بسیاری از مکاتب ساخته بشر، به خاطر دوری از حقیقت به عقایدی سخیف کشیده شده اند. عقایدی که نه ملاک عقلی و نه ملاک شریعت دارند و استمرار زمان، این فرق را از فرقه شناخته شده جدا میکند بطوریکه میدانیم بسیاری از فرق غلات نو ظهورانی از فرق منسجم سیاسی و اجتماعی بودهاند. حربیه و کربیه و راوندیه و حارثیه، به نوعی منشعب شده از فرقه کیسانیه هستند. در حالی که از او اندیشههای افراطی در عقاید کیسانیه مشاهده نمیشود ولی در فرق منشعب شده از آن آرای افراطی بالاتفاق وجود دارد و این عقاید چیزی جز اغفال و گمراه کردن مردم را به ارمغان نیاورده است و همین مساله امروزه نیز می تواند به رویدادی مذهبی تبدیل شود و ناآگاهان غافل از بدعت به گرداب این امواج گرفتار آیند. یکی از فرقی که غالب اندیشۀ آن را، عقاید افراطی تشکیل میدهد؛ فرقه بیانیه (بنانیه) (bnanyh)است. چگونگی بروز این فرقه در عرصه اجتماع و عقاید این گروه و شناخت رهبران ایشان موضوع این نگارش است که اجمالاً به موضوعات مختلف مربوطه میپردازیم.
زعیم فرقه بیانیه
بیان بن سمعان التمیمی النهدی موسس این فرقه معرفی شده از اهالی کوفه[1] تبانی بوده و در کوفه به این حرفه اشتغال داشته،[2] و لذا به او بیان تبان نیز گفته میشده است.[3] او تحت تأثیر افکار حمزه بن عمارة البربری قرار داشته و از تابعین او شمرده میشده[4] و خود حمزه از فرقه کربیه (تابعین ابی کرب الضریر) بوده است. اعتقادات و اعمال پلیدی به متبوع بیان یعنی حمزه نسبت داده شده، قائل به حلیت جمیع محرمات بوده و با دخترش نکاح کرده و معتقد است هر کسی که امام را بشناسد هر کاری برای او رواست و بر او گناهی نیست.[5] و به این صورت شخصیت بیان بن سمعان نیز در قالب خرافههایی از عقاید مسخ شده واقع میشود. حمزه بن عماره و دیگر کربیون قائل به امامت محمد بن حنفیه میباشند ولی از این دسته بخاطر قائل شدن به امامت ابوهاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه جدا میشود و تا این جا هاشمیه را برای خود آیین مذهبی قرار میدهد ولی بعد از مرگ ابوهاشم به دو دیدگاه افراطی گرویده است. در برههای از زمان قائل به امامت و قائمیت و مهدویت ابوهاشم بوده و از منتظران ظهور و خروج او بوده ولی پس از چندی مدعی نبوت شده،[6] و بدین ترتیب پایه گذار فرقه بیانیه شد.
نکته: نام او در برخی کتب بنان بن سمعان التمیمی النهدی است و فرقه او را بنانیه گفتهاند و روایاتی که در مذمت و لعن او وارد شده به هر دو اسم میباشد.[7] به هر حال بیانیه و بنانیه یک فرقه و ساخته ابن سمعان است.
اعتقادات و عملکرد افراطی بیان و طرفداران او:
عدهای از بیانیه قائلاند که بیان بن سمعان به دست ابوهاشم عبدالله بن محمد بن الحنفیه به نبوت رسید. عدهای قائلاند که بیان بن سمعان به ادله قطعی و نص از طرف ابوهاشم به امامت منصوب شد. مراد از بیان در آیه شریف (هذا بیان للناس) اوست. دعوت از امام باقر (ع) برای پذیرش نبوت او[8] از قائلین به تناسخ ارواح و به تعبیر دیگر رجعت بودهاند.[9]
برای خدا صورت انسانی میپنداشتند (تعالی الله عزوجل عن ذلک)[10] علی بن ابی طالب (ع) را متحد با جز الهی میدانستند و قائل به الوهیت ایشان شده اند و گفتهاند آن جزء از آدم (ع) به علی (ع) منتقل شده و آدم به همین سبب مستوجب سجده شد.[11] به دلیل تناسخ قائل شده که جزئیت الهی علی بن ابی طالب به او منتقل شده ادعا دارد که ستاره زهره را بوسیله اسم اعظم - به امامت خویش – خوانده و آن ستاره نیز جواب مثبت داد و بوسیله اسم اعظم لشگرها را شکست میدهد.[12] مدعی است که نور خدا در برخی زمانها درون او ظهور میکند و برای او صورت و اعضا و اجزایی مانند انسان است و تمام آن از بین میرود جز صورتش.[13] عده کثیری از یارانش مدعی نبوت، بیانیه بودند و قائل بودند که او بعضی از شریعت پیامبر اسلام را نسخ کرده است.[14]و عدهای از طرفدارانش مدعی الوهیت بیان بودند.[15]
ادعای ربوبیت و امامت و خلافت با قاعده تناسخ
پس از ادعای این که علی بن ابی طالب جزئی الهی دارد آن را برای خود به نوعی تناسخ به حساب می آورد و به این دلیل خود را مستحق امامت و خلافت میدانند.[16] و همچنین اصحابش از بیان نقل کردهاند که گفته روح الله در انبیاء و ائمه او تا ابی هاشم عبدالله بن محمد بطور تناسخ منتقل شده، سپس به بیان رسیده و به همین دلیل بنابر مذهب حلولیه ادعای نبوت نمود[17] و در واقع بیان در ابتدا مدعی و صایت از ابی هاشم شد و سپس به نبوت رسید و بعد از این درجه برتر یافت و ادعای ربوبیت کرد و تمام این مراحل را به تناسخ که پیموده و تمام مبانی مکتب او در یک کلام تشبیه و تناسخ است و او با این عقیده در واقع به جنگ مکتب اهل بیت برخاسته است. در مکتب حق تناسخ و تشبیه برابر با کفر و شرک است چنانکه امام رضا (ع) میفرمایند:
«مَنْ قالَ بالتَناسُخ فَهُوَ کَافِرٌ باللهِ الْعظیم مُکَدَبٌ بالْجَنَّةِ وَ النَّار»
وسائل الشیعه، ج 28، ص 341.
«کسی که معتقد به تناسخ باشد به خداوند کافر است و تکذیب کننده بهشت و جهنم است.»
«قالَ ع مَنْ اعتقد بالتَّشْبیهِ وَ الْجَبْر فَهُوَ کَافِرٌ مُشرکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُریُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة» – بحارالانوار، ج 3، ص 294
«معتقد به تشبیه و جبرگرانی کافر مشرک است و ما از ایشان در دنیا و آخرت بیزاریم.»
دروغ پردازی بیان
بیان بن سمعان در حجرهای در شهر مدائن با اصحابش بسر میبرد و به مانند پیامبران و اوصیا الهی از آینده خبر میداد و حواریونش نیز سراپاگوش شده تا اخبار ملاحم را بشنوند. در این بین مردکی اعور از کنارشان عبور میکند که ناگهان بیان اعلام میکند: والله این گرفتاری تمام نمیشود تا این که این اعور به سرلشگری سپاه دست یابد. و در این زمان مامور باجگیر و مالیات دولت از راه میرسد بدون این که برای دستگیری ایشان آمده باشد. شخصی فریاد برآورد که اینک مامور سلطان برای بازداشت شما میآید در این حال بود که حواریون بیان، پا به فرار گذاشتند و بیان در زیر دست و پا ماند و زخمی شد پس از این که فهمیدند با ایشان کاری نداشتند به بیان گفتند تو که از آینده خبر میدهی چرا از کار این مامور خبر ندادی و نزدیک بود زیر دست و پا کشته شوی. جواب داد من علم به شان این مامور داشتم ولی ارادهام بر این بود که از اخبار آینده بگویم[18] نه خبر از شان مامور.
تاویلات قرآنی بیان
در مجموع سه تاویل یا تفسیر به رای به بیان نسبت داده شده است
«هَـذَا بَیَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِینَ» (138/آل عمران)
موضوع آیه شریفه قرآن کریم است و هذا اسم اشاره و مشارالیه آن قرآن است که قرآن بیان خداست برای مردم و هدایت الهی است و موعظه برای متقین است در حالی که بیان بن سمعان مدعی است که من بیان و هدایت و موعظه هستم.[19]
«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (26) وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ» (27/ الرحمن)
آیه در مورد از بین رفتن تمام اشیایی است که بر روی زمین هستند ولی آنچه باقی است وجه خداست یعنی دین خدا که در تفاسیر آمده نه به معنی صورت خدا که عین کفر است. ولی بیان تمیمی ادعا کرده که خدا صورتی و اعضا و اجزایی مانند انسان دارد و تمام او از بین میرود جز صورتش و شاهد ادعای او نیز این آیه است.[20]
«هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ أَن یَأْتِیَهُمُ اللّهُ فِی ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلآئِکَةُ وَقُضِیَ الأَمْرُ وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ» (210/بقره)
آیه شریفه در مورد این است که اگر کفار لجاجت کنند و حقایق ایمانی را انکار کنند آیا از امر خدا و آمدن ملائکه عذاب ایمناند و آیه در مقام انذار و توبیخ است ولی بیان بن سمعان تفسیر نموده به امیرالمؤمنین علی که در ابرها میآید در حالی که رعد صدای او و برق تبسم ایشان است.[21]
«وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ » (84/زخرف)
مدعی است که خدای آسمانها غیر از خدای زمین است و او اعظم از خدای زمینی است و مستندش این آیه است[22]
نکته: گر چه این عقاید فاسده او موجب ضلالت عدهای گشت ولی در این مسیر از آرای حساس اختلافی و سیاسی نیز بهره میجسته. این قتیبه از علمای اهل سنت اولین قائلین به خلق قرآن را فرقه بیانیه معرفی کرده[23] به این ترتیب دستور کار این فرقه برای پیشرفت در جامعه اسلامی استفاده از عقاید باطله و تشنج آفرین است.
نامه بیان برای امام باقر (ع) و رسوایی بیان
یکی از کارهایی که او در مسیر اهدافش انجام داد این چنین بود که به امام باقر (ع) نامه دهد و ایشان را محترمانه و با دعوت نامه به کیش خود و اقرار به نبوتش هدایت کند پس با این فکر خام نامهای به این مضمون نوشت:
«اسلم تسلم و ترتق فی سلم و تنج وتغنم فانک لاتدری أین یجعل الله النبوة والرسالة وما علی الرسول الا البلاغ وقد اعذر من انذر»
تسلیم باش تا در پناه آن سالم بمانی و به درجات عالی مشرف شوی نجات یابی و غنیمت بجویی زیرا تو نمیدانی خداوند نبوت و رسالت را به که سپرد و بر چیزی بر رسول نیست جز ابلاغ نمودن و معذور است آنکه انذار میدهد. امام (ع) جواب این درخواست ابلهانه را، به شیوهای بیان نمودند، که جز رسوایی برای بیان حاصلی نداشت. ایشان به عمرو بن ابی عفیف، فرستاده بیان که نامه را آورده بود دستور دادند که این نامه را بخورد و او نیز خورد و در جا به هلاکت رسید و مرد[24] و این گونه به بیان نشان داد که محتوای این نامه چیزی جز سم کشنده نیست و هدایتی جز هلاکت ندارد.
برخورد ائمه اطهار (ع) نسبت بیان بن سمعان
1- سالت عن قول الله عز و جل هَلْ اُنَبَّنُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلی کُلَّ أقَّاکٍ أثِیمٍ قال هم سبعة المغیرة بن سعید و بیان و صائد و الحارث الشامی و عبدالله بن الحارث و حمزة بن عمارة البربری و أبو الخطاب.[25]»
از امام صادق (ع): شیطان بر این هفت تن نازل میشود که از جمله ایشان بیان بن سمعان است
2- «عَنْ أبی جَعْفَرٍ ع قالَ سَمِعْنُهُ یَقُولُ لعَنَ اللهُ بُنانَ الْبَیَان وَ إنَّ بُنَاناً لعنَهُ اللهُ کَانَ یَکْذِبُ عَلی أبی أشْهَدُ کانَ أبی عَلیُّ بْنُ الْحسَیْن ع عَبْداً صَالِحا[26]»
«امام باقر (ع): خداوند بنان را لعنت کند بنان بر پدرم علی بن الحسین دروغ بست و من شهادت میدهم که پدرم عبد صالح بود.»
3- کَذّبَ بُنانٌ عَلیْهِ لَعْنَةُ اللهِ صَغَّرَ اللهَ جَلَّ جَلالهُ وَ صَغَّرَ عَظَمَتَهُ[27]»
«امام صادق فرمودند: بنان بر خداوند (قرآن) دروغ بست و خداوند را کوچک شمرد و شان عظیمش را کوچک کرد.»
4- ذکَرَ أبوعَبْدِالله ع الْحَارثَ الشَّامِیَّ وَ بُنانَ فَقالَ کَانَا یَکْذِبَان عَلی عَلِیَّ بْن الْحسین (ع)[28]
«امام صادق (ع) از حارث شامی و بنان یاد کرد و فرمود این دو بر علی بن الحسین (ع) افترا بستند.»
5- ابی عَبْدِاللهِ ع قالَ انَّ بُنَاناً وَ السَّریَّ وَ بَزیِعاً لْعَنَهُمُ اللهُ تَراءَ لهُمُ الْشَّیْطانُ فِی أحْسَن مَا یَکونُ صُورَةُ آدَمیَ
«امام صادق فرمود: بنان و سری و بزیع (سه تن از غلات هستند) خدا لعنتشان کند شیطان به نیکوترین صورت انسانی بر ایشان ظاهر میشود[29]»
نکته مهمی که نباید از آن غافل ماند این است که فرقه سازان در واقع تحریف کنندگان دین حق با استفاده از اصول مکاتب باطل دیگران هستند و در معارف خود به کسب معرفت از دیگر مذاهب باطل پرداخته و گزارههای دینی را با آن اندیشه فاسد تفسیر میکنند و این مطلب در مورد بیان بن سمعان صدق میکند زیرا او عقایدش را از طالوت اخذ کرده و طالوت از دائی خود لبید بن الاعصم یهودی.[30]
مرگی ناخوشایند
پس از اینکه بیان بن سمعان به این دروغ پردازیها ادامه داد و برای خود به جمع طرفدار مشغول شد تا حدی که برای حکومت نیز قابل تحمل نبود از این رو دستور قتل او توسط خالد بن عبدالله القسری صادر شد و این کذاب اثیم این گونه به دام جلادان افتاد و گفته شده او در مسجد کوفه به همراه 15 تن از یارانش به بند کشیده شد و بر روی آنها نفت پاشیدند و ایشان را به آتش سوزاندند.[31]گفته شده اعدام بیان بن سمعان و مغیره بن سعید در یک زمان و مکان بوده ولی مغیره در هنگام اعدام به لرزه افتاده بود و مقهورانه او را کشتند ولی بیان بدون ترس و اضطراب به استقبال مرگ رفت و این کار مورد توجه خالد واقع شد و به طرفداران این دو گفت: شما در هر امری دیوانه هستید، سزاوار است این شخص رئیس شما باشد نه این بزدل رذل.[32]امام صادق (ع) در یک نفرین در حق این کذابین که از جمله آنها بیان بن سمعان جای داشت فرمودند: اللهم ذقهم حر الحدید (خداوندا به ایشان تیزی شمشیر را بچشان)[33]