دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

توتالیتاریسم یا تمامیت خواهی Totalitarianism

No image
توتالیتاریسم یا تمامیت خواهی Totalitarianism

توتاليتاريسم، تماميت خواهي، توتاليتر، فاشيسم، كمونيسم، ايدئولوژي، نازيسم، سوسياليسم، علوم سياسي

نویسنده : فاطمه كرم پور

اصطلاح توتالیتاریسم (تمامیت‌خواهی) از ریشه‌ی لاتینی «Totus» به مفهوم «همه» مشتق شده است و در لغت به معنای «جامع، فراگیر، کل‌گرا، همه‌گیر و یکه‌تاز»است.در اصطلاح علوم سیاسی تمامیت‌خواهی به رژیم‌ها و حکومت‌هایی گفته می‌شود که خواهان فراگیر شدن نقش حکومت در همه‌ی جنبه‌های زندگی جامعه هستند و همچنین توتالیتر، ایدئولوژی یا جنبشی است که طرفدار گسترش این نوع سیطره باشد. در برخی از نوشته‌ها، توتالیتاریسم صفت نگرش و گرایش و توتالیتر، صفت حکومت و رژیم‌ها قرار گرفته است.فهم دقیق این واژه در گرو مطالعه‌ی مهم‌ترین ویژگی‌های اندیشه‌ی تمامیت‌خواهی است و به گفته «باربر»پژوهش‌گر آمریکایی، توتالیتاریسم برآیندی است که پدر و مادرش معلوم نیست، به شخص خاصی تعلق ندارد و در خدمت همه کس است.[1]

واژه‌ی توتالیتاریسم یا شکل ساده‌تر آن «تمامیت‌خواهی»را نخستین‌بار «جووانی جنتیله»که بعدها فیلسوف رسمی فاشیسم شد، در سال 1925م به‌کار برد.وی از یک «فرایافت همه‌گیر [توتال]زندگی»سخن گفت و پس از او موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا در همان سال از «اراده‌ی سرسختانه توتالیتر»سخن گفت و از آن پس موسولینی اصطلاح «دولت تمامیت‌خواه» را وصف رژیم خود می‌دانست. مخالفان او، این واژه را به‌عنوان واژه‌ی سرزنش‌آمیز برای او به کار می‌بردند.«هیتلر»این واژه را به ‌ندرت به کار می‌برد و شاید نمی‌خواست چیزی از موسولینی عاریت گرفته باشد.در شوروی، از سال 1940م به این سو توتالیتر وصف رژیم‌های فاشیستی قلمداد می‌شد؛ چنان‌که نویسندگان ناسازگار با دولت‌های شوروی همین واژه را وصف دولت‌های کمونیستی خود می‌دانند.[2]

ویژگی‌های دولت تمامیت‌خواه

برخی از ویژگی‌های رژیم و یا اندیشه‌ی تمامیت‌خواهی چنین است:

1. نظارت و کنترل دولت بر همه‌ی بنیادهای اقتصادی، اجتماعی و حتی کنترل اخلاق خصوصی؛

2.انحصار قدرت سیاسی در دست یک حزب و حذف همه‌ی اشکال نظارت‌های مردمی؛[3]

3.تلاش برای شکل دادن به جامعه بر اساس ایدئولوژی حزبی و به کارگیری همه‌ی ابزارها برای تحقق این امر؛ مثلا ایدئولوژی نازیسم که مصداق تمامیت‌خواهی بود در راستای برتری نژادی و ناسیونالیسم تا سر حد نابودی تلاش کرد و نیز اندیشه‌ی فاشیسم برای احیای تمدن و افتخارات گذشته تلاش می‌کرد.

4.هسته‌ی مرکزی توتالیتاریسم، وجود رهبری استکه هدفش سرکوبی هرگونه نهادی است که در برابر او قد برافرازد. از این رو هیچ‌گاه خود را به نهاد قانون وابسته نمی‌داند؛ یعنی اساس نظام تمامیت‌خواه، بی‌قانونی است.توتالیتاریسم سوغات غرب به شمار می‌آید، چنان‌که جایگاه پیدایش درخت این اندیشه و به بار نشستن آن نیز بیشتر، کشورهای غربی بوده است.پژوهش‌گران از رژیم‌های فاشیستی موسولینی در ایتالیا، هیتلری در آلمان و استالینی در شوروی از نمونه‌های بارز دولت‌های تمامیت‌خواه یاد کرده‌اند.این واژه در مورد چین مائو، کوبای کاسترو، اسپانیای فرانکو و بسیاری از رژیم‌های دیگر نیز به کار رفته است.[4]

نقش ایدئولوژی در نظام‌های تمامیت‌خواه

ایدئولوژی در بازشناسی حکومت‌های توتالیتر نقش مهمی ایفا می‌کند.از این منظر می‌توان گفت که بهره‌ گرفتن از ایدئولوژی یکی از مهمترین تفاوت‌ها بین یک دولت تمامیت‌خواه مدرن و دیگر انواع حکومت‌های اتوکراتیک و از جمله حکومت‌های اتوریتر و سلطانی است. به باور کارل فریدریش و زبیگنیو برژینسکی، این ایدئولوژی می‌تواند در حکومت‌های توتالیتر خصلتی شبه مذهبی به خود بگیرد. این ایدئولوژی شبه‌ مذهبی مجموعه‌ای از اصول و دکترین‌هایی را شامل می‌شود که همه‌ی عرصه‌ها و جوانب زندگی را دربر می‌گیرند و همه‌ی ساکنان چنین جامعه‌ای ناگزیر به پیروی و داشتن حس تعهد نسبت به این اصول هستند، حتی اگر این پیروی جنبه‌ی انفعالی داشته باشد.هدف غایی این ایدئولوژی رسیدن به تعالی بشر و جهانی کامل است و از این رو، این ایدئولوژی همان ‌هنگام رد قاطع و رادیکال جوامع موجود است به منظور پی‌ریزی جهانی جدید و برتر.[5]

هانا آرنت جنبش‌های توتالیتر را جنبش‌های هوادار و نماینده‌ی یک آموزه‌ی پنهان زورمدارانه و مذهبی می‌داند که اعضای آنها معتقدند برای درک این آموزه باید از بصیرت ویژه‌ای برخوردار بود.به گفته‌ی وی، کار فرقه‌هایی از این دست، دامن زدن به اصل «خودی»و «غیرخودی» است. رژیم هیتلر این اصل را در ابعاد باورنکردنی به گستره‌ی جامعه کشانید. نخست با «غیرخودی» نامیدن یهودیان آغازید و سپس از آن فراتر رفت و بوروکراسی پیچیده‌ای برپاساخت که کارش کمک به هشتاد میلیون آلمانی بود تا ببینند آیا در رگ‌های اجدادشان خون یهودی جاری بوده است یا نه.هر آلمانی که از این «مراسم و مناسک»سربلند بیرون می‌آمد، احساس می‌کرد که به گروه «خودی‌ها» تعلق دارد و در برابر یک گروه تخیلی «غیرخودی» قرار گرفته است.

جنبش‌های تمامیت‌خواه به ناکجاآباد نیازمندند. سمت‌گیری آنها نه به‌سوی واقعیت، بلکه متوجه یک نظم تخیلی و من‌درآوردی است. از جهان موجود، به یاری عناصر دلخواه جهانی پنداری می‌سازند که با جهان تجربی پیوندی ندارد.یکی از این پندارها، «نظریه‌ی توطئه» است. بدیهی است که این انگاره‌ها عمر درازی ندارند و زورق خیال آن‌ها سرانجام به صخره‌ی سخت واقعیت می‌خورد و درهم می‌شکند.[6]

احزاب سیاسی تمامیت‌خواه، برنامه‌های خردگرایانه را که اوضاع موجود را واقع‌بینانه ولی انتقادی می‌نگرند طرد می‌کنند و برنامه‌های خردستیز ایدئولوژیک را جانشین آنها می‌سازند.در این برنامه‌ها ایمان جانشین خرد و عهد و پیمان‌های زورمدارانه جانشین دانش و سنجش شده است. در نظام‌های تمامیت‌خواه هنگامی که از «درونی‌شدن» یا «نهادینه‌شدن» ایدئولوژی سخن می‌رود، منظور این است که بسیاری از انسان‌ها در درون یا برون حزب خوکرده‌اند که در چارچوب ایدئولوژی حاکم بیندیشند، سخن‌ بگویند و رفتارکنند.

ایدئولوژی توتالیتر از آنجا که فاقد حقانیت است، ادعای حقیقت مطلق را به شالوده‌ی حقانیت خود تبدیل می‌سازد.از همین رو به‌گونه‌ای ضرورتمند جزم‌گراست.این ایدئولوژی برای خود رسالتی تاریخی قائل است و با مغزشویی و تبلیغ، چنین رسالتی را به ملکه‌ی ذهن پیروان و فرمان‌بران «پیشوا»و «رهبر» تبدیل می‌سازد.بر این پایه، این وظیفه‌ی مقدم ایدئولوژی توتالیتر است که تضادهای احتمالی میان «آگاهی» و «رفتار» هواداران خود را از میان بردارد و میان «اراده‌ی رهبری» و «اراده‌ی مردم» یگانگی و یک‌پارچگی پدیدآورد. تنها از این رهگذر است که توجیه معنوی حاکمیت تمامیت‌خواه، در ابعاد مورد نیاز میسر می‌شود.تنها هنگامی که فرد و گروه خود را به‌طور کامل با رهبری تعیین هویت‌ کنند و رفتار متناسب با دستورات آن در پیش‌ گیرند، می‌توان از چنین برنامه‌ای انتظار موفقیت داشت. به میانجی چنین کارکردی، می‌توان نمایش قدرت تام بر روی مردم را جانشین قدرت واقعی مردم ساخت.[7]

تمایزات توتالیتاریسم با فاشیسم و نازیسم

منظور از فاشیسم، آموزه‌ی حکومتی است که به‌وسیله‌ی قدرت مسلط موسولینی بر ایتالیا حاکم شد و در فاصله‌ی سال‌های 1922 تا 1945میلادی دوام آورد.فاشیسم از واژه‌ی fascioایتالیایی که معنای گروه و دسته را می‌دهد گرفته شده است و به کنایه به چوب‌دستی و عصای امپراتوران روم هم اطلاق می‌شد.این کنایه از 1918م به بعد سمبل جنبش قرار گرفت و به فاشیسم معروف شد.اما ناسیونال سوسیالیسم یا به تعبیر اولیه و دقیق‌تر، حزب کارگری ناسیونال سوسیال آلمان که به شکل مختصر آن "نازیسم"شهرت دارد، حزبی بود که هیتلر در رأس آن قدرت را به دست آورد و در سال های 1933 -1945م حکومت کرد. در مجموع، در نسبت هر دو آموزه‌ی یادشده، نشانه‌ای از نظام تمامیت‌خواه یا توتالیتر اجماعی وجود دارد.آنتونی کوئینتن معتقد است که توتالیتاریانیسم در اساس بدیل و واکنشی نسبت به ناتوانی دمکراسی پارلمانی است.این آموزه بسیج‌گرا نیست و نمی‌خواهد توده‌ها را برای اهداف خاصی بسیج کند، بلکه به دنبال کنترل همه‌ی جوانب زندگی است؛ درحالی‌که فاشیسم خصلت بسیج‌گرایی دارد.بدین ترتیب، تمامیت‌خواهی حالت تهاجمی و دست کم ابتدا به ساکن ندارد، ولی هدف فاشیسم از بسیج‌گری، تهاجم به دشمنان فرضی داخلی و خارجی است.از موارد دیگر که مؤید نسبت این همانی میان تمامیت‌خواهی از یک سو و فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم از دیگر سو است، وجود برخی از نیروهای اقتصادی در آلمان یا نیروهای اجتماعی-مذهبی در ایتالیاست که با وجود هماهنگی‌های کوتاه و بلند با نظام‌های حاکم بر این دو کشور، در نهایت، جزء تحلیل‌یافته در این نظام‌ها نشدند.تعدادی از سرمایه‌داران و شرکت‌های بزرگ که موجد این ایده شدند، شاید ناسیونال سوسیالیسم، ابزاری در خدمت آن‌هاست و در بسیاری از مقاطع در مساعی عمومی به نازیسم شریک شدند و از کنترل نازی‌ها به نهضت‌های کارگری و آموزه‌های چپ یعنی کمونیسم هم سود جستند؛ ولی هیچ‌گاه منحل در دولت نازی نشدند.همین وضعیت، به شکل بارزتر، در پیوند میان کلیسا و فاشیسم ایتالیا به چشم می‌خورد.

بنابراین، شاید دو آموزه و جنبش نازیسم و فاشیسم، میل فراگیر‌شان بیشتر از توان عملی آنها بوده است.این دو آموزه با حفظ اختلافاتی در ساختارشان، گونه‌هایی از تمامیت‌خواهی هستند. [8]

مقاله

نویسنده فاطمه كرم پور

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

الیت elite

No image

دولت State

No image

دیکتاتور مصلح

Powered by TayaCMS