دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مفاهیم اساسی در نظریه آدلر Fundamental concepts in Adler’s theory

No image
مفاهیم اساسی در نظریه آدلر Fundamental concepts in Adler’s theory

كلمات كليدي : احساس حقارت، برتري جويي، سبك زندگي، خودخلاق، علاقه اجتماعي، روان شناسي شخصيت

نویسنده : زهرا غلامي

احساس حقارت Inferiority feeling

آلفرد آدلر معتقد بود، همه افراد در تجربه‌های نخستین‌شان در جریان مقایسه خود با جهان اطراف، دچار احساس ضعف و ناتوانی می‌شوند. کودک عملا می‌بیند که در اطراف او، افرادی مستقل و نیرومند زندگی می‌کنند که قادرند به میل و اراده خود، به هر کاری اقدام کنند. در حالی که او در کلیه امور زندگی، حتی رفع نیازهای ابتدایی خویش، نیازمند دیگران است. بنابراین احساس حقارت در وی ایجاد می‌شود. فرد برای غلبه بر این حس ناخوشایند و جبران حقارت‌های خویش(خواه واقعی باشند یا خیالی) تلاش می‌کند به برتری دست یابد.[1]

به عقیده آدلر، احساس‌های حقارت، گریزناپذیرند و مهم‌تر اینکه، ضروری هستند. زیرا به وجود آورنده انگیزه اساسی برای تلاش، رشد، پیشرفت و موفقیت‌اند. در واقع احساس حقارت اگر از حد تجاوز نکند، سبب پیشرفت و ترقی آدمی است.[2]

عقده حقارت inferiority complex

هنگامی که فرد نتواند بر احساس حقارت خود غلبه کند، این حس تقویت و تشدید گشته و منجر به شکل‌گیری عقده حقارت می‌شود. آدلر این وضعیت را به شکل "ناتوانی در حل مشکلات زندگی" تعریف می‌کند. وی معتقد است که عقده حقارت به سه شیوه می‌تواند در کودکی شکل گیرد:

1) حقارت جسمانی: کودکی که ضعف یا نقص جسمانی دارد، ممکن است که ناتوانی‌اش را در مدار توجه قرار دهد و برای کسب توانایی برتر تلاش کند. اگر این تلاش‌های جبرانی موفقیت‌آمیز نباشند، عقده حقارت در فرد شکل می‌گیرد.

2) لوس کردن: کودکان نازپرورده به این علت که چیرگی بر مشکلات و سازگاری با دیگران را نیاموخته‌اند، هنگامی که در زندگی با مانعی برخوردند، به این نتیجه می‌رسند که ناتوانی خود آن‌ها موجب ناکامی شان شده است و دچار عقده حقارت می‌شوند.

3) نادیده گرفتن: کودکی که به علت بی‌تفاوتی و عدم توجه والدین یا حالت خصمانه آن‌ها، نیازهای عشق و ایمنی‌شان ارضا نشده، احساس بی‌ارزشی می‌کند و عقده حقارت در او شکل می‌گیرد.[3]

عقده برتری superiority complex

از نظر آدلر این امکان وجود دارد که یک فرد در مقابل احساس حقارتش، گرایش به جبران بیش از اندازه پیدا کرده و دچار عقده برتری شود. در این حالت، فرد گرایش به تکبر و سلطه‌جویی دارد و تصوری اغراق‌آمیز از توانائی‌ها و پیشرفت‌هایش پیدا می‌کند.[4]

اصل برتری جویی

آدلر "برتری جویی" را اصیل‌ترین انگیزه زندگی و عاملی برای وحدت بخشیدن به شخصیت، کوشش در بهتر و کامل‌تر شدن شخص و به فعل درآوردن استعدادهای بالقوه‌اش می‌داند. منظور آدلر از برتری‌جویی، تسلط و ریاست بر دیگران نیست، بلکه انگیزه‌ای است که انسان را از هنگام تولد تا آخرین لحظه زندگی، از مرحله‌ای به مرحله دیگر پیش می‌برد و جنبه اجتماعی او را تقویت می‌کند.[5]

آدلر برتری‌جویی را مترادف با واژه کمال(perfection) می‌داند و معتقد است انسان‌ها در سراسر زندگی خود، برای رسیدن به کمال تلاش می‌کنند.[6]

غایت و هدف زندگی

آدلر بر خلاف فروید، معتقد بود که رفتار انسان توسط غرایز و تکانه‌ها تعیین نمی‌شود، بلکه تابع هدف‌هایی است که رو به سوی آینده دارند (رسیدن به کمال و برتری).[7]

به نظر آدلر، هدف‌های کلی ما آرمان‌های خیالی هستند که نمی‌توان آن‌ها را در برابر واقعیت سنجید. وی در این مورد مفهوم غایت نگری تخیلی(fictional finalism) را بیان می‌کند، به این معنی که اندیشه‌های خیالی(مانند آرمان) وجود دارند که ما به وسیله آن‌ها مسیر زندگی خود را هدایت می‌کنیم. بطور مثال مفهوم خداوند نمونه‌ای از این آرمان در زندگی بشر محسوب می‌شود.[8]

سبک زندگی style of life

هر یک از ما برای غلبه بر احساس حقارت خود و دستیابی به برتری تلاش می‌کنیم و برای رسیدن به این هدف، روش‌ها، رفتارها و روال خاص خود را پی می‌گیریم. آدلر این الگوی منحصر به فرد از ویژگی‌ها، رفتارها و عادت‌ها را "سبک زندگی" نامیده است[9] و معتقد است که از تعامل سه عامل بدنی، روانی و اجتماعی شکل می‌گیرد. به بیان دیگر سبک زندگی بر اساس تعامل‌های اجتماعی که در سال‌های نخست زندگی صورت می‌گیرد، ایجاد می‌شود. و این جریان در سن 4 یا 5 سالگی چنان تبلوری می‌یابد که پس از آن، دگرگونی‌اش دشوار است. در واقع از دید آدلر، هر فرد با اراده آزاد خویش، مناسب‌ترین سبک زندگی را برای خود می‌آفریند و هر گاه این سبک زندگی خلق شد، دیگر در طول زندگی ثابت می‌ماند و منش بنیادین ما را می‌سازد.[10]

اثر ترتیب تولد birth-order

آدلر ترتیب تولد را به عنوان یکی از اصلی‌ترین عوامل موثر اجتماعی در دوران کودکی دانست که بر ماهیت سبک زندگی فرد اثر می‌گذارد. وی معتقد بود فرزندان اول که توجه کامل و دربست والدین را دریافت می‌کنند، بعد از تولد فرزند دوم، دیگر این توجه و عشق را مانند سابق به دست نمی‌آورند. به همین دلیل دچار حسادت شده و احساس نفرت، ناامنی شدید و خصومت به دیگران پیدا می‌کنند. به اعتقاد آدلر افراد منحرف، مجرم و روان رنجور اغلب فرزندان اول خانواده هستند.[11]

همچنین از دید آدلر، فرزندان دوم رقابت‌جوتر و بلندپروازتر از خواهران و برادران خود هستند. رشد فرزندان آخر معمولا سرعت چشم‌گیری دارد و اگر خیلی نازپرورده شوند، ممکن است که در بزرگسالی در کنار آمدن با مشکلات زندگی دچار مشکل گردند. تک فرزندان خودخواه‌تر از دیگران‌اند و در دوران بزرگسالی نیز همانند کودکی خود شدیدا در پی آن هستند که مرکز توجه باشند. به همین دلیل احتمال بیشتری وجود دارد که ضربات شدید روانی را تجربه کنند.[12]

خود خلاق creative self

به اعتقاد آدلر، شخصیت آدمی فقط از استعدادهای ذاتی و تاثیرات محیط خارجی و تعامل بین این عوامل شکل نمی‌گیرد، بلکه خلاقیت و ابتکاری نیز در این میانه وجود دارد. بدین معنی که انسان برای ارضای میل به برتری جویی خود، عوامل زیستی و اجتماعی را به صورت خلاقانه و ابتکاری در تجارب تازه بکار می‌گیرد.[13]

آدلر معتقد بود، سبک زندگی در بهترین صورت خود شامل روشی خلاق و مثبت است که به فرد اجازه می‌دهد انرژی‌های خود را در راه‌های مثبت و سازنده بکار اندازد.[14]

خودآگاهی Self awareness

آدلر وجود ضمایر "نیمه آگاه" و "ناخود آگاه" را در انسان نفی کرد و اعتقاد داشت که "خودآگاهی" در شکل‌گیری شخصیت انسان نقش عمده‌ای دارد. در واقع انسان از اعمال خود آگاهی دارد و می‌داند چه کند، چرا می‌کند و هدف او چیست. می‌تواند هدفی را پیش‌رو داشته و برای رسیدن به آن کوشش کند و راه رسیدن به هدف‌ها را آگاهانه برگزیند.[15]

علاقه اجتماعی social interest

آدلر در اواخر عمر خود به این اعتقاد رسید که آدم اجتماعی به دنیا می‌آید و به اجتماعی بودن خود علاقه‌مند است. این علاقه اجتماعی در نوع آدمی، فطری و ذاتی است و مانند بسیاری از غرایز فطری دیگر، نیاز به تماس داشتن با عالم بیرون و راهنمایی و تربیت دارد. تماس کودک با عالم خارج در آغاز از طریق مادر و خانواده، سپس از طریق مدرسه و بالاخره در جامعه با مردمان دیگر صورت می‌گیرد. این تماس‌ها سبب پرورش حس اجتماعی و آموختن احساس مسئولیت و همکاری می‌شود. از سوی دیگر احساس برتری جویی فرد که در آغاز شخصی و فردی بوده، کم کم جنبه اجتماعی پیدا می‌کند. مثلا فرد به مصالح اجتماعی و همنوع دوستی می‌اندیشد و کمال خود را در این زمینه‌ها می‌جوید.

از نظر آدلر کسانی که احساس علاقه اجتماعی ندارند، ممکن است به افرادی نامطلوب از نظر اجتماعی – مانند روان رنجور، مجرم و مستبد – تبدیل شوند.[16]

مقاله

نویسنده زهرا غلامي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS