قسمت دوم خطبه كه در وصف زاهدان است:
كَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهَا- فَكَانُوا فِيهَا كَمَنْ لَيْسَ مِنْهَا- عَمِلُوا فِيهَا بِمَا يُبْصِرُونَ- وَ بَادَرُوا فِيهَا مَا يَحْذَرُونَ- تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِ الْآخِرَةِ- وَ يَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ- وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْيَائِهِمْ
ترجمه
«آنان گروهى از مردم دنيا بودند، در حالى كه اهل آن نبودند، در دنيا چنان بودند كه گويا در آن نيستند، مطابق آنچه به حقيقت درك مى كردند عمل مى كردند، از آنچه بايد بر حذر باشند پيش از فرا رسيدنش در علاج آن مى كوشيدند آنها تنها با اهل آخرت نشست و برخاست داشتند، مى ديدند كه دنيا پرستان مرگ اجسادشان را بزرگ مى شمرند. در حالى كه آنان مرگ قلبهاى زندگانشان را بزرگتر مى دانستند.»
شرح
ظهرانى با نون مفتوح، جلو رو، با بيان اين ويژگى حضرت اشاره فرموده است به برخى يارانش كه قبل از او به سراى آخرت شتافتند.
كانوا قوما... اهلها،
اين جا در مورد معرّفى مردم زاهد و نيكوكار، دو جمله ذكر شده است كه گر چه با هم متناقض مى نمايد ولى در حقيقت تناقض ندارند زيرا در قضاياى متناقض وحدتهايى بايد رعايت شود كه از جمله وحدت در موضوع خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 و نسبت است و حال آن كه در اين دو جمله به يك تعبير وحدت در موضوع خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 ندارند چون موضوع خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 اوّل جسم آنها و موضوع خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 دوم قلب آنان مى باشد و به تعبير ديگر وحدت در اضافه ندارند زيرا موضوع خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 جمله اول زاهدان از نظر جسم ظاهر و نيازهاى مادى است و در جمله دوم از نظر جهات قلبى و باطنى است: ايشان از لذتها و نعمتهاى پر زرق و برق دنيا چشم پوشيده و غرق در محبت خدا و رحمتهايى شده اند كه براى دوستانش در جهان آخرت آماده فرموده است، به اين دليل پيوسته با ديده هاى دلشان، احوال آخرت را مشاهده مى كنند، چنان كه در بعضى خطبه هاى گذشته فرموده است: گويا بهشت را مى بينند و در آن متنعّمند و گويا دوزخ را مشاهده مى كنند و از عذاب دردناك آن در رنج اند، و هر كس چنين باشد حضور باطنيش در عالم آخرت است و در حقيقت از اهل آن جهان خواهد بود.
عملوا فيها بما يبصرون،
كوششها و حركات ظاهرى و باطنى مردان خدا در راه او دو دليل داشت: از يك طرف آنان با ديده بصيرت، خود راه حق را مى ديدند و سعادتهايى را كه منتها اليه آن طريق است مشاهده مى كردند و از طرف ديگر يقين داشتند كه لازمه انحراف از آن راه، بدبختى و شقاوت هميشگى است، اين معنا كه بيان شد به اين اعتبار بود كه حرف با در بما يبصرون براى سببيّت و ما مصدريه باشد و نيز ممكن است ما را موصولى و به معناى الّذى بگيريم يعنى اهل زهد و تقوا عمل خود را به سبب آنچه كه مشاهده مى كنند انجام مى دهند، زيرا يقين به آن مشاهدات و حالات دليل و راهنما مى شود و آنان را وادار مى كند كه در آن راه قدم گذارند و آن مسير را بپيمايند.
و بادروا فيها ما يحذرون،
مبادرت به معناى سبقت گرفتن و براى چاره جويى در امرى، جلو رفتن، مى باشد، و شرح عبارت چنين است كه پرهيزكاران زاهد، با اين كه در دنيا هستند ولى از كيفرهاى آخرت كه بعدها مى آيد و بايد آن روز از آن بپرهيزند، هم اكنون در حذر كردن از آن مى كوشند، گويا عذاب آخرت براى اين كه خودش را به آنها برساند مسابقه گذاشته و شتابان مى آيد، ولى ايشان در مسابقه به سوى نجات از آن جلو افتاده و سبقت گرفته اند، زيرا بر مركب هاى نجات سوار و به دستگيره هاى آن كه دستورهاى دينى و حدود الهى است چنگ زده و به انجام آن پرداخته اند.
تقلّب... الآخره،
كلمه اوّل در اين عبارت فعل مضارع و در اصل تتقلّب بوده و به دليل تخفيف يكى از دو حرف تاء از آن حذف شده است امّا در معناى اين جمله شارح دو احتمال ذكر كرده است: الف- احتمال اوّل اين كه عادت و خوى مردم زاهد آن است كه با اهل آخرت و آنان كه پيوسته براى آن عالم كار مى كنند همنشينى مى كنند، نه با مردمى كه اهل دنيايند و از آخرت غافلند.
ب- احتمال ديگر اين كه منظور از اهل آخرت همه مردم باشد زيرا همه مردم اهل آخرتند و آن جا دار قرار است چنان كه خداوند مى فرمايد: «يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ«».» و نتيجه اين احتمال آن است كه ايشان فقط با بدنهاى ظاهرى شان با بقيه مردم معاشرت دارند ولى دلهايشان در عوالم آخرت و سراى ديگر سير مى كند و پيوسته در انديشه آن جهان مى باشند.
يروْن... الى آخره،
آخرين قسمت از سخنان امام (ع) اشاره به فرق و امتيازى است كه ميان دنيا دوستان و زاهدان وجود دارد، چون اهل دنيا توجه به آن ندارند كه پس از فناى اين تن و جسم ظاهرى كمال ديگرى هم مى باشد، و به اين دليل از بدبختيها و خوشبختيهاى عالم آخرت غافلند و از اين رو بزرگترين مورد علاقه آنها باقى ماندن جسم ظاهرى و پرداختن به آن و بالاترين ناراحتى آنان كمبودهاى مادّى و از بين رفتن بدن ايشان با مرگ مى باشد، اما اهل تقوا و زاهدان گذشته از آنچه كه دنيا دوستان مى بينند و بر آن تأسف مى خورند، ديدى بالاتر از آن دارند، يعنى از بين رفتن حيات قلبى و فرا رسيدن مرگ معنوى را كه فقدان علم و حكمت است به درجاتى كه از مرگ جسمانى بدتر و تأسف بارتر مى بينند، و اين كه امام (ع) در متن خطبه 230 نهج البلاغه بخش 4 فرموده است: مرگ دلهاى زندگانشان و نفرمود: مرگ دلهايشان قرينه آن است كه منظور، مرگ معنوى است كه با از دست دادن نور حكمت و ايمان تحقّق مى يابد، نه مرگ ظاهرى كه با خروج روح از بدن به علت عوارض مادّى و بيماريهاى جسمانى واقع مى شود، زيرا كه اين امر براى اهل تقوا و زهد پيشگان شگفتى آور و تأسّفبار نيست بلكه امرى عادى و طبيعى است.
در باره مرجع ضمير احيانهم دو احتمال است: 1- منظور اهل دنيا باشد يعنى تقوا پيشگان مى بينند كه اهل دنيا با آن كه در ظاهر زنده اند امّا حيات معنوى را كه بسته به تقوا و عمل صالح است از دست داده اند، و اين براى اهل تقوا بسيار گران و مايه تاسف است.
2- احتمال دوم آن كه مراد از مرجع ضمير، خود اهل تقوا باشد، يعنى: ايشان از آن كه نكند در حالى كه در دنيا هستند، از تقوا و معنويات دور شوند و حيات واقعى و قلبى را به سبب دلبستگى به امور مادّى و انجام دادن معاصى و ترك طاعت خدا از دست بدهند. توضيح مترجم)
|