دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فلسفه زبان(Philosophy of language)

No image
فلسفه زبان(Philosophy of language)

كلمات كليدي : فلسفه مضاف، فلسفه زبان، فلسفه زباني، جان سرل

نویسنده : مهدي عبداللهي

فلسفه زبان به همراه اتمیسم منطقی و فلسفه اصالت تحصل منطقی، سه جنبش مؤثر فلسفی در قرن بیستم هستند که جملگی، وظیفه اصلی (و شاید تنها وظیفه) فلسفه را تحلیل می‌دانند، و از آنجا که تحلیل، به استعمال و وظیفه زبان مربوط است، بر این اساس، این سه مکتب معتقدند که مسائل فلسفی، دست کم تا حدودی، مسائل زبانی است، و بنابراین، فقط به وسیله توضیح و تشریح الفاظ زبان است که می‌توان تا اندازه ممکن، این مسائل را حل کرد.[1] این نهضت، در آخر دهه 1930 در دانشگاه کمبریج آغاز شد که در آنجا لودویگ ویتگنشتاین که خود یکی از نخستین پیش‌نهادکنندگان اتمیسم منطقی بود، این نظریه را ترک گفت.[2] جنبش مزبور، اکنون، هم در دانشگاه کمبریج و هم در دانشگاه آکسفورد، و به علاوه در کانادا، استرالیا و ایالات متحده آمریکا نفوذ دارد.[3] جرج ادوارد مور و آستین را به همراه ویتگنشتاین متأخر، باید پیشگامان «فلسفه زبان» دانست که از آنها به «فلاسفه زبان عادی» نیز یاد می‌شود. ایشان به دنبال آن بودند که با مداقه در کاربرد روزانه کلماتی که مسائل فلسفی در قالب آنها بیان می‌شوند، سرنخ‌هایی را برای مسائل عمیق فلسفی بیابند.[4]

حوزه‌های معرفتی ناظر به زبان، به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند:

1. حوزه‌هایی که زبان خاصی را مورد مطالعه قرار می‌دهند. علم صرف، نحو و لغت(واژه‌شناسی) از این دسته‌اند. علم صرف، همواره ناظر به قواعد صرفی یک زبان خاص است، یا علم نحو که همیشه ناظر به یک زبان خاص است.

2. حوزه‌هایی که زبان را به مثابه یک پدیده عام بشری مورد مطالعه قرار می‌دهند. این علوم، خود به لحاظ روش‌شناختی، به دو دسته متمایز تقسیم می‌شوند:

الف. علومی که زبان را موضوعی علمی می‌دانند و آن را به لحاظ تاریخی و به روش تجربی مطالعه می‌کنند، مثل زبان‌شناسی (linguistics) که به توصیف و تحلیل ساختارهای واج‌شناختی، نحوشناختی و معناشناختی زبان‌های طبیعی به روش علمی می‌پردازد.[5] در توصیف واج‌شناسی یک زبان، چگونگی آرایش آواها و رابطه آنها با یک‌دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرد. معناشناسی به بررسی معنای واژه‌های موجود در یک زبان و هم‌چنین معانی حاصل از ترکیب‌های مختلف این واژه‌ها با یک‌دیگر می‌پردازد. در حوزه نحو نیز شیوه‌های مختلف قرار گرفتن واژه‌ها در کنار یک‌دیگر بررسی می‌شود تا قواعد ساخت جملات به دست آیند.[6] ولی باید توجه داشت که اگر چه این سه حوزه، هسته توصیف‌های زبانی به حساب می‌آیند، از چگونگی تأثیر بافت موقعیتی، بر گفتار و منظور مردم و یا پیامدهای ناشی از کاربرد زبان، در این حوزه‌ها سخنی به میان نمی‌آید. مباحثی از این دست، در شاخه‌هایی از زبان‌شناسی مانند کاربردشناسی، تحلیل گفتمان و جامعه‌شناسی زبان، مورد مطالعه قرار می‌گیرد.[7]

زبان‌شناسی به صورت کلی، ساختار زبان‌های طبیعی ، یعنی زبان‌هایی را که انسان‌ها به طور طبیعی به کار می‌برند(نظیر انگلیسی، اردو، لهستانی و . . .) بررسی می‌کند. زبان‌شناسی، رشته‌ای است که ادعای مطالعه تمام وجوه مختلف زبان را دارد، و وظیفه زبان‌شناسان، این است که چگونگی ارتباط عناصر یک زبان را، نه تنها با یک‌دیگر، بلکه با جهان خارج از زبان شرح دهند. آنها علاوه بر روابط موجود در درون نظام زبان، باید روابط بین این نظام و چیزهایی را که به وسیله آن وصف می‌شوند، نیز بررسی نمایند. بیشتر تحقیقاتی را که در رشته زبانشناسی انجام می‌شود، می‌توان از نوع «تحلیل» دانست. شناسایی و توصیف ساختارها و صداهای یک زبان و تلاش برای توضیح روابط بین آنها، نمونه‌هایی از تحلیل‌های زبانی هستند.[8]

ب. علومی که زبان را موضوعی فلسفی قلمداد می‌کنند و به روش عقلی به مطالعه آن می‌پردازند، همانند فلسفه زبان (philosophy of language)

فلسفه زبان، شاخه‌ای از فلسفه است که جنبه‌های عام و کلی زبان را توصیف و تبیین می‌کند. این جنبه‌های عام و کلی، مسائلی‌اند که اختصاص به زبان خاصی ندارند، بلکه نسبت به هر زبانی صادق‌اند. مسأله صدق، حکایت، معنا، ضرورت و مسائل دیگری از این دست، موضوع مطالعه فلسفه زبان هستند. بحث از اینکه معیار معناداری و بی‌معنایی الفاظ چیست؟ بحث افعال گفتاری، ضرورت و امکان، بحث اخبار و انشاء... .[9] تحلیل مفاهیم اصلی زبان، طبقه‌بندی کنش‌های زبانی، یعنی طبقه‌بندی کاربردها یا کارکردهای زبانی، انوع ابهام، انواع الفاظ و انواع گوناگون استعاره، نقش استعاره در رشد و تحول زبان و هم‌‌بستگی‌های میان زبان، تفکر و فرهنگ، از دیگر مباحث فلسفه زبان است.[10] هر چند به گفته ویلیام آلستون ـ‌‌یکی از مهم‌ترین معرفت‌شناسان معاصر و یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان دین در قرن بیستم‌ـ مسائل مربوط به زبان که عموماً فیلسوفان مورد بررسی قرار می‌دهند، مجموعه نامنسجمی را تشکیل می‌دهند که یافتن هر گونه معیار روشنی برای جدا کردن آن‌ها از مسائل زبانیِ مورد بحث عالمان دستور زبان، روان‌شناسان و انسان‌شناسان دشوار است.[11]

لازم به ذکر است که نباید فلسفه زبان را با فلسفه زبانی(Linguistic Philosophy) یکی دانست، چرا که فلسفه زبانی، برخلاف فلسفه زبان، شاخه‌ای از فلسفه نیست، بلکه روشی برای حل مسائل فلسفی خاص است. فیلسوفان تحلیلی، این روش را برای بررسی و مطالعه مسائل فلسفی پیشنهاد کرده، و آن را در همه حوزه‌ها و شاخه‌های فلسفه، ساری می‌دانند. براساس این روش، برای حل مسائل فلسفی، به جای بررسی ماهیات ذهنی و کندوکاو در اعماق ذهن، باید موارد استعمال واژه‌ها را در زبان متعارف جست‌وجو کرد. معنای یک واژه، سر جمع موارد استعمال آن واژه در زبان متعارف است. جان سرل، فلسفه زبانی را چنین تعریف کرده است:

«فلسفه زبانی، عبارت است از تلاش برای حل مسائل فلسفی خاص از طریق توجه به کاربرد معمولی واژه‌های خاص یا دیگر مؤلفه‌های یک زبان خاص.»[12]

وی در مصاحبه با برایان مگی نیز می‌گوید: «فلسفه تحلیل زبان»، فن و روشی برای حل مسائل فلسفی است، ولی «فلسفه زبان» یکی از موضوعات یا شعب فلسفه است. فیلسوف تحلیل زبان، معتقد است که بعضی از مسائل سنتی فلسفه از قبیل مسائل مربوط به شکاکیت را می‌توان با بررسی منطق اصطلاحات متعارف و مورد استعمال در بحث از شکاکیت مانند شک و یقین و معرفت و غیره، حل کرد. او کاربرد عادی این الفاظ را تحلیل می‌کند تا به این وسیله مسائل را حل نماید. اما فلسفه زبان، اسم موضوعی در خود فلسفه است و با مسائلی از این قبیل سروکار دارد: ما چگونه با واقعیت ارتباط برقرار می‌کنیم؟ ماهیت معنا چیست؟ عمل گفتاری چیست؟ صدق و دلالت و ضرورت منطقی چیست؟[13]

حاصل آن که، جریان فلسفه زبان، مهم‌ترین جریان فلسفه تحلیلی است که حدود سه دهه 40-60 در غرب غالب بوده است، و می‌توان آن را این گونه تعریف نمود که این فلسفه عبارت است از این تفکر که معنا و محتوای الفاظ فلسفی با عمل زبانی تبیین می‌شوند و فیلسوف باید به استعمالات حقیقی واژه‌هایی که ملازم با مفاهیم فلسفی‌اند، توجه نماید.

افزون بر فیلسوفان زبانی که ذکرشان گذشت، می‌توان از میان فلاسفه زبان، گیلبرت رایل، استراوسون و گرایس را نیز نام برد. به اعتقاد برخی از اندیشمندان معاصر، هر چند کتاب «مفهوم روان» گیلبرت رایل، حلقه اصلی انتقال و واسط میان پوزیتویسم منطقی و فلسفه زبان عادی است،[14] اما نماینده عمده و اصلی فلسفه زبان رایج، جان لانگ شاو آستین است.[15]

اهم مباحث فلسفه زبان

الف) مباحث مربوط به نظریه معنا:

1)چیستی معنا، که به طور کلی سه نظریه عمده در این باب وجود دارد: حکایی، تصوری و رفتاری.

2) هم‌معنایی: تعریف هم‌معنایی، ارتباط آن با معنای وصفی، تقسیم هم‌معنایی به تام و غیرتام و . . .

3) معناداری؛

4) تحلیلی بودن: وجود یا عدم قضایای تحلیلی، نسبی و مطلق بودن تحلیلیت، نسبت تحلیلیت با پیشین و پسین بودن و...

5) استلزام.

ب) مباحث مربوط به نظریه حکایت یا ارجاع:

6) نام‌گذاری: چیستی نام خاص، نسبت آن با لفظ خاص و وصف معین،

7) چیستی صدق، که اهم دیدگاه‌ها در این باب عبارتند از: نظریه مطابقت، نظریه تلائم، نظریه پراگماتیستی، نظریه حشو زائد، نظریه نقل قول بد و نظریه معناشناختی؛

8) دلالت: فرق میان مدلول یا محکی با معنی یا مفهوم،

9) گستره مصادیق: فرق گستره مصادیق با محکی، گستره مصادیق جمله‌های اخباری، و گستره مصادیق تعابیر محمولی؛

10) مقادیر متغیرها: افراد، قضایا، عمل‌گرهای نحوشناختی یا منطقی مانند سورها به عنوان پاره‌ای از مقادیر متغیرها، ثوابت منطقی، متغیرهای وابسته یا ظاهری و...

ج) مباحث مربوط به کاربردشناسی فلسفی:

11) وحدت جمله و کثرت معانی که از جمله فهمیده می‌شود؛

12) نظریه افعال گفتاری؛

13) نظریه مکامله یا نظریه معانی ضمنی.[16]

مقاله

نویسنده مهدي عبداللهي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS