غلو در ادیان و مذاهب رخدادی انکار ناپذیر است. عوامل زیادی علل عقائد غلو آمیز را سامان میدهند. انگیزههای مختلف، عدم تعقل و درک صحیح، تأثیر عقائد باطله و عدم آشنائی با اصول مسلم ادیان بخصوص اسلام، از عوامل ایجاد و رشد خرافات افراطی است. عقل و فهم صحیح و اجتهاد در اسناد دینی و أخذ مسلمات شریعت و شناخت محکمات دینی ابزاری برای رسیدن به معرفت صحیح و دوری از غلو است که در مکاتب غالیه نیست و یا کمرنگ است. علیائیه به عنوان یکی از فرق رسمی غالیه موضوع بحث این رساله است.
غالیه
این گروه کسانی هستند که در حق امامان خود گزافهگو شدند و ایشان را از حد مخلوقیت خارج کردند و لباس الوهیت را برایشان پوشاندند. ازجمله عقائد ایشان تشبیه امامان به خدا و نیز تشبیه خدا به مخلوقات است. منشأ چنین تفکری را باید در ملل و مذاهب دیگری چون مذاهب تناسخی هند و یا حلولی نصاری و یهود جستجو کرد؛ زیرا یهود خالق را به مخلوق تشبیه میکند و نصاری مخلوق را با خالق مشابه می داند.[1] غلات ازاین آراء واندیشه های متاثر شدند و این اندیشه را که کاملا اندیشه وارداتی بود در حق امامان و برخی دیگر بکار بردند.
زمینه غلو در شیعه
وجود ائمه طاهرین علیهم السلام در شیعه به عنوان جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مفسرین قرآن و امامان امت از ضروریات مذهب است و منکر آن را خارج از دائره شیعه میدانند. همچنین وجوب محبت و مودت و برتری علمی و هر صفت نیکویی را در نهایت کمال مخصوص پیامبر و اهل بیت علیهم السلام میدانند و این مطلب نزد همه مسلمانان و غیر مسلمانان منصف و آشنا پذیرفته شده است. عظمت درک نشدنی و عمیق أهل بیت علیهم السلام نیز از اعترافات شیعه ولی این به معنای خالقیت و رازقیت و... نیست؛ زیرا این اسماء جز برای خدا روا نیست. کرامت و احترام أهل بیت نزد خدا وصف نشدنی است ولی حتی اگر از علل واهداف خلقت محسوب شود به معنی شریک و خالق نمیباشد و این همان موضعی است که برخی افراطیون خارج از شیعه درک نکردند و قائل به غلو در مورد امامان شیعه شدند. چنانکه این تفکر افراطی در مورد امیرالمومنین علی علیه السلام بطور مختلف بروز یافت. البته اینگونه نیست که غلو و اعتقاد به خالقیت افراد ریشه و زمینه مساعدی در شیعه داشته باشد بلکه در دامن اهل تسنن نیز چنین اعتقادی بروز و ظهور داشته ولی به علت بیمقداری شخصیتهای مشابه مورد توجه واقع نشدهاند. به عنوان مثال مقنع و ابومسلم خراسانی و منصور دوانقی و حسین بن منصور حلاج از جمله افرادی هستند که یا ادعای الوهیت نمودند و یا در مورد ایشان چنین اعتقادی حاصل شد در حالیکه در مکتبی غیر از تشیع حضور داشتند.[2]
مخالفت اهل بیت با غلو [3]
تبیین مسائل توحیدی به نحو دقیق عقلی که حتی کفار و زنادقه از این بیانات هدایت میشدند خود مهمترین مبارزه عملی با غلات بود. علاوه براینکه مخالفت اهل بیت علیهم السلام منحصر به بیان حقائق ومعارف نبود بلکه از هر طریق ممکن با چنین انحرافی مبارزه شد و با معرفی ایشان به شیعه و بیزاری از این گروه دستور کناره گیری از آنها را به شیعیان گوشزد میکردند و به همین دلیل جریان تشیع از غلو پاک شد و موجودیت غلات به عنوان مخالفین توحید و امامت شیعه ارائه شد تا غافلین این دو جریان را یک ماهیت ندانند.
رهبر فرقه علیائیه
علیاء بن ذراع دوسی داعیهدار رهبری فرقهای از گزافه گویان است که عده ای او را منسوب به طائفه بنی اسد دانسته و او را اسدی گفتهاند. افکار او به شدت افراطی است و تنها وصف "غلو" شایسته تحلیل اندیشههای اوست که به بیان آنها میپردازیم :[4]
1. علی علیه السلام را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برتر میدانست.
2. معتقد بود که علی علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم را به رسالت فرستاده است.
3.علی علیه السلام را خدا نامید.
در اعتقادی متناقض با آراء مذکور، نسبت به پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم بدبین بوده به این صورت که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را مذمت مینمود. زیرا معتقد بود که پیامبر مبعوث شد تا بشریت را به سوی علی بخواند درحالیکه این کار را برای خودش انجام داد و چون پیامبر را نافرمان میدانند به مذمت ایشان میپردازند و به همین جهت این فرقه گمراه را که ترشحی از افکار ناپاک ابن ذراع است به فرقه( ذمیه) نیز نامیدهاند. [5] به این ترتیب اهانت و جسارت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یکی از اعمال این شخصیت غالی و فرقه او باید خواند. [6]
عقائد ذمیه ( علیائیه ) [7]
علاوه بر اعتقادات و اعمالی که علیاء بن ذراع داشت مانند الوهیت امام علی و شَتم نبی اکرم به برخی از پیروان او عقاید دیگری نیز نسبت داده شده است که به شرح زیر می باشد:
1.عینیه:
عده ای از ذمیه یا همان علیائیه میباشند که قائل به الوهیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نیز علی علیه السلام هستند. ایشان در قول به الوهیت هر دو متفق بودند ولی احکام الوهیت را برای علی علیه السلام مقدم میکردند و گویا او را در مقام الوهیتش برتر از الوهیت نبی صلی الله علیه و آله و سلم میپنداشتند.
2. میمیه :
مانند عینیه قائل به الوهیت هر دوی ایشان بودند ولی در احکام الوهیت و خدا منشی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برتر از علی علیه السلام می دانستند.
3.گروهی که اسم خاصی نداشتند:
معتقدند که الوهیت برای مجموعه پنج تن اصحاب کساء علیهم اسلام است و گفته اند هر پنچ تن یک حقیقت هستند و روح یک حالت مساوی در ایشان دارد و از این جهت بر دیگری برتری ندارند.
درکتب فرق ومذاهب اینگونه آمده که عده ای از این فرقه نام مقدس فاطمه را بدون هاء تلفظ می کردند و از تلفظ به هاء کراهت داشتند و ازاو به فاطم یاد مینمودند و شعری از شعرای این فرقه را راجع به همین مطلب ذکر نموده اند که عبارت است از :
تولیت بعدالله فی الدین خمسة نبیا وسبطیه وشیخا وفاطما [8]
البته باید ملاحظه شود که این بیت از اشعار با عقیده شیعه بیشتر تناسب دارد بلکه دوستی و ولایت پذیری شیعه نسبت به آن بزرگواران بر کسی پوشیده نیست. این مطلب هیچ تناسب با عقائد باطل فرقه ذمیه ندارد. ولایت و امامت غیر از الوهیت است و اینکه درشعر بسیاری از کلمات مرخم میشوند و حرف و یا چند حرف آخر کلمه حذف می شود خود صنعتی در فن شعر است و چندان حکایت از عقیده به مرخم خواندن نمیکند اما به هرحال نویسندگان فرق و مذاهب باید توجه کنند تا عقائد خرافی یک عده از گزافه گویان را با عقاید صحیح بخصوص در مکتب شیعه اشتباه نکند. گرچه این اشتباه در تصانیف اهل سنت نسبت به شیعه چشم گیر است. به همین منظور علاوه بر اینکه این غالیان از شیعه نمیباشند جزء هیچ فرقی از فرق گنجانده شده در دامن اسلام نمیباشد. همانطور که ابومنصور بغدادی این فرقه را بخاطر کفر ایشان به نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از فرق اسلام خارج میداند [9] و این خود اعترافی از اهل سنت است مبنی براینکه غالیان از فرق رافضه و یا به تعبیری شیعه نمیباشند.