دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خلق

No image
خلق

در لغت دارای دو معناست:

الف) معنای مصدری یعنی آفریدن و آفرینش،

ب) معنای صفت مفعولی یعنی آفریده یا مخلوق که معمولاً‌ از آن مفهوم جمع اراده می‌شود یعنی آفریدگان یا مخلوقات، چنان‌که تعبیر «خَلْقِ خدا» که بر زبان مردم نیز می‌رود به معنی مخلوقات و آفریدگان خداوند است.

خلق از دیدگاه دینی کلامی

خَلْق، از این دیدگاه در معنای آفریدن و ایجاد کردن به کار می‌رود و آن دارای دو معنای مطلق و نسبی است:

الف) خلق مطلق: و آن عبارت است از صِرف الایجاد یا خلق از عدم (= آفرینش از هیچ) که صفت خداوند و ویژۀ اوست. خلق در این معنا همان ابداع، یعنی آفرینش موجودات مجرد است، یعنی موجوداتی که نه در ماده‌اند و نه در زمان و به اصطلاح فلاسفه، مسبوق به ماده و مدت (=زمان) نیستند ابداع از دیدگاه متکلمان به پدید آوردن شیء بدون استفاده از اصل یعنی بدون استفاده از چیزی دیگر به عنوان اساس و بنیاد و نیز بدون تقلید کردن از یک نمونه (الگو) تعبیر می‌شود و چنان‌که:

« خَلَقِ السَّمَاوَاتِ و َالأَرْضِ » (انعام/1)

« آسمان‌ها و زمین را آفرید»

به دلیل:

« بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ » (بقره/117)

« هستی بخش آسمان‌ها و زمین اوست »

به ابن معنی که اِبداع زمین و آسمان از سوی خداست.

نیز آیۀ شریفۀ:

« أَ فَمَن یخْلُقُ کَمَن لاَّیخْلُقُ أَفَلاتَذَکَّرُونَ » (النحل/17)

« آیا کسی که می‌آفریند همچون کسی است که نمی‌آفریند؟! آیا متذکر نمی‌شوید؟!»

تأییدی بر کاربرد خلق است در معنای ابداع، چرا که تنها خدا قادر به ابداع است و غیر او چنین قدرتی ندارند.

ب)خلق نسبی: و آن عبارت است از ایجاد شیء از شیء، یعنی پدید آوردن چیزی از چیزهای دیگر که به منزلۀ‌ مواد و مصالح به شمار می‌آیند. چنان که مراد از خلق در آیۀ

« خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نطْفَةٍ » (النحل/4)

« خدا انسان را از نطفه آفرید »

« خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ » (المؤمنون/12)

« خدا انسان را از چکیدۀ گِل آفرید »

بیانگر ایجاد شیء (=انسان) از شیء دیگر (=نطفه یا چکیدۀ گل) است.

این گونه خلق که در زمان و مکان صورت می‌گیرد و به اصطلاح مسبوق است به ماده و مدت (=زمان) همان است که چون از سوی خداوند صورت پذیرد، در اصطلاح فیلسوفان از آن به احداث و از آفریده‌های مسبوق به ماده و مدت (= موجودات مادی) به محدثات تعبیر می‌شود، چنان‌که چون از آفرینش موجودات مسبوق به ماده و نه مسبوق به زمان (=مدت) سخن برود - یعنی از خلق افلاک- از آن به تکوین یا اختراع تعبیر می‌گردد.

از آن‌جا که متکلمان برخلاف فلاسفه، آفرینش هر قسم از موجودات را با اصطلاح خاص بیان نمی‌کنند و اصطلاحاتِ بیانگر آفرینش، مثل ابداع و تکوین و احداث و اختراع و همانند آن‌ها را – به صورت مترادف و در مفهوم خلق و ایجاد به کار می‌برند، طبیعی و بدیهی است که خلق از دیدگاه آنان در دو معنای خاص (=مطلق= ابداع) و عام (=نسبی= احداث و تکوین یا اختراع) به کار رود و آفرینش تمام حوزه‌های هستی، یعنی حوزۀ مجردات، حوزۀ افلاک و حوزۀ موجودات مادی را بیان کند.

خلق از دیدگاه عرفان

خلق، از این دیدگاه در معنای گونۀ مخلوق (=آفریده) به کار می‌رود و آن عبارت است از عالم خلق. چرا که، در اصطلاح اهل حکمت و عرفان، از ما سوی الله یا از مخلوقات، به عوالم (= جهان‌ها) تعبیر می‌گردد و تمام عالم را منقسم ساخته‌اند به خلق و امر، یعنی به عالم خلق و عالم امر. عالم خلق- که از آن به عالم مُلک و عالم شهادت نیز تعبیر می‌شود – یکی از دو عالَم به شمار می‌آید و آن عالم اجسام که لطیف و کثیف و قابل مساحت (=اندازه‌گیری) و تجزّی (=تجزیه) است... یعنی جهانی است در زمان و مکان که به اصطلاح، موجود به ماده و مدت (=زمان) است و تمام افلاک و عناصر و موالید ثلاث، یعنی جماد و نبات و حیوان را در برمی‌گیرد.

خلق از دیدگاه فلسفه

در فلسفۀ اسلامی ایجاد شیئی از شیئی دیگر و با ایجاد مسبوق به ماده و مدت، «خلق» نام دارد و هر امر ممکن الوجودی جز خداوند، فعل و معلول او به شمار می‌رود و بی‌واسطه یا باواسطه یا با چند واسطه به او مرتبط می‌شود. نخستین صادر از خدا یک عقل است. این عقل به خودی خود ممکن و به وسیله مبداء نخستین واجب است. این صدور یا فیض، نخستین انگیزۀ صدور بقیۀ موجودات است و پس از وجود او مخلوقات دارای انقساماتی از قبیل مادی مجرد و مجرد عقلی و مثالی می‌گردند. موجودات و مخلوقات جهان از حیث فلسفی، «ممکن‌»‌اند، یعنی دارای وجودی که از ناحیۀ ذات، مستقل و قائم به خود نیست بلکه وجودش به غیر است از این رو هرگاه نظر به ذات، آن باشد، وجودش مستقل است، نیز وجودش، مساوق با وحدت است ولی اگر با توجه به غیری که وجودش از او است در نظر گرفته شود، ایجاد است نه وجود، و آن غیر، موجود او خواهد بود. همین وجود به اعتبارات گرفته دیگر مخلوق و مظهر رحمت الهی نیز هست، پس هستی و نیستی( وجود و عدم) دو امر زاید بر موجود و معدوم نیستند بلکه خود موجود و معدوم‌اند؛ اما وهمِ انسان چنین می‌پندارند که هستی و نیستی دو صفت راجع به موجود و معدوم هستند.

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پناهنده Refugee

پناهنده Refugee

اصطلاح «پناهنده»، «پناهندگان» و «پناهندگی» از جمله اصطلاحاتی است که در نظام حقوق بشر بسیار متداول بوده و به کرات مورد استفاده قرار گرفته است.
الزام آور Binding

الزام آور Binding

اصطلاح «الزام‌آور» از جمله اصطلاحاتی است که در نظام حقوق بشر در ترکیب‌‌‌‌های مختلفی از جمله «معاهده الزام‌آور»
اعلامیه استقلال Declaration of Independence

اعلامیه استقلال Declaration of Independence

از جمله مهمترین تحولات مربوط به دوران اواخر عصر روشنگری، وقوع حوادث سیاسی و انقلاب‌های حقوق بشری و جنبش‌های آزادی خواهانه‌ای است که دست آوردهای حقوق و آزادی‌های فردی مهمی از آنها ناشی شده است.
No image

پروتکل Protocol

واژه «پروتکل» از جمله واژگانی است که در نام‌گذاری برخی از مهمترین اسناد حقوق بشری متعلق به نظام‌های بین المللی و منطقه‌ای حقوق بشری نیز به  کار گرفته شده است.
پروتکل اختیاری مربوط به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

پروتکل اختیاری مربوط به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

بی‌تردید میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی (1966)

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS