دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

نوکارکردگرایی Neo Functionalism

No image
نوکارکردگرایی Neo Functionalism

كلمات كليدي : نوكاركردگرايي، كاركردگرايي ساختاري، جفري الكساندر، نظريات تلفيقي، جامعه-شناسي چندبعدي

نویسنده : فاطمه امين پور

واژه "Function" از ریشه لاتینی "Functio" به‌معنای انجام وظیفه گرفته شده و در فارسی معادل‌هایی چون نقش، عمل، خدمت و شغل یافته است. در علوم اجتماعی نیز نقشی را می‌رساند که یک عضو یا جزیی از کل تقبل کرده که انجام دهد.[1]

جامعه‌شناسان در تعریف و تبیین اصطلاح کارکرد بیش از همه بر سه معنی "کار، وظیفه و نقش" تأکید کرده و می‌گویند: فونکسیون عبارت است از: کارکردی که هر پدیده در نظام اجتماعی دارد.[2] بنابراین تبیین فونکسیونی نیز عبارت است از: تجزیه و تحلیل پدیدارهای اجتماعی در رابطه با نتایج آن‌ها در کل نظام اجتماعی. طرفداران این مکتب معتقدند که اجزاء متشکل یک نظام اجتماعی آن‌چنان به یکدیگر وابسته‌اند که نتایج و آثار هر یک از آن‌ها ضرورتاً موجبات چگونگی دوام و بقای کل جامعه را فراهم می‌کند. بهترین سؤالی که برای طرفداران این مکتب مطرح است و از آغاز پیدایش فونکسیونالیسم تا به امروز ذهن اکثر جامعه‌شناسان را به خود مشغول کرده است، این است که چگونه نظم اجتماعی امکان‌پذیر است؟[3]

به لحاظ تاریخی این مفهوم در آغاز توسط هربرت اسپنسر (Herbert Spencer: 1820-1903) از فیزیولوژی اخذ و وارد علوم اجتماعی شد.[4] و بعدا توسط دیگر جامعه‌شناسان مورد بحث و توجه قرار گرفت.

تحلیل فونکسیونالیستی هر چند قادر به تبیین واقعیت‌های اساسی جامعه نبوده و مسایلی از قبیل روابط حاکمیت، استثمار، استعمار، فقر و تضادهای طبقاتی را نادیده می‌گیرد ولی به‌عنوان یک روش تحقیقی در پاره‌ای از زمینه‌ها مفید و در خور استفاده است، تا جایی که تحلیل فونکسیونی به‌عنوان یک روش و نه یک نظریه، مورد قبول قرار گرفته است و با کمک آن می‌توان به بررسی رفتار اجتماعی در گروه‌های کوچک پرداخت.[5]

اشکالات ذاتی و منطقی اندیشه کارکردگرایی و ایرادات کارکردگرایان زمینه پیدایش دیدگاه جدیدی گردید که تلفیقی از اندیشه کارکردی و دیگر اندیشه‌ها در جامعه‌شناسی بود و به "کارکردگرایی جدید" معروف گردید.[6] جفری الکساندر (Jeffrey Charles Alexander: 1947)، مؤسس کارکردگرایی جدید، که در دهه 1980 به طرح این دیدگاه پرداخت،[7] نوکارکردگرایی را این‌گونه تعریف می‌کند:

«شاخه‌ای از نظریه کارکردگرایی است که به خود انتقاد دارد و می‌کوشد تا پهنه فکری کارکردگرایی را گسترش دهد و در عین‌حال هسته نظری آن را حفظ کند.»[8]

الکساندر انتخاب عنوان نئوکارکردگرایی را با توجه به عنوان نئومارکسیسم می‌داند. همان‌طور که مارکسیسم تلاشی فکری در جهت دوباره مطرح‌کردن تفکر مارکسیستی با توجه به شرایط جدید است، نئوکارکردگرایی نیز با توجه به شرایط جدید جامعه و علم جامعه‌شناسی، راهی در دوباره‌سازی اندیشه کارکردگرایی تالکوت پارسونز (Talcott Parsons) تلقی می‌شود.[9]

از نظر الکساندر کارکردگرایی جدید مبتنی‌بر مجموعه مفاهیم، روش، مدل و ایدئولوژی است و به‌عبارت دیگر یک سنت فکری است. الکساندر گرایش موجود کارکردگرایی را بیشتر عملی و کمتر ایدئولوژیک می‌داند که تمایلات سیاسی و اقتصادی نیز در آن مطرح می‌باشد. اساس کارکردگرایی جدید برگرداندن کارکردگرایی به تلاش‌های تجربی است که پارسونز از آن دور مانده بود.[10]

زمینه‌های پیدایش نئوکارکردگرایی

دو عنصر ذیل در پیدایش و توسعه کارکردگرایی جدید مؤثر واقع گردیده‌اند؛

  1. عنصر فکری؛ عنصر فکری مربوط به پیدایش نوعی گرایش ترکیبی در جامعه‌شناسی در طول دهه 80 است که بر اساس آن جامعه‌شناسان به ترکیب سطوح خرد و کلان، ساخت و فرهنگ، تقابل و ثبات، عمل و نظم، فردگرایی و جمع‌گرایی، ایده و ماده در بررسی‌های خود پرداختند. دیدگاه کارکردگرایی ساختی تحت تأثیر چنین گرایشی به سمت ترکیب با سایر دیدگاه‌های جامعه‌شناسی از قبیل کنش متقابل، پدیدارشناسی، روش‌شناسی مردمی و ... رفت و ترکیب جدیدی به‌نام کارکردگرایی جدید را پدید آورد.
  2. عنصر اجتماعی؛ عنصر اجتماعی نیز شرایط محیطی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در دهه هشتاد و آغاز دهه نود بود. انحطاط مارکسیسم، افول جریانات فکری چپ و پیروزی جریان راست در اروپا و آمریکا، تغییر در تمایلات ایدئولوژیک و پیدایش جریانات فکری منطقه‌ای و ناحیه‌ای، پیدایش حرکت‌های آزادی‌خواهانه زنان و ... از جمله عوامل موجود در این شرایط بود.[11]

از نظر الکساندر کارکردگرایی جدید پس از طی دو دوره در جامعه‌شناسی غربی پس از جنگ جهانی دوم جامعه‌شناسی را وارد مرحله سومی ساخته است. مرحله اول تا پایان دهه شصت را شامل می‌گردد که مربوط به تسلط کارکردگرایی ساختی است. از دهه شصت تا هشتاد نیز مصادف با دیدگاه‌های دیگر در تعرض با کارکردگرایی ساختی است و دوره سوم از دهه هشتاد به بعد برای پشت سر گذاشتن دو دوره قبلی است.[12]

ریشه‌های اندیشمندی نوکارکردگرایی

الکساندر مانند پارسونز جامعه‌شناسی امروز را جدا از گذشته نمی‌داند و بین نظریه‌پردازان جدید و قدیم رابطه برقرار می‌کند. او برخلاف پارسونز به اندیشه‌های مارکس توجه نشان داده و از آن الهام می‌گیرد. هدف وی از توجه به اندیشه مارکس رفع اشکالات وارد شده بر کارکردگرایی ساختاری مثل بی‌توجهی به تقابل، قدرت و تحول است. وی همچنین از اندیشه پارسونز متأثر است و به همین دلیل خود را در حوزه کارکردگرایی باقی گذارده است. از نظر الکساندر، کارکردگرایی جدید هنوز توسعه کافی نیافته و تنها یک تمایل فکری است که ریشه در نظریه‌های گذشته و مطالعات تجربی جاری دارد.[13]

اصول و ویژگی‌های کارکردگرایی جدید

کارکردگرایی ساختاری علی‌رغم اینکه به مشاهده کارکردهای پدیده‌هایی چون نقش‌های اجتماعی، الگوهای نهادینه فرهنگی، هنجارها، ساخت‌ها و نهادهای اجتماعی پرداخته و نتایج عینی گرایش‌ها و عقاید و تمایزات ذهنی نظیر انگیزه‌ها و اهداف در قالب کنش را مدنظر قرار می‌داد، همچنین میان کارکرد و غیرکارکرد و کارکرد آشکار و پنهان تمایز قایل بود، اما در جایگزینی تبیین کارکردی به‌جای تبیین علّی، غایت‌گرا و دوری می‌شد و با تأکید بر تعادل، به محافظه‌کاری در حفظ وضع موجود و غفلت از تضاد و تغییر می‌انجامید. نگاه غایی به کارکرد اجزاء برای برقراری تعادل نظام در فراسوی ارتباط صرف آن‌ها تا حد وابستگی متقابل‌شان به‌معنای حاکمیت نظام بر اجزاست. مطلوبیت نظم اجتماعی در این چهارچوب علی‌رغم الهام از تعادل فیزیکی- زیستی از بی‌نظمی غافل می‌ماند و با ناپسند شمردن بی‌نظمی، تعادل را معادل نظم غیرتصادفی متغیرها درنظر می‌گیرد.[14]

بنابراین از جمله مسایل کارکردگرایی ساختاری ضدفردگرایی، مخالفت با دگرگونی، محافظه‌کاری ایده‌آلیسم و سمت‌گیری ضدتجربی است. در این راستا الکساندر ویژگی‌هایی را برای نوکارکردگرایی تشخیص می‌دهد که برای از میان برداشتن مسایل کارکردگرایی ساختاری به‌کار می‌آید. وی جهت‌گیری‌های بنیادی نوکارکردگرایی را شامل موارد زیر می‌داند:[15]

  1. نوکارکردگرایی با اتخاذ طرحی توصیفی، جامعه را متشکل از عناصری می‌داند که باهم در کنش متقابلند و در مجموع الگویی را تشکیل می‌دهند که به نظام اجتماعی اجازه می‌دهد تا از محیطش متمایز گردد. اجزای نظام به هم‌ بستگی تنگاتنگ دارند، ولی کنش‌هایشان تحت تأثیر یک نوع نیروی مسلط تعیین نمی‌شود. کارکردگرایی جدید تصویری کلی و عمومی از رابطه بین اجزا و عناصر اجتماعی است و به جامعه به‌عنوان یک سیستم می‌نگرد که متشکل از عواملی است که اشکال کنش متقابل را از عناصر محیط خارجی جدا ‌کرده و در دو شکل سیستم باز و بسته مطرح می‌کند نه تحت تأثیر نوعی جبریت تک‌علیتی.
  1. نوکارکردگرایی وجه کم‌و‌بیش یکسانی را به نظم و کنش اختصاص می‌دهد و از تأکید صرف کارکردگرایی ساختاری بر نظم اجتناب می‌کند. حتی از کنش‌ها نیز برداشت گسترده‌تری دارد و علاوه‌بر کنش‌های معقول کنش‌های وانمودی را هم مدنظر قرار می‌دهد. بنابراین کارکردگرایی جدید متکی بر عمل نیز هست.
  1. نوکارکردگرایان علاقه ساختی‌-کارکردی به یکپارچگی را حفظ می‌کنند، اما یکپارچگی را واقعیتی محقق نمی‌دانند و آن را به‌عنوان یک امکان درنظر گرفته و کجروی و نظارت را نیز در نظام‌های اجتماعی به رسمیت می‌شناسند. نوکارکردگرایی شرح توصیف‌گونه‌ای از روابط متقابل است و مفهوم تعادل را به‌عنوان نقطه‌ای که باید به آن رسید-نه چیزی به واقع موجود در جهان- به‌کار می‌برد.[16]
  1. نوکارکردگرایی با پذیرش تأکید پارسونز بر شخصیت، فرهنگ و نظام اجتماعی تفسیر انسان‌ها از این نظام‌های ارزشی را زمینه‌ساز تنش‌هایی می‌داند که سرچشمه همیشگی دگرگونی هستند.
  1. نوکارکردگرایی در بررسی فراگردهای تمایز درون نظام‌های اجتماعی، فرهنگی و شخصیتی بر دگرگونی‌های اجتماعی نیز تأکید دارد. کارکردگرایی جدید بازگوکننده تمایزات بین شخصیت، فرهنگ و جامعه است و در این راستا به تغییر، کنترل و تمایز بین آن‌ها نیز توجه دارد.
  1. نوکارکردگرایی بر پایبندی به استقلال مفهوم‌سازی و نظریه‌پردازی از سطوح دیگر تحلیل جامعه‌شناختی دلالت می‌کند. این نظریه به استقلال‌بخشی نظریه‌سازی از سطوح تحلیل جامعه‌شناختی متعهد است.

جامعه‌شناسی چندبعدی نوکارکردگرایی[17]

الکساندر به ترکیب کنش و نظم، تضاد و ثبات، ساخت و فرهنگ، ایده و ماده، فرد و جمع در سطوح تحلیل کلان پرداخت و نوکارکردگرایی را با توجه به شرایط جدید عهده‌دار احیای کارکردگرایی و کارکردگرایی ساختاری گردید. وی در این راستا به معرفی جامعه‌شناسی چندبعدی (Multi- Dimensional Sociology) جهت تلفیق نظم (فردی و جمعی) و کنش (مادی و ایده‌آل) می‌پردازد. از این تلفیق چهار بعد به‌دست می‌آید:

- در طرف اول برآیند رابطه نظم جمعی و کنش مادی است که در آن آزادی وجود ندارد.

- در طرف دوم رابطه نظم جمعی و کنش ایده‌آل بروز است که هنجارها در آن بروز می‌کند.

- در طرف سوم در برآیند رابطه کنش مادی و نظم فردی کنش عقلانی ظهور می‌یابد.

- در طرف چهارم نیز در رابطه کنش ایده‌آل و نظم فردی کارگزاری ارادی قابل تصور است.

الکساندر بیشتر به طرف دوم یعنی تلفیق نظم جمعی و کنش ایده‌آل مانند جریان زندگی عادی در سطوح عینی و ذهنی یا خرد و کلان عنایت دارد و می‌کوشد با ترکیب کنش‌های عقلانی و تفسیری به تلفیق فرد و جمع بپردازد. مطلوب الکساندر بررسی و تحلیل نحوه جامعه‌پذیری فرد در جامعه‌ای منتج از نیروهای جمعی با وجود رفتارهای ارادی است تا در این صورت آزادی و خلاقیت کنش در جبر مقتضیات ساختی جامعه ادغام می‌گردد.

تفاوت آن با کارکردگرایی ساختاری

با توجه به آنچه که تاکنون گفته شد فاصله نوکارکردگرایی با کارکردگرایی ساختی در موارد زیر دیده می‌شود:[18]

  1. کارکردگرایی ساختی در جهت تأیید و تثبیت اندیشه پارسونز بوده، در حالی‌که کارکردگرایی جدید در جهت انتقاد از آن شکل گرفته است.
  2. کارکردگرایی ساختی صرفاً دیدگاهی یک‌جانبه دارد و بر نظم و ساخت اجتماعی توجه می‌کند، اما کارکردگرایی جدید دیدی چندجانبه دارد و به‌دنبال تلفیق نظم و کنش، خرد و کلان، تقابل و تعادل و ... است.
  3. کارکردگرایی ساختی به تحقیقات تجربی توجه کمتری داشت، اما کارکردگرایی جدید تجربه را عنصری اساسی می‌داند.

نقد و بررسی نئوکارکردگرایی

نوکارکردگرایان در چند دهه اخیر گام‌های بلندی به‌سوی آنچه به نظریه‌پردازان سیستمی نزدیک می‌شود، برداشته‌اند. اگرچه به اندازه آنان در ارائه نظریه سیستمی پیش نرفته‌اند، منتهی با صراحتی بیشتر بر پیوندهایی که انسجام نظام را تأمین می‌کند، تأکید می‌ورزند.[19]

نوکارکردگرایی دارای نواقص و ضعف‌هایی است که مورد انتقاد برخی از جامعه‌شناسان قرار گرفته است. از منظر آن‌ها نوکارکردگرایی هنوز دیدگاهی کلان به جامعه و پدیده‌های اجتماعی دارد. ترنر و همکارانش کارکردگرایی جدید را دارای رویکردی توصیفی می‌دانند، نه تبیینی. از منظر ترنر این نظریه توان تبیینی برای پدیده‌ها ایجاد نمی‌کند. در ضمن کارکردگرایی جدید بیشتر یک روش‌شناسی است تا یک نظریه؛ چراکه بیشتر به‌دنبال ارائه چارچوب جدیدی در مطالعات مقایسه‌ای است. علاوه‌بر این هرچند کارکردگرایی جدید از ابتلا به دور منطقی تفسیر نیازها با کارکردها و کارکردها با نیازها اجتناب می‌کند، اما تعبیر دقیقی برای نیازها ارائه نداده و بحث نیازها را مسکوت می‌گذارد. کارکردگرایی جدید نقش مسلط کنش‌گر را در بررسی‌های اجتماعی روشن نکرده و آزادی واقعی و استقلال وی را بیان نمی‌کند.[20]

 

مقاله

نویسنده فاطمه امين پور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

زندگی اجتماعی Social Life

رشد جمعیت

رشد جمعیت

No image

کارکردگرایی Functionalism

No image

الگو Pattern

Powered by TayaCMS