دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

جامعه شناسی شهری

No image
جامعه شناسی شهری

كلمات كليدي : جامعه شناسي شهري، شهر، شهرنشيني، بوم شناسي

نویسنده : مهدي بختياري

جامعه‌شناسی شهری در اصطلاح کلی به معنی مطالعه جامعه‌شناختی شهرها، زندگی شهری یا شهرگرایی است.[1] جامعه‌شناسی شهری درباره برخورد و تماس زندگی شهری در اعمال اجتماعی، روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی و هر نوع ساخت اجتماعی که بر پایه اشکال شهری زندگی متکی باشد، بحث می‌کند. جامعه‌شناسی شهری مطالعه ویژه‌ای است از تأثیر انسان بر محیط طبیعی و ایجاد محیط‌های مصنوعی که عمده‌ترین آن‌ها شهرها می‌باشد.[2]

مفاهیم مرتبط با جامعه‌شناسی شهری[3]

1ـ شهر (Urban)؛ شهر به محلی اطلاق می‌شود که علاوه بر داشتن تراکم و تمرکز جمیعت، نیروی کار آن درگیر فعالیت کشاورزی نیست و اقتصادش مبتنی‌بر تجارت، تولید صنعتی و ارائه خدمات است. همچنین شهر دارای فرهنگ خاص خود -در مقابل فرهنگ روستا- است.

2ـ شهرنشینی (Urbanization)؛ شهرنشینی یعنی تغییر در نسبت جمعیت ساکن در مناطق شهری و فرایند انتقال جمعیت به شهرها، که به صورت درصدی از کل جمیعت کشور، که در شهرها ساکن هستند گزارش شده و آغاز و پایانی دارد.

3ـ شهرگرایی (Urbanism)؛ مفهوم عامی است که شامل جوانب مختلف شیوه زندگی شهری (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) می‌شود. به‌عبارتی شهرگرایی یعنی جنبه‌های روان‌شناسی اجتماعی زندگی شهری، الگوهای شخصیت شهری و انطباق رفتاری در شهر.

4ـ مطالعات شهری (Urban Studies)؛ مفهومی عام و دربرگیرنده است و در واقع حوزه چند رشته‌ای است که مورخان، جامعه‌شناسان، جغرافی‌دانان، روان‌شناسان اجتماعی، اقتصاددانان سیاسی، مردم‌شناسان، معماران و برنامه‌ریزان شهری هر یک در آن نقش دارند.

موضوعات و مفاهیم مورد مطالعه در جامعه‌شناسی شهری[4]

قلمرو جامعه‌شناسی شهری وسیع و متنوع است، از معماری شهرها گرفته تا راه‌بندان‌های خیابانی، تجربه زندگی شهری، رفتار انبوه مردم و جماعات، مسکن، برنامه‌ریزی و مانند اینها. تجربه زندگی شهری چنان جامع و محیط به نظر می‌رسد که تشخیص آنچه ممکن است از حوزه جامعه‌شناسی شهری خارج باشد، مشکل به نظر می‌رسد. با این حال جامعه‌شناسی شهری حول تعدادی مفاهیم و محورهای ثابت می‌چرخد و انواع موضوعات و مفاهیمی که در چارچوب جامعه‌شناسی شهری بررسی می‌شود شامل موارد زیر است:

1ـ چرا زندگی در شهر مدرن خوشایند یا دوست داشتنی است؟، آیا تجربه شهری واحد است یا همگانی؟ ویژگی‌های تعیین کننده‌ای مانند ناشناختگی و گمنامی، در میان جمعیتی بزرگ به شکل دیگری بودن، عدم قطعیت و قابل پیش‌بینی نبودن وقایع در محیط‌های شهری پیچیده و احساس خطر ناشی از شهرها همواره مورد تأمل بوده است.

2ـ آیا مکان‌ها از هم متمایزند یا خیر؟ و به فرض اینکه محله‌ها در تصور مردم هویت و ویژگی‌های خود را دارند، چه چیزی سبب دلبستگی به شهرها یا محیط‌های اطراف آن می‌شود؟

3ـ زندگی شهری چگونه از ویژگی‌های ساختار اجتماعی محلی، مانند موقعیت طبقاتی، جنسیت، گروه‌های قومی و وضعیت مسکن تأثیر می‌پذیرد؟

4ـ پیوندهای اجتماعی غیررسمی چگونه شکل می‌گیرد و محیط و زمینه اجتماعی خارجی تا چه حد روابط عاطفی با خویشاوندان، همسایگان، دوستان و بستگان را تعیین می‌کند؟

5ـ تبیین تاریخ شهرنشینی و تمرکز و اسکان جمعیت در شهرهای کوچک، شهرهای بزرگ و شبکه‌های اقماری شهرها (منظومه‌های شهری).

6ـ ابعاد اساسی ساختار فضایی شهرها کدام است؟ و آیا نظام‌های فضایی شهری متفاوت، شیوه‌های متفاوتی از تعامل و کنش متقابل را موجب می‌شود؟

7ـ ماهیت مسائل شهری، مانند ازدحام، آلودگی، فقر، ولگردی و بزهکاری و خشونت خیابانی چیست و راه‌های رفع این مسائل کدام است؟

8ـ چگونه امور سیاسی شهری اداره می‌شود، چه عواملی در مشارکت سیاسی تأثیرگذار است و سازمان‌های متفاوت دولت محلی چه اثری در زندگی روزمره دارد؟

ریشه‌های تاریخی و مبانی نظری جامعه‌شناسی شهری

از روزگاران کهن تا به امروز صاحب‌نظران بزرگ اجتماعی، فلاسفه، جامعه‌شناسان و شهرسازان، شهر و نظام شهرنشینی را از دیدگاه‌های خاص خود مورد توجه قرار داده و نظریه‌های مختلفی در مورد آن ارائه داده‌اند.[5] از بعد تاریخی می‌توان سه دوره را در شکل‌گیری نظریه‌پردازی جامعه‌شناسی شهری مورد تفکیک قرار داد:

الف) دوره قبل از شکل‌گیری جامعه‌شناسی کلاسیک غربی؛ در این میان می‌توان به اندیشمندانی چون افلاطون، ارسطو و ابن‌خلدون اشاره کرد:

نظریه شهر آرمانی یا اتوپیای افلاطون و ارسطو، مبنی بر تصور خوش‌بینانه نسبت به امکان ایجاد شهرهایی است که از هر جهت نظام‌یافته و زیر نظارت دقیق دولت یا سازمان‌های خاص دینی یا سیاسی و حقوقی قرار داشته باشد یا به‌وسیله فلاسفه و حکما یا ایدئولوگ‌ها اداره شود.[6]

ابن‌خلدون شهر و شهرنشینی را یکی از گونه‌های تکامل بشر دانسته و درباره تأثیر آن بر خلقیات افراد در مقابل روحیات افراد بادیه‌نشین به بحث پرداخته، لکن در مجموع نگاه خوش‌بینانه‌ای به پدیده شهرنشینی ندارد. وی همچنین مطالب مفصلی در مورد بنای شهرها، اصول شهرسازی، اشکال مشارکت مردم در ساختن شهرها و ... را بیان داشته است.[7]

ب) دوره ظهور جامعه‌شناسی کلاسیک؛ به نظر جورج ریتزر، یکی از دلایل پیدایش رشته جامعه‌شناسی، پدیده شهری‌شدن و شهرنشینی فزاینده در اروپا بوده است.[8] بسیاری از مباحث جامعه‌شناسی شهری، مبتنی بر آراء نظریه‌پردازان اروپایی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 بوده است. مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از چهار متفکر آلمانی، مارکس، زیمل، تونیس و وبر و متفکر فرانسوی دورکیم. همگی این اندیشمندان به‌دنبال تحلیل تغییرات ناشی از صنعتی‌شدن و شهرنشینی بودند که جامعه کوچک سنتی و روستایی اروپایی را متحول کرده بودند.[9]

1ـ امیل دورکیم (1917-1858): جوامع مبتنی‌بر شباهت و باورها و نمادهای مشترک دارای همبستگی مکانیکی‌اند؛ ولی در جوامع شهری جدید شاهد همبستگی ارگانیکی هستیم زیرا در شهر به سبب تقسیم کار پیچیده همه اعضا به یکدیگر وابسته هستند. نتیجه نهایی جامعه دارای همبستگی ارگانیکی پیشرفت و ترقی اجتماعی است.

2ـ فردیناند تونیس (1936-1855): تونیس با خلق دو مفهوم گمین‌شافت و گزل‌شافت به بررسی جوامع در حال گذار غرب پرداخته است. گمین‌شافت نوعی زندگی عمیق و پرمعنا و مبتنی‌بر منزلت است و معرف آن روستا است. اما گزل‌شافت زندگی سطحی و گذرا و مبتنی‌بر قرارداد است. تونیس به زندگی شهری عصر مدرن خوش‌بین نبود.[10]

3ـ کارل مارکس (1883-1818): مارکس برخلاف همکارش انگلس توجه چندانی به مساله شهرنشینی نداشت؛ اما هر دو شهرها را قلمروی می‌دیدند که در آن فرایندهای در هم تنیده انباشت سرمایه و ستیز طبقاتی تمرکز می‌یابند و قلمرو شهری برای بروز آگاهی طبقاتی محیطی مساعد و ضروری به حساب می‌آید. در اندیشه این دو شهر نه به‌مثابه یک علت، بلکه به‌مثابه یک شرط و زمینه دارای اهمیت است. شهرها باعث می‌شوند تا طبقه کارگر تمرکز یافته و آنتی‌تز رو به رشد کارگر و سرمایه‌دار به‌طور روز افزون نمایان‌تر گردد. به‌عبارت دیگر در شهر پرولتاریا به‌مثابه طبقه‌ای انقلابی به بالاترین حد آگاهی و رفتار خود نایل می‌آید.[11]

4ـ ماکس وبر (1920-1864): وبر در اثر معروف خود، "شهر در گذر زمان"، شهر را از دیدگاه استقلال سیاسی و زمینه‌های پیدایش جامعه مدنی در غرب مطرح می‌کند. او با ساختن یک نمونه آرمانی به مقایسه شهر اروپایی با آسیایی می‌پردازد و می‌خواهد نشان دهد که شهر غربی دارای ویژگی خاصی است که آن را از شهر در دیگر نقاط جهان متمایز می‌سازد.

5ـ جورج زیمل (1918-1858): زیمل بیشتر به بعد روان‌شناسی اجتماعی انسان شهری توجه داشته است. عقلانی شدن شیوه زندگی شهری دو بعد دارد. بعد اول مربوط به بخش محاسبه و کمی بودن می‌شود که پول ابزار اصلی آن است. حاصل این گرایش در کنار دلزدگی ناشی از تنوع و تعدد محرک‌های شهری، بیگانگی انسان شهری است. بعد دیگر مربوط به آزادی و رهایی انسان از قیود جامعه کوچک و سنتی برمی‌گردد که در این مرحله اندیشه امکان رشد بیشتری خواهد داشت.[12]

ج) ظهور جامعه‌شناسی شهری: جامعه‌شناسی شهر و شهرنشینی با مکتب بوم‌شناختی یا مکتب شیکاگو پا به عرصه وجود نهاد. مکتب شیکاگو در جهان علوم اجتماعی بیش از هر حوزه با دو نام جامعه‌شناسی شهری و نظریه کنش متقابل شناخته می‌شود که اهمیت اولی بیش از حوزه دوم است.[13]

مکتب شیکاگو در پایه‌گذاری جامعه‌شناسی شهری نقش بسیار مهمی داشت.[14] رشد سریع شهرها و پیامدهای آن از مهم‌ترین عوامل موثر بر تحلیل‌های جامعه‌شناختی زندگی شهری در قرن بیستم بود، نخستین مطالعات عمده جامعه‌شناسی درباره شهرهای مدرن از شیکاگو و توسط رابرت پارک آغاز شده؛ شهری که هم از نظر نرخ توسعه و هم از نظر نابرابرهای بسیار فاحش، نمونه بی‌نظیری محسوب می‌شد.[15]

دو مفهوم از مفاهیمی که در مکتب شیکاگو پرورانده شد شایسته توجه خاصی است. یکی موسوم به رهیافت بوم‌شناختی (Ecological Approach) بر تحلیل شهری است و دیگری تعریف "شهرنشینی به‌منزله روش زندگی" که توسط لوئیس ورث ارائه شد:[16]

. بوم‌شناسی شهری: بوم‌شناسی (Ecology) شاخه‌ای از زیست‌شناسی است که زندگی گیاهان و جانوران را در زمینه محیط رشد یا بوم آن‌ها مطالعه می‌کند بوم‌شناسی انسانی علمی است که انسان را در زمینه محیط زندگی او مورد تحقیق قرار می‌دهد و بنابراین به اجتماعات انسانی نظر دارد.[17] رابرت پارک و همفکرانش از بوم‌شناسی علوم طبیعی استفاده کرده‌اند تا از آن طریق چگونگی استقرار جمعیت انسانی و نهادهای اجتماعی را در فضای شهری تبیین کنند. هدف محیط‌شناسی انسانی کشف اصول و قوانینی است که باعث پیدایش الگوهای خاص جابه‌جایی جمعیت و قرار گرفتن آن‌ها در فضاها و مکان‌های خاص می‌شود. در اوایل قرن بیستم علاقه به استفاده از نظریات داروین در مورد مسائل اجتماعی رواج داشت. پارک علاقه‌مند بود تا جامعه‌شناسی را از قید فلسفه خلاص کند و آن را به علم نزدیک سازد و مدل بیولوژیکی را بهترین وسیله برای نزدیک شدن به علم می‌دانست.[18]

نظریه‌های زیادی در مکتب شیکاگو برای توصیف الگوی استفاده از زمین و توزیع جمعیت در درون شهرها پیشنهاد شده است اما چهار نظریه مهم در زمینه مدل‌های رشد شهری که همگی معتقدند چگونگی استفاده از زمین در شهر تصادفی نیست بلکه مبتنی‌بر الگوی قابل پیش‌بینی است، عبارت‌اند از:

1ـ نظریه مناطق متحدالمرکز: به نظر ارنست برجس، شکل فیزیکی شهر به‌صورت دوایر متحد المرکزی است که ابتدا مرکز تجاری در حلقه مرکزی، سپس منطقه انتقالی، منطقه مسکونی کارگران، منطقه خانه‌های مسکونی مطلوب و در آخر منطقه افراد سفر کننده است که ورای محدوده شهر است.

برجس بر آن است که تحلیل مشکلات شهری از جمله انحرافات اجتماعی و بزهکاری جوانان را باید از خلال تبلورهای فضایی آن‌ها انجام داد.

2ـ نظریه قطاعی: به نظر هومر هُیت، الگوی رشد فیزیکی شهرها به‌صورت قطاع است نه دوایر متحدالمرکز. محله‌های جدید در امتداد بزرگراه‌ها و محورهای ارتباطی شکل می‌گیرند نه به‌صورت حلقه‌های جدید در بیرون شهر.

3ـ نظریه هسته‌ای: بر اساس این مدل (از هریس و اولمان)، در شهر فرایندهایی وجود دارند که نه در یک هسته، بلکه در چند هسته رشد کرده، شکل می‌گیرد.

4ـ نظریه مناطق متحدالمرکز معکوس: برعکس نظریه دوایر متحدالمرکز که مخصوص شهرهای کشورهای پیشرفته است، بران (Brunn) و همکارانش اعتقاد دارند که در کشورهای کمتر توسعه‌یافته، شهرها یا کارکرد اداری-سیاسی دارند یا مذهبی. نواحی مرکزی محل زندگی طبقه نخبه است و فقرا در پیرامون شهر زندگی می‌کنند.

در مورد هر چهار نظریه باید گفت که شاید بتوان در یک شهر خاص، تلفیقی از این مدل‌ها را دید ضمن اینکه در شهرهای غیرغربی به‌خصوص شهرهای سوسیالیستی، کاربرد این مدل‌ها محدود است.[19]

شهرنشینی به منزله روش زندگی

فرضیه ورث درباره شهرنشینی به‌مثابه روش زندگی، به تمایزهای درونی شهرها چندان توجهی ندارد و بیشتر به ماهیت شهرنشینی به‌منزله شکلی از موجودیت اجتماعی علاقمند است. در شهرها شمار انبوهی از مردم بدون اینکه یکدیگر را بشناسند در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، اکثر تماس میان ساکنان شهر محدود، زودگذر و فقط وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف دیگری است نه اینکه ذاتا روابط و مناسبات ارضاء کننده‌ای باشد. تراکم و غلظت زندگی اجتماعی در شهرها به شکل‌گیری محله‌هایی می‌انجامد که ویژگی‌های جداگانه‌ای دارند و بعضی از آن‌ها ممکن است خصوصیات اجتماعات کوچک را داشته باشند.[20]

شهر به‌مثابه موزاییک یا مجموعه‌ای از جهان اجتماعی متفاوتی می‌باشد که هر قسمت آن توسط گروه یا قشری با ارزش‌های خاص خود اشغال گردیده است ویژگی‌های عمده شهر بر اساس نظر ورث عبارت‌اند از: اندازه جمعیت، تراکم جمعیت و عدم تجانس.[21] ورث در تعریف خود از شهر معتقد است که شهر جایگاه نسبتاً بزرگ، متراکم و دائمی سکونت افرادی است که به لحاظ اجتماعی فرهنگی ناهمگون‌اند. البته به نظرات ورث انتقادات زیادی مخصوصا از سوی گیدنز وارد شده است.[22]

مکتب شیکاگو در بوته نقد:[23]

در دهه‌های 1940 و 1950 انتقادات نظری و تجربی زیادی بر رهیافت زیست‌محیطی مکتب شیکاگو وارد شد که برخی از آن‌ها بدین شرح است:

1ـ مکتب شیکاگو فاقد جهت‌گیری نظری روشن است؛

2ـ نظریات پارک و همکاران او در مکتب شیکاگو بسیار جبرگرایانه است؛

3- این نظریه بیش از حد زیست‌شناختی است؛

4- برخلاف ادعای برجس، مدل شهری وی قابل تعمیم به هر شهری نیست.

5- منتقدان، رقابت بی‌حد و حصر و جابه‌جایی جمعیت را زیر سوال می‌برند، زیرا تحقیقات نشان داده است که این عوامل در همه شهرها و همه زمان‌ها تاثیرگذار نیستند.

6- به طور کلی اعضای مکتب شیکاگو نسبت به زندگی شهری، نظری منفی داشتند و معتقد بودند که شهر روابط سنتی را به هم ریخته و پیامد‌های منفی فراوانی پدید آورده است، البته این نوع نگاه تحقیرآمیز به شهر مورد انتقاد فراوانی قرار گرفت.

جامعه‌شناسی شهری جدید ـ اقتصاد سیاسی شهری

در اوایل دهه 1970 در مقابل بوم‌شناسی شهری دیدگاه نظری جدیدی به‌نام اقتصاد سیاسی پدیدار شد. پیدایش این دیدگاه تا حدودی به دلیل وجود نقاط ضعف در مدل بوم‌شناسی شهری و نیز وجود شرایط خاص اجتماعی در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 بود. یعنی دوره‌ای که در آمریکا و اروپا آشوب بود و در نتیجه دیدگاه انتقادی نسبت به جامعه پدیدار شد. در این دوران این فرضیه سنتی که جغرافیا و فن‌آوری عامل اصلی تعیین‌کننده شکل زندگی شهری‌اند مورد نقد قرار گرفت.[24] نظریه‌های جدیدتر درباره شهرنشینی بر این نکته پافشاری کرده‌اند که شهرنشینی فرایند مستقل و خودمختاری نیست بلکه باید در ارتباط با الگوهای عمده تغییر سیاسی و اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. دو تن از برجسته‌ترین صاحبان این نظریه‌ها، دیوید هاروی و مانوئل کاستلز هستند.[25]

الف) دیوید هاروی: وی بر آن است که شهر در نهایت حاصل نوعی نابرابری در توزیع در آمدهاست. شهرها در تحول خود گرایشی ناگزیر به سوی ایجاد خشونت و تعارض درون خود دارند. این تعارض در آن واحد هم به دلیل نابرابری میان اقشار اجتماعی به وجود می‌آید و هم به دلیل نابرابری میان مناطق مختلف زیستی در اثر توسعه و توزیع نابرابر ثروت در آن‌ها. راه چاره به‌عقیده هاروی تنها در ایجاد عدالت اجتماعی در شهرها از طریق تبیین و اجرای برنامه‌های توسعه‌ای و توزیع عقلانی و منطقی ثروت است.[26] تحلیل هاروی نشان می‌دهد که نمی‌توان محیط فیزیکی یا ساختمان شده را صرفاً حاصل یک عصر محسوب کرد بلکه به طور دقیق‌تر نتیجه تلاش گروه‌های خاص اجتماعی برای سلطه فرهنگی و قدرت سیاسی و اجتماعی است. محیط فیزیکی میدانی برای رقابت و مبارزه است.[27]

ب) مانوئل کاستلز: وی همچون هاروی بر این نکته تاکید می‌کند که شکل فضایی و مکانی یک جامعه پیوند تنگاتنگی با مکانیسم‌های کلی توسعه آن جامعه دارد و محیط‌های شهری مظهر تجلیات نمادین و فضایی نیروهای اجتماعی وسیع‌تری هستند. کاستلز برخلاف جامعه‌شناسان مکتب شیکاگو شهر را جایگاه مشخص (مستقل) و جداگانه‌ای نمی‌داند، بلکه آن را بخش تفکیک‌ناپذیر فرایندهای هدف جمعی تلقی می‌کند که به نوبه خود جزء جنبه‌های ذاتی سرمایه‌داری صنعتی‌اند. هم هاروی و هم کاستلز هر دو تاکید دارند که شهرها محیط‌هایی سراپا مصنوعی‌اند که به دست مردم بر ساخته می‌شوند.[28]

نقد دیدگاه اقتصاد سیاسی شهری[29]

از تحلیل طرفداران اقتصاد سیاسی در مورد شهر، حداقل سه نوع انتقاد به عمل آمده است.

1ـ ارائه یک تحلیل جبرگرایانه انتقادی از تغییرات اجتماعی؛

2ـ اینکه اقتصاد سیاسی چیزی جز مارکسیسم ارتدوکسی نیست؛

3ـ تأثیر دیدگاه اقتصاد سیاسی برای آینده جامعه‌شناسی چه خواهد بود؟

از دیگر انتقادات عبارت است از: جبرگرایی اقتصادی، بی‌توجهی به تنوع فرهنگی به‌عنوان یک متغیر تأثیرگذار، تحلیل تمام تضادهای اجتماعی بر اساس طبقه اجتماعی و بی‌توجهی به سایر عوامل موثر بر تضاد اجتماعی (نژاد یا جنسیت) و همچنین ارائه تصویری منفعل از آدمی به طوری‌که قادر به تغییر در محیط خود نیست.

تلفیق دیدگاه‌ها در جامعه‌شناسی شهری جدید

برخی از صاحب‌نظران مانند فلاناگان (Flanagan)، مجموعه بینش‌ها و مکاتب جامعه‌شناسی شهری را در دو گروه اصلی زیر عنوان فرهنگ‌گراها و ساخت‌گراها جای می‌دهند و به‌لحاظ جامعه‌شناسی تعدد مکاتب را نمی‌پذیرند.[30] به نظر وی، فرهنگ‌گرایان شهر را به‌عنوان متغیر مستقل انگاشته و به تاثیرات آن روی رفتار و تجربیات مردم می‌پردازند. بر‌عکس، ساختارگرایان در جستجوی تاثیر متقابل بین نیروهای سیاسی و اقتصادی و سازمان فضایی متحول حوزه شهری‌اند و عمدتا به ساخت شهری علاقمندند.[31]

امروزه بسیاری از محققان تمایل دارند که به تلفیق دو رهیافت فرهنگ‌گرا و ساختارگرا بپردازند؛ زیرا هر دو رهیافت در تبیین واقعیت‌های روزمره دارای توانایی خاصی‌اند.[32]

 

مقاله

نویسنده مهدي بختياري

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب جامعه برتر

کتاب جامعه برتر

کتاب «جامعه برتر» با نگاهی عمیق و نو در کلمات گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام، بحث امر به معروف و نهی از منکر را مورد بررسی قرار داده است.

پر بازدیدترین ها

No image

زندگی اجتماعی Social Life

رشد جمعیت

رشد جمعیت

No image

کارکردگرایی Functionalism

No image

الگو Pattern

Powered by TayaCMS