دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عقل

No image
عقل

كلمات كليدي : عقل، ارسطو، اسكندر، فيثاغورث، عقل بالقوه، معقولات

نویسنده : حسن رضايي

عقل از لحاظ لغوی، معانی متعددی دارد؛ از جمله فهمیدن، قید و بند زدن و از نظر فلسفی، جوهری است که هم ذاتاً مجردات و هم فعلاً[1] یعنی نه خودش جوهری مادی و جسمانی است و نه برای انجام دادن کارهایش احتیاج به ارتباط با بدن یا جسمی همانند بدن دارد تا آن را به منزله ابزاری به کار گیرد. عقل، چه در طبیعت و چه در ماوراء طبیعت، بدون هیچ ابزار مادی، ‌کارهایش را انجام می‌دهد. به این نوع مجرد «مجرد تام» می‌گویند. در نتیجه، عقل در موجودات طبیعت تأثیر می‌گذارد ولی خود به هیچ وجه از آنها تأثیر نمی‌گیرد. اساساً مجرد تام، ثابت محض است و هیچ نوع تغییر و حرکتی در آن راه ندارد.

مجرد تام، از زمان نیز فارغ است و نسبت دادن زمان به آن، بی‌معناست؛ لذا در مورد آن نمی‌توان گفت: در فلان زمان هست یا نیست. او نه حارث زمانی است نه قدیم زمانی. نه ازلی است نه ابدی.[2]

فیثاغورث، عقل را مظهر هدایت می‌دانسته است[3] و به نظر فلاسفه قدیم، اساساً جوهر انسان همان عقل اوست «من» واقعی همان عقل اوست. همچنانکه بدن انسان جزء شخصیت انسان نیست. قوا و استعدادهای روحی و روانی مختلفی که انسان دارد، هیچ کدام جزء شخصیت واقعی انسان نیست.[4]

دیدگاه ملاصدرا در عقل

در مورد عقل و معقولات، ملاصدرا معتقد است که نفس در ابتدا امری مادی و جسمانی است که به تدریج کمال جوهری می‌یابد و به مرتبه حسّ و خیال و سپس به مرتبه عقل می‌رسد. طبق این نظریه، پیدایش تدریجی معقولات، عین پیدایش و شکل‌گیری تدریجی کمال عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلی به تدریج شکل‌گیری و تکون می‌یابند.[5]

دیدگاه ارسطو در عقل

ارسطو نیز‌، علاوه بر آنکه در طبیعت، قائل به اصل قوه و فعل است برای عقل نیز مرتبه قوه و فعلیت قائل است. او این مطلب را در کتاب «النفس» آورده است و هر چند مطالبش در این کتاب، دارای ابهام است ولی شرح و بسطهایی که از سوی شارحان اسکندرانی، خصوصاً دو حکیم معروف به نام‌های «ثامسطیوس» و «اسکندر افریدوسی» وجود دارد، مسلمانان را با مسائل عقل و معقول آشنا نمود.[6] اساس نظر ارسطو در باب علم و معرفت، بر این مطلب است که روح، در ابتدا در حد قوه و استعداد محض است و بالفعل دارای هیچ معلوم و معقولی نیست. پس از وی، پیروان مکتبش، عقل را از لحاظ طی مراحل مختلف و درجاتی که در همین جهان در راه تحصیل معرفت می‌پیماید به درجاتی تقسیم نموده‌اند از جمله عقل بالقوه، بالملکة، بالفعل وبالمستفاد.[7]

در مقابل این نظریه که مورد قبول اکثر حکمای اسلامی قرار گرفته است، دو نظر دیگر قرار دارد؛ افلاطون بنابر نظریه «مُثل» معتقد است که نفس، در عالمی قبل از این عالم که «مُثل» است قرار داشته و در آنجا به حقایق آگاه شده ولی حجاب بدن، مانع توجه نفس به معلومات و معقولات او شده است.[8] نظر دیگر متعلق به روان شناسان امروزی است که معتقدند، تعقل، چیزی جز انفعال بدن یا نفس نیست و هنگام تعقل، تحولی در نفس روی نمی‌دهد و فقط نقشی بر روی آن ترسیم می‌شود درست مانند ترسیم نقشی بر روی دیوار که موجب تحول در جوهر دیوار نمی‌شود.[9]

بساطت قوه عاقله

در مورد قوه عاقله، مطلب مهم دیگر بساطت یا مرکب آن است. دو نظر در این زمینه وجود دارد، بوعلی سینا در رساله خویش در جواب پرسشی منسوب به ابو ریحان می‌نویسد که چون جوهر عاقله، صورتهای معقولات را به تدریج می‌پذیرد و عوارض مختلف را بالقوه دارا هست، نمی‌تواند بسیط باشد. در مقابل، عده‌ای معتقدند این حرف درست نیست؛ زیرا نمی‌توان ادراک معقولات که به اعتراف فلاسفه مساوی است با تجرد (و تجرد نیز مساوی است با بساطت) را با عدم بساطت آن جمع نمود. اما با توجه به دو اصل مسلم فلسفی حرکت جوهری و اتحاد عاقل و معقول، نفس حقیقتی است دارای مراتب که هر مرتبه آن حکمی دارد. یک مرتبه بالقوه است و یک مرتبه بالفعل. گاهی مرکب است و گاهی بسیط. نفس در آن مرتبه که معقولات را تعقل می‌کند، عین معقولات است و جدای از آنها نیست. در این مرتبه بسیط است و مجرد و از هر نوع قوه و آمیزش با ماده، مبرا و منزه است.[10]

مقاله

نویسنده حسن رضايي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

فاعل بالتسخیر

No image

علت صوری

No image

علت مادی

No image

فاعل جبری

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS