دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

تعریف روان شناسی فیزیولوژیک Definition of physiological psychology

No image
تعریف روان شناسی فیزیولوژیک Definition of physiological psychology

كلمات كليدي : روان شناسي زيست شناختي، علوم عصبي رفتاري، روان شناسي عصب شناختي، فيزيولوژي رواني، روان شناسي فيزيولوژيك

نویسنده : كوثر يوسفي

هدف دانش فیزیولوژی عبارت است از، توصیف عوامل فیزیکی و شیمیایی که مسئول منشأ، تکامل و ادامه حیات می‌باشند. هر نوع از حیات، از ویروس ساده تا بزرگترین درخت یا انسان پیچیده، مشخصات عملکردی خاص خود را دارند. بنابراین قلمرو گسترده فیزیولوژی را می‌توان به فیزیولوژی ویروسی، فیزیولوژی سلولی، فیزیولوژی گیاهی، فیزیولوژی انسانی و بسیاری شاخه‌های دیگر تقسیم کرد. در فیزیولوژی انسانی، ما درگیر توصیف ویژگی‌ها و مکانیسم‌های خاص بدن انسان هستیم که آن را یک موجود زنده ساخته است. این واقعیت که ما زنده می‌مانیم، عموما از کنترل ما خارج است؛ زیرا گرسنگی ما را وادار به جستجوی غذا و ترس ما را وادار به جستجوی پناهگاه می‌کند.[1]

روان‌شناسی فیزیولوژیک به عنوان علم میان‌رشته‌ای، به بررسی رابطه بین مغز و رفتار می‌پردازد؛ آن را همچنین می‌توان از زاویه‌ای دیگر، به عنوان روان‌شناسی زیست‌شناختی[2] و علوم عصبی رفتاری[3] توصیف کرد. در تعریف واژه‌های میان‌رشته‌ای، "مغز" و "رفتار" واژه‌های کلیدی به شمار می‌آیند و کاربرد واژه میان‌رشته‌ای نیز به دلیل بررسی فرایندهای الکتریکی، مغناطیسی، شیمیایی و مولکولی در مغز است که به تنهایی با یکی از شاخه‌های علوم امکان‌پذیر نیست. برای توصیف چگونگی فعالیت‌ سلول‌های عصبی نیاز به اطلاعاتی در کالبدشناسی، بافت‌شناسی، شیمی اعصاب و الکتروفیزیکی است. بدین ترتیب استفاده از روش‌های مختلف علوم برای توصیف روان‌شناسی فیزیولوژیک ضرورت دارد. اطلاعات فیزیکی – زیستی تشکیلات و ساخت مغز و ارتباط متقابل آنها، با علوم رفتاری تبیین می‌شوند.[4]

روان‌شناسی فیزیولوژیک با تحریک مستقیم، ثبت یا تخریب فعالیت‌های مغز، فرایندهای زیستی و ساخت‌های عصبی را بررسی می‌کند. در این چارچوب، رفتار به عنوان متغیر مستقل و وابسته اندازه‌گیری می‌شود. روان‌شناسی زیست‌شناختی و فیزیولوژیکی به پژوهش‌های حیوانی روی می‌آورند، زیرا فهم رفتار انسان و جلوگیری یا درمان اختلال‌ها و بیماری‌ها بدون چنین آزمایش‌های حیوانی امکان‌پذیر نیست.[5]

روان‌شناسی عصب‌شناختی از روش‌های مشابهی(تخریب و تحریک) استفاده کرده ولی بیشتر در انسان به تحقیق می‌پردازد. از آنجا که آزمایش بر روی مغز انسان جایز نیست، لذا روان‌شناسی عصب‌شناختی مطالعات خود را بر روی بیماران مبتلا به اختلال‌های مغزی متمرکز می‌کند. از تغییر رفتار چنین بیمارانی می‌توان به اهمیت ساخت‌ها و روابط آنها برای رفتار معین پی‌برد. در چارچوب این بررسی‌ها تکامل آزمون‌های روان‌شناختی نیز از اهمیت خاصی برخوردار است، چرا که با این قبیل آزمون‌ها می‌توان به طور غیرمستقیم قابلیت کنش فرایند معینی را در مغز بیمار و سالم بررسی کرد. روش تشخیص روان‌شناسی عصب‌شناختی[6]، اساس طرح توان‌بخشی[7] روان‌شناختی را برای بیماران مغزی مختلف فراهم می‌کند. تعمیم نتایج پژوهش‌های روان‌شناسی فیزیولوژیک بر روی انسان به وسیله روان‌شناسی عصب‌شناختی وارسی می‌شود.[8]

فیزیولوژی روانی[9] بیشتر ارتباط بین فرایندهای زیستی در ارگانیزم انسان را با ثبت فعالیت مغز بررسی می‌کند. اگرچه روان‌شناسی فیزیولوژیک، روان‌شناسی عصب‌شناختی و فیزیولوژی روانی مکمل یکدیگر هستند، هر سه آنها بخشی از روان‌شناسی زیست‌شناختی به شمار می‌آیند.

تاریخچه روان‌شناسی فیزیولوژیک

از آغاز پدیدآیی رشته روان‌شناسی، روان‌شناسی فیزیولوژیک نقش مهمی داشته است. روان‌شناسی علمی فعالیت خود را با طرح "اصول روان‌شناسی فیزیولوژیک"[10] توسط وونت(Wundt) در سال 1874 آغاز کرد. پژوهش‌های روان‌شناسی فیزیولوژیک حدود 20 درصد از پژوهش‌های روان‌شناسی کشور آمریکاست و قریب به هزار نفر از روان‌شناسان آن در روان‌شناسی فیزیولوژیک به تحقیق مشغول هستند. روان‌شناسی فیزیولوژیک، مانند سایر علوم اعصاب با توجه به توسعه ابزارهای تحقیق در دهه‌های اخیر از پیشرفت خوبی برخوردار شده است.

یافته‌های مگون(Magoun) و موروزی(Moruzzi) در سال 1949 نشان می‌دهد که دستگاه شبکه‌ای موجود در ساقه مغز، نظام انرژی‌دهنده و هشیاری است. افزون بر ارتباطات حسی – حرکتی، انرژی روانی و دقت و توجه کشف شد که پیش از آن در روان‌شناسی آن را فعالیت و هیجان می‌نامیدند.

الدز(Olds) و میلنر(Milner) نیز به وجود ساخت‌هایی در مغز پی بردند که جهت رفتار را مشخص می‌کردند؛ آنها این ساخت‌ها را "مرکز لذت" نامیدند. مبانی تشریحی فیزیولوژی که اهمیت بسیاری در نتایج رفتار مثبت و منفی دارند، توسط روان‌شناسان یادگیری، مانند اسکینر(Skinner) تبیین شد.

بخش پایانی این گستره، شیمی اعصاب[11] است که از سال 1921 با انتقال سیناپس شیمیایی مطرح شد؛ این بخش پس از جنگ جهانی دوم، به‌ویژه در اثر پژوهش‌های اکلز(Eccles) و همکاران توانست چگونگی سیناپس شیمیایی و اثر ناقل‌ها را تشریح کند. در سال‌های اخیر، با توسعه روش‌های تجزیه، پژوهش‌های زیادی در این زمینه انجام شد و نتایج مفیدی به دست آمد. داروشناسی روانی[12] نیز امکانات جدیدی را فراهم کرده است. بدین ترتیب نظام‌های انتقال‌دهنده و تعدیل‌کننده عصبی با توصیف مشروح، چگونگی اثر شیمیایی مغز را در شیوه‌های رفتار تعیین می‌کنند و بالاخره اندازه‌گیری‌های غیر تهاجمی فعالیت‌های مغز با روش تصویربرداری، امکان مشاهده کارکرد مغز فرد زنده را به هنگام تفکر، احساس و ادراک بدون عمل جراحی بر روی کامپیوتر فراهم کرد؛ این روش در دهه‌های اخیر پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای داشته است.[13]

مقاله

نویسنده كوثر يوسفي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

Powered by TayaCMS