23 آذر 1389, 0:0
مفهوم مردمسالاري ديني
مسعود فولادفر
رابطه دین و سیاست در اسلام یک رابطه منطقی و ماهوی است، و در قلمرو سیاست و دین مشترکاتی وجود دارد. بخش عظیمی از مسائل دینی را قلمرو و عملکرد سیاسی تشکیل میدهد و همواره دین عرصههای سیاست را فرا میگیرد.
در راستای پاسخ دادن به پرسش آیا دین و دموکراسی با هم سازگارند؟ بهتر است در آغاز منظور خود را از دین بیان کنیم و پس از آن به سراغ برداشتمان از دموکراسی برویم تا ببینیم که آیا در هر صورت، این دو کاملا با همدیگر جمع میشوند، یا تنها در بعضی موارد؟ و آن موارد کدام هستند؟
همچنین اگر ریشه دموکراسیهای امروزین را در لیبرالیسم بدانیم و چنانچه تورن عقیده دارد، بگوییم « دموکراسی در اصل زاییده نمی شود مگر به عنوان محصول فرعی سیاسی غیر عمدی لیبرالیسم اقتصادی »، آن گاه به قول بعضی، تعارضهای کلی میان دین و لیبرالیسم، در قالب کنار زدن دین از صحنه جامعه به وسیله لیبرالیسم، و صرفا جنبه فردی و سلیقه شخصی یافتنش، انکار ناپذیر است.
گی ارمه نیز در کتاب فرهنگ و دموکراسی، همخوانی یا تعارض میان دین و دموکراسی را بر حسب فضاهای مذهبی، متفاوت میداند.
وی چنین اظهار نظر میکند:
به هر حال تمام ادیان وحی شامل یک هسته عقیدتی اصیل هستند که ریشه در گذشتهای دور دارد و این فاصله زمانی باعث ایجاد ناهماهنگی میان ارزشهای مقدس و ارزشهای دموکراسی میشود. ارزشهای دموکراسی که به نوبه خود به بستر فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی یا اقتصادی از زمان رنسانس به بعد مربوط میشوند، به دوره محیط دیگری غیر از دوره محیط ارزشهای دینی تعلق دارند.
برای دین تعریفهای متعددی ذکر شده است؛ همان گونه که برای دموکراسی نیز تعاریف زیادی ارائه گشته است. اکنون با این پیش فرضها ببینیم در خصوص اسلام چه میتوان گفت.
در ابتدا مهم آن است که بدانیم مقصود از دین، شریعتها و آیینهای الهی است که منشایی واقعی دارند؛ بدین معنا که آنها را خداوند بر پیامبران وحی نموده است.
گفته میشود که در غرب، چون با دین تحریف شده سر و کار داشتند، دموکراسی، با هر معنایی، میتوانست با چنین دینی جمع شود؛ ولی روشن است که دین مبین اسلام، با اراده هر معنایی از دموکراسی سازگاری ندارد. رابطه منطقی اسلام و دموکراسی، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی اسلام دارای عقاید و احکام و اخلاقیات است، و دموکراسی نیز اطلاقات و معانی مختلفی دارد. نقطه تلاقی و محل تقاطع اسلام و دموکراسی را «مردمسالاری دینی» میگویند.دین مبین اسلام بر این عقیده است که حاکمیت را باید تفکیک و تجزیه نمود؛ و اگر چنین شد، حاکمیت مردم در بخشهایی، نه تنها پسندیده و پذیرفته شده، بلکه امری انکار ناپذیر است؛ نظیر مشارکت و حضور جدی در عرصه سیاسی- اجتماعی جامعه. از طرفی، اسلام، حاکمیت مردم در بعضی موارد (نظیر قانون گذاری در محدودهای که وحی پیش از این برایش قانون ارائه نموده است) را هرگز نمیپذیرد.
بنابراین مردمسالاری دینی به این معناست که حاکمیت مردم در حوزه خاص خود ،که مشارکت و رقابت سالم و مثبت از آن قبیل هستند، به بالاترین حد اعمال شود؛ در عین حال، چون انسان، خدا نیست، نباید حاکمیت خداوند متعال را نادیده بگیرد و خود به جای او عرض وجود نماید. در اینجا بیپرده میتوان اظهار داشت که اگر دموکراسی نیز به همین معنا باشد و منظور کسانی که بر آن پای میفشارند، چیزی جز این نباشد، به طور یقین مورد پذیرش اسلام است؛ اما اگر مقصود از دموکراسی حاکمیت بی قید و شرط اکثریت مردم، در همه زمینههای قانون گذاری، قضاوت و اجرا باشد، این همان چیزی است که دین، بویژه دین مقدس اسلام دست رد بر سینهاش گذاشته است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان