دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اتمیسم Atomism

No image
اتمیسم Atomism

كلمات كليدي : اتميسم، اتم، خلاء

نویسنده : سعيده سادات موسوي

بر اساس نظریه اتمیسم عالم از حرکت و رابطه میان اتم‌ها حاصل شده است. ریشه واژه atom کلمه atomos به معنای تقسیم ناپذیر است. اتم‌ها در نگاه متفکران اتمیسم، عناصری توپُر، تقسیم ناپذیر و از میان نرفتنی هستند. در نظریه اتمیسم با واکاوی عالم هستی در نهایت چیزی به نام اتم می‌رسیم.

در نظریات فیلسوفان یونان باستان شاهدیم که هریک به دنبال ماده الموادی هستند یعنی عنصری که عالم از آن پدید آمده است. که در مواردی آب، آتش و ... به عنوان امری که عالم از آن به وجود آمده است در نظر گرفته شده است. در نظر متفکران اتمیستی عالم از روابط میان اتم‌ها بوجود آمده است. در این مقاله به شرح نظریه مبدعان اتمیسم می‌پردازیم همچنین تاثیرشان در تاریخ فلسفه را از نظر می‌گذرانیم و در انتهای بحث به نقد و تاثیر آن در عصر جدید خواهیم پرداخت.

بنیانگذاران نظریه اتمیسم

اتمیسم از آخرین و چشم‌گیرترین نظریه‌های دوره آغازین یونانی (پیش سقراطیان) قلمداد می‌شود. مبدع این نظریه لئوکیپوس است. لئوکیپوس در الئایا در میلتوس به دنیا آمد او خطوط کلی نظریه اتمیسم را پایه گذاری کرد و برای اولین بار از تشکیل عالم از اتم‌ها سخن گفت. مطالب زیادی درباره جزئیات زندگی و تفکر وی در دسترس نیست از این روی گاه مشاهده شده که ابداع اولیه نظریه اتمیسم را به شاگرد لئوکیپوس یعنی دموکریتوس نسبت می‌دهند. در این زمینه ابهام به قدری ست که گاه تشخیص میان اثر این دو متفکر از هم را نیز دشوار می‌سازد.

در کنار لئوکیپوس، دموکریتوس نیز از مبدعان نظریه اتمیسم محسوب می‌شود و با توافق و پذیرفتن اصول اتمیسم لئوکیپوس به ارائه نظریات دیگری در اتمیسم پرداخت.

در میان فیلسوفان پیش سقراطی، اپیکور (270ـ 341 پ.م) نیز از اتمیسم تاثیر گرفت و در نظریه طبیعی وی، تلقی اتمیسمی وی دیده
می‌شود.

پیدایش و شکل گرفتن اتم‌ها

«بنا بر نظر لئوکیپوس و دموکریتوس شمار نامحدودی واحدِ تقسیم ناپذیر وجود دارند که اتم‌ها (ذرات تجزیه ناپذیر) نامیده می‌شوند. اینها به ادراک حسی در نمی‌آیند، زیرا بسیار خردند و حواس نمی‌توانند آنها را ادراک کنند. اتم‌ها در اندازه و شکل مختلفند، لیکن کیفیتی ندارند مگر سختی و صلابت یا نفوذناپذیری. عدداً نامحدودند و در خلاء حرکت می‌کنند.»[1]

لئوکیپوس قائل به وجود مکان تهی(خلاء) است اما در عین حال آن را غیر واقعی می‌داند. این نظر شاید متناقض به نظر آید اینکه هم وجود دارد و هم غیر واقعی ست! اما در توضیحات بیشتر غیر واقعی را با غیر جسمانی یکی می‌انگارد و از این روی از ابهام و تناقض تا حدی دور می‌شود.

«لئوکیپوس اتم‌ها و خلاء را بنای تفکرات خویش قرار داد و اتم‌ها را با همان «هستِ» مکتب الئایی و خلاء را با «نیستِ» آن مکتب یکی دانست. ظاهراً هدف او توضیح پدیده‌ی تغییر در عین حفظ اصل اساسی تغییرناپذیری آنچه هست بوده است. اتم‌های لئوکیپوس تقسیم ناپذیر، در شمار بی‌نهایت و در شکل گونه‌گون هستند. اندازه‌های این اتم‌ها نیز متفاوت است [...] هر چیز مادی متشکل از مجموعه‌ای از اتم‌هاست و هست شدن هر شیء به معنای فراهم آمدن اتم‌های آن و نیست شدنش به معنای جدا شدن اتم‌ها از یکدیگر است. پس روشن است که خود اتم‌ها نه به وجود می‌آیند و نه از میان می‌روند.»[2]

اتم‌های بی‌شمار و بسیار ریز در فضای خالی (خلاء) با سرعت زیاد در گردشند، تا این که به هم می‌خورند و به هم می‌چسبند و به این ترتیب تمام اجسامی که در دنیا می‌شناسیم اعم از جاندار و بی جان از طریق امتزاج اتم‌ها و رابطه‌شان با یکدیگر به وجود می‌آیند.

لئوکیپوس در نظریات خود به پارمنیدس توجه دارد و برخی بر این باورند که وی اصلاحاتی را در نظریه پارمنیدس اعمال کرده و در طرح و قالبی جدید با عنوان اتمیسم ارائه کرده است. وی با پارمنیدس هم رأی است و از نظر لئوکیپوس «آنچه که وجود دارد» باید «تکوین نایافته و تباهی ناپذیر، تغییرناپذیر، افزایش و کاهش ناپذیر، همگن، متناهی و پُر، پیوسته و تقسیم ناپذیر باشد. ممکن است خارج از «آنچه هست» خلاء باشد، اما در درون آن خلاء ( و بنابراین جنبش) وجود ندارد. لئوکیپوس عقیده داشت که همه این شرایط را می‌توان برآورده ساخت و جهان محسوس را براساس این فرض تبیین کرد که میلیون‌ها از این هستی‌های صُلب و درک‌ناپذیر و بسیار ریز وجود دارند که در فضای نامتناهی می‌غلتند.»[3]

بسط اندیشه اتمیسم

کلیات نظریه اتمیسم را که تا اینجا به آن پرداختیم را دموکریتوس از جانب لئوکیپوس پذیرفت و با تایید نظر استادش به شرح و بسط آن پرداخت و سعی کرد در حوزه‌های مختلف به نظریه‌پردازی بر مبنای نظریات اتمیسم بپردازد. همچنین«دموکریتوس تمام اندیشه‌های سنتی را که مناسب کارش بود برگزید و آن‌ها را تا حدی که لازم بود در قالبی نو ریخت تا با اتم‌های مورد نظرش جور در بیایند. آنچه در نظریه فیزیکی اتمیست‌ها مهم و بدیع بود، طرز فکرشان در مورد خود اتم‌ها و نقش قاطع‌شان در توضیح و توجیه تمام پدیده‌ها در طبیعت و در واقع آگاهی بشر از طبیعت به شکلی بی‌اندازه موجز بود.»[4]

«نیرویی که باعث به هم پیوستن اتم‌ها می‌شود همان اصل یونانی قدیمی است که می‌گوید چیزهای مشابه همدیگر را جذب می‌کند. [...] اتم‌های دارای شکل‌های مشابه گرایش به این دارند که به هم بچسبند؛ حتی گمان می‌رفت قلاب‌های کوچکی دارند که با آن‌ها به هم وصل
می‌شوند. دموکریتوس تلاش کرد تا سر حد ممکن درباره کیفیت چیزهای روزمره بر حسب تفاوت‌شان در شکل، اندازه و ترکیب اتم‌هاشان توضیح دهد. چیزهای شیرین از اتم‌های گرد و بزرگ تشکیل شده‌اند. چیزهای تند دارای اتم‌های کوچک و گوشه‌دار و نوک تیز هستند، چیزهای تلخ اتم‌هایی گرد، هموار ولی نامنظم دارند. چیزهای چرب دارای اتم‌های ظریف، گرد و کوچکند.»[5]

مدارکی وجود ندارد مبنی بر اینکه دموکریت از طریق آزمون تجربی به نظریاتی در باب شکل و جنس اتم‌ها، شوری و شیرین و ... داده است.

دموکریتوس در بسط نظریه اتمیسم استادش درباره فیزیولوژی احساس که امروزه در بحث روانشناسی بررسی می‌شود نظریاتی را بیان داشت. از نظر وی « «روان» از مجموعه چندین اتم ساخته شده است. اجسام اولی یا «اتم‌ها» از یکدیگر تولید نمی‌شوند. اصل آنها از جسم مشترک است که اجزاء آن از نظر بزرگی و شکل (هیأت) با هم متفاوت‌اند.»[6]

دموکریت در تلاش برای گسترش و جامعیت نظریه اتمیستی در باب شناخت، اخلاق و کیهان شناسی نیز پرداخت.

نگاه اتمیستی اپیکور

اپیکور متفکر دوره پیش سقراطیان است که نگاه اتمیستی در فلسفه‌اش دیده می‌شود. وی از مبدعان اتمیسم تاثیر گرفته است و در بخش نظریه طبیعی خود از نگاه دموکریت در باب اتم‌ها بهره برده است. اپیکور در نظریه طبیعی خود قائل به این امر است که اتم‌ها و خلاء مقوم جهان هستند. او در این نظریه خود به شدت تحت تاثیر دموکریتوس قرار دارد اما یک اختلاف مهمی بین او و دموکریت است که آنها را از هم جدا کرده و هسته اصلی نظریه اپیکور را در فیزیک و اخلاق تشکیل می‌دهد . اپیکور سه نوع حرکت برای اتم‌ها در خلاء قائل است . اولین حرکت سقوط در راستای خط مستقیم است، دومین حرکت انحراف اتم از خط مستقیم است و سومین حرکت با دفع اتم‌ها ایجاد می‌شود. دموکریت و اپیکور هر دو حرکت اول و سوم را می‌پذیرند، اما در انحراف اتم از خط مستقیم با هم اختلاف دارند . اپیکور معتقد است اگر اتم‌ها به واسطه وزن خودشان به پایین حرکت کنند هیچ چیز تحت کنترل ما نخواهد بود، زیرا حرکت آنها تعیین شده و ضروری است و برای گریز از این ضرورت راه حل ابداع کرد. اگرچه اتم به دلیل وزن و جاذبه‌اش به پایین کشیده می‌شود اما تغییر جهتی جزئی می‌یابد. این انحراف در کوچک‌ترین فضای ممکن روی می‌دهد. اپیکور به اینکه چرا اتم‌ها دچار انحراف می‌شوند پاسخ نداد اما از این نظریه فیزیکی برای اثبات نظریات خود در حوزه فلسفه بهره فراوانی برد. اینکه انحراف اتم‌ها جبری صورت نمی‌گیرد به عنوان یک قانون کل فلسفه اپیکور را در برگرفت، آنچنان که معتقد است انحراف اتم موجب برخورد آن اتم با اتم دیگر شده و موجب ایجاد جهان گشته‌اند در نتیجه کل جهان از اتم‌های ماده که به شکل‌های گوناگون در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند تشکیل شده است بنابراین این قاعده شامل نفس انسان هم می‌شود و روح یک امر ماوراء طبیعی نیست بلکه از اتم‌های صاف و صیقلی تشکیل شده و از آنجایی که مادی است با مرگ انسان از بین می‌رود . خدایان نیز از اتم‌ها تشکیل شده‌اند اما از نوع عالی اتم و زندگی‌شان از انسان‌ها جداست و هیچ دخالتی در زندگی انسان‌ها ندارند. این مطالب بطور کل جهان بینی اپیکور را شامل می‌شود او با ذکر این مطالب در باب مادی بودن جهان می‌خواهد یک نتیجه را اعلام دارد و اینکه با توجه به توضیحات و پیش‌فرض‌ها و بنیان‌های فکری، انسان نباید از هیچ امری بترسد. از مرگ نترسد چرا که روح مادی است و پس از مرگ از بین می‌رود، از خدا نترسد چرا که عالم ما از آنها جداست و از طرفی وقتی نبود ترس شرایط را فراهم می‌آورد برای این امر که انسان آزاد و مختار برای انجام هر عملی است که می‌خواهد انجام دهد. تبیین دیگری که برای آزادی انسان این است که از آنجایی که بنیان تشکیل دهنده وجود آدمی اتم است، انسان در اعمال و رفتار خود نیز متاثر از ویژگی‌های اولیه اتم‌هاست مثلاً در این امر مهم که انحراف یکی از اعمال اتم‌ها است در نتیجه اختیار نیز از آنجایی که ویژگی اتم‌هاست و انسان نیز در اعمال خود هم چون اتم‌ها دارای اختیار است.

نقد اتمیسم

«اتمیسم در قرن هفدهم و پس از آن، توفیق پیدا کرد، ولی راه دشواری را پیمود و تا به آنجا رسید. ارسطو تلاشی قابل توجه کرد تا ثابت کند که اتمیسم اندیشه‌ای بی‌معناست. از نظر افلاطون، این نظریه آن قدر ناخوشایند بود که به ظاهر نمی‌توانست خودش را راضی کند که حتی نام دموکریتوس را بیاورد، چه برسد به این که بخواهد آن نظریه را رد کند.

اندیشمندان مسیحی اولیه از هر فرصتی استفاده کردند تا اتمیسم را محکوم و مردم را از مطالعه آن دلسرد کنند. [...] مسیحیان اولیه به دو دلیل مهم از اتمیسم نفرت داشتند. نخست به این دلیل که این نظریه می‌کوشید همه چیز را با توجه به علم مکانیک توضیح دهد، نه با توجه به فعالیت‌های خدایان (که از نظر اتمیسم وجودشان لازم نیست.) دوم به دلیل اینکه بنابر اتمیسم، زندگی پس از مرگ وجود ندارد، زیرا تمام چیزها از جمله روح‌ها و خدایان، البته اگر بتوان پذیرفت که نیروهای پنهان در کارند، همگی تجلیاتی گذرا از اتم‌هایی هستند که سرانجام به حالت بی‌نظمی و اغتشاش بر می گردند.»[7]

«به نظر سقراط‌ها، افلاطون‌ها، ارسطوها و تمام کسانی که همیشه در انتظار ظهور شخصی بودند تا درباره علت اولی و هدف غایی، توضیح روشنگرانه‌ای به آنها بدهد، چنین می‌نمود که دموکریت داستان شیرینی نقل کرده اما ابتدا و انتهای آن را زده است. از سوی دیگر، پذیرش این مطلب که اتم‌ها توسط آفریدگاری به حرکت در آمده‌اند نیز قضیه را حل نمی‌کرد: دموکریت به عنوان یک طرفدار اصالت ماده، بی‌درنگ پاسخمی‌داد: «و آفریدگار را چه کسی آفریده؟» حقیقت آن که فلسفه با نوسان بین دانش و دین متحول شده و اینک پا به پای طرفداران اصالت اتم به مرز نهایی تکامل خود رسیده بود و از این پس دیگر به تمامی دانش بود و دین نبود.»[8]

«در دوره انقلاب علمی قرن هفدهم، که نظریه های فیزیکی افلاطون و ارسطو را کنار گذاشته‌اند. تصویر دنیای مدرن با اندیشه‌های دموکریتوس و پیروانش بیشتر مطابقت دارد تا با اندیشه‌های هر یک از یونانیان دیگر. [...] اتمیسم قدیمی را به درستی مهم ترین دستاورد فلسفه یونانی پیش از افلاطون دانسته‌اند.»[9]

اهمیت اتمیسم در دوره معاصر را تا آنجاست که مارکس رساله دکترای خود را به شرح و بررسی نگاه دموکریتوس و ایپکوروس اختصاص می‌دهد.

امروزه نظریه اتمیسم را به حیطه علم اختصاص می‌دهند اما در یونان باستان «چنان که در رنسانس و در واقع تا سده‌ی نوزدهم، دانش یا شناخت بیشتر طیفی یگانه تلقی می‌شد تا مجموعه‌ای «شناخت‌ها»ی گسیخته و بخش بندی شده و دموکریتوس از بازیگران اصلی در تمامی شکل‌های شناخت و تعقل شناخته شده‌ی آن زمان به شمار می‌آمد، انتزاع اندیشی دارای مرتبه‌ی بسیار بلند، اما همچنین نظریه‌پردازی با گرایش عملی چشم‌گیر. بنابراین، او با ملاک‌های ما نه فقط فیزیکدان بلکه همچنین کیهان شناس، زمین شناس، نویسنده‌ی امور مربوط به پزشکی و فیلسوف اخلاقی و سیاسی، و همین جا باید گفت فیلسوفی مهم و اصیل نیز بود.»[10]

در تفاسیر لئوکیپوس و دموکریت از بنیان‌گذاران ماتریالیسم دانسته می‌شوند و این امر فکر را معطوف به این امر می‌سازد که شکل گیری یک تفکر حاصل سده‌ها و قرن‌ها زندگی بشر است. لئوکیپوس نظریه اتمیسم را بیان کرده و این تفکر توسط متفکرانی که احساس نزدیکی به این نگاه کرده‌اند، مورد توجه قرار گرفته و بارورتر شده و این سیر تا روزگار ما ادامه پیدا کرده است.

مقاله

نویسنده سعيده سادات موسوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS