دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالرحمن بن ابی لیلی

No image
عبدالرحمن بن ابی لیلی

كلمات كليدي : عبدالرحمن بن ابي ليلي، امام علي(ع)، بني اميه، حجاج، راوي

نویسنده : سيد مرتضي مير تبار

از چهره‌های سرشناس و معروف صدر اسلام که هم دوران خلفا را درک کرد و تا دوران عبدالملک نیز در قید حیات بود و جزء فقهای آن دوران از وی یاد شده است عبدالرحمن بن ابی‌لیلی معروف به ابن ابی‌لیلی بود.[1] کنیه عبدالرحمن، ابوعیسی بود.[2] وی که از تابعین رسول خدا(ص) به شمار می‌رود بیش از صد و بیست صحابی را دیده و آنان را درک نموده است.[3] در مورد تاریخ تولد وی تاریخ دقیقی در منابع ثبت نشده است؛ اما با شواهد تاریخی موجود می‌توان گفت که وی در دهه دوم هجری و در عهد عمر بن خطاب به دنیا آمده است.[4] البته در کتاب منتظم آمده است که وی شش سال پیش از مرگ عمر به دنیا آمده است.[5]

مورخان او را از دوستان و ارادتمندان به امام علی(ع) نام می‌برند که از شمار شیعیان عقیدتی امام علی(ع) بوده است. [6] نکته جالب توجه این که با وجود شیعه بودن وی، پسرش محمد بن عبدالرحمن شیعه نبوده و از اهل تسنن به شمار می‌رفت و در دستگاه امویان نیز فعالیت داشته است.

نسب و خصوصیات ابن ابی‌لیلی

عبدالرحمن بن ابی‌لیلی از مشایخ بزرگوار صدر اسلام بود که در کوفه سکونت داشت و همشهری سعید بن جبیر بود.[7] نام پدر او داود بن بلال بن أحیحة بن جلاح بن حریش بن جحجبى بن عوف بن کلفة بن عوف بن عمرو بن عوف بن مالک بن اوس است،[8] البته در نام وی اختلاف است. برخی نامش را یسار گفتند. برخی او را ابن نمیر و برخی وی را اوس بن خولی نامیدند.[9] بخاری در کتابش وی را یسار بن نمیر معرفی کرده است. با این وصف پدر عبدالرحمن به کنیه‌اش، ابولیلی، معروف بود.[10] به همین سبب عبدالرحمن نیز به ابن ابی‌لیلی مشهور گشته است. ابولیلی از صحابه پیامبر(ص) و از راویان حدیث بود که عبدالرحمن نیز روایات زیادی از پدرش نقل کرده است. ابولیلی در جنگ‌های احد و آن چه بعد از آن اتفاق افتاد شرکت داشت و در زمان امام علی(ع)، وی به همراه پسرش عبدالرحمن در نبرد امام با دشمنانش حضور داشته و در رکاب امام به نبرد پرداخته است و در نهایت در جنگ صفین به شهادت رسید.[11] ام‌لیلی انصاری دختر رواحه، نام مادر عبدالرحمن است که همچون همسر و فرزندش از راویان حدیث بود.[12] نام عمه او لیلی بود که از راویان رسول‌الله(ص) می‌باشد.[13] عموی وی عمران بن بلال نیز از صحابه مشهور رسول خدا(ص) بود.[14]

وی چند فرزند داشت؛ اما معروف‌ترین آن‌ها محمد بن عبدالرحمن بوده است. محمد از فقیهان بزرگ و از اصحاب رأی روزگار خود بود. مدتی نیز قاضی کوفه از سوی بنی‌امیه بود. نکته جالب توجه در مورد محمد این که وی برخلاف پدر که از عاشقان اهل بیت و شیعی بود، محمد سنی مذهب بود، البته ثقه هم بود.[15] برخی او را از حشویه می‌دانستند.[16]

ابن ابی‌لیلی در برخی مجامع به دفاع از امام علی(ع) و اولویت او بر دیگران می‌پرداخت. ابن‌سعد در این باره می‌نویسد: «هرگاه وی می‌دید اشخاص نام على(ع) را مى‌برند و بر پوستین او مى‌افتند و از او حدیث نقل نمى‌کنند، مى‌گفت ما با على(ع) همنشینى کرده‌ایم و همراهش بوده‌ایم هرگز ندیده‌ایم چیزى از آنچه اینان مى‌گویند بگوید. آیا براى على همین شرف بسنده نیست که پسر عموى رسول خدا(ص) و داماد آن حضرت؛ یعنى همسر دخترش و پدر حسن و حسین است و در جنگ بدر و حدیبیه شرکت داشته است؟»[17]

مقام علمی عبدالرحمن بن ابی‌لیلی

عبدالرحمن از تابعین به شمار می‌رود که اشخاص زیادی از طریق وی روایت کرده‌اند. بسیاری همچون بخاری و مسلم و غیر این دو به اتفاق قائل به تابعی بودن وی بودند و از وی روایت نقل کرده‌اند.[18] با این حساب برخی همچون ابن برقی، وی را از صحابه رسول خدا(ص) دانستند و قائلند که وی در جنگ احد شرکت داشته و پیامبر(ص) را نیز درک کرده است. اما ظاهراً نام وی با پدرش برای این مورخین مشتبه شده و در ذکر نام وی اشتباه کرده‌اند.[19]

نکته جالب توجه در مورد وی این است که عبدالرحمن از تابعیین به جز عبدالرحمن بن ابزی روایت نقل نکرد و به جز این مورد، تمام روایاتش را از صحابه ذکر نموده است.[20] او در مسائل فقهی و علم احکام صاحب نظر بود و در حدیث نیز شهرت بسیاری داشت. او از عمر و على(ع) و عبدالله بن مسعود و ابىّ بن کعب و سهل بن حنیف و خوّات بن جبیر و حذیفة و عبدالله بن زید و کعب بن عجرة و براء بن عازب و ابوذر و ابو الدرداء و ابوسعید خدرى و قیس بن سعد و زید بن ارقم و نیز از پدر خود روایت نقل کرده است[21] و اشخاصی همچون مجاهد، ثابت بنانی، اعمش و غیر آنان از او روایت نقل کرده‌اند.[22] وی قائل بود گفتگو کردن و به یاد آوردن حدیث، زنده کردن آن است. عبدالله بن شدّاد نیز به او مى‌گفت آرى همین گونه است خدایت رحمت کند چه بسیار حدیث را که مرده بود- فراموش شده بود- و تو آن را در سینه من زنده کردى.[23]

مقام علمی او به اندازه‌ای بود که یاران رسول‌خدا(ص) و صحابه خاص آن حضرت گرد او جمع شده و او برایشان حدیث مى‌گفت و همگى ساکت نشسته و گوش فرا می‌دادند.[24] او درباره فضیلت امام علی(ع) آورده است: درباره على(ع) هشتاد آیه برگزیده در کتاب خدا نازل شده که هیچ کس از این امت در آن با او شریک نیستند.[25]

می‌توان وی را از شاگردان امام علی(ع) دانست، چرا که وی قرآن را از امام علی(ع) فراگرفت و از حضرت اخذ نمود.[26] در کارهای دیگر همچون قضاوت نیز از شیوه امام علی(ع) استفاده می‌کرد. زمانی که حجاج بن یوسف ثقفی به کوفه آمد، قصد داشت که ابن ابی‌لیلی را به منصب قضاوت کوفه بگمارد. اما حوشب به حجاج گفت که اگر مى‌خواهى که على بن ابى‌طالب(ع) را به قضاوت بگمارى این کار را انجام بده.[27] او ارادت زیادی به امام داشت و حتی زمانی که حجاج او را تازیانه زد تا به امام ناسزا بگوید، با وجود این که تمام شانه‌هایش از ضربه‌های شلاق سیاه شده بود؛ اما به امام ناسزا نگفت و از او تبری نجست.[28]

تقوای عبدالرحمن بن ابی‌لیلی

وی فردی مومن و با تقوی بود. ثابت بنانی درباره او می‌آورد که عبدالرحمان بن ابى‌لیلى چون نماز صبح را مى‌گزارد قرآن را مى‌گشود و تا برآمدن آفتاب تلاوت مى‌کرد. مسلم جهنی می‌گوید: روز جمعه به هنگام خطبه خواندن امام جمعه، عبدالرحمان بن ابى‌لیلى را دیدم که با انگشت خویش به محمد بن سعد اشاره مى‌کرد خاموش باشد. گفته شده است که عبدالرحمان بن ابی‌لیلی، زمانی که امام جماعت بود چون سلام مى‌داد اندکى به راست یا به چپ مى‌گردید و گاه پشت سر یاران خود مى‌ایستاد و نماز مى‌گزارد. همین طور آمده است که عبدالرحمان بن ابی‌لیلی دستور مى‌داد صف‌هاى جماعت را مستقیم کنند و مى‌گفت: نباید هیچ کس از شما در نمازگاه خویش آب دهان را پیش پاى خود بیفکند و اگر ناچار بود آب دهان خود را زیر پاى چپ خود بیفکند.[29]

وی از مشایخ و فقها زمان خود[30] و از پیشوایان و موثقین تابعین به شمار می‌رود. نام او در بسیاری از کتب رجالی و تاریخی مورد ستایش قرار گرفته و ثقه لحاظ گردیده است.[31]

چهره ظاهری ابن ابی لیلی

درباره چهره ظاهری عبدالرحمن باید گفت که وی دارای چهره‌ایی روشن و متین بود و قدی کشیده داشت.[32] عبدالرحمن فردی زیبا روی بود به طوری که عبدالله بن حارث درباره وی می‌گوید: «من زنی را ندیده که مثل او زاده باشد.[33] او دارای موهای بلند بود که به صورت دو گیسوی تاب‌دار درمی‌آورد و هر زمان که قصد داشت نماز بخواند آنان را بازمی‌کرد و افشان می‌نمود».[34] طبرسی در کتابش به نقل از شیخ مفید از قول سلیم بن قیس می‌نویسد: «من نظر بسیار به جانب عبدالرّحمن بن ابی‌لیلی و حسن بن حسن بصرى می‌کردم، لیکن نمی‌دانستم که کدام ازین دو پسر أجمل از دیگرند الّا آنکه حسن بن حسن بصرى بزرگتر از پسر ابی‌لیلی بود از کثرت قوم».[35]

در کنار این اوصاف وی فردی معتدل و متین بود و با هر کس به راحتی کنار می‌آمد به عنوان مثال وی با عبدالله بن عکیم که عثمانی مسلک بود روابط نزدیکی داشت. دختر عبدالله در این باره می‌گوید: «هرگز نشنیدم که در آن باره با یک دیگر بحث و بگو و مگویى داشته باشند، جز اینکه شنیدم پدرم به عبدالرحمان بن ابی‌لیلی مى‌گوید، اگر سالار تو- على(علیه السلام)- درنگ مى‌کرد مردم به سوى او مى‌آمدند».[36]

عملکرد سیاسی ابن ابی‌لیلی تا شهادت امام علی(ع)

او در دوران عمر در مدینه زندگی می‌کرد و برخی اوقات نزد عمر می‌نشست و از آن دوران مطالبی را نیز نقل کرده است.[37] در دوران عثمان و در جریان محاصره خانه و قتل عثمان، ابن ابی‌لیلی شاهد ماجرا بود. وی درباره عملکرد طلحه در آن روز می‌گوید: «به خدا سوگند هنگامى که عثمان در محاصره بود طلحه را دیدم که بر اسبى سیاه سوار است و نیزه به دست دور خانه عثمان جست و خیز مى‌کند و گویى هم اکنون سپیدى جامه‌اش را از زیر زره مى‌بینم».[38]

وی در نبرد امام علی(ع) با اهل جمل، امام را همراهی کرد و با ایشان به سوی بصره رفت. طبری نیز ماجرای نامه امام به کوفیان را برای جنگ با اهل جمل از زبان عبدالرحمن بن ابی‌لیلی نقل نموده است.[39] به گفته ابن ابی‌لیلی، امام علی(ع) به همراه هفتصد تن از یارانش در بیست و نهم رییع‌الثانی سال سی و شش هجری مدینه را به سمت بصره ترک نمود.[40]

او در کوفه در شهر حکومتی امام علی(ع) زندگی می‌کرد و در تمام جنگ‌ها از جمله خوارج با امام بود.[41]

در پیکار صفین، از جمله کسانی بود که از معاویه بدگویی می‌کرد که منجر به نامه نوشتن معاویه برای وی شد که در آن ضمن گلایه از او عذرخواهی کرد و از او خواست که دست از بدگویی وی بکشد. معاویه این نامه را به اشخاص دیگری نیز نوشت و از همه آن‌ها خواست که قیس بن سعد را راضی کنند که از او بدگویی نکند.[42] برخی از رویدادهای صفین در منابع تاریخی، از او روایت شده است.

او مخالف جریان حکمیت بود. این مسئله از جریانی که با ابوموسی اشعری نقل می‌کند مشخص می‌شود. او آورده است: ابو موسى به من گفت: حبیبم پیامبر(ص) به من فرمود: «دو تن از بنى اسرائیل در اینجا حکم ظالمانه صادر کردند و دو نفر از امّت من نیز در اینجا حکم ظالمانه صادر خواهند کرد. چند روزى بیش نگذشت که از ابو موسى و عمرو بن عاص در آنجا آن چنان حکمى که در تاریخ به ثبت رسیده صادر شد.»[43]

وضعیت ابن ابی‌لیلی بعد از شهادت امام علی(ع)

در منابع چیزی از عبدالرحمن بعد از شهادت امام تا دوران حجاج ذکر نشده است که نشان از آن دارد که وی در این دوره خانه‌نشین بود و در مسائل مملکتی شرکت نداشت.

در دوران عبدالملک و حکومت حجاج بن یوسف ثقفی بر عراق، عبدالرحمن مورد توجه حجاج قرار گرفت و به سبب فقاهت و بار علمی بالای وی، حجاج قصد داشت وی را بر مسند قضاوت کوفه قرار دهد که با مخالفت و نظر یارانش از تصمیمش منصرف شد. بعد از مدتی عبدالرحمن مورد خشم حجاج قرار گرفت لذا بر تن او شلوا تنگ راه راه پوشاندند و شلاق زدند و در جلوی در مسجد او را آورد و در این حال حجاج از ابن ابی‌لیلی خواسته بود که على بن ابى‌طالب و عبدالله بن زبیر و مختار بن ابوعبید را نفرین و لعنت کن. عبدالرحمان گفت: «خداى دروغگویان را لعنت فرماید و سپس، على بن ابى‌طالب و عبدالله بن زبیر و مختار بن ابوعبید را به صورت مرفوع تلفظ کرد. با این کار هم از دست حجاج نجات یافت و هم به امام ناسزا نگفت».[44] این ماجرا قدرت علمی وی در حوزه ادبیات عرب را نیز نشان می‌دهد.

عاقبت امر عبدالرحمن بن ابی‌لیلی

وی از طرفی مورد خشم و غضب حجاج قرار گرفته بود و از سویی با حکومت امویان مخالف بود، لذا وارد سپاه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث شد و به همراه او بر علیه حجاج دست به شورش زد. در این جنگ که به دیر جماجم معروف است اشخاص معروف دیگری همچون سعید بن جبیر، ابوالبختری طائی و کمیل بن زیاد نیز حضور داشتند.

در این جنگ بعد از مدتی که از نبرد گذشت سپاه اموی بر آنان برتری یافت که منجر به فرار سپاه ابن اشعث شد که عبدالرحمن با سخنانش و نقل ماجرایی از امام علی(ع)، مانع فرار آنان شد و باعث پایداری آنان در این جنگ شد.[45] در این جنگ، یکی از اعراف به نزد حجاج رفت و گفت که قادر است به پشت سپاه عبدالرحمن برود و با دستور حجاج به این کار دست زد اما با شکست مواجه شد و بعد عبدالرحمن با سپاهش، لشگرگاه حجاج را غارت کرد؛ اما نیمه شب مورد شبیه خون دشمن قرار گرفتند و سپاه عبدالرحمن از هم پاشید و بسیاری در این جریان در دجیل غرق شده و بسیاری کشته شدند و خود عبدالرحمن نیز در این جریان به شهادت رسید.[46]

در نهایت وی در این جنگ به شهادت رسید البته در نحوه شهادت وی اختلاف است برخی قائلند که وی در میدان جنگ کشته شد و برخی نیز گفتند که وی در دجیل غرق شد و به این صورت به شهادت رسید.[47] در تاریخ دقیق شهادت وی میان مورخین اختلاف است برخی سال هشتاد و یک و برخی سال هشتاد دو هجری را سال شهادت وی دانستند.[48] طبری نیز شهادت وی را در ضمن سال هشتاد و سوم هجری آورده است.[49]

عبدالرحمان بن محمد بن عبدالله(عبدالرحمان سوم) ملقب به الناصر(300ـ350 ق / 912ـ961م) در 22 رمضان سال 277هـ دسامبر سال 890 به دنیا آمد. مادرش کنیزی مسیحی از مردم اسپانیا بود و ماریا یا چنانکه در روایات عربی آمده، مزنه نامیده می‌شد. او در خردسالی در علوم و معارف درخشید قرآن آموخت و هنوز به ده سالگی نرسیده بود که با سنت آشنا گردید و در نحو و شعر و تاریخ سرآمد شد و بویژه در فنون نبرد مهارت یافت و در «المجلس الکامل» با عبدالرحمان بیعت شد. او نخستین خلیفه از امویان اندلس بود که خود را به لقب «امیرالمؤمنین» ملقب ساخت.[1]

مهم‌ترین وقایع عصر عبدالرحمان الناصر

قیام ابن‌حفصون

این قیام که از دوران حکام قبلی نظیر منذر (حکومت 273 ـ 275 هـ.ق) و امیر عبدالله (حکومت 275 ـ 300 ق) شروع شده بود، در عصر عبدالرحمان نیز ادامه یافت.[2] مرگ امیر عبدالله، در سال 300 هـ و به قدرت رسیدن عبدالرحمان الناصر در آغاز، با موجی از قیام‌های مجدد بر ضد امویان در اندلس همراه بود، اما وی توانست به سرعت بر این قیام‌ها چیره گردد. موقعیت سیاسی و نظامی ابن حفصون باعث می‌شد تا قیام او هنوز به عنوان خطر‌ناک‌ترین تهدید برای امویان مطرح باشد. عبدالرحمان با در پیش گرفتن سیاست نرمش و مدارا توانست شورش‌ها را یکی بعد از دیگری فرونشاند.[3] وقوع وبا و ناکامی ابن‌حفصون در جلب حمایت فاطمیان و تثبیت وضعیت عبدالرحمان، باعث چرخش اوضاع به نفع امویان شد. در ظاهر، با توجه به همین دشواری‌ها بود که ابن‌حفصون در سال 303 هـ پیشنهاد صلح امیر اموی را پذیرفت. ابن‌حفصون در 16 شعبان 305 در بُبشتر درگذشت. اندکی بعد از مرگ او، امیر اموی توانست بر قلعه بُبشتر تسلط یابد و فتنه ابن حفصون را - که اینک فرزندش پیگیر آن بود – فرونشاند. عبدالرحمان آثار ابن حفصون را از شهر پاک کرد و فرمان داد پیکر او و پسرانش حکم و سلیمان را به قرطبه ببرند و بردر قصر، بر دار کنند. [4]

قیام بنی حجاج

ابراهیم بن حجاج از اعراب لخمی یمن بود که در شهر سوق الجیشی و مهم اشبیله ساکن بود و با حذف رقیبان محلی خود بنی‌خلدون، حاکم بی‌رقیب اشبیله شد. در این زمان این شهر از بازماندگان بنی‌حجاج بازپس گرفته شد و به بحران چند ساله اشبیله پایان یافت.[5] البته در خاموش کردن این شورش بدر بن احمد[6] حاجب عبدالرحمان نقش اساسی داشت.

برتری بر مسیحیان شمال

مملکت مسیحی شمال در این هنگام به دو امارت یا دو مملکت تقسیم شده بود: مملکت لیون یا جلیقیه و مملکت ناوار یا نبره یا بلاد بشکنس. در همان سال‌های نخستین اردونیوی دوم پادشاه لیون حمله به اراضی مسلمانان را آغاز کرده بود. این سالها از نظر موفقیت‌های بسیاری که در مقابل حکومت‌های مسیحی شمال؛ یعنی لئون و ناوارا بدست آمد نیز ارزشمند بود. اقتدار و برتری عبدالرحمان و اخلاف او را، پادشاه لئون و ملکه ناوارا و کنت بارسلون به رسمیت شناختند و این شناسائی اموی فقط ظاهری و تشریفاتی نبود، بلکه همراه بود با پرداخت خراج و باج سالانه که عدم پرداخت آن منجر به حمله و هجوم می‌شد.[7]

نبرد خندق سَمُوره

این نبرد میان مسلمانان و نصارا در گرفت؛ قابل ذکر است در این باره میان روایات عربی و مسیحی اختلاف آشکاری وجود دارد. روایات مسیحی به تفصیل و روایات عربی در این مورد مختصر است. زیرا قصد عبدالرحمان سرنگون ساختن و از میان برداشتن مملکت مسیحی بود؛ ولی به طور مشخص معین نکرده‌اند این نبرد در چه مکانی اتفاق افتاده است. به هر صورت این واقعه در سال 327هـ و به سبب خندق‌هایی گرد شهر سَمُوره به جنگ «خندق» معروف شده است. ابن‌خطیب علت این حادثه را گروهی از سپاهیان می‌داند که به عبدالرحمان خیانت و حسد ورزیدند که عبدالرحمان در جواب این پیمان‌شکنی 300 نفر از این خائنان را بردار کرد.[8]

ادعایی در برابر فاطمیان

قیام خلافت فاطمی در ساحل دریای مدیترانه و رواج دعوت ایشان تا مغرب الاقصی، نزدیک سواحل اندلس یکی از عواملی بود که عبدالرحمان را مجبور کرد که میراث معنوی بنی‌امیه را علاوه بر میراث سیاسی آن احیا کند. از سوی دیگر دولت عباسی در مشرق دچار پریشانی و از هم گسیختگی شد عبدالرحمان موقعیت را برای عنوان کردن خلافت خویش مناسب یافت و بدین طریق میراث معنوی خاندان خویش را احیاکرد.[9]

کارهای عمرانی و اصلاحی

عبدالرحمان به معماری توجه ویژه‌ای داشت. از این رو شهرى جدید به نام الزهراء در شمال ‌غربى قرطبه بر دامنه جبل‌العروس در فاصله چند سال (324ـ350 ق / 936ـ961 م) بنا کرد که در شکوه و زیبایى بى‌همتا بود.[10] علاوه بر این، وى کاخى دیگر نیز به نام الزاهر و کاخى شکوهمندتر از آن به نام دارالروضه احداث کرده بود که مهندسان بزرگ معمارى از بغداد و قسطنطنیه در ساختن آن دست داشتند.[11] براى تزئینات شهر الزهراء علاوه بر ستون‌هاى سنگى پیش گفته و حوضى زرنگار که برایش از مملکت روم آورده بودند که چشم هر بیننده‌اى را مسحور مى‌کرد.[12]

در بعضى از لوحه‌هاى مرمرین کاخ مدینة الزهراء تزئینات گیاهى همراه با چند پرنده تزیینى وجود داشته است که آن‌ها را از حیث ظرافت و تناسب مانند مینیاتورهاى ایرانى همان عهد دانسته‌اند. ناصر علاوه بر استفاده از هنرهاى تزئینى و معمارى داخلى در بناى کاخ‌ها، ساختمان‌ها و باغ و بستان‌هاى الزهراء، مراکز وسیع نگهدارى از جانوران و قفس‌هاى بزرگ براى پرندگان و استخرهاى بزرگ جهت نگهدارى انواع ماهى‌ها فراهم ساخته بود که از آن‌ها مى‌توان به زبان امروزى به عنوان باغ وحش یاد کرد. همچنین ایجاد فضاى سبز در پیرامون الزهراء بسیار چشمگیر بود؛ زیرا تمامى دامنه‌هاى جبل‌العروس را شامل مى‌شد. درختان کشت شده فقط بادام و زیتون بودند که در فصل شکوفه، کوهسار را به عروسى سپیدپوش و معطر تبدیل مى‌کردند. او همچنین توجهى ویژه به احداث انواع فواره‌ها و آب‌نماهاى زیبا داشت و نمونه‌هایى از آن‌ها را در جامع قرطبه و اشبیلیه نیز ایجاد کرده بود. اصلاح و مرمت پل نهر کبیر از دیگر اقدامات او به شمار مى‌رود.[13] او همچنین جانب اهل علم و ادب و هنر را نگه مى‌داشت و با تشویق فرزانگان موجبات رونق ادبیات و علوم و فنون را فراهم مى‌آورد.[14]

این خلیفه به امور کشاورزى و صنعت و بازرگانى و نظامى نیز عنایتى کامل مبذول مى‌داشت و به این جهت اقتصاد و مالیه عمومى مملکتش به‌خوبى رونق یافت حکومت عبدالرحمان از ثروتمندترین حکومت‌های عصرش به حساب می‌آید. نیروى نظامى عبدالرحمان الناصر نیز نیرویى عظیم بود. وى به‌خصوص از نیروى دریایى بزرگى برخوردار بود که همواره در مدیترانه و در درگیرى‌هایش با دولت فاطمى از آن بهره مى‌گرفت و به کمک همان بود که «سبته» را که کلید موریتانیا به شمار مى‌رفت، نیز به تصرف درآورد. همین نیروى نظامى قدرتمند وى که کامل‌ترین انضباط را داشت و چه بسا بتوان گفت که یکى از بهترین ارتش‌هاى جهان بود، به تفوق وى بر مسیحیان ساکن شمال نیز کمک کرد و همه این امور موجب رغبت شدید قدرتمندترین حکام به هم‌پیمانى با او شد؛ چنان‌که امپراتور قسطنطنیه و پادشاهان آلمان، ایتالیا و فرانسه سفیران خود را با انواعى از هدایاى نفیس به دربار وى گسیل داشتند. از این رو وى اندلس را، از چنگال هر دو قدرت لیونى‌ها یا آفریقایى‌ها، رهانید و نیز آن سرزمین را از خطر ویرانى داخلى نجات داد.[15] عبدالرحمان الناصر در حقیقت از مسلمانان اندلس یک ملت ساخت و نیز از دو قوم عرب و اسپان یک ملت اندلسى به هم وابسته پدید آورد. همان ملتى که چنان به‌سرعت پیشرفت کرد که خِرد، توان باورش را ندارد؛ زیرا به چنان اوجى رسید که حتى اکنون نیز آثار آن مشهود است؛ اما با مرگ وى در کمال تأسف سقوط فرهنگ و تمدن اسلامى و فروپاشى خلافت اموى آغاز شد.[16]

سرانجام

در اوایل سال 349 هـ عبدالرحمان الناصر دچار سرماخوردگی شدیدی شد و در دوم ماه رمضان سال350ه پانزدهم اکتبر سال 961 دیده از جهان فروبست. در گذشت او در قصر الزهراء بود و هفتاد و یکسال از عمرش می‌گذشت. مدت فرمانروایش نزدیک به پنجاه سال بود و این طولانی‌ترین مدتی است که کسی در عالم اسلام خلافت کرده است. وی از بزگترین فرمانروایان عصر خود بود و در این هنگام دولت اسلامی در غرب به نهایت قدرت و نفوذ خود رسید. لازم به ذکر است ابن عبدربه در مناقب عبدالرحمان و غزوات او از آغاز حکومتش تا سال 322 قصیده‌ای طولانی به ترتیب سالها آورده است.[17]

مقاله

نویسنده سيد مرتضي مير تبار

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

پناهنده Refugee

پناهنده Refugee

اصطلاح «پناهنده»، «پناهندگان» و «پناهندگی» از جمله اصطلاحاتی است که در نظام حقوق بشر بسیار متداول بوده و به کرات مورد استفاده قرار گرفته است.
الزام آور Binding

الزام آور Binding

اصطلاح «الزام‌آور» از جمله اصطلاحاتی است که در نظام حقوق بشر در ترکیب‌‌‌‌های مختلفی از جمله «معاهده الزام‌آور»
اعلامیه استقلال Declaration of Independence

اعلامیه استقلال Declaration of Independence

از جمله مهمترین تحولات مربوط به دوران اواخر عصر روشنگری، وقوع حوادث سیاسی و انقلاب‌های حقوق بشری و جنبش‌های آزادی خواهانه‌ای است که دست آوردهای حقوق و آزادی‌های فردی مهمی از آنها ناشی شده است.
No image

پروتکل Protocol

واژه «پروتکل» از جمله واژگانی است که در نام‌گذاری برخی از مهمترین اسناد حقوق بشری متعلق به نظام‌های بین المللی و منطقه‌ای حقوق بشری نیز به  کار گرفته شده است.
پروتکل اختیاری مربوط به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

پروتکل اختیاری مربوط به میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

بی‌تردید میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی (1966)

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS