها پرداختم. بلکه بتوانم دربارۀ دین به یک تعریف واحدی برسم؛ اما روز خود را تباه کرده و از نوشته‌های او چیزی دستگیرم نشد.[38]

پاک دینی

به عقیدۀ کسروی یک دینی که همۀ جهانیان بپذیرند، پاک‌دینی است.[39] و این همان دین خردمندانه ‌ایست که قبلا پیش زمینه‌های آن را در ذهن مردم ایجاد کرده بود. در نتیجه او فرقه‌ایی به نام کسروی‌گرایی یا همان پاکدینی را تشکیل می‌دهد.[40] با آنکه او دینی بنیاد نهاد و کتاب دینی به نام ورجاوند بنیاد (اصول مقدسه) نوشت و پاکدینان را در حزبی به نام باهماد آزادگان که هدف نهایی‌اش دست زدن به شورش و ایجاد سر رشته‌داری توده (حکومت مردم) و مذهبش پاکدینی است. گرد آورد و خود به کررات مدعی برانگیختگی(بعثت) و پیمانداری با خدا شد. با این حال در بحث با مخالفان خود منکر پیغمبری و دین‌آوری شد[41] و گفت: «آقای هژیر من در کجا و در کدام نوشتۀ خود دعوی پیغمبری کرده‌ام؟ پیغمبری در اندیشۀ مردم آنست که فرشته از آسمان به نزد کسی بیاید... من در کجا گفته‌ام، فرشته به نزد من می‌آید؟ ... تمام این دروغ را از کجا آورده‌اید.؟... آری ما گروهی هستیم؛ اما مذهب بنیاد نمی‌گذاریم.»[42] عده‌ای از طرفداران او پاک‌دینی را مذهب و دین نمی‌شمارند. و معتقدند که کسروی یک مصلح دینی ـ اجتماعی بود که می‌خواست در رفع مشکلات اجتماعی راه حل‌های تازه ارائه دهد. از این رو قصد دین‌آوری و مذهب سازی را از او نفی کرده‌اند.[43]

او پاکدینی را مطرح کرد، چون معتقد بود اسلام دیگر به پاکی گذشته نیست و به قول خودش «کدام اسلام؟ آن اسلام که بوده و اکنون نیست، زیرا بیش از دویست سال بپاکی خود نماند.»[44]

کتابسوزی

کسروی برای از بین بردن آلودگی‌ها، انحرافات از دین توصیه می‌کرد که کتاب‌های خطرناک را گرد آورند. و در یک روز معین (روز اول دی) آن‌ها را بسوزانند. او در کتاب ما چه می‌خواهیم؟ بیان می‌کند که؛ «یکی از کوشش‌هایی که برای کندن ریشۀ بدآموزی‌ها و گمراهی‌ها باید کرد، از میان بردن هزارها کتاب است... که از هزار سال پیش هر زمان سیل گمراهی دیگری برخاسته و از شرقیان گذشته؛ ولی چرکاب همۀ آن‌ها در کتاب‌ها ته‌نشین گردیده...، امروزه بزرگترین نیکوکاری و بهترین پرستش بخدا آنست که بکوشیم و این کیش‌های پراکنده و بیهوده را از میان برداریم و مردمان را همه بیکراه آوریم... امروز یکی از کارهای نیک آتش زدن هزارها کتاب زیان‌آور است.»[45]

اما این اقدامات او تا اینجا ختم نشد و به حدی رسید که مفاتیح‌الجنان را نیز جزء یکی از همین کتاب‌های گمراه کننده خواند و آتش زد. امام خمینی در این خصوص می‌فرمایند: «یک‌دفعه آدم می‌بیند که کسروی آمد و کتابسوزی! مفاتیح‌الجنان هم جزو کتاب‌هایی بود که سوزاند، کتاب‌های عرفان را هم سوزاند. البته کسروی نویسندۀ زبردستی بود؛ ولی این آخری دیوانه شده بود... ایشان نمی‌دانست کتاب مفاتیح‌الجنان چی تویش است!»[46]

به جرات می‌توان گفت پدر نقش به‌سزایی در شکل‌گیری اندیشه‌های فرزند خود دارد. شاید این دگرگونی‌های فکری و اعتقادی کسروی بازتاب رفتارهای پدر، محیط متحجر آن زمان و بی‌سوادی ملاها باشد که خود بارها و بارها در کتاب‌های خود از این موارد و رنجش‌هایی که از آن‌ها دیده را مطرح می‌کند. به عنوان مثال در کتابش از ملاها می‌نویسد: «چه آزارهایی که از ملایان نمی‌دیدم... حاجی میر ابوالحسن انگجی ... چون دلبستگی مرا به مشروطه شدید دیده بود. تکفیرم می‌کرد. آن ملای هکماواری... که داماد حاجی میر محسن آقا و دشمن ویژه من می‌بود. پیاپی مردم دژ خوی هکماوار و قراملک را بمن می‌آغالانید (شورانید).»[47] ایشان در قضیۀ مشروطه بارها و بارها تحت فشار همین ملایان قرار گرفت تا جایی که به قول خودش این فشارها عاملی شد تا زنجیرهای ملایی را برای همیشه از گردن بردارد.[48]

پدرش نیز در شکل‌گیری افکار انحرافی او بی‌تاثیر نبود. هر چند سنت‌های روحانی خانواده را گرامی می‌داشت. اما با آداب و رسوم رایج مذهبی مخالف بود. و روضه خوانی و زیارت رفتن را نکوهش می‌کرد.[49] تا جایی که کسروی در این خصوص نوشت: «پدرم به کربلا و مشهد نرفتی یک بار به مشهد برای یک کار بازرگانی و یک بار به کربلا به آهنگ دیدن برادرش و باز آوردن او رفته بود و بس... و نیز پدرم روضه نخوانانیدی من دوازده سال از زمان او را دریافتم که شش سالش را نیک بیاد می‌دارم در آن شش سال روضه خوانی به خانه ما پا نگذاشت. در این‌جا گفتی بهتر است آن پول را به نیازمندان داد.»[50]

ترور کسروی

شهید نواب صفوی به دستور آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کجروی‌های کسروی به ایران آمد.[51] سید مجتبی نواب صفوی روحانی صریح، جوان و با نفوذ بود. او با تشکیل جمعیت فدائیان اسلام به مبارزه با بدخواهان و بد اندیشان پرداخت. از میان گروه‌های تروری که حذف فیزیکی دشمنان را برای رسیدن به اهداف خود برگزیدند، فدائیان اسلام بیشتر از بقیه بر تعالیم اسلامی پافشاری داشتند.[52] هر چند خود نواب موفق به ترور او نشد، زیرا گلوله در تفنگ او گیر کرد و تنها توانست او را زخمی کند.[53] اما برادران امامی از اعضای فدائیان اسلام در اسفند ماه سال 1324ش این کار را انجام دادند.[54] و کسروی و حدادپور (مشاورش) را در مقابل دادگستری به قتل رسانیدند.[55]

مقاله

نویسنده منصوره رضايي
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

سعید نفیسی

No image

خاندان مسعودی

No image

هادی هدایتی

No image

خاندان بهنیا

Powered by TayaCMS